نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: کرامات حضرت رقيه سلام الله عليها

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    Smile کرامات حضرت رقيه سلام الله عليها

    « بسم الله الرحمن الرحيم »

    ..
    مرحوم ایت الله حاج میرزا هاشم خراسانی در (( منتخب التواریخ )) مینویسد:
    ..
    ..
    عالم جلیل ,شیخ محمد علی شامی که از جمله ی علما و محصلین نجف اشرف است،
    ..
    به حقیر فرمود :
    ..
    جد امی بلا واسطه ی من , جناب اقا سید ابراهیم دمشقی ,
    .
    که نسبش منتهی میشود به سید مرتضی علم الهدی
    .
    و سن شریفش از نود افزون بود و بسیار شریف و محترم بودند,
    .
    سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند .
    ...
    ..
    شبی دختر بزرگ ایشان , جناب حضرت رقیه بنت الحسین عليها السلام را در خواب دید که فرمود :
    .
    .
    (( به پدرت بگو به والی بگوید میان قبر و لحد من اب افتاده و بدن من در اذیت است ; بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند ))
    .

    دخترش به سید عرض کرد , و سید به خواب ترتیب اثری نداد .
    .
    شب دوم , دختر وسطی سید باز همین خواب را دید . به پدر گفت , و او همچنان ترتیب اثری نداد.
    .
    شب سوم , دختر کوچکتر سید همین خواب را دید و به پدر گفت , ایضا ترتیب اثری نداد.
    .
    شب چهارم خود سید مخدره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند : (( چرا والی را خبر نکردی؟!))
    .
    .
    صبح سید نزد والی شام رفت و خوابش را برای والی شام نقل کرد.
    .
    والی امر کرد علما و صلحای شام , از سنی و شیعه , بروند و غسل کنند و لباسهای نظیف در بر کنند ,
    .
    انگاه به دست هر کس قفل درب باز شد , همان کس برود و قبر مقدس او را نبش کند،
    .
    و جسد مطهرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهر را تعمیر کنند.
    .
    .
    بزرگان و صلحای شیعه و سنی , در کمال اداب غسل نموده و لباس نظیف در بر کردند .
    .
    قفل به دست هیچ کس باز نشد, مگر به دست مرحوم ابراهیم. بعد هم به حرم مشرف شدند ,
    .
    هر کس کلنگ بر قبر میزد کارگر نمیشد تا ان که سید مزبور کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کنده شد .
    .
    .
    بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند, دیدند بدن نازنین مخدره میان لحد قرار دارد,
    .
    و کفن ان مخدره مکرمه صحیح و سالم میباشد, لکن اب زیاد میان لحد جمع شده است.
    .
    .
    سید بدن شریف مخدره را از میان میان لحد بیرون اورد و بر روی زانوی خود نهاد
    .
    و سه روز همینطور بالای زانوی خود نگه داشت و متصل گریه میکرد
    .
    تا ان که لحد مخدره را از بنیاد تعمیر کردند . اوقات نماز که میشد,
    .
    سید بدن مخدره را بر بالای شئ نظیفی میگذاشت و نماز میگزارد.
    .
    بعد از فراق باز بر میداشت و بر زانو مینهاد تا ان که از تعمیر قبر و لحد فارق شدند.
    .
    و در نهايت سید بدن مخدره را دفن کرد ...
    .
    .
    و از کرامت این مخدره؛ در این سه روز، سید نه محتاج غذا شد و نه محتاج اب و نه محتاج وضو ...
    ...
    بعد که خواست مخدره را دفن کند , سید دعا کرد خداوند پسری به او مرحمت فرمود, مسمی به سید مصطفی...
    .


