نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: سيره عملى امام باقر (علیه السلام)

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile سيره عملى امام باقر (علیه السلام)

    عبادت

    هميشه به ياد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زيادمى‏خواند و چون سر از سجده بر مى‏داشت. سجده گاهش از اشك چشمش‏تر شده بود.

    امام صادق فرمود:

    پدرم در مناجات شبانه‏اش مى‏گفت:«خدايا، فرمانم دادى نبردم،نهيم كردى، اطاعت نكردم، اكنون بنده‏ات، نزد تو آمده و عذرى ندارم‏».

    آنگاه كه به سفر حج مى‏رفت، چون به حرم مى‏رسيد، غسل مى‏كرد، كفشهايش را در دست‏مى‏گرفت و مسافتى را پياده مى‏رفت. و چون وارد مسجد الحرام مى‏شد به كعبه نگاه‏مى‏كرد و با صداى بلند مى‏گريست، غلامش افلح مى‏گويد:

    با امام باقر حج گزاردم، چون‏وارد مسجدالحرام شد، به «بيت‏» نگاه كرد و گريست تا آنكه صدايش بلند شد،گفتم:

    «فدايت‏شوم، مردم به شما نگاه مى‏كنند، آهسته‏تر گريه كنيد»،فرمود:«واى بر تو اى افلح، چرا گريه نكنم، شايد خداوند از رحمت‏به من نگاه‏كند، و فرداى قيامت‏بدين سبب، نزدش رستگار شوم‏».

    حتى در شب وفاتش، مناجات‏شبانه‏اش را ترك نكرد. چون غمگين مى‏شد، زنان و كودكان را جمع مى‏كرد، او دعامى‏كرد و آنها آمين مى‏گفتند.


    مهابت و شجاعت

    علم و تقوايش، زهد و پارسايى‏اش،چنان عظمت، جلالت و ابهتى به وى داده بود كه كسى نمى‏توانست او را سير نگاه كند.

    و دانشمندان بزرگ از جمله‏«حكم بن عتيبه‏» با همه عظمت و بزرگى‏اش، در نزد او،كودكى دانش‏آموز مى‏نمود، يكى از همراهان هشام بن عبدالملك خليفه اموى، به هنگام‏حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را ديد، تصميم گرفت‏با طرح سوالى او راشرمنده كند،

    و چون به نزد آن گرامى رسيد و چشمش به او افتاد، تنش لرزيد، رنگش‏پريد و زبانش بند آمد.

    يا آنكه در ميان مردم چون يكى از آنها بود، و ازمتواضع‏ترين مردم به شمار مى‏آمد، ولى در مقابل ستمكاران، شجاعانه مى‏ايستاد و ازحق و حقيقت دفاع مى‏كرد.

    آنگاه كه خليفه اموى هشام بن عبدالملك، آن حضرت را به‏دمشق احضار كرده بود، در مجلسى كه تمام سران اموى گرد آمده بودند ابتدا هشام وسپس ديگر بزرگان بنى‏اميه آن حضرت را سرزنش كردند.

    مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بيت پيامبر دفاع كرد، چنانكه هشام از سخن‏آن حضرت، كه امويان را غاصب حقوق اهل بيت معرفى مى‏كرد، به اندازه‏اى خشمگين شدكه فرمان داد امام را زندانى كنند. در مجلسى ديگر در نزد هشام در حالى كه دركنار او و بر تخت وى نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانيت‏خانواده خود را اثبات‏كرد،

    هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.


    رفتار با ياران و ديگر مردم

    آن بزرگوار، يارانش را به همدردى و برادرى و نيزيارى مسلمانان سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود:

    «دوست داشتنى‏ترين كارها نزد خدا اين‏است كه مسلمانى، شكم مسلمانى را سير كند، غمش را بزدايد و دينش را ادا كند».

