امویان به این نیز اكتفا نكردند و فرمان سب امام على علیه السلام را بر منابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام كردند (13)
كه تا پایان حكومت آنها به جز مقطع كوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.
شایان توجه است كه پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدر حضرت على علیه السلام در هنگام مرگ كه همواره یكى از نقاط اختلاف میان شیعه و سنى بوده است ،
و طرفین در این باره كتابهایى نوشتهاند. (15)
با توجه به كفر ابوسفیان كه تا حمله مسلمانان به مكه و ایمان اجبارى او ، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او با همین انگیزه بود ،
و به گفته یكى از محققان، اگر ابوطالب، پدر حضرت على علیه السلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمىگرفت. (16)
علاوه براین در عرصه اجتماعى، صلح اجبارى امام حسن علیه السلام (18) بسیاری از علویان را ظاهراً از صحنه سیاسى جامعه حذف كرد.
هر چند امام با زیركى موادى را در صلح نامه گنجانده بود كه فقط از آن طریق مىشد ماهیت بسیار متظاهر معاویه را به جامعه نشان دهد.
موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین جانشین از سوى معاویه دو ماده مهم این قطعنامه بودند كه با زیر پا گذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى كه حجر بن عدى یكى از شیعیان امام على علیه السلام توسط ماموران معاویه به شهادت رسید ،
موجى از مخالفت با سیاستهاى معاویه به وجود آمد كه از آن میان مىتوان پاسخ تند امام حسین علیه السلام به نامه معاویه اشاره كرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست براى یزید بیعت بگیرد. (20)
با وجود شخصیتهاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب كرد. (21)
تا این زمان كه سال 60 هجرى بود به نظر مىرسید اندیشه امامت شیعى در محاق قرار گرفته بود اینك امام حسین علیه السلام در شرایطى متفاوت قرار داشت،
كه از یك سو همراه پیروزىهاى مسلمانان در خارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) ،
و از سوى دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت نمىپذیرفتند.
كسى چون ابوایوب انصارى كه خود را موظف به شركت درهمه نبردهاى مسلمانان با كفار مىدانست یكبار با شنیدن امارت و فرماندهى یزید از شركت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین علیه السلام با درك صحیح این موقعیت در شرایطى كه به نظر مىرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده ،
و آنان از هر وسیلهاى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت خود سودى بردند ،
امام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیانگذار دین اسلام مىتوانست رویاروى مشروعیت خود ساخته امویان بایستد ،
و با سخن و نهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان كه هدف امام علیه السلام بود. (24)
ایشان مىتوانست نسب خویش به پیامبر صلی الله علیه و آله را به مردم یادآور سازد و بدان استناد جوید چنانكه در هنگام درخواست بیعت یزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله»
همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون اویى بیعت نخواهد كرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام از بین بردن باقى مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان در میان مردم بود.
امام نشان داد كه امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را كه آن همه حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضیلت او رسیده بود به قتل رسانند. (26)
امام نهى بزرگی را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا كرد كه چگونه به تنها چیزى كه نمىاندیشند دین الهى است.
و حاضرند احكام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح رفتارى كه سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام كردند این مهم را به نمایش گذاشت. (27)
و این چهره پنهان شده در سركوب خونین و هتك حرمت از مردم فضاحت با تخریب خانه خدا تكمیل گردید. (29)
تاثیر قیام امام حسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود كه با مرگ زودهنگام یزید در سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حكومت كرد ،
و درخطبهاى اعلام نمود كه پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خود استعفا كرد. (30)
اما این تازه آغاز كار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم و ستم بنىامیه مىشد و شورشها دوباره به راه افتادند.
شورشهاى توابین در سال 66 و 65 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام (31) ،
مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش (32)
و نیز شورشهاى دو باند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله (33) را به نفع بنىهاشم تغییر داد.
در واپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربنعبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد ،
تا سب امام على علیه السلام بر منابر و در خطبهها حذف شود و فدك دوباره به بنىهاشم و علویان بازگردانده شود.
(34)
اما به نظر مىرسید نهالى كه امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارى كرده بود اینك به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامىرسید.
