سؤال: فطرت چیست؟ و اگر خداشناسی و دین، فطری است، پس چرا برخی از مردمان به آن معتقد نیستند؟

جواب: یكی از مباحث انسان شناسی این است كه آیا چیزی به نام فطرت، در نهاد آدمی وجود دارد یا خیر؟ نظریه وجود فطرت، توجه اندیشمندان معاصر را بیشتر از گذشتگان به خود جلب كرده است؛ چون پذیرش یا ردّ آن در سرنوشتِ مباحثِ بنیادینِ حوزه دین پژوهی مانند: خاستگاه دین و اخلاق، منشأ دین، تكامل تاریخ و... اثر گذار است.
آنچه مقبول آیات، روایات و بیشتر دانشمندانِ اسلامی و غیر اسلامی است، وجود فطرت در نهاد آدمی است و اینكه خداشناسی و آموزه‌های دینی بر اساس اصل فطرت سالم انسانی است. مرحوم علامه طباطبائی و شهید مطهری بیشتر از دیگران به تحلیل و بررسی فطرت و مسائل پیرامون آن پرداخته اند. (1)
پاسخ درست و كارآمد به سؤال فوق، در گرو بیان مطالب زیر است:


واژه شناسی
«فطرت» واژه‌ای عربی از ماده «ف، ط، ر» بر وزن «فِعلة» است كه برای بیان حالت فعل (چگونگی كار) استعمال می‌شود. (2)
«فَطَرَ» به معنی شكافتن و آفریدن ابتدایی و بدون پیشینه (ابداعی) (3) و گشودن و ابراز كردن است. (4) واژه فطرت با دیگر مشتقات آن حدود 20 بار در قرآن مجید به كار رفته است كه در برخی موارد به معنای لغوی آن است، مانند: «اَفِی اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ»؛ (5) آیا در [وجود [خدا كه آفریننده آسمانها و زمین است [می توان] شك كرد.‌»
و مانند: «اِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ»؛ (6) هنگامی كه آسمان شكافته و قطعه قطعه شود.‌»

اصطلاح شناسی
اصطلاح فطرت با بار معنایی آن در محدوده دین و انسان، نخستین بار در قرآن مجید به كار رفته است. (7) فطرت در ساحتهای گوناگون (انسان شناسی، معرفت شناسی، دین پژوهی و...) مطرح است كه در هر كدام فراخور حال خود با قرائتهای متفاوت، از آن تفسیر خاصی ارائه شده است.
فطرت نزد سقراط، یعنی معارف و معلوماتی كه در خویشتن انسان نهفته است و در اثر اندیشه و آموزش آشكار می‌شوند. (8)
فطرت به معنی افلاطونی، یعنی اینكه انسان پیش از آمدن در این جهان، به خاطر ارتباط با عالم حقایق (مُثُل) همه چیزها را می‌دانست، اما هنگام آمدن به این دنیا آنها را فراموش كرده است كه اندیشه و آموزش آن را یاد آوری می‌كند. (9)
فطرت در فلسفه غرب، یعنی یك سری معلومات در ذهن كه استناد به حس و تجربه ندارند. (10)
فطرت نزد حكمای اسلامی، یعنی اینكه انسان در این دنیا متوجه برخی چیزها می‌شود كه دانستن آن نیاز به معلم و استدلال ندارد، مانند: «كل بزرگ‌تر از جزء است.‌» همین كه انسان توان تصور كل و جزء و رابطه آنها را پیدا كند، آن را تصدیق می‌كند. اصول اولیه تفكر انسانی آموختنی و استدلالی نیست. برخی از دانشمندان مغرب زمین نیز با همین تفسیر موافق اند، مانند: «كانت» كه می‌گوید: در تصدیق «كل از جزء بزرگ‌تر است» یك سلسله عناصر ذهنی فطری است (یك مقدارش از بیرون گرفته شده و یك مقدارش در خود ذهن است). (11) برتراند راسل می‌گوید: باور ما به وجود عالَم مستقل خارج، در اصل از راه استدلال و برهان حاصل نشده است، بلكه همین كه خود را قادر به تعقل بیابیم، در ما حاصل می‌شود. (12)
پاسكال می‌گوید: به وجود خدا، دل گواهی می‌دهد، نه عقل، و ایمان از این راه به دست می‌آید. (13)
فطرت در نگرش آیات و روایات هر چند تفاوتهایی با نظریه‌های مذكور دارد، اما در كل تا حدودی با آنها هم خوانی دارد. (14) در فرهنگ دینی مصادیق زیادی از فطریات قلمداد شده است (15) كه در این نوشتار روی سخن با خداشناسی و دین است.
