ج ـ در تجربه ي تاريخي
واقعيت ديگري كه در شناخت مسأله «طول عمر» و امكانِ آن بايد مورد نظر باشد، تجربه ي تاريخ طولاني بشريت است;
در ادوار و اعصار. اگر مسأله ي درازْ عمري در تاريخ زندگي بشر اتفاق افتاده باشد ـ اگر چه در مواردي نه چندان بسيار ـ تكرار يافتنِ موارد يا مورد مشابه آن امري خواهد بود طبيعي و معقول و قابل تحقّق و قبول. فلاسفه مي گويند:
بهترين دليل، براي امكانِ چيزي واقع شدنِ آن چيز است.
نيازمند توضيح نيست كه امكان وقوعي ناظر به «وقوعِ نوعي» است، نه «وقوعِ شخصي»; و دليل است بر صحّت امكانِ امثال و موارد ديگر.
همچنين روشن است كه نقل تاريخي بويژه نقل متواتر و نقل مشهور سبب يقين و باور مي گردد.
ما به استناد نقل تاريخي قبول مي كنيم كه قرنها پيش در سرزمين ميهن عزيز ما حكيم يا وَخْشوري به نام زردشت
يا خاندانهايي به نام اشكاني و ساساني وجود داشته اند.
حتي انتساب آثاري را كه به آنان منسوب است، از طريق نقل تاريخي باور مي كنيم; با اينكه خود نه آنان را ديده ايم و نه پديد آمدن آن آثار را به دست خود آنان يا كارگران و كارگزاران ايشان مشاهده كرده ايم.
ما اينها همه را از راه «نقلِ تاريخي» پذيرفته ايم. معلوماتِ بشر درباره ي گذشته از همين طريق است[11].
نقل تاريخي يكي از راههاي حصول علم و يقين و يكي از مهمترين منابع اطلاعات بشر است.
حتي درباره ي كساني مانند سعدي و حافظ كه تا اين اندازه مورد يقينند، آيا ما بجز از راه نقل به وجود آنان علم پيدا كرده ايم؟
آيا ما خود ديده ايم كه سعدي و حافظي در جهان باشند و زندگي كنند و اين اشعار را بسرايند و خود بر اوراقي بنويسند؟
پس نقل تاريخي يكي از مهمترين منابع علم و اطلاع حتي اطلاعات يقيني انسانها در همه ي عصرها و دورانهاست. و ما مي بينيم كه منابع نقل و كتب تاريخ، كسان بسياري از «مُعَمَّرين» را نام برده اند و شرح نسب و احوال زندگي و فرزندان و حوادث حيات آنان را ثبت كرده اند[12];
كساني كه عمرهايي بسيار دراز داشته اند. اين گونه كسان هم در ميان مردم عادي بوده اند و هم در ميان مشاهير تاريخ و از جمله در ميان پيامبران.
چنانكه «قرآن كريم» نيز عمر طولاني حضرت نوح ـ عليه السلام ـ را بصراحت ذكر فرموده است.
پس مسأله ي امكان عمر طولاني و تحقق يافتن آن در مواردي متعدد امري است كه از نظر وقوع خارجي و تحقّق عيني نيز مصداقهايي دارد و از نظر نقل تاريخي مسلم است و قطعي.
د ـ معمرين
مُعَمَّرين (و مُعَمَّرون)، جمع «مُعَمَّر» است، بر وزنِ «مكرّر»
يعني: درازْ زي، انسانِ دراز عمر ، «دراز زندگاني» كسي كه عمر دراز كرده است. اين كلمه در كتابهاي تاريخ و سيره و اَنساب اصطلاح شده است. و اين به دليل داشتنِ مصاديق بسيار است.
آري!
پديد آمده است; در مآخذ تاريخي و منابع معتبر نقل و استناد، كسانِ بسياري معرفي گشته اند ،
كه عمرهايي بس طولاني داشته اند و روزگاراني دراز زيسته اند و بهارها و پاييزهايي بسيار ديده اند.
[size=2]
اينگونه كسان با عنوان «مُعَمَّرين» مشهور گشته اند.
مورخان و پژوهشياني كه در صدد جمع آوري تواريخ و اخبار و احوال مردمان بوده اند و از سرگذشت انسانهاي پيشين ـ و بويژه از قبايل و انساب در محيط عربي ـ آگاهيهاي فراوان گرد آورده اند، نمونه هايي بسيار از مُعَمَّرين و درازْ زيان برشمرده اند.
مورخان اين كسان را بخوبي شناسانده اند و نام و نشان، نسب و قبيله، سالهاي عمر، مكان زيست، شماره ي فرزندان، سفرها، برخوردها و ملاقاتهاي آنان، همه را ضبط كرده اند;
و حتي كلمات و سخنان و وصايا (پندها و سفارشها) از ايشان نقل كرده اند.
