بسم الله الرحمن الرحیم


خشونت منصور برامام صادق(عليه السلام)


روزي منصور به وزير دربارش « ربيع » گفت همين اکنون جعفربن محمد (امام صادق)عليه السلام)) را در اينجا حاضر کن .

ربيع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق)عليه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندي به آنحضرت رو کرد وگفت :
«خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم آيا در مورد سلطنت من اشکال تراشي مي کني ؟»
امام : آنکس که چنين خبري به تو داده دروغگو است ...
ربيع ميگويد : امام صادق (علیه السلام) را ديدم هنگام ورود لبهايش حرکت مي کند، وقتي که کنار منصور نشست، لبهايش حرکت مي کرد و لحظه به لحظه از خشم منصور کمتر مي شد .
وقتي که امام صادق) عليه السلام) از نزد منصور رفت، پشت سر امام رفتم و به او عرض کردم:
وقتي که شما وارد بر منصور شديد منصور نسبت به شما بسيار خشمگين بود ولي وقتي که نزد او آمدي ولبهاي تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهايتان را به چه چيز حرکت مي دادي ؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود : لبهايم را به دعاي جدم امام حسين(علیه السلام) حرکت مي دادم و آن دعا اين است :
«يا عُدَّتي عِندَ شِدَّتي وَيا غَوثِي عِندَ کُربَتي اَحرِسنِي بعَينِکَ الَّتي لا تَنامُ وَاکَنِفنِي برُکنِکَ الذَّي لايُرام ؛ اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم و اي پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن و مرا در سايه رکن استوار و خلل ناپذيرت قرار بده »
آتش کشيدن خانه امام صادق(علیه السلام)
مفضّل بن عمر مي گويد : منصور دوانيقي براي فرماندار مکه و مدينه حسن بن زيد پيام داد : خانه جعفر بن محمد ( امام صادق ع) را بسوزان، او اين دستور را اجرا کرد و خانه امام صادق(علیه السلام) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق(علیه السلام) آمد و میان آتش گام برمي داشت ومي فرمود :« اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّري اَنا بنُ اِبراهِيمَ خَليلِ اللهِ ؛ منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ وريشه دراطراف زمين پراکنده اند منم فرزند ابراهيم خليل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد»

برنامه قتل امام صادق(علیه السلام)

سرانجام منصور نتوانست پيشرفت امام را ببيند و عظمت او را تحمل نمايد. طرح قتل او را از طريق مسموم کردن تهيه نمود.
اين نکته را ناگفته نگذاريم که بني عباس درس مسموم کردن امامان را از پيشوايان راستين خود، يعني بني اميه آموختند. معاويه بارها گفته بود خداوند از عسل لشکرياني دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود ميداد.
منصور توسط والي خود در مدينه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند و بعد حيله گرانه به گريه و زاري و عزاداري او پرداخت.
اينکه در امر شهادت امام، منصور دست داشته جاي شکي براي ما نيست، زيرا که خود بارها گفته بود که او چون استخواني در گلويم گير کرده است.
شايد منصور جداً و قلباً دوست نداشت امام را بکشد ولي چه مي توان کرد که مقام است وسلطنت، مگر هر کسي ميتواند از آن بگذرد؟ امر شهادت او را توسط منصور، برخي چون ابو زهره انکار کرده اند، بدليل ابراز تأسف منصور ازمرگ او و هم گفته اند که اين امر خلاف تحکيم پايه هاي حکومت او بود. ديگران هم همين افکار را داشته اند و يا برخي ديگر از آن به ترديد ياد کرده اند. ولي باتوجه به سابقه برخورد و احضار و تهديد منصور، و با توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم مي شود بني عباس چون بني اميه در خط امام کشي بودند و شش تن از امامان ما را مسموم کرده اند.