قرآن كریم توجه به دین را از ویژگیهای انسانی می‌داند كه با آفرینش او عجین است؛ «فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلّدینِ حَنیفا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»؛ (16) «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار كن! این فطرتی است كه خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست.‌»
«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا»؛ (17) «و زمانی كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت كه آیا من پروردگار شما نیستم؟ (18) گفتند: چرا، گواهی می‌دهیم.‌»
بنابراین، منشأ دین فطری است، نه اینكه جهل به علتها یا ترس و زبونی یا عقده‌های درونی موجب پیدایش دین و خدا باوری باشد. (19)
قرآن درباره دین داری انسان، عبارات: «فطرة الله»، «صبغة الله» و «للدین حنیفا» را به كار برده است؛ چنان كه می‌فرماید: «صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً»؛ (20) «رنگ خدایی، و چه رنگی بهتر از رنگ خدایی است.‌» صبغة بر وزن فِعْلَةٌ، یعنی نوع رنگی كه خدا در متن تكوین زده است؛ یعنی رنگ خدایی درباره دین داری استعمال شده است؛ چنان كه راغب اصفهانی صبغة را به فطرة تفسیر كرده است.
و نیز می‌فرماید: «ما كانَ اِبْراهیمُ یهُودیا وَلا نَصْرانیا وَلكِنْ كانَ حَنیفا مُسْلِما»؛ (21) «ابراهیم یهودی و نصرانی نبود، بلكه حنیف مسلمان بود.‌» قرآن به ادیان قائل نیست. دین بر اساس فطرت است و فطرت انسانی چند جور تقاضا ندارد و نام شرایع پیشین را اسلام می‌گذارد. امام باقر علیه السلام در تفسیر «حنیفیت» فرمود: «هِی الْفِطْرَةُ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها؛ (22) «این همان فطرتی است كه خداوند مردم را بر آن خلق كرد.‌»
صحنه‌هایی از خداشناسی و خداجویی فطری را كتاب خداوند به نمایش گذاشته است؛ مثلا می‌فرماید: «هنگامی كه سوار كشتی می‌شوند، با اخلاص خدا را می‌خوانند. هنگامی كه آنان را به خشكی نجات می‌رسانیم، ناگهان شرك می‌ورزند.‌» (23)
«هنگامی كه مردم گرفتار و درمانده می‌شوند، به سوی خدا روی آورده، او را می‌خوانند... .‌» (24)
«هر گاه انسان گرفتار بدحالی و درماندگی شود، با توجه، خدا را می‌خواند... .‌» (25)
انسان وقتی خود را در پهنای بی كران دریا و دور از یاران دنیایی می‌یابد و آن گاه كه خود را درمانده و یاران دنیایی را ناتوان در حل مشكل خود می‌یابد، به سوی كعبه دلها متوجه می‌شود. سپس به سوی او گرایش پیدا می‌كند، و هیچ گاه، از دلائل و شواهد آن حقیقت سراغ نمی‌گیرد، بلكه با حضور و شهود آن هستی مطلق را می‌یابد. (26)
«وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ لَیقوُلُنَّ اللّهُ»؛ (27) «اگر از آنان بپرسی كه چه كسی آسمان و زمین را خلق كرد؟ می‌گویند: خدا.‌» امام باقر علیه السلام این اقرار و اعتراف مشركان و منكران رسالت را از معرفتهای فطری آنان معرّفی می‌كند. (28)
ملاصدرای شیرازی ضمن اشاره به آیه شریفه، از ادراك و گرایش فطری انسانی به سوی خدا می‌گوید: «آن طوری كه گفته شده، وجود واجب تعالی، امری فطری است؛ چون كه انسان به هنگام رویارویی با سختیها و تنگناها، به سبب اقتضای اصل آفرینش خود، به خدا توكل كرده، به صورت غریزی به سبب ساز اصلی و آسان ساز سختیها رو می‌كند... .‌» (29)
فطرت در آینه روایات نیز بر اساس محتوای قرآنی آن است.