    با همه مهربان بود. حتى با كسانى كه نسبت‏به او رفتار بدى داشتند، از بد كاران‏در مى‏گذشت،

    اگر نيمه شب مهمانى مى‏رسيد با مهربانى در برويش باز مى‏كرد و در بازكردن بار و بنه‏اش به او كمك مى‏كرد،

    در تشييع جنازه مردم عادى شركت مى‏كرد،

    لغزشهاى ياران را ناديده مى‏گرفت و مى‏فرمود:

    «اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پيمانه پرى است كه دو سوم آن زيركى و يك سوم آن گذشت است‏»


    از تحقير مسلمانان نهى مى‏كرد و به غلامان و كنيزانش مى‏فرمود:

    «گدايان را گدانناميد و آنها را با اين نام نخوانيد، بلكه آنان را به بهترين نامهايشان صدابزنيد».

    در امر اصلاح جامعه و جلوگيرى از فساد و تنبيه بدكاران، تلاش مى‏كرد آنگاه كه‏از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد.

    آنها را گرفتند و به والى مدينه‏تحويل دادند و اموال دزديده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.

    ياران و همراهان را غذا مى‏داد و چون كمى از آنان فاصله مى‏گرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسى مى‏كرد كه گويا مدتها است آنها را نديده است.

    [SIZE=2]ادامه دارد ...

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    آراستگى ظاهر

    موى سرش تميز و مرتب بود و مى‏فرمود:

    «هركس موى نگه مى‏دارد، آنرامرتب كند و فرق بگذارد» و به دو طرف سرشانه كند، ريش خود را كوتاه مى‏كرد و خطمى‏گرفت و موهاى دو طرف صورت و زير چانه‏اش را مى‏سترد، حجامت مى‏كرد.

    دستها وناخنهايش را حنا مى‏گرفت. دندانهايش را كه سست‏شده بود، با طلا محكم كرده بودانگشترى در دست مى‏كرد، نقش انگشترى‏اش «العزه لله‏» بود.


    غذا خوردن

    غذا را با «بسم الله‏» آغاز و با «الحمد لله‏» ختم مى‏كرد، و آنچه‏را در اطراف سفره ريخته بود، اگر در خانه بود، بر مى‏داشت و اگر در بيابان بودبراى پرندگان وا مى‏نهاد.


    ميهمانى دادن

    غذا دادن به مومنين بويژه شيعيان را بسيار مهم مى‏شمرد و به‏ياران خود سفارش مى‏كرد، كه دوستان و هم كيشان خود را ميهمان كنند و غذا بدهندمى‏فرمود:

    «كمك به خانواده يك مسلمان و سير كردن شكمشان و بى‏نياز كردن آنها ازمردم، برايم از هفتاد حج‏بهتر است‏»

    به سير كردن شكم خيلى اهميت مى‏داد. و سيركردن يك نفر نزد وى از آزاد كردن يك بنده بهتر بود.

    خانه‏اش منزلگاه شيعيان، مسلمانان، غريبان و رهگذران بود، ميهمان زياد به خانه‏مى‏برد. به ميهمانان غذاى لذيذ مى‏داد، اجازه نمى‏داد ميهمانش كارى انجام دهد.


    تجارت و كار

    يارانش را به كار و كسب تشويق مى‏كرد، از شغل آنها مى‏پرسيد. اگربيكار بودند، سفارش اكيد مى‏كرد كه به كارى مشغول شوند و مى‏فرمود:

    «من كسى راكه كار و كاسبى را رها كرده و به پشت‏بخوابد و بگويد; خدايا روزيم ده، دشمن‏دارم‏»

    به يكى از يارانش كه بيكار بود فرمود:

    «مغازه‏اى بگير، جلويش را جاروب‏كن و آب بپاش، بساطى در آن بگستر، چون چنين كنى وظيفه‏ات را انجام داده‏اى!»

    به‏يارانش سفارش مى‏كرد كه اگر آب يا زمينى را مى‏فروشند حتما با پول آن آب و زمين‏بخرند.

