تقسیمات اسماء الله نزد عارفان اسلامی

معرفت اسماء و صفات الهی یکی از اساسی ترین و مهمترین معارف عرفای اسلامی است و این اهمیت تا بدانجا است که گاها عرفان اسلامی را “علم الاسمای” می خوانند. در این میان به شرح چیستی و چگونگی اسماء الهی بسیار پرداخته شده است. اما آنچه که موضوع این مقال خواهد بود انواع تقسیماتی است که عرفا از اسمای ارائه کرده اند. این مسئله اولا از حیث تاثیری که در شناخت اسماء الله و عرفان اسلامی دارد از اهمیت بسزایی برخوردار است و ثانیا کمتر مورد توجه مستقل پژوهندگان عرفان و تصوف بوده است. البته این نوشتار در حد مجال خود به برخی تقسیمات مختلفی که عرفا از جهات مختلف بر اسماء وارد کرده اند توجه کرده و از سوالات، ابهامات و احیانا اشکالاتی که ممکن است در برخی از موارد وجود داشته باشد صرف نظر خواهد نمود.

● صفات سلبی و ایجابی:


قبل از توضیح تقسیم صفات به صفات سلبی و ایجابی لازم به ذکر است که اگر چه این تقسیم بندی بر روی مقسم صفات الهی صورت گرفته است و نه اسماء، اما می توان عین همان اقسام را برای اسماء الله نیز در نظر گرفت. علت این امر آن است که در تعریف اسماء در اصطلاح صوفیه آن را ذات به اعتبار صفت می دانند (۱) و نتیجه این سخن آن است که تفاوت اسماء و صفات را اعتباری تلقی کنیم. علامه سیدجلال الدین آشتیانی نیز این تفاوت صرفا اعتباری را مورد تصریح قرار داده و معتقدند که اگر لفظ هر اسمی به نحو لا بشرط در نظر گرفته شود اسم الله است و اگر همان حقیقت لفظ، بشرط لا اطلاق گردد صفتی از اوصاف ذات حق خواهد بود. (۲) در نتیجه می توانیم تقسیماتی را که ناظر به صفات حق هستند نیز با تغییر اعتبار از لا بشرط به بشرط لا به تقسیمی از اسماء تبدیل نماییم.

تذکر این نکته نیز ضروری است که اصطلاح صفت سلبی یا ایجابی مشترکی لفظی بین دو معناست. در معنی اول به صفاتی که از خدا سلب می شوند و در وی تحقق ندارند صفات سلبی نامیده می شوند و صفاتی که بر ذات باری حمل شده و در او متحقق هستند صفات ایجابی. در این معنا صفات سلبی مانند فقر، جهل و ضعف همان صفات امکانی اند و صفات ایجابی مثل غنی، علم و قدرت صفاتی وجوبی هستند. اما با توجه به اینکه در این معنا صفات سلبی در واقع هیچ گونه تحققی حتی در مقام اسماء و اعیان الهی ندارند، لذا تقسیمی واقعی از اسماء نبوده و تنها یک قسم آن (صفات ایجابی) واقعیت دارد.

اما در معنای دوم این الفاظ صفتی سلبی نامیده می شود که در آن معنای عدم اخذ شود و صفاتی که این مفهوم در آنها ماخوذ نباشد صفات ایجابی نام می گیرند. (۳) با توجه به این تعریف است که قیصری در شرح خود بر فصوص الحکم بنابراین که وجود بر عدم و معدوم نیز از وجهی عارض می شود، هم صفات سلبی و هم صفات ایجابی را دارای وجود دانسته است. (۴) و مرحوم آشتیانی نیز این امر را بر این استدلال استوار نموده اند که هر دو این صفات به اعتبار مراتب وجود از تجلیات ذات حقند. (۵) از صفات سلبی می توان به غنی، قدوسیت و سبوحیت اشاره نمود.