در حدیثی كه مورد پذیرش شیعه و سنی است، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «كُلُّ مَوْلوُدٍ یوُلَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ؛ (30) هر نوزادی بر فطرت متولد می‌شود.‌» امام باقر علیه السلام در تفسیر این حدیث فرمود: یعنی انسانها بر فطرت خداشناسی آفریده شده اند.‌» (31)
امام صادق علیه السلام ذیل آیه ذر فرمود: «ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فی قُلُوبِهِمْ؛ (32) شناخت در دلهای آنان تثبیت شده است.‌» و امام باقر علیه السلام شریعت نوح علیه السلام را كه پرستش خدای یگانه، اخلاص و نفی شرك بود، همان دین فطری كه عموم مردم بر آن اند، معرّفی كردند. (33)
پس دین داری فطری انسان است؛ یعنی هدایت به سعادت در نهاد انسان گذاشته شده است و خلقت انسان به گونه‌ای است كه به دین الهی توجه دارد.
به عبارت دیگر، انسان برای رسیدن به سعادت و كمال مطلوب و تدبیر اجتماع، نیازمند قوانین و دستوراتی است كه فطرت سلیم انسانی به درك آنها گواهی می‌دهد و دین الهی نیز بر اساس همان قوانین و دستورات فطری انسانها بنا شده است. (34)
فخررازی هر چند از فطرت نامی نمی‌برد، ولی با حفظ محتوای فطرت می‌گوید: برخی باور دارند كه شناخت خدا بدیهی است؛ چون كه هر گاه انسان با سختیها و بلاها روبه رو می‌شود، در خود می‌یابد كه به سوی موجود توانمند تضرع و زاری می‌كند تا او را نجات بخشد (گرایش به خدا فطری است). اهل تصوف و عرفان نیز باور دارند كه علم و شناخت خدا بدیهی است (35) (ادراك خدا فطری است).
جمع بندی نهایی آیات و روایات و سخن دانشمندان این می‌شود كه ادراك و شناخت خدا و برخی از آموزه‌های دینی فطری است؛ یعنی هر گاه انسان در حد تعقل موضوع و محمول برسد و بر آن توجه كند، بی درنگ صحت آن را تصدیق می‌كند و منتظر دلیل و استدلال نمی‌ماند.
این تفسیر، فطرت را نوعی ادراك و شناخت ویژه كه سررشته در خلقت انسان دارد، معرّفی می‌كند.
تفسیر دیگری نیز برای فطرت انسانی مطرح است و آن اینكه گرایش و توجه به خدا و برخی امور دینی فطری است؛ یعنی خداخواهی و پیروی از دستورات دینی در نهاد انسان است. پس فطرت دینی یك بار در ناحیه شناخت و بار دیگر در ناحیه گرایش و حركت مطرح است (علمی و عملی).
در یك تعریف كلی، می‌توان گفت: فطرت ویژگی‌ای است كه انسانها از هر نژاد و تیره‌ای در هر منطقه و مرزی از هر مذهب و ملتی به آن باور و تمایل دارند و خود را در این آگاهی و باور نیازمند دلیل و استدلال نمی‌دانند. (36)
در اندرون من خسته دل ندانم كیست كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست (37)
در یك كلام: فطرت عبارت است از نوعی هدایت تكوینی انسان در قلمرو شناخت و احساس. (38)
انكار وجود خدا و یا مخالفت با دین الهی از جانب گروهی اندك منافات با فطری بودن خداشناسی و دین الهی ندارد؛ چون انكار و مخالفت آنان بیشتر متوجه ادیان ساخته بشر است و یا اینكه فطرت آنان به واسطه گناهان و غفلت، ضعیف و ناكارآمد شده است

پرسش و پاسخ
حال كه چنین است، پس چرا برخی مردمان از پرستش خدای یگانه و پذیرش فرامین دین الهی سرباز می‌زنند؟
فشرده پاسخ طی چند مرحله بیان و مشروح آن به منابع مربوط ارجاع داده می‌شود.
