:: رابطه انقلاب با اهلبيت ضرورى مى نمود...
عباسيان ناگزير بودند كه ميان انقلاب خود و اهلبيت خط رابطى ترسيم كنند، به چند دليل :نخست : آنكه بدينوسيله توجه فرمانروايان را از خويشتن به جاى ديگر منصرف مى ساختند.
دوم : آنكه مردم بيشتر به آنان اعتماد مى كردند و از پيشتيبانيشان برخوردار مى گرديدند.
سوم : آنكه دعوت خود را بدينوسيله از ابتذال و برانگيختن شگفتى مردم مى رهانيدند. چه اينان در سرزمينهاى اسلامى آنچنان از شهرت كافى برخوردار نبودند و مردم نيز براى هيچ يك از آنان ، بر خلاف علويان ، حق دعوت و حكومت را نمى شناختند. از اينرو با وجود علويان ، دعوت عباسيان اگر به سود خودشان آغاز مى شد امرى فريب آميز و باور نكردنى مى نمود.
چهارم : آنكه مى خواستند اعتماد علويان را نيز به خود جلب كنند و اين از همه برايشان مهمتر بود. چه مى خواستند بدينوسيله رقيبى در ميدان تبليغ و دعوت نداشته باشند و نمايش اينكه دارند به نفع علويان تبليغ مى كنند خود آنان را از تحرك باز دارند.
لذا مى بينيم كه ((ابوسلمه خلال )) در مقام عذرخواهى از ((ابوالعباس سفاح )) كه چرا به امام صادق (ع ) نامه نوشته و تبليغ را به نام او و براى بيعت با وى انجام داده ، چنين اظهار ميدارد: ((مى خواستم تا بدينوسيله كار خودمان استوارى يابد)).(18)
و براستى هم همينگونه شد. عباسيان با اين شگرد كه دعوت خود را به اهلبيت پيوستگى دادند، پيروزى بزرگى را در انقلاب خويشتن كسب كردند، و چنان به قدرت و عظمتى دست يافتند كه از تيررس هر صاحب ادعايى فراتر رفتند. آنان با اين شگرد تمايل و تاءييد امت اسلامى بويژه اهل خراسان را به خود جلب كردند. اهل خراسان كسانى بودند كه دور از جنجال بدعتگزاران و سياست بازان مى زيستند و كسانى بودند كه ((هر چند از كوفيان نسبت به اهلبيت كمتر غلومى كردند ولى به نفع ايشان با حماسه بيشترى تبليغ مى كردند)).(19) چه آنان راه و رسم محمد و قرآن را تنها به شيوه على بن ابيطالب (عليه السلام ) آموخته بودند.(20)
مردم خراسان هرگز فراموش نكرده بودند كه در ايام زمامدارى امويان چه ظلمها و عقوبتهايى را مى كشيدند. از اينرو ديگر طبيعى بود كه آماده پذيرفتن هرگونه دعوتى بودند كه از سوى اهلبيت آغاز مى شد. آنان حتى حاضر به جانفشانى در اين راه گشته بودند و از آنجا كه سرزمينشان از مركز حكومت ، شام ، بدور بود، جولانگاه دستجات و احزاب متخاصم با يكديگر مانند عراق نشده بود. در عراق وجود شيعيان ، خوارج ، مرجئه و ديگر گروهها اوضاع را براى حكومت عباسيان بسى نامساعدتر از خراسان مى نمود. لذا ديديم كه اين مردم خراسان بودند كه بخاطر دوستى با اهلبيت پايه هاى حكومت بنى عباس را استوار كردند و به هميارى و مساعدت و نيروى شمشيرهايشان خلافت اين خاندان را بر دوش خود كشيدند. بعدا درباره ايرانيان و راز شيعه بودنشان بويژه اهل خراسان سخن مشروحترى در فصل ((آرزوهاى ماءمون )) و ديگر فصول خواهيم آورد.
...................
18- تاريح يعقوبى / 3 / ص 87.
19- السيادة العربية و الشيعة و الاسرائيليات / ص 106.
20- السيادة العربية و الشيعة و الاسرائيليات / ص 39.
_________________
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
اهل بیت من چون کشتی نوحاند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211)