اینك به اختصار وضعیت بنىهاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پىمىگیریم :
نخستین جرقههاى اختلاف در میان بنىهاشم احتمالا پس از شهادت امام حسین علیه السلام رخ داد.
آن هنگام كه گروهى مشهور به كیسانیه معتقد به امامت محمد حنفیه شدند كه از نظر سِنى از امام سجادعلیه السلام بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم، (35)
مختار در شورش خود معتقد بود كه به اجازه او قیام كرده است.
محمد (36) حنفیه در سال 81 هجرى درگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند كه تا سال99 هجرى زنده بود ،
و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنىعباس ابوهاشم كه فرزندى نداشت امامت را به محمدبن على بن عبدالله بن عباس واگذار كرد. (38)
و امامت اینگونه از علویان به عباسیان منتقل شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان كه شعار خود را « الرضاء من آل محمد » قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى امام و رهبر پرهیز مىكردند. (39)
واژه آل محمد كه عنوان ویژه تیره علوى بود به كار عباسیان آمد.
تقسیم بندى ابراهیم امام از وضعیت شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) ،
یك حركت موازى از سوى بنىعباس مردم را فریفته بود چنانكه بعضى از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال كه به این فریب پى برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یكى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى كه مخالفت حضرت را نشان مىدهد، (42)
پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود كه اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت،
به گونهاى كه مزار پسرش یحیى در خراسان كه قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود
و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است كه نمىتوان به سادگى از آن گذشت.
زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرى در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده است. (43)
روى كار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد و بنیان حكومتى 90 ساله را فرو ریخت و حكومتى پانصد ساله را به قدرت رساند.
اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود كه در شرایط ویژه تاریخى با یك سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود كه منتظر یك حركت نسنجیده در عرصه سیاسى از سوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند.
چنانكه در ماجراى قیام محمد نفس زكیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ از آن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق علیه السلام كه به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت فضاى سیاست را هرگز آماده یك قیام علنى سیاسى ندید.
آنچه كه جامعه اسلامى از آن رنج مىبرد زیر ساخت فكرى بود والا ایشان به هیچ وجه كمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود،
این را از نامه تاریخى ابومسلم به امام كه ایشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند، مىتوان فهمید.
پرسش بزرگ مطرح این بود:
چه باید كرد؟
جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و كنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبرصلی الله علیه و آله كرده بود،
و در زمان امام صادق علیه السلام حكومتى روى كار آمده بود كه از شعار«الرضا من آل محمد ص» استفاده و سپس آل محمد واقعى را كنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند.
این همه دگرگونى و تلوّن در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مىتوانست باشد؟
دراین فضاى تیره كه مذاهب اهلسنت در حال شكلگیرى بودند چه چیزى مىتوانست شیعه را پایدار سازد؟
آنچه كه به درون فرهنگ مردم راه یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یك مكتب را حضرت صادق علیه السلام برداشت.
گویا مردمى كه از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده این خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مىپرسیدند :
كه اگر نه امویان و نه عباسیان شما چه مىگویید؟
و چه تفسیرى از اسلام دارید؟
و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یك تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههاى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده است.
اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعملهاى فردى و اجتماعى(فقه) مهمترین حوزه هایى بود كه امام صادق علیه السلام در آنها به طرح و اندیشه دینى پرداختند،
و چون چنین شد، تشیع داراى شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.
[SIZE=2]
پىنوشت ها :
-----------------
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص56.
15- مانند كتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید كه علامه امینى در مقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرس مفصل همه موارد آمده است .
17- الاغانى، اصفهانى، ج16، ص2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى/ ارشاد شیخ مفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث303.
20 الامامه والسیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175/ ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226- 225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص26/ تاریخ طبرى، ج 4، ص 257- 301.
27- همان، ص 368-370.
28- همان، ص383.
29- همان، ص426.
30- همان، ص487.
31- همان، ص579.
32- كامل ابن اثیر، ج 2، ص 225/ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج6، ص 95/ انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266-265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 – 248/ انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38- همان، ص46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردكانى، ص 489- 504، انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسیان، ص38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 256-260.
منبع :
--------
ماهنامه كوثر شماره 40،
نویسنده : محمد باغستانى