1. منكران وجود خداوند و دین ستیزان، نسبت به معترفین خدا و دین باوران بسیار اندك اند. پس بسیاری از مردمان همچنان بر فطرت الهی اند و مورد پرسش جزئی می‌شود.
2. همین شمار اندك نیز در جوامعی به سر می‌بردند و می‌برند كه دین راستین به آنها عرضه نشده است، مانند: دهریون صدر اسلام و كمونیستها و برخی نحله‌هایی كه در دامن مسیحیت رشد كرده اند. بنابراین، بیشتر این عده، منكر دین راستین الهی كه موافق فطرت عمومی انسانهاست، نمی‌باشند.
از آنجا كه یهودیت و مسیحیت امروز دست ساخته بشرند، لذا عقاید و احكامی بشری دارند، نه الهی و در مواردی خرافات و مسائل عقل ستیز دارند، همچون دیگر ادیان بشری (هندوئیزم و كنفسیوس و...) ؛ عقایدی، مانند: چرخه ارواح، رسیدن به نیروانا، تثلیث مسیحی، عشاء ربانی، فداء، و... كه موجب نفرت هر فطرت سلیمی خواهد شد.
تعداد روزافزون كسانی كه به اسلام می‌گروند، بهترین گواه بر این حقیقت است.
3. حقیقت فطرت هر چند تبدیل و دگرگون نمی‌شود، اما دستخوش شدت و ضعف می‌گردد؛ به این معنی كه آموزش، پرورش، محیط و... اگر در راستای فطرت خدادادی باشند، موجب شكوفایی و تقویت فطرت اند، اما اگر در برابر آن باشند، فطرت سلیم را معیوب، سست و بی اثر می‌كنند: «وَلا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیضِلَّكَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ»؛ (39) «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها». (40)
و لذا رسول اكرم صلی الله علیه و آله در ادامه همان حدیث معروف فرمودند: « [حَتّی] اَبَواهُ یهَوِّدانِهِ اَوْ ینَصِّرانِهِ اَوْ یمَجِّسانِهِ؛ (41) تا اینكه پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می‌سازند.‌» یعنی فطرت كارساز است، مگر اینكه پدر و مادر آن مولود را یهودی یا نصرانی یا مجوسی كنند. امام علی علیه السلام فرمود: «خداوند پیامبران را یكی پس از دیگری فرستاد تا از مردم وفای به پیمانی را كه در فطرتشان است، بخواهند و نعمتهایی را كه مورد غفلت و فراموشی آنها قرار گرفته است، را یادشان آورند.‌» (42)
یعنی فطرت الهی توحیدی به واسطه غفلت و فراموشی، كم اثر می‌شود. ابن اثیر در شرح حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله می‌گوید: «هر مولودی بر جبلّتی آفریده شده است كه آمادگی پذیرش دین را دارد كه اگر بر همان فطرت و جبلّت رها شود، آمادگی‌اش پایدار می‌ماند.‌» (43) یعنی اگر مزاحمتها بیاید، آمادگی را نابود می‌كند.
عشق و دوستی فرزند، فطری همه انسانهاست، اما واقعیت تاریخی صدر اسلام نشان می‌دهد كه این فطرت تحت تأثیر ناهنجاریهای محیط، بی اثر شده است و عرب جاهلی فرزندان دختر خود را زنده به گور می‌كردند. همین كه اسلام موانع را برطرف و آنها را متوجه ساخت، همه حكم فطری را رعایت كردند، و دیگر كسی آن جنایت را مرتكب نشد.
به عبارت دیگر، آثار و پی آمدهای فطرت به نحو اقتضاء است؛ یعنی فطرت انسانی مادامی كه مزاحم و مانعی در كار نباشد، انسان را به سوی خداشناسی و دین الهی جهت می‌دهد و هر گاه گناه و عوامل منافی فطرت زیاد شود، جلوی كارآیی آن را می‌گیرد.