    آن گرامى تنها سفارش به كار نمى‏كرد، بلكه خود نيز به باغ و مزرعه خويش‏مى‏رفت و حتى در هواى گرم تابستان، عرق ريزان كار مى‏كرد. آن حضرت‏مى‏فرمود:

    «دنيا چه ياور خوبى براى طلب آخرت است‏» و غلامان خويش را به كارى وامى‏داشت‏بر آنها سخت نمى‏گرفت و آنها را در انجام كار آزاد مى‏گذاشت،

    اگر كارشان‏سنگين و مشكل بود خود نيز به آنها كمك مى‏كرد و مى‏فرمود:

    «هرگاه غلامان خود رابه كار مى‏گيريد، و كار بر آنان سخت استخودتان نيز با آنان كار كنيد».


    سخاوت و بخشش

    امام باقر(ع) با آنكه درآمدش كم، خرجش بسيار و عيال وار بود، درعين حال بخشندگى‏اش بين خاص و عام آشكار و بزرگوارى‏اش - مشهور، و فضل و نيكى‏اش‏معروف بود، افراد زيادى به اميد بهره‏مندى از جود و كرمش به سويش مى‏شتافتند وهيچ يك نااميد بر نمى‏گشتند.

    هركس به خانه‏اش وارد مى‏شد، از آنجا بيرون نمى‏رفت،مگر آنكه غذايش مى‏داد، لباس نيكويش مى‏پوشاند و مبلغى پول به او مى‏بخشيد بخشش‏او به حدى بود كه مورد اعتراض نزديكان قرار گرفت.

    آن حضرت ياور بيچارگان، ياردرماندگان و دستگير در راه ماندگان بود.

    هرگاه شيعيانش از شهرهاى ديگر به ديدارش مى‏رفتند. زاد و توشه راه، لباس وجايزه‏شان مى‏داد، و مى‏فرمود:

    «پيش از آنكه ملاقاتم كنيد اينها برايتان آماده شده‏بود».

    جايزه‏هايش بين پانصد تا هزار درهم بود. هم خود مى‏بخشيد و هم به ياران وخويشانش سفارش مى‏كرد كه بخشنده باشند،

    در يك روز هشت هزار دينار به مستمندان‏مدينه بخشيد و خانواده‏اى را كه يازده نفر بودند و همه غلام و كنيز بودند آزادكرد.

    به سبب بخششهايش نيازمندان زيادى به منزلش مراجعه مى‏كردند و آن حضرت به‏غلامان و كنيزانش سفارش مى‏كرد كه آنها را تحقير نكنند و گدا ننامند بلكه آنان‏را به بهترين نامهايشان صدا بزنند.

    هر روز جمعه يك دينار صدقه مى‏داد ومى‏فرمود:

    «نيك و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مى‏شود»

    و نيز مى‏فرمود:

    «نيكى،فقر را مى‏زدايد و بر عمر مى‏افزايد و از مرگ بد پيشگيرى مى‏كند».

    پيوسته يارانش‏را به همدرى و دستگيرى يكديگر سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود:

    «چه بد برادرى است،برادرى كه چون غنى باشى همراهت‏باشد و چون فقير شوى تو را تنها بگذارد».

    ومى‏فرمود:

    «برادرى آنگاه كامل است كه يكى از شما دست در جيب رفيقش كند و هرچه مى‏خواهد برگيرد».

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    « بسم اله الرحمن الرحیم »




    « امام محمد باقـر (ع) و میهمـان نوازی »


    شخصي به نام « ابوخالد کابلي » مي گويد : خدمت امام باقر (علیه السلام) رفتم . امام (علیه السلام) دستور دادند غذا بياوريد .