    _________________

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    « بسم الله الرحمن الرحيم »
    .
    « ابتاه من الذي أيتمني علي صغر سني »..
    .
    .
    زن فرانسوي دركنار بارگاه ملکوتي حضرت رقيه سلام الله عليها ...
    .
    .
    جناب حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ محمد مهدي تاج لنگرودي ( واعظ ) صاحب تاليفات كثيره،
    .
    دركتاب توسلات يا راه اميدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنين مي نويسد:

    .
    يكي از دوستانم كه خود اهل منبر بوده و در فن وخطابه وگويندگي از مشاهير است،

    .
    و مكرر براي زيارت قبر حضرت رقيه بنت الحسين سلام الله عليها به شام رفته است، روي منبر نقل مي‌كرد:
    .
    .
    درحرم حضرت رقيه سلام الله عليها زن فرانسوي را ديدند كه
    .
    دو قاليچه گران قيمت به عنوان هديه به آستانه مقدسه آورده است

    .
    مردم كه مي‌دانستند او فرانسوي و مسيحي است از ديدن اين عمل
    .
    درتعجب شدند و با خود گفتند كه چه چيز باعث شده كه
    .
    يك زن نامسلمان به اين جا آمده وهديه قيمتي آورده است
    .
    چنين موقعي است كه حس كنجكاوي در افراد تحريك مي‌شود.
    .
    روي همين اصل از او علت اين امر را پرسيدند و او در جواب گفت :
    .

    همان گونه كه مي‌دانيد من مسلمان نيستم،
    .
    ولي وقتي كه از فرانسه به عنوان ماموريت به اين جا آمده بودم
    .
    در منزلي كه مجاور اين آستانه بود مسكن كردم.
    .
    اول شبي كه مي‌خواستم استراحت كنم صداي گريه شنيدم .
    .
    چون آن صداها ادامه داشت وقطع نمي‌شد،
    .
    پرسيدم اين گريه وصدااز كجاست ؟ در جواب گفتند :
    .
    اين گريه‌ها از جوار قبر يك دختري است كه در اين نزديكي مدفون شده است .
    .
    من خيال مي‌كردم كه آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است
    .
    كه پدرومادروساير بازماندگان وي نوحه سرايي مي ‌كنند .
    .
    ولي به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است كه از مرگ ودفن او مي‌گذرد.
    ..
    ..
    برشگفتي من افزوده شد و با خود گفتم كه چرا مردم بعد از صدها سال اين گونه ارادت به خرج مي‌دهند ؟
    ..
    بعد معلوم شد اين دختر با دختران عادي فرق دارد، او دختر امام حسين سلام الله عليها است ...
    .
    كه پدرش رامخالفين ودشمنان كشته‌اند وفرزندانش را به اين جا كه پايتخت يزيد بوده به اسيري آورده‌اند
    .
    و اين دختر درهمين جا از فراق پدر جان سپرده ومدفون گشته است .
    .
    .
    بعد از اين ماجرا روزي به اين جا آمدم. ديدم مردم زهر سو عاشقانه مي‌آيند ونذر مي‌كنند وهديه مي‌آورند ومتوسل ميشوند.
    .
    محبت او چنان دردلم جا كرد كه علاقه زيادي به وي پيدا كردم.
    .
    ..
    پس از مدتي به عنوان زايمان مرا به بيمارستان و زايشگاه بردند.
    .
    پس از معاينه به من گفتند كودك شماغير طبيعي به دنيا مي‌آيد و ما ناچاراز عمل جراحي هستيم.
    .
    همين كه نام عمل جراحي راشنيدم دانستم كه دردهان مرگ قرارگرفته‌ام .
    ..
    خدايا چه كنم،‌ خدايا ناراحتم ، گرفتارم چه كنم،‌ چاره چيست ؟
    .
    وانديشيدم كه، چاره‌اي بجز توسل ندارم،‌و بايد متوسل شوم .....
    .
    به ناچار دستم را به سوي اين دختر دراز كرده و گفتم،
    .
    خدايا،‌ به حق اين دختري كه دراسارت كتك و تازيانه خورده است وبه حق پدرش،
    .
    كه امام برحق ونماينده رسولت بوده است و او را ازطريق ظلم كشته‌اند قسم مي‌دهم
    .
    مرا از اين ورطه هلاكت نجات بده ...
    .
    آنگاه خود اين دختر رامخاطب قرارداده و گفتم،
    .
    اگر من از اين ورطه هلاكت نجات يابم 2 قاليچه قيمتي به آستانه‌ات هديه مي‌كنم.
    .
    خدا شاهد است پس از نذر كردن ومتوسل شدن،‌طولي نكشيد برخلاف انتظار اطبا ومتصديان زايمان،‌
    .