بنابراین، خداشناسی و دین گرایی اقتضاء فطرت انسانی است و هر جا این فطرت دگرگون و بی اثر شد، باید دنبال مانع و نیروی باز دارنده باشیم؛ درست مانند اینكه طبیعت زمین، جذب اشیاء و طبیعت اشیاء، سقوط روی زمین است، اگر در موردی خلاف این مشاهده شد، حتما مانع و نیروی مخالفی بوده است.
4. وجود فطرت غیر از آثار و فوائد آن است. برخی از منكران خدا و دین الهی، واجد فطرت هستند، اما ثمرات آن را از دست داده اند، مانند: كسانی كه قلب و عقل دارند، ولی از آن استفاده نمی‌كنند؛ «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها» (44) و لازمه مختار بودن انسان همین است كه فطرت او را مجبور نمی‌سازد، بلكه به كارگیری آن در اختیار انسان گذاشته شده است؛ «اِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاكِرا وَ اِمّا كَفُورا». (45)
مرحوم شهید مطهری پرسش مورد بحث را چنین پاسخ داده اند:
اولاً، لازمه فطری بودن یك بحث این نیست كه همه اوقات افراد را بگیرد؛ هم چنانكه هیچ علاقه طبیعی دیگر نیز چنین نیست. علاقه به هنر و زیبایی یك علاقه فطری است، اما چنان نیست كه یگانه سرگرمی بشر محسوب شود... .
ثانیا، چون امور مورد علاقه فطری بشر متعدد است، طبعا سرگرمی به بعضی علایق از علایق دیگر می‌كاهد و احیانا آنها را به بوته فراموشی می‌سپارد... . (46)

جمع‌بندی
انكار وجود خدا و یا مخالفت با دین الهی از جانب گروهی اندك منافات با فطری بودن خداشناسی و دین الهی ندارد؛ چون انكار و مخالفت آنان بیشتر متوجه ادیان ساخته بشر است و یا اینكه فطرت آنان به واسطه گناهان و غفلت، ضعیف و ناكارآمد شده است.


یادآوری
در الهیات مسیحی باورهای عقل ستیز وجود دارد، مانند: تثلیث، گناه جبلّی، فداء، عشاء ربانی و... . از آنجا كه چنین عقائدی تبیین عقلی ندارند، گروهی از مسیحیان تلاش كرده اند تا مبنا و تكیه گاهی فراسوی عقل برای آن پیدا كنند؛ لذا به طرح احساس و فطرت و راه دل پرداخته اند. (47) فطرت در فرهنگ دینی امروز مسیحیت، یعنی چیزی و یا دریافتی در برابر عقل. بسیاری از مباحث جدید كلامی و دین پژوهی غرب، مانند: قرائتها، گوهر یا صدف دین، پلورالیزم، سكولاریزم و... ناشی از عقلانی نبودن و بشری بودن دین تحریف شده آنها می‌باشد كه در حوزه اسلام اصلاً موضوعیت ندارد.
به اعتقاد علامه طباطبایی رحمه الله فطری بودن دین یعنی اینكه اصول دین به گونه‌ای است كه انسان با ساختمان ویژه وجودی خود به سوی آن توجه دارد. آن اصول استدلالی اند؛ منتها چندان دور از توان بشر نیست كه نتواند به آن برسد. (48) امور فطری برهان پذیرند. (49)
بنابراین، فطرت در الهیات اسلامی با فطرت در الهیات مسیحی تفاوت جوهری دارد.
سخن آخر
از آیات (50) و روایات (51) مربوط به بحث فطرت، روشن می‌شود كه عمده رسالت انبیاء و پیشوایان دین، حفظ، پویایی و شكوفا ساختن فطرت انسانی است. در عصر حاضر نیز رسالت عمده مبلغان دین، زدودن زنگارهای دنیایی از روی فطرت افراد جامعه است، و این مهم در گرو شناخت دقیق فطرت، قلمرو، موانع و عوامل شكوفایی آن است كه در نوشتار دیگری به این مهم خواهیم پرداخت.