صفحه 4 از 19 نخستنخست 12345678910111213141516171819 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 186

موضوع: بهترین شعرهای عاشقانه

  1. #31
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    می نویسم٬ می نویسم از تو
    تا تنِ کاغذِ من جا دارد
    با تو از حادثه ها خواهم گفت
    گریه این گریه اگر بُگذارد
    گریه این گریه اگر بُگذارد
    با تو از روزِ اَزَل خواهم گفت
    فتحِ معراجِ ازل کافی نیست
    با تو از اوجِ غزل خواهم گفت
    می نویسم همه ی هق هقِ تنهایی را
    تا تو از هیچ به آرامشِ دریا برسی
    تا تو در همهمه٬ همراه سکوتم باشی
    به حریمِ خلوتِ عشق تو تنها برسی
    می نویسم همه ی با تو نبودن ها را
    تا تو از خواب مرا به با تو بودن بِبَری
    تا تو تکیه گاهِ امنِ خستگی ها باشی
    تا مرا باز به دیدارِ خودِ من ببری...

  2. #32
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    بزرگمهر: آنچه هستید شما را بهتر معرفی می کنید تا آنچه می گویید.

    رومارسس : با اندیش? آشفته دانش آموختن در گردباد آتش افروختن است .

    اُرد بزرگ : چهار چوب نگاه ما زمینی است ، اما برآیند اندیشه ما می تواند آسمانی باشد .

    روزولت : هر اندازه فداکاری ما در جنگ زیادتر و دشوارتر باشد ، تاج افتخاری که از آن حاصل می شود باشکوه تر خواهد بود

    اُرد بزرگ : کارمندان نابکار ، از دزدان و آشوبگران بیشتر به کشور آسیب می رسانند.

    رنه دکارت : باید بخواهیم تا بتوانیم!

    اُرد بزرگ : کاهلی خشم بدن را در پی دارد و چه زود بدن لرزش و جنبش آن را بروز می دهد .

    رنه دکارت : می اندیشم پس هستم ، هستم چون فکر می کنم ، و فکر می کنم چون شک می کنم .

    نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود
    می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

    متورمن کولن : بعضی از سخنوران نمی دانند با دستهایشان هنگام صحبت چه کار بکنند . بهتر است جلو دهانشان را بگیرند .

    اُرد بزرگ : کردار ناپسند خویش را با زر هم نمی توانی پنهان سازی .

    مارسل پیره وو : وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد ، دلیلش آن است که شما هم چیز زیادی از او نخواسته اید .

    رسورجن: توهین ها مانند سک? تقلبی اند . ما ناگزیریم آنها را بشنویم ، ولی مجبور نیستیم قبولشان کنیم .

    ارد بزرگ : چو گرمای تن مردان کهن به آسمان پر کشید به گرمای خود ، تن هواخواهان اندیشه خویش را گرما دهند .

    روچستر : قبل از ازدواج دربار? تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، حالا شش فرزند دارم ولی دارای هیچ گونه نظریه ای نیستم

    روو : حافظه گنجینه ای است که باید در آن سرمایه گذاری کنیم تا بتوانیم کمکی را که به آن نیاز داریم از آن دریافت کنیم .

    راسین : با شلاق اراده می توان اسبی وحشی و سرکش را رام کرد.

    اُرد بزرگ : فرودستان ، در بهترین هنگامه هم ، بهانه های فراوان ، برای انجام ندادن بایسته های خویش دارند .

    رابرت زند : آدم ها فقط در یک چیز مشترکند : متفاوت بودن .

    میکلانژ : تمام وعده و نویدهای دنیا فریبی بیش نیست و بهترین دستور و بهترین دستور زندگانی این است که اعتماد به نفس داشته باشی و و در پرتوی سعی و مجاهدت خود به مقامی برسی .

    نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .

    اُرد بزرگ : فرهنگ های همریشه ، انگیزه و موجب همبستگی کشورها در آینده است .

    موپاسان : انسان از حشرات هم کوچکتر است ، چون آنها برای کشتن ما فقط نیش می زنند ، ولی ما برای کشتن آنها تمام وجودشان را له و نابود می سازیم .

  3. #33
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
    نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت

    میان بوسه طنابی به دار می بافند
    به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت
    صدای خواب براحساس شهر می پیچید
    وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت

    ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود
    اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت

    به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم
    ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت

    اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت
    میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت

    زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست
    غریب آمده بودم غریب خواهم رفت

  4. #34
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا .
    ما همه‌ آفتابگردانیم.

    اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی، دیگر آفتابگردان‌ نیست.

    آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.

    اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌ که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.

    آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌کارد، مطمئن‌ است‌ که‌ او خورشید را پیدا خواهد کرد.

    آفتابگردان‌ هیچ‌ وقت‌ چیزی‌ را با خورشید اشتباه‌ نمی‌گیرد؛ اما انسان‌ همه‌ چیز را با خدا اشتباه‌ می‌گیرد.

    آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و کارش‌ را می‌داند. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهمیدن‌ خورشید، کاری‌ ندارد.

    او همه‌ زندگی‌اش‌ را وقف‌ نور می‌کند، در نور به‌ دنیا می‌آید و در نور می‌میرد. نور می‌خورد و نور می‌زاید.

    دلخوشی‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است.

    آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آمیخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا.

    بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ می‌میرد؛ بدون‌ خدا، انسان.

    آفتابگردان‌ گفت: روزی‌ که‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپیوندد، دیگر آفتابگردانی‌ نخواهد ماند و روزی‌ که‌ تو به‌ خدا برسی، دیگر «تویی» نمی‌ماند.