    غذاي بسيار خوب و خوشبو و لذيذي آوردند . بعد از غذا امام (علیه السلام) پرسيدند : غذا چطور بود ؟ گفتم : آقا, تا به حال پاکيزه تر ،


    خوشبوتر و لذيذتر از اين غذا نخورده بودم و به ياد اين آيه از قرآن افتادم :



    « لَتُسئَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النَّعيم »


    « آن روز يعني روز قيامت از شما در باره نعمت هایی که به شما داده شده ، مي پرسند . » (1)


    فکر مي کنيد امام (علیه السلام) چه جوابي دادند ؟


    فرمودند : اين نعمتي که اين جا در اين آيه آمده ، خورد و خوراک و پوشاک و اينها نيست . اينها روزي مقدّر شماست .


    آن نعمت ،
    « نعمت ولايت» است . درباره آن ، از همه مردم سوال می کنند !

    وقتي از کسانی که به دنبال آن نرفتند ، سوال مي شود ، متحير مي مانند که چه بگويند ؛ با ولايت چه کردند و چرا دنبالش نرفتند ؟


    از کسانی هم که به دنبال آن رفتند ولی ايمان نياوردند ، می پرسند که چرا نپذيرفتيد ؟ و جوابي ندارند .


    ازکسانی هم که در نعمت ولايت بودند ولی قدر ندانستند ، سوال مي شود !


    آن کسانی که در نعمت ولایت بودند و قدر دانستند و معرفت بيشتر نسبت به
    ولايت پيدا کردند و دنبال کردند ، پاسخشان بسيار عالي است

    و آن روز در آنجا حيران و سرگردان و شرم زده نخواهند بود .


    ------------------------------------------
    1- سوره تکاثر : آیه 8

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسمله - السلام علیک یا محمد بن علی ایها الباقر ع

    نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ،بدين جهت که : دريای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .

    القاب ديگری مانند شاکر و صابر و هادی نيز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هريک باز گوينده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

    کنيه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام

    حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسين ( ع ) مي رسيد . پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، علی بن الحسين ( ع ) است .

    تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدينه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در

    کنار جدش حضرت سيد الشهداء کودکی بود که به چهارمين بهار زندگيش نزديک مي شد .

    دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . يعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است .

    مسموم شدن امام باقر(عليه السلام)

    آنچه مسلم است اين است که امام باقر( عليه السلام) با طرح مرموز ومخفيانه هشام بن عبدالملک ، مسموم شد وبه شهادت رسيد، ولي عامل وچگونگي آن به روشني مشخص نيست .

    بعضي مي نويسند: ابراهيم بن وليد بن يزيد بن عبدالملک ( پسر برادر زاده هشام) آن حضرت را مسموم كرد

    وبعضي مي نويسند : زيد بن حسن به دستورهشام ، زهر را به زين اسب ماليد واسب را به حضور امام باقر( عليه السلام) آورد، واصرار کرد که آن

    حضرت برآن سوار گردد ، آن حضرت ناگزير بر آن سوار شد وآن زهر دربدن او اثر کرد ، به گونه اي که رانهايش متورم شد وسه روز

    به سختی در بستر بيماري افتاد وسرانجام به شهادت رسيد .

    آن حضرت ساعات آخر عمر خود را با کفنهايي که که باآن احرام بجا آورده بود مشخص نمود

    ازکف برفت صبر و نماندش دگر قرار *** دين شد تهي زمخزن اسرارکردگار

    ازضعف برجبين منيرش عرق نشست *** ارکان پنجمين امامت زهم شکست

    گاهي زبان به ذکر حق وگه شدي به هوش *** ازدل کشيده آه شرربار وشد خموش

    امام باقر (عليه السلام) در بستر بيماري

    کليني به سند صحيح اززراره روايت کرده است که گفت روزي از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) شنيدم که فرمود :

    درخواب ديدم که برسرکوهي ايستاده ام ومردم ازهرطرف آن کوه به سوي من بالا مي آمدند چون مردم بسياري دراطراف آن کوه

    جمع شدند به ناگاه کوه بلند شد ومردم ازهرطرف آن فرو مي ريختند ، تا آنکه جماعتي برآن کوه باقي ماندند واين اتفاق پنج مرتبه

    تکرارشد ، گويا آن حضرت اين خواب رابه وفات خود تعبير فرموده بود ، که بعدازگذشت پنج شب ازاين خواب به رحمت ايزدي پيوستند .

