عوامل پیدایش معنویت های نوظهور

معمولاً این طور گفته می شود که ما در عصر بازگشت انسان به معنویت یا بازگشت معنویت به زندگی بشر به سر می بریم؛ اما نگاهی به روند شتاب زده و گستردة معنویت گرایی که بیش از چند دهه از عمر آن نمی گذرد، به وضوح نشان می دهد با پدیدة انفجار معنویت رو به رو هستیم. انسان مدرن که به سختی، دور از معنویات نگه داشته می شد و در تمدنی زندگی می کرد که غیر از جهان و زندگی مادی برای چیز دیگری ارزش قائل نبود، حریص، عجول و عنان گسیخته به معنویات روی آورده و همانند مردمانی که در قحطی به سر می برند و انبار نانی یافته اند، سنت های کهن عرفانی و معنوی را برگرفته، هر کس تکه یا تکه هایی از مکاتب مختلف را چنگ زده، می کوشد روح تشنة خود را با آن سیراب کند.

«میلتون»، پرکارترین محقق در حوزة جامعه شناسی ادیان نوپدید می نویسد: بیش از دو هزار فرقة معنویت گرا در آمریکا و بیش از دوهزار جریان معنویت جویی در اروپا است و درصد کمی از آنها مشترکند.

در حقیقت، با گذشت حدود چهل سال، قریب به چهار هزار مکتب و فرقة عرفانی و معنوی در جهان غرب شکل گرفته است. این جریان های معنویت گرا، طیف بسیار متنوعی را شامل می شوند که از عرفان ادیان ابراهیمی تا استفاده از مواد مخدر و روابط آزاد جنسی را در بر می گیرد. در واقع، هر چیز که به نوعی فرصت رهایی از چارچوب های جامعة مدرن و روگردانی از هنجارهای تمدن مادی و سرمایه داری را فراهم کند، معنویت شناخته می شود.

در این شرایط، معنویت، هر آن چیزی است که برای اعراض از زندگی مادی و تمدن غالب و ارزش ها و هنجارهای سرمایه داری فرصتی فراهم سازد. مادیات برای انسان معاصر، همین مدل یکنواخت زندگی غربی و ارزش ها و اهداف زندگی روزمره است و به هر نحو که بتوان از این چارچوب بیرون زد و نفسی کشید، صورتی از معنویت ایجاد شده است. معنویت در فرهنگ امروز انسان مدرن یا پست مدرن هر گونه فراروی، روگردانی ونه گفتن به معیارها و هنجارهای زندگی مادی مدرن است.

در دنیای امروز که مرزهای فرهنگی کمرنگ شده و سواره نظام و پیاده نظام رسانه ای، ابر فرهنگ غرب را در جهان می گستراند، جهان اسلام نیز از حضور این جریان های هزار رنگ منزه و پاک نمانده است؛ از این رو مطالعة نقادانة این فرقه ها ـ به ویژه آنها که در ایران پرکارترند ـ ضروری است و کوتاهی در این امر زیان های جبران ناپذیری را به فرهنگ و سایر ساحت های حیات اجتماعی وارد خواهد کرد.

کثرت فرقه های معنویت گرایی که در ایران رایج هستند، به راستی همت، دانش و مهارت محققان را به مصاف می طلبد. البته ممکن است بعضی از صاحب نظران ارجمند گمان کنند که بهتر است تنها عرفان اسلامی را ارائه دهیم و در این صورت از نقد مستقل این فرقه های معنوی بی نیاز هستیم. در حالی که از چند جهت نقد مستقل این جریان ها ضروری می نماید: نخست اینکه این فرقه ها به سبب نفوذ در فرهنگ مسلمانان، تعالیم و روش های خود را با برخی آموزه های اسلام همانند معرفی کرده، اذعان می کنند ما همان چیزی را می گوییم و می خواهیم که عرفان اسلامی می جوید، تنها زبان و شیوة ما امروزی، متفاوت و مردمی تر است؛ به این دلیل لازم است تفاوت ها و کاستی های این جریان های معنویت گرا نقادی و تبیین شود، تا از این تشبیه جلوگیری کرده و این شبهه را برطرف کند. دوم اینکه عرفان اسلامی برای ارائه، نیازمند زبان و مخاطب شناسی امروزین است و نمی توان با خواندن آثار گذشته به تنهایی با جامعة امروزی ارتباط برقرار کرد و تحفه ای محبوب و دلنشین به جامعة فرهنگی ارمغان داد. معنویت های نوظهور با اینکه ساختار، اهداف و محتوای مناسبی ندارند، معمولاً ادبیات سهل و دلپذیری را به کار می گیرند که آشنایی با آن، اساتید و پژوهشگران عرفان اسلامی را برای بازخوانی یا تولید عرفان اسلامی برای مخاطب امروزی و در جامعة معاصر، توانمند می سازد. سوم اینکه شناخت نقاط ضعف، کژی ها و کاستی های عرفان ها یا ادیان عصر جدید، کمک می کند در ارائة امروزین عرفان اسلامی و باز تولید تعالیم و آموزه های آن بر اساس شرایط مخاطب معاصر، به بیراهه نرویم و آسیب های نوآوری در این حوزه را کاهش دهیم.

● شیدای فطری

همة انسان ها، فطرتی الهی دارند که همواره آنها را به سوی خداوند فرا می خواند. این صدایی است که هیچ گاه خاموش نمی شود و نوری است که فروغ آن افول نمی کند: «لا تبدیل لخلق الله».فطرت، همان بعد ملکوتی و روحانی انسان است که در عالم الستْ، در محضر ربوبی بوده و او را به روشنی شناخته است. عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) پرسید: کدام فطرت است که آیة شریف «فطرة الله التی فطر الناس علیها» از آن یاد کرده است؟ امام فرمود: «اسلام است که وقتی خداوند از بشر بر توحید خویش پیمان می گرفت، به مؤمن و کافر فرمود: ألست بربّکم».۱

ابن مسکان می گوید از امام صادق(ع) پرسیدم: گواهی گرفتن که در آیة «و إذ أخذ ربّک من بنی آدم من ذرّیـّتهم فأشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی...» آمده آیا دیدن حقیقی بوده است؟ فرمود: «آری؛ اما مردم آن را از یاد برده اند؛ ولی اصل آن معرفت را از دست ندادند و به زودی به یاد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست می رفت، هیچ کس نمی فهمید خالق و روزی دهنده اش کیست».۲فطرت، سطحی از وجود انسان است که در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال، شکوه و کمال، نور و سرور، علم و قدرت، لطف و رحمت و سایر کمالات جلوه های صفات عالی الهی است؛ از این رو گرایش هایی از جان آدمی سر بر کشیده، او را به سوی سرچشمة بی کران هستی و کمال هدایت می کند. با تکیه بر این سرمایة معنوی درون و مطالعة فطرت و دنبال کردن آروزها و خواسته هایش می توان به اصل هستی، زیبایی، عشق و کمال رسید. کسی که کتاب فطرت را مطالعه کند، به خدا می رسد. فطرت، هادی درونی و دعوت رسای خدا است که از درون هر انسان، برخاسته، او را به سوی مقصد حقیقی و اصل خویش فرامی خواند. طبیعت انسان، چیزی جز این تن مادی است که بیشتر مردم خود را با آن اشتباه می گیرند و فراموش می کنند که در حقیقت، روحند و هویت اصیلشان منوط به فطرت و بعد ملکوتی وجودشان است.اگر مردم، فطرت الهی خویش را در نظر نگیرند و مقتضیات آن را با مقتضیات طبیعت از هم با نشناسند، از هدایت های فطری محروم و در تمنیات طبیعی گرفتار می شوند.۳ در این صورت، فریفتة اموری خواهد شد که مطلوب حقیقی و مورد تمنّای فطرت نیست. البته هدایت فطری و دعوت الهی که نور او در وجود ما است هیچ گاه خاموش نمی شود؛ ولی کسانی که از پس حجاب طبیعت آن را می شنوند و می بینند، از ملاقات با حقیقت ناب محروم شده، از کژراهة تمنّاهای طبیعی برای تحقق خواسته های فطری می کوشند و خود فریبی معنوی از همین جا آغاز می شود. در این وضعیت، انسان در پی خواسته های طبیعی می رود و می پندارد حقیقت و معنویت را خواهد یافت یا خواسته های مادی و عادی خود را معنویت و مصداق راستین نیاز فطری خویش می انگارد.

معنویت های نوظهور، در راستای تمنای فطری انسان هستند؛ ولی پاسخی مسخ شده به آن می دهند. فطرت، شیفتة عاشق شدن و دل بستن است؛ اما معنویت های نوظهور نظیر «اشو» و «کوئیلو»، عشقی هوسناک و شهوت آلود را پیشنهاد می کنند. فطرت ما تشنة مشاهدة عظمت، شکوه و جلال الهی و تجربة هیبت و خشیت در برابر آن است؛ اما «مرلین منسون» پاسخ آن را کلیپ ها و موسیقی هولناک بلک متال می دهد. ما شیدای پرستیدن هستیم؛ ولی «سای بابا» خود را خدای پرستیدنی و خالق هستی معرفی می کند.

● بن بست فلسفة مدرن

از حدود چهارصد سال پیش در مغرب زمین، اندیشه ای پیدا شد که بعدها تمام جهان را فراگرفت و آن ایده، توانایی بشر در تأمین سعادت و بی نیازی از دین و تعالیم مقدس بود. انسان دورة رنسانس، پنداشت که با سه شعار «عقل»، «طبیعت» و «پیشرفت» می تواند بهشت موعود را در زمین بنا کند۴ و فریاد استغنا از دین و معنویات و خداوند را در زمین طنین افکن سازد؛ اما با گذشت چند قرن و وضعیت فلاکت بار زمین در قرن بیستم و پس از دو جنگ ویران گر جهانی و آسیب های گستردة محیط زیست به واسطة تکنولوژی و رشد دانش بشری در سه شعار عصر روشنگری تردید جدی پدید آمد. آیا عقل برای فهم هر چه به فراتر از آن وجود ندارد؟ و آیا پیشرفت علمی و مادی می تواند به خوشبختی و کامیابی بشر منجر شود؟


این تردیدها، مرحلة نوینی را برای تمدن کنونی بشر ایجاد کرده که آن را دورة پست مدرن می نامند. در این دوران، مرز میان مدرن و کهن کمرنگ شده و بشر، درمان ناکامی ها و جبران شکست های خود را در میراث کهن بشری از جمله معنویات می جوید. شکست علم، تکنولوژی، اصالت دادن به عقل دنیااندیش، طبیعت گرایی افراطی و نفی ماوراء، زمینه ساز رویش و پیدایش فرقه های نوظهور معنویت گرا بوده است. معنویت های نو ظهور، می کوشند عالم غیب و فراطبیعت بارز این نو نگرش به عالم است که با طرح ایدة سفر روح به عوالم بالا، از طبیعت فرا رفته و با راه هایی که پیشنهاد می کند عقل را با شیوه های دیگری جایگزین کرده است و می خواهد به جای پیشرفت در زمین، تعالی و عروج روح را به انسان معاصر پیشنهاد کند.