نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: حضور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حج

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile حضور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حج

    حضور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حج


    وجود مبارك حضرت بقیّة الله، حجة بن الحسن (عجّل الله تعالى فرجه الشریف) هر سال در مراسم حج حضور دارند.(1) در عرفات و منا حاضر است. همچنین بسیارى


    از شاگردان خاصش مانند ابوبصیرها، سدیر صیرفى ها و زُهرى‌ها و ... كه تربیت شده او هستند در مراسم حضور دارند. حضرت (علیه‌السلام) مى‌تواند به شاگردان


    خود از راه ملكوت بفهماند كه چه كسى انسان است و چه كسى حیوان.

    ممكن است كسى در سرزمین عرفات و منا به وجود مبارك بقیة الله الاعظم دعا هم بكند و دعاى فرج را هم بخواند امّا قلب او قلب انسان نباشد. ممكن است كسى مشكلى داشته باشد


    و مشكلش ناخودآگاه به بركت حضرت حجت (سلام الله علیه) حل شود. اما چنین نیست كه اگر عملى خارق عادت در حج یا در منا و عرفات پیدا شد، مستقیماً توسط وجود مبارك


    حضرت حجّت باشد. احتمال دارد خود حضرت باشند و احتمال دارد اولیایى كه دست پرورده آن حضرت هستند باشند.


    ممكن است سالمندى، زن یا مرد، و یا ناواردى راه خیمه و چادر را گم كند یا در بین راه بدون زاد و راحله بماند و ولیّى از اولیاى الهى كه تربیت شده مكتب ولایت امام عصر (ارواحنا فداه)


    است او را راهنمایى كند. گرچه این شخص مع الواسطه خدمت حضرت حجّت رسیده است اما بلا واسطه نبوده است.


    چنین نیست كه هر اثر غیبى در مراسم حج، مستقیماً مربوط به وجود مقدس حضرت ولى عصر ( ارواحنا فداه) باشد. خیلى توفیق مى‌خواهد و چنین تشرّفى براى اَوحَدى از موحّدان


    پیش مى‌آید كه وجود مبارك حضرت (سلام الله علیه) شخصاً به بالین او بیاید. البته عنایت ایشان شامل اولیا و شاگردان و صالحین و صدیقین و شهدایى كه تربیت كرده است،


    مى‌شود. آنها مأموران ایشان هستند و به دستور ایشان مشكلات دیگران را حلّ مى‌كنند و خلاصه این كه وجود مقدّس حضرت و دست پروردگان ایشان، باطن ما را مى‌بینند.


    __________________________________________________ ____________________________________

    پی‌نوشت‌:

    1ـ وسائل الشیعه، ج13، ص272 .


    منبع:

    كتاب عرفان حج، آیة الله جوادی آملی .

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    به نام خدا





    غذاي بهشتي و پذيرايي از دوستان

    ابو محمّد عيسي بن مهدي جوهري مي گويد:
    سال 268 هجري قمري به حج مشرّف شدم. اعمال حج را به جا آوردم، پس از پايان اعمال بيمار شدم. قبلاً شنيده بودم که مي توان امام زمان (عليه السلام) را ملاقات نمود و اين موضوع براي من ثابت شده بود به همين منظور، با اين که بيمار بودم از «قلعه فيد» که نزديک مکه و اقامت گاهم بود به قصد مدينه به راه افتادم. در راه هوس ماهي و خرما کردم، ولي به جهت بيماري نمي توانستم ماهي و خرما بخورم.

    به هر نحوي بود خودم را به مدينه رساندم، در آنجا برادران ايماني ام به من بشارت دادند که در محلي به نام «صابر» حضرت (عليه السلام) ديده شده است.
    من به عشق ديدار مولا به طرف منطقه صابر حرکت کردم، وقتي به آن حوالي رسيدم، چند رأس بزغاله لاغري ديدم که وارد قصري شدند.
    ايستادم و مراقب قضيّه بودم تا اين که شب فرا رسيد، نماز مغرب و عشا را به جا آوردم، و پس از نماز رو به درگاه الهي آورده و بسيار دعا و تضرّع نمودم، و از خدا خواستم که توفيق زيارت حضرت (عليه السلام) را نصيبم نمايد.
    ناگاه در برابر خود خادمي را ديدم که فرياد مي زد: اي عيسي بن مهدي جوهري! وارد شو!