    و گفت‌ من‌ فاصله‌هایم‌ را با نور پر می‌کنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر می‌کنی؟ آفتابگردان‌ این‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد.

    گفت‌وگوی‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند.

    زیرا که‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود.

    جلو رفتم‌ بوییدمش، بوی‌ خورشید می‌داد.

    تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود.

    خداحافظی‌ کردم، داشتم‌ می‌رفتم‌ که‌ نسیمی‌ رد شد و گفت: نام‌ آفتابگردان‌ همه‌ را به‌ یاد آفتاب‌ می‌اندازد، نام‌ انسان‌ آیا کسی‌ را به‌ یاد خدا خواهد انداخت؟

    آن‌ وقت‌ بود که‌ شرمنده‌ از خدا رو به‌ آفتاب‌ گریستم

  5. #35
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    به شمابر نخورد؛دل من میل تامل دارد
    غم فردا؛ به خودم روی سخن ها دارد
    خانه ای را که فرو ریخته ای،سقفش را
    غم آرامش وآسایش وآبادی دارد
    ماهی تنگ؛ به بن بست خورده است
    غم رود وغم دریا وجهیدن دارد
    قفس تنگ پرنده به زبان آمده است
    غم خود نه؛غم پرواز و پریدن دارد
    شاخه را خشک نکن ،جدا نکن؛نور بده
    غم بالا وبزرگی و تکامل دارد
    ریشه را آب بده، بار بده؛ تبر نزن
    غم پایین وغم راه و دویدن دارد

  6. #36
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد ؛ بدون کار “خدا” بوده ! , اگه بی محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار “خدا” بوده ! , اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خرد نشی ؛ بدون تنها محرمت “خدا” بوده ! , حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائی خفه ات کرده ؛ شک نکن تنها مرحمت “خداست” که ؛ از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده
    عشق آلوچه نیست که بهش نمک بزنی، دختر همسایه نیست که بهش چشمک بزنی، غذا نیست که بهش ناخونک بزنی، رفیق نیست که بهش کلک بزنی عشق مقدسه , باید جلوش زانو بزنی
    عشق ان چیزی است که بیشتر از هر چیزی داشتنش را دوست داریم وبیشتر از هر چیزی دادنش را دوست داریم وهیچ کس در نمی یابد که عشق همان چیزی است که همواره داده می شود و پذیرفته نمی شود .
    مرا این گونه باور کن : کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته ، خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته !!! نمی دانم مرا آیا گناهی هست؟ که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست؟ مرا این گونه باور کن..
    دوست دارم شب را به غم سر کنم ٬ دفتری را از اشک چشمم تر کنم ،
    نام آن دفتر نهم دیوان عشق ٬ عشق را عنوان آن دفتر کنم…
    بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق می ورزند تا به معشوق
    شبـيه برگ پايـيزي پس از تـو قسمت بادم
    خداحافظ ولي هرگز نخواهي رفت از يادم

    خداحافظ و اين يعني در اين اندوه مي ميرم
    در اين تنهايي مطلق که مي بندد به زنجيرم
    هميشه با تـو بودنهاي من ديـري نمي پايد
    و بعد از تو کسي ديگر به ديدارم نمي آيد

    چونه بگـذرم از عـشـق از دلـبـسـتگي هايم
    چگونه مي روي با آنکه مي داني چه تنهايم

  7. #37
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    تنها

    غمگین
    نشسته با ماه
    در خلوت ساکت شبانگاه
    اشکی به رخم دوید ناگاه
    روی تو شکفت در سرشکم

    دیدم که هنوز عاشقم آه

    یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو

    یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
    دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
    یک جان و هزار گونه فریاد از تو

    در پی آن نگاه های بلند ،
    حسرتی ماند و
    آه های بلند!


    از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
    غمهای زمانه را فراموشم کرد
    یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
    چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد

  8. #38
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    پاك يعني
    سرزمين لحظه
    يعني بيداد
    عشق من
    باختن عشق
    جان يعني
    زندگي ليلي و
    قمار مجنون
    در عشق يعني ... شدن
    ساختن عشق
    دل يعني
    كلبه وامق و
    يعني عذرا
    عشق شدن
    من عشق
    فرداي يعني
    كودك مسجد
    يعني الاقصي
    عشق / من
    عشق آميختن افروختن
    يعني به هم عشق سوختن
    چشمهاي يكجا يعني كردن
    پر ز و غم دردهاي گريه
    خون/ درد بيشمار
    عشق من
    يعني الاسرار
    كلبه مخزن
    اسرار يعني
    من / عشق


  9. #39
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    گفتي مي خوام بهت بگم همين روزا مسافرم
    «بايد برم» براي تو فقط يه حرف ساده بود
    کاشکي مي ديدي قلب من به زير پات افتاده بود
    شايد گناه تو نبود، شايد که تقصير منه
    شايد که اين عاقبتِ اين جوري عاشق شدنه

    سفر هميشه قصه رفتن و دلتنگيه
    به من نگو جدايي هم قسمتي از زندگيه
    هميشه يک نفر ميره آدم و تنها مي ذاره
    ميره يه دنيا خاطره پشت سرش جا مي ذاره
    هميشه يک دل غريب يه گوشه تنها مي مونه
    يکي مسافر و يکي اين وره دنيا مي مونه


  10. #40
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    به سلامتی درخت! نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.
    ღ♥
    به سلامتی دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.
    به سلامتی دریا! نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.

صفحه 4 از 19 نخستنخست 12345678910111213141516171819 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •