بسم الله الرحمن الرحیم
وجود و شناخت خدا با حواس پنجگانه
خدمتگذار امام رضا ـ عليهالسّلام ـ ميگويد يكي از زنادقه [1] در حالي كه جماعتي نزد آن حضرت بودند،
خدمت امام رسيد، امام رو به او نمود و فرمود: اگر فرضاً نظرية شما، در رابطة با مبدأ و معاد صحيح باشد ـ و حال آنكه چنين نيست ـ آيا قبول داري كه در نهايت،
ما و شما يكسان هستيم و نمازها و روزهها و زكاتهاي ما و اعتراف ما به مبدأ و معاد براي ما زياني ندارد؟
زنديق كه پاسخي نداشت، سكوت اختيار كرد.
امام ادامه داد و فرمود: اگر نظرية ما در رابطه با مبدأ و معاد صحيح باشد ـ در حاليكه چنين هم هست ـ آيا قبول داري كه شما هلاك شدهايد و ما نجات يافتهايم؟
زنديق كه باز پاسخي نداشت، سخن را بجاي ديگر كشيد و گفت: خدا رحمت كند تو را به من بگو كه او (خدا) چگونه است و كجا است؟
امام: واي بر تو، راه را اشتباه رفتي ، او «كجا» را بوجود آورد، او بود و «مكاني» نبود، ونيز او «چگونگي» را ايجاد كرد، او بود و «چگونگي» وجود نداشت،
خداوند با كيفيت و مكان شناخته نميشود و با حواس، قابل درك نيست و او را با هيچ چيز نميتوان مقايسه نمود.
زنديق: بنابراين او چيزي نيست، چون با هيچيك از حواس قابل درك نميباشد.
امام: واي برتو، چون حواس نميتواند او را ادراك كند منكر او ميشوي، و ما درست بر عكس، بدليل اينكه حواس ما از ادراك او ناتوان است يقين ميكنيم
كه او پروردگارما است، و شباهتي با ساير موجودات ندارد.
زنديق: پس به من بگو او كي بوجود آمده؟
امام: تو بمن بگو كه كي نبوده تا به تو بگويم كه كي وجود يافته؟
زنديق: بچه دليل ميگويي كه هست؟
امام: به دليل اينكه وقتي به خويش مينگرم ميبينم كه نميتوانم در طول و عرض، چيزي به خود اضافه كنم و يا كم نمايم و نميتوان ناخوشيها را از خويش
دفع، و منفعت را به سوي خود جلب كنم، روي اين حساب فهميدم كه بنياد هستي من بنائي دارد و لذا به او اعتراف كردم.
علاوه بر اين با رؤيت... پديدة ابرها و گردش بادها و جريان خورشيد و ماه و ستارگان و غيره كه آيات شگفت انگيز و متقن آفرينش هستند، دانستم كه اين
امور تدبير كننده و پديد آورندهاي دارند.
زنديق: اگر خدا وجود دارد پس چرا چشم او را نميبيند؟
امام: تا ميان او «كه پديده نيست» و آفريدهها تفاوت باشد او بالاتر از آنست كه ديده او را درك كند، يا خيال به او احاطه يابد، يا عقل به كنه او برسد.
زنديق: پس حد و مرز او را براي من بيان كن.
امام: او بينهايت است، حد و مرزي ندارد.
زنديق: چرا؟
امام: چون هر چه محدود باشد، نهايت دارد، و احتمال محدوديت مساوي است با احتمال زياده و نقصان. بنابراين او محدود نيست و زياده و نقصان نميپذيرد
و قابل تجزيه نميباشد، و به وهم نميآيد.
زنديق: توضيح بدهيد، اينكه ميگوييد خداوند لطيف، شنوا، بينا، دانا و حكيم است، آيا شنيدن جز با گوش و ديدن جز با چشم ، و ظريف كاري جز با دست،
وحكمت جز با سازندگي امكان پذيراست؟
امام: مقصود از اينكه ميگوييم خداوند لطيف و ظريفكار است اين است كه او در پديد آوردن مصنوعات، ظرافت و دقت دارد نميبيني وقتي شخصي در اخذ
چيزي ظرافت و دقت به خرج ميدهد، ميگويند فلاني چقدر با لطافت كار ميكند، بنابراين چرا اين معني به آفرينندة با شكوه جهان گفته نشود؟...
و اينكه ما ميگوييم خداوند شنوا است براي اين است كه هيچ صدائي از او پنهان نيست... و در تشخيص هيچ لغتي اشتباه نميكند بنابراين او شنوا است
ولي نه بوسيلة گوش.
و گفتيم او بينا است زيرا او جاي پاي مورچة ريز سياه در شب تاريك، بر سنگ سياه را ميبيند، او حركت مور را در شب قيرگون مشاهده مينمايد...
بنابراين او بينا است ولي نه به وسيله چشم همانند آفريدههاي خود.
اين مناظره آنقدر طول كشيد، تا اينكه در همان جلسه، زنديق اسلام اختياركرد. [2]
-------------- پی نوشت ---------------------
[1] . زنادقه جمع زنديق به معناي بي دين.
[2] . احتجاج طبرسي ج 2 ص 171 ـ 173.
_________________
امام مهدىعليه السلام :إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَىءٌ مِن أخبارِكُم.
ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175