    من از شوق تکبير و تهليل گفتم، خدا را بسيار حمد و ثنا نمودم، وارد حياط شدم، ديدم سفره غذايي گسترده شده است. خادم به طرف آن رفت و مرا کنار آن نشاند و گفت: مولايت مي خواهد که از آنچه که در زمان بيماري هنگام خروج از «فيد» هوس کرده بودي، ميل کني.
    من پيش خود گفتم: تا همين مقدار حجّت بر من تمام شد که مورد عنايت امام زمان (عليه السلام) قرار گرفته ام. اما چگونه غذا بخورم در حالي که مولايم را نديده ام؟
    ناگاه صداي حضرت (عليه السلام) را شنيدم که مي فرمود: اي عيسي! از طعامت بخور! مرا خواهي ديد.
    وقتي به سفره نگاه کردم، ديدم ماهي سرخ شده و کنار آن خرمايي که مثل خرماهاي شهر خودمان بود و مقداري شير نهاده شده است.
    باز با خود گفتم: من مريضم چطور ماهي و خرما را با شير بخورم؟
    باز صداي حضرت (عليه السلام) را شنيدم که فرمود: اي عيسي! آيا به کار ما شک مي کني؟ آيا تو بهتر نفع و ضرر خودت را مي داني يا ما؟


    من گريستم و استغفار کردم، و از همه آن ها خوردم. اما هرچه مي خوردم چيزي از آن کم نمي شد، و اثر خوردن در آن باقي نمي ماند، غذايي بود لذيذ که طعم آن مثل غذاهاي اين دنيا نبود. مقدار زيادي خوردم. دوست داشتم باز هم بخورم، اما خجالت مي کشيدم.


    حضرت (عليه السلام) دوباره فرمود: اي عيسي! بخور! خجالت نکش! اين طعام بهشتي است و به دست انسان پخته نشده است.
    دوباره مشغول خوردن غذا شدم اما سيري نداشتم. عرض کردم: آقا جان! کافي است.

    حضرت (عليه السلام) فرمود: اکنون بيا نزد من!
    من پيش خود گفتم: چگونه نزد مولايم بروم در حالي که دست هايم را نشسته ام؟
    حضرت (عليه السلام) در همان حال فرمود: اي عيسي! آيا لک آنچه خورده اي باقي است؟
    دستانم را بو کردم، عطر مشک و کافور داشت. آن گاه نزديک تر رفتم ناگاه نور خيره کننده اي درخشيد و براي چند لحظه گيج شدم.



    وقتي به حالت عادي برگشتم حضرت (عليه السلام) فرمود: اي عيسي! اگر سخن تکذيب کنندگان نبود که مي گويند: او کجا است؟ و کجا به دنيا آمده است؟ و چه کسي او را ديده است؟ و چه چيزي از او به شما مي رسد؟ و به شما چه خيري مي دهد، و چه معجزه اي دارد؟ هرگز تو مرا نمي ديدي. بدان که آن ها با اين که اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مي ديدند و نزد او مي رفتند چيزي نمانده بود که او را به قتل برسانند. آنها پدران مرا اين گونه تکذيب کرده و آن ها را به سحر، تسخير جن و چيزهاي ديگر نسبت دادند.


    اي عيسي! آنچه را که ديدي به دوستان ما بگو و از دشمنان ما پنهان دار!




    عرض کردم: آقا جان! دعا بفرماييد من در اين اعتقاد ثابت بمانم!
    فرمود: اگر خداوند تو را ثابت قدم نمي نمود، هرگز مرا نمي ديدي، بازگرد که راه يافتي!

    من در حالي که خدا را بر اين توفيق سپاس مي نمودم و شکر مي کردم بازگشتم.


    بحار الانوار/ ج52/ ص68-70

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •