شمس جمال تو - رضا جعفری


مرید و زائرت از هر نژاد است

خودش روز است و با شب در تضاد است


مگر شمس جمال تو که این دل

به این خورشیدها بی اعتماد است


برای دیدنت خورشید را صبح

به دست آسمان آئینه داده است


به هر صورت که آیی می پذیرم

دل از آئینه های بی سواد است


و هر بیتم بنامت هست مفهوم

غزلهایم تمامی مستزاد است


بدون ضرب میرقصم به چرخش

خرابی مشرب هر گردباد است


طلب ناکرده چشمم اشک می ریخت

همه گفتند این آب مراد است


شدم پیغمبر تصویر و دیدم

برایم صحن آئینه معاد است


کسی فکر مسیح و نوح هم نیست

از این آئینه ها اینجا زیاد است


به ظاهر فرق دارد تاک و انگور

رضا در باطن عالم جوا د است


به هویی خلق شد دنیا و عقبی

بنای عالم و آدم به باد است


************************************************** ****************


نقاره می زنند - رحمان نوازنی




قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت

نقاره می زنند . . . مریضی شفا گرفت


دیدی که سنگ در دل آیینه آب شد

دیدی که آب حاجت آیینه را گرفت


خورشید و آمد و به ضریح تو سجده کرد

اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت


پیغمبری رسید و در این صحن پر ز نور

در هر رواق خلوت غار حرا گرفت


از آن طرف فرشته ای از آسمان رسید

پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت


زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید

تقدیم حق نمود و سپس ارتقا گرفت


چشمی کنار این همه باور نشست و بعد

عکسی به یادگار از این صحنه ها گرفت


دارم قدم قدم به تو نزدیک می شوم

شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت


دارم به سمت پنجره فولاد می روم

جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت


************************************************** *********


سرير ارتضا - ژولیده نیشابوری




اى به سرير ارتضا ضابطه رضا- رضا

اى به رضاى تو رضا در دو سرا خدا رضا


اى به شهادت كرم حجت حى ذوالنعم

اى به روايت قلم تعز من تشا رضا


اى به مشيت قدر زينب لوح بندگى

اى به قضاوت قضا حاكم بر قضا رضا


اى به صحيفه زمان مطلع شعر شاعران

اى به حروف ابجدى واژه پر بهار رضا


تو مظهر درايتى - مكمل ولايتى

سمبل هر حكايتى به بخشش و سخا رضا


تو ضان شفاعتى كه از ضامنت تو حق

عفو كند گناه ما به موقع جزا رضا


حجت حى سرمدى دسته گل محمدى

عالم آل احمدى به امر كبريا رضا


نام تو گشته مشتق از نام على مرتضى

ز آنكه تويى به خلق و خو على مرتضى رضا


تو هفتمين وديعه خدا به نص كوثرى

كه فخر بر تو مى كند سيده النساء رضا


ز بعد حضرت بتول كه هست بضعه رسول

پاره تن فقط تويى به ختم الانبيا رضا


لواى صلح مجتبى داده خدا بدوش تو

كه در قعود تو بود قيام كربلا رضا


عصاره عبادت سيد ساجدين تويى

كه از قيام تو بود قيام ما به پا رضا


زنده ز علم تو بود مكتب باقرالعلوم

كه از تو گشته منجلى علوم ماسوا رضا


به فقه و دانش و اصول تويى به ملك اين جهآن

رمز بقاى مذهب و مكمل ولا رضا


تاج ولايت به سر، موسى جعفرت پدر

كه صد كليم بر درت ستاده با عصا رضا


تويى رئوف ميزبان كه با ورود ميهمان

به خنده لعل لب كنى بسان عنچه وا رضا


تو ان طبيب حاذقى كه از عنايت و كردم

بدون نسخه ميدهى بدرد ما شفا رضا


سه نوبت از ره كرم به داد شيعيان برس

كه حكم تام در كف داده حق


از لايت تو بهر ما قفل در جهنم است

كليد ان براى ما بهشت جانفراز رضا


تويى كه نقش شير را به يك اشاره جان دهى

كه بر دريد منكر ولايت تو را رضا


شاعر ژوليده منم كه گشته ام گداى تو

چه مى شود عنايتى كنى تو بر گدا رضا


************************************************** ******************************


باز شــدم زائـــر كـــوي رضــــا - محمد حیاتی





بــاز عــنـايــت شــده لـطـف خـدا

باز شــدم زائـــر كـــوي رضــــا


هـمچـو كبوتر به سويش پر زدم

در حـرم و روضــه مــولا رضـا


رفـتـم و ديــدم كـه بـه چشمان تر

گــرد رواقــش هــمــه در الـتجا


صـحـن و سراي شه اقليم عشق

طـعــنـه زنـد بـه جاه عرش علا


بــه يــاد يـاران و عـزيـزان همه

در آســتــان او شـــدم در دعـــا


بـــارخــدايــا شـه مـلـك طـــوس

تو بگذار از ما و بپوشان خـطـا


«حياتي» از خالق سبحان بخواه

طـواف و حـج و نـجـف و كربلا


************************************************** **********************



شاد باش - آیت الله صافی گلپایگانی




ز ما به حضرت سلطان دين امام رضا

هزار تهنيـت و شادباش و مدح و ثنـا


بزرگ حجّت حق هشتمين امام بحق

ظهور عـزّت يزدان، شفيــع روز جزا


امام مشرق و مغرب علىِّ بِن موســى

جهان دانش و بينش سپهر جود و سخا


عطا نمود خدايش يگانه فرزنــــدى

كه آسمان و زمين را ز بود او است بقا


قدم گذارد به عالـم خجستـه نوزادى

كه زنده گشت ز يُمن قــدوم او دنيا


فرشتگان همــه اندر مسرّت و شادى

پر از شعار نشاط است عالـــــم بالا


جهان ز نور جواد الائِمه روشن گشت

گشوده شد در ديگر به سوى طور لقا


هزار سال بگويد مديحـش ار «لطفى»

هنوز شمّه‌اى از مــدح او نـكرده ادا


************************************************** ******************************


آستان رضا - آیت الله صافی گلپایگانی




شهى كه درگه او سجــده‌گاه مــرد و زن است

امــان خلــق، اميــن خــدا ابوالـــحسن است


امـام ثــامن و ضـــامن جـــهان عــزّ و جلال

كـه ملــجأ همــگان در نــوائب و محن است


سپهــر علــم و عمـل پاک از خــطا و خطــل

سرشته از كـرم و جود و حجّت ز مـــن اسـت


ز نور طلعــت او پرتـــوى بـــود خورشيـــد

ز بـــوى تـــربت او ذرّه نـــافة ختـــن اسـت


طـــواف مرقـــد او سيــر در بـــهشت لـــقا

زيــــارت حـــرم او بهشــت را ثـــمن است


مرا بس است همــين افتخار و عزّت و شــــأن

كه از ازل ز ولايـــش بگــــردنم رســن است


هـــزار سـال ســـرايد مديحــــش ار «لطفى»

هنوز حـــرف نخستين و مطلـــع ســخن است


شكــــوه عيـــد غــدير اندر آســـتان رضـــا

نويـــد بـــخش نـجات از شـدايـد و فتن است


به هر كجا كه روم جشن و شادى است و سرور

به هر كه مى‌نگرم ماه صورت و حــسن است


براى خويـــش گزيده است هـر كــسى وطنـى

مرا جــوار ولى مرتـــضى علــى وطــن اسـت


هــر آن‌ كه رفـــت به زير لواى احمــد و آل

رهـــا ز غــصّة دنيا و فــــكر ما و من اسـت


************************************************** ******************************

هشـتمين بهشت - سيده فاطمه موسوي




تــا هشـتمين بهشت به ترتيب مي رسد

مرجـان جـان به چشمه تذهيب مي رسد


شعري كه عاشقانه به تشبيب مي رسد

نقـــاش آفتــاب بــه تذهيــب مي رســد


چــون لشــكر زمانه به تعقيب مي رسد

آخــر بــه جــان پاك تو آسيب مي رسد


قانــون عشق با تو به تصويب مي رسد

از هفــت بقعــه عطـر گل سـيب مي رسد


آئينــــه ولايتــــي و بــــا نــــگاه تــــو

تضـــمين توســـت طــرز غريبـي آهـوان


ســـرلوحه حديـــث تــُرا ،بــا شـعاع نـور

چشــمان آهــوان گريــزان بــه لطـف تـو


انــگور زهـر خورده براي تو خوب نيست

هر چند عاشقي همه موقوف وحدت است


************************************************** ********************


در کوی رضا (علیه السلام) - آیت الله العظمی مکارم شیرازی




بر در دوست به امید پناه آمده‎ایم

همره خیل غم و حسرت و آه آمده‎ایم


چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان

لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده‎ایم


از بیابان خطرخیز دیار ظلمات

تا به سرچشمه نور این همه راه آمده‎ایم


بهر دیدار چو بودیم تهى از حسنات

بر درش توبه کنان غرق گناه آمده‎ایم


چون نبودیم در این لشکر زوّار «امیر»

لاجرم جزء سیاهىّ سپاه آمده‎ایم


ما نداریم به جز «کوى رضا» بارگهى

به سر کوى تو با عشق و رضا آمده‎ایم


دست ما گیر و به مقصد برسان اى مولا!

لنگ لنگان به تعب نیمه راه آمده‎ایم!


تو در این مصر عزیزى و گدایانى چند

به تمنا به در خانه شاه آمده‎ایم


هر طرف کوس «فنا» مى‎زند آهنگ رحیل

ما به درگاه رضا بهر «بقا» آمده‎ایم


«ناصرم» خادم درگاه توأم اى محبوب

بی‎نوائیم پى برگ و نوا آمده‎ایم


************************************************** *****************************