اينك شماري از مورخان مورد اعتبار كه در كتابهاي خويش برخي از مُعَمَّرين را ياده كرده اند:
همچنين برخي از مورخان به نوشتن كتابهايي ويژه ي احوال مُعَمَّرين دست يازيده اند، مانند:
عالمان و نويسندگان عصرهاي اخير و معاصر نيز با استناد به منابع پيشينيان به ذكر معمّرين پرداخته اند، مانند:
از نويسندگان معاصر اخير نيز گروهي در كتابهاي خويش به يادكرد معمّرين مبادرت ورزيده اند، از جمله نويسنده ي فاضل عراقي، علي محمّد علي دُخَيِّل، در كتاب پر ماده ي «الامام المهدي».
در كتاب اخير 223 تن از معمرين ـ بر اساس مآخذ تاريخ و منابع نقل و استناد ـ شناسانده شده اند، و ذكر نام و نشان و سالهاي عمر و شمار فرزندان و خصوصيات ديگر آنان آمده است.
و خود توجه داريم كه اين شمار بر پايه ي مآخذ عربي است و تا آنجايي است كه اطلاع حاصل شده، و مربوط به بخشي از بشريت كه همان مناطق سكونت عرب است، يعني جاهايي كه تواريخ را بيشتر ضبط مي كرده اند و به علم انساب و روابط نژادي و قبيله اي توجهي مخصوص داشته اند.
پس اگر اين پژوهش و آمارگيري و ثبت در ديگر مناطق سكونتِ انسان جريان مي يافت ـ چه آنجاها كه تواريخي داشته اند و چه مناطق بسياري كه تواريخ گذشته هاي دور آنان در دست نيست ـ شمار مُعَمَّرين به تعدادي بسيار بيش از آنچه هست مي رسيد.
البته عمر بشر ـ بطور معتاد و متعارف ـ اندازه اي دارد معين و نوساني محدود. ليكن آنچه از طرح مسأله ي «مُعَمَّرين» مقصود است، اين است كه نشان داده شود كه مقدار عمر دو جريان دارد:
پس درازْ عمري داراي يك قاعده ي قطعي و ضابطه ي كلي نيست و مواردي از آن قابل نفي نيست.
پی نوشتها :
-----------------
1 ـ عبداللّه بن قُتَيبَه در كتاب المعارف. 2 ـ احمد بن يحيي بَلاذُري در كتاب اَنسابُ الاَشراف. 3 ـ محمّد بن جَرير طَبَري در كتاب تاريخُ الاُمَم والمُلوك. 4 ـ علي بن حسين مسعودي در كتاب مُرُوجُ الذَّهَب. 5 ـ ابو عبداللّه حمزه ي اصفهاني در كتاب تاريخُ سِني مُلوكِ الاَرض. 6 ـ شيخ صدوق در كتاب اِكمالُ الدّين. 7 ـ شيخ طوسي در كتاب اَلغَيبَة. 8 ـ ابوالفرج ابن جَوزي در كتاب اَلمُنتَظَم في تاريخِ المُلوكِ. 9 ـ عِزُّ الدّين ابن اَثير در كتاب الكامل في التّاريخ. 10 ـ عِمادُ الدّين ابو الفِداء دمشقي در كتاب مختصر تاريخ البشر. 1 ـ هِشام بن محمّد سائب كَلبي نويسنده ي كتاب المُعَمَّرين[13]. 2 ـ ابو حاتم سَهل بن محمّد سجِسْتاني نويسنده ي المُعَمَّرُونَ وَالوَصايا 1 ـ علامه ي مجلسي در بحارالانوار (ج 51). 2 ـ سيّد اسماعيل عقيلي طبرسي در كفايةُ الموحّدين (ج 3). 3 ـ سيّد محسنِ امينِ عاملي در البرهان علي وجود صاحب الزّمان. 1 ـ جريان معمولي و متعارف كه در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد. 2 ـ جريان نادرُ الوقوع و غير معمولي و استثنايي كه در پاره اي از افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد. [11] حتي درباره ي وضع حاضر نيز بسياري از اطلاعات از راه نقل به دست مي آيد.
اكثريت غالب بشر امروز آنچه را درباره ي ديگر كشورها و مردمان و اشياي جهان و وضع و احوال ديگران مي دانند، از راه نقل مي دانند;
نه اينكه خود ديده باشند.
[12] حتي كتابهايي ويژه ي احوال آنان نوشته اند، كه ذكر برخي از آن كتابها خواهد آمد.
[13] «تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام»، تأليف علامه سيّد حسن صدر كاظميني، ص 238.
ادامه دارد ...