در ادامه تقسیم بند ی مذکور، خود صفات ایجابی بر سه نوع تقسیم می شوند: صفات حقیقیه که در آنها اضافه به غیر ملحوظ نیست مانند حیات، وجوب و قیومیت به یک معنایش (یعنی ذات متکی بر خود)، صفات اضافه محضه که صرف اضافه به غیرند مثل اولیت و آخریت، صفات ذو اضافه که متقوم به لحاظ کردن غیر هستند (۶) یعنی به اعتبار اینکه به ممکنات تعلق می گیرند باید غیری باشد تا به اومضاف شوند اما در مقام احدیت نه غیری لحاظ می شود و نه مضافی، (۷) مثال های این نوع صفات ایجابی (ذو اضافه) علم و اراده و ربوبیت هستند.

● صفات جمال و جلال

آن دسته از اسماء و صفات که تعلق به لطف و رحمت الهی دارند مثل رحمن، ودود و کریم صفات جمال نامیده می شوند و اسماء و صفاتی که به قهر متعلق گردند صفات جلال. اما نکته مهمی در این بین وجود دارد و آن اینکه عرفا معتقدند در هر جمالی جلالی هستند و در هر جلالی جمالی (۸) با این توضیح که علت نامگذاری این صفات به جمال و جلال آن است که حق وقتی با اسم و صفت جمال بر عارف تجلی کند سبب انس و آرامش او می گردد اما اگر با صفتی جلالی بر وی متجلی شود از آنجا که این صفات ناشی از اسم قهارند و ملازم با مقهوریت متجلی له می باشند، لذا این عارف خدا را از پس حجاب های ساتر عزت و کبریایی مشاهده نموده و دچار هیبت الهی می گردد. حال با توجه به این نکته که با تجلی اسمای جمالی عارف به نحوی تحت سیطره این اسماء قرار گرفته و عقلش مقهور می گردد این صفت جمالی با نوعی جلال همراه خواهد بود. چرا که جلال ناشی از احتجاب حق به حجاب عزت و کبریایی اند و حقیقت حق نیز که محیط واقعی است هرگز محاط نمی شود و در نتیجه با تجلی صفات جمالی نیز همچنان ذات در پس پرده های صفات و اسماء مستوره بوده و دارای جلال است.

جمالک فی کل الحقایق سائر

ولیس له و الا جلالک ساتر

از طرف دیگر هر تجلی جلالی نیز از سر رحمت الهی است و نوعی عنایت حق بر عارف در آن وجود دارد که سبب تحقق جمال در عین جلال می گردد. در این خصوص به آیاتی نظیر “و لکم فی القصاص حیوه یاولی الالباب” استفاده نموده اند. (۹)

● صفات دارای حیطه تامه و ناقصه

عرفا برخی صفات را دارای احاطه کلی بر تمام مظاهر و اشیاء می دانند و از آنها به عنوان امهات الاسماء (به یک معنا)، الاسماء السبعه و الاسماء الهیه یاد می کنند که عبارتند از: حیات، علم، قدرت، سمع، بصر و اراده و کلام. اما دیگر اسماء اگرچه که بر اکثر اشیای محیط هستند اما احاطه کلیه بر تمام آنها ندارند.

البته خود اسماء دارای احاطه تام نیز بعضی مشروط به بعضی دیگرند، در عین اینکه برای اسمای دیگر اصل محسوب می شوند. یکی از توصیفات مربوط به این مشروطیت چنین است که علم مشروط به حیات است و اراده و قدرت بر هر دوی علم و حیات و سه اسم دیگر نیز بر این چهار

اسم مشروطند: حیاتعلم سمع وبصر و کلام اراده و قدرت

پس حیات را باید اعم و اشمل اسماء از حیث حکم بدانیم. (۱۰) البته برخی عرفا به جای سمیع و بصیر، اسامی جواد و مقسط را در بین هفت اسم اصلی جای داده اند که اکثریت این رای را نپذیرفته و آنها را متوقف بر علم، اراده و قدرت که از این هفت اسمند می دانند(۱۱.)