    درکافي وبصائر الدَّرجات وسايرکتابهاي معتبرروايت کرده اند که حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمود :

    که پدرم بيماري سختي گرفته بود وبيشتر مردم ازبيماري حضرت ترسيدند واهل بيت آن حضرت را به گريه درآمدند که امام باقر(عليه السلام) فرمود :

    من دراين بيماري ازدنيا نخواهم رفت زيرا دو نفر نزد من آمدند وبه من چنين خبردادند پس ازآن بيماري صحت يافت ومدتي وسالم بود .

    وبرای من زمين را بشکاف وگود کن زيرا که من فربه هستم ودرزمين مدينه براي من نمي توان لحد ساخت .

    علت فرمايش حضرت آن است که زمينهاي مدينه سخت بودند به جاي آنکه قبر را به اندازه قد متوسط انسان گود کنند ، معمولاً براي قبر درآن زمينها

    لحد درمي آوردند يعني حفره اي به اندازه جسد درديوار قبردرسمت قبله درست مي کردند وچون امام صادق(عليه السلام) فربه وچاق بودند ودرديوار

    قبربه سختي جاي مي گرفتند ، لذا وصيت کردند که زمين را براي اين امر گود نمايند تا ايشان به آساني وبدون مشکل درقبر شريفشان جاي گيرند .

    پس گفتم : اي پدر بزرگوار من امروز تورا ازهمه وقت سالم تر مي بينم وناراحتي درتو مشاهده نمي کنم حضرت فرمود : آن دونفر که درآن بيماري

    صحت وسلامت من راخبر دادند دراين بيماري به نزد من آمدند وگفتند : دراين مريضي به عالم آخرت رحلت مي نمايي وبه روايت ديگري فرمود :

    که اي فرزند ، مگر نشنيدي حضرت علي بن الحسين (عليهما السلام) من را ازپس ديوار ندا کرد که اي محمد بيا وزود باش که ما انتظار تورا مي کشيم .

    کليني به سند حسن روايت کرده است که حضرت امام محمد باقر(عليه السلام) هشتصد درهم براي تعزيه وماتم خود وصيت فرمود .

    وبه سند موثق ازحضرت امام صادق(عليه السلام) روايت کرده است که پدرم گفت :

    اي جعفر ازمال من براي ندبه کنندگان وقف کن که ده سال درمني درموسم حج برمن ندبه وگريه کنند ورسم ماتم راتجديد نمايند وبرمظلوميت من زاري کنند .

    کليني به سند معتبر نيزروايت کرده است که چون امام محمد باقر(عليه السلام) به جهان باقي رحلت نمود ، حضرت امام

    صادق(عليه السلام) فرمود : که هرشب درحجره اي که آن حضرت درآن وفات يافته بود ، چراغ مي افروختند .

    شيخ عباس قمي ميگويند : که درتاريخ وفات آن حضرت اختلافست و وفات ايشان درروز دوشنبه هفتم ذيحجه سال صدو

    چهاردهم به سن پنجاه وهفت سالگي درمدينه مشرفه اتفاق افتاد .

    وفات ايشان درايام خلافت هشام بن عبدالملک بود وگفته شده که آن حضرت راابراهيم بن وليد بن عبدالملک بن مروان به زهر

    شهيد کرده وشايد به امر هشام بوده است .

    قبر مقدس آن حضرت به اتفاق همگي دربقيع ، كنار قبر پدر وعم بزرگوار خود ، حضرت امام حسن (عليه السلام) قرار دارد .

    اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و لعن اعداءهم اجمعین

    اللهم عجل لولیک الفرج

    اان لكل شیءٍ قفلاً و قفل الایمان الرفق

    هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا كردن و نرمی است



کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •