استاد ! در ميان طرح هاى سياه قلم شما، آن هايى را كه من توانسته ام به دست بياورم،
خطوط مستقيم خيلى كم است. همه خط ها منحنى و كج هستند چرا؟
چون زندگى در حال گردش و چرخش است، تمام هستى در حال حركت بر سيرى دايره وار است.
من در خط راست صراحتى را مى بينم كه در زندگى روزمره ما چنين صراحتى نيست،
صراحتى كه اگر بود ديگر شر پيدا نمى شد و سراسر زندگى خوبى بود.
به همين دليل است كه در بعضى از آثارتان حد فاصل ها و مرزها را بر مى داريد،
مثل آن تابلوى كه فرشته مشغول ترسيم شيطان و شيطان مشغول ترسيم فرشته است؟
مى دانى ! در روحيه ى انسان ها، خط و مرز نيست. انسان در انبوهى از تفكرات تيره و روشن عملش را شكل مى دهد.
فكر مى كنم چنين ابهامى در كارهاى من هم هست. چون سعى مى كنم چنين درهم تنيدگى ميان نيروهاى شاكله تفكر بشرى را ترسيم كنم.
پس حالا متوجه مى شوم چرا در برخى آثارتان انسان نما به چشم مى خورد !
يك وجه ديگر تلفيق خير و شر و سياه و سفيد در فطرت بشرى همين موضوع است.
از يك طرف بعضى از قيافه هاى انسانى ، با چهره هاى حيوانى تطابق دارد و نقاشان و طراحان، خلق و خوى حيوان را در صورت انسان متجلى مى سازند،
از سوى ديگر برخى حيوانات دارى شخصيت هايى متفاوتند، مثل اين كه مى گوييم روباه مكار است و گرگ درنده خوست.
پس وقتى چنين حيوانى را با هيئت انسانى بسازيم، مرادمان صفت حيوانى آن فرد است ، يعنى به تعبيرى ددمنشى و فرشته خويى يك فرد را ترسيم كرده ايم.
پيچيدگى طرح هاى شما از كجا سرچشمه مى گيرد؟ از همين نگاه پيچيده به روان بشرى ؟
شايد، ولى من فكر مى كنم كه پيچيدگى كارهاى من اغلب در آثارى است كه خواسته ام جدال ميان نيكى و شر، خير و بدى و نور و ظلمت را به نمايش در آوردم.
احساس مى كنم هر كجا، در آثارتان نيروهاى خيروشر با يكديگر تلاقى مى كنند چارچوبى پيدا مى شود،
مثل آن چارچوبى كه در تابلوى ضامن آهو مشاهده مى كنيم. اين اتفاقى است؟
نه ! در كارهاى من هيچ چيزى اتفاقى نيست. آن چارچوبى كه شما از آن ياد مى كنيد ،
يا حد فاصل بين متن اصلى و سوژه هاى فرعى است و يا براى ايجاد فرم زيباتر پرداخت شده و يا اين كه تداعى گر نوعى حركت از جزء به كل يا برعكس است،
كه در يك قالب زيبايى شناسانه در آمده، اما در بسيارى از آثار من ( مثل تابلوهاى پنجمين روز آفرينش، عصر عاشورا و...) چنين چارچوبى به چشم نمى خورد.
... موسيقى رنگ در طرح هاى شما _ به اعتراف همه _ اعجاب برانگيز است.
مثلاً در تابلو ضامن آهو، رنگ بندى سبز كليت طرح، نشان از سيادت دارد،
و در تابلو عصرعاشورا، از سياه و سفيد بيشتر استفاده شده
از طرفى پيام تابلوها هم به اين موضوع اشاره دارد كه طرح و الگوى كرامتى انسانى يا _ در مرتبه اى بالاتر _ دين باورى انسانى است
حتى در آثارى مثل «روباه در آشيانه مرغان» كه به نوعى تداعى گر جدال ميان نيروهاى متضاد براى بقا است، اين مهم به چشم مى خورد.
من فكر مى كنم هنرمند، به خودى و تنها با تكيه بر داشته ها و دانسته هاى صرف هنرى اش از خلق چنين آثارى عاجز است
او بايد به منبعى وصل باشد كه از هر سر منشأى بالاتر و خلاق تر و جميل تر است.
احساس مى كنم شما هم به همين منبع متصليد
دوست دارم بدانم وقتى آثارى را مثل «ضامن آهو»،«عصر عاشورا » و ... خلق مى كرديد ،
آيا در مى يافتيد كه عنايتى خاص از سوى ائمه (ع) شامل حال شما مى شود؟
بدون شك.
بدون شك.
بدون شك.
من خودم كارى نمى كنم. هر چه مى بينيد، لطف خدا است.
هيچ هنرمندى هنرش جاودانه نمى شود، مگر بر اساس اعتقاد و ايمانش كار كند و به باورهاى الهى اش تكيه بزند.
*****
نگاهش را در چشمانم دوخت. نا خود آگاه ياد بيتى افتادم :
نشود فاش كسى ، آن چه ميان من و توست
تا اشارات نگه، نامه رسان من و توست
نمى خواست از عناياتى كه شامل حالش شده سخنى به ميان آورد، اما هر چه بود،
اين توجه خاص معصومين (ع) آن قدر بود كه مى شد با اشك ترجمانش كرد، و در چشمان استاد، اشك حلقه بست.
ادامه دارد ...