    ناگهان فرزند به طور طبيعي متولد شد واز هلاكت نجات يافتم .
    .
    اينكه نيز به عهد ونذرم وفا كرده وقاليچه‌ها راتقديم مي‌كنم.
    .

    .
    .

    .".". بزن مرا كه يتيمم، بهانه لازم نيست .".".
    .


    _________________

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    « بسم الله الرحمن الرحيم »
    .
    بگو بسم الله الرحمن الرحيم ...
    ...
    ...
    جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي سيد عسكر حيدري،‌
    .
    از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام چنين نقل كردند:
    .
    روزي زني مسيحي دختر فلجي را از لبنان به سوريه مي‌آورد.
    .
    زيرا دكترهاي لبنان او را جواب كرده بودند .
    .
    زن با دختر مريضش نزديك حرم با عظمت حضرت رقيه سلام الله عليها منزل مي‌گيرد،
    .
    تا درآنجا براي معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند،‌
    .
    .
    تا اينكه روز عاشورا فرا مي‌رسد و او مي‌بيند
    .

    مردم دسته دسته به طرف محلي كه حرم مطهر حضرت رقيه سلام الله عليها آنجاست مي‌روند.
    .

    از مردم شام مي‌پرسد اينجا چه خبر است ؟
    .

    مي‌گويند اينجا حرم دختر امام حسين سلام الله عليها است .
    .
    .
    او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را مي‌بندد،
    .
    و به حرم حضرت رقيه سلام الله عليها روانه مي‌شود
    .
    و گريه مي‌‌كند،‌به حدي كه غش مي‌كند و بيهوش مي‌افتد ...
    .
    .
    درآن حال كسي به او مي‌گويد بلند شو برو منزل ...
    .
    حركت مي‌كند و مي‌رود درب منزل را مي‌زند،
    .
    مي‌بيند دخترش دارد بازي مي كند!‌
    .
    وقتي مادر جوياي وضع دخترش مي‌شود و احوال او را مي‌پرسد،‌
    .
    دختر درجواب مادر مي‌گويد وقتي شما رفتيد دختري به نام رقيه وارد اطاق شد
    .

    و به من گفت : بلند شو تا با هم بازي كنيم .
    .
    آن دختر به من گفت، بگو :
    .
    (( بسم الله الرحمن الرحيم ))
    .
    تا بتواني بلند شوي و سپس دستم را گرفت
    .

    و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است...
    .
    او داشت بامن صحبت مي‌كرد كه شما درب را زديد،‌
    .
    گفت : مادرت آمد .
    .
    .
    سرانجام مادر مسيحي با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين سلام الله عليها مسلمان شد ...
    .


    _________________

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    « بسم الله الرحمن الرحيم »

    بگو نامش را حسين بگذارد ...

    .

    طي نامه‌اي درتاريخ دوم جمادي الثاني 1418 هجري قمري
    .
    دو كرامت به دفتر انتشارات مكتب الحسين سلام الله عليها ارسال نموده و مرقوم داشته‌اند:
    .
    روزي وارد حرم حضرت رقيه سلام الله عليها شدم،‌
    .
    ديدم جمعي مقابل ضريح مقدس مشغول زيارت خواندن وعزاداري مي باشند
    .
    ومداحي با اخلاص به نام حاج نيكويي مشغول روضه خواني است از او شنيدم كه مي‌گفت:
    .
    .
    خانه‌هاي اطراف حرم رابراي توسعه حرم مطهر خريداري مي‌نمودند.
    .
    يكي از مالكين كه يهودي يا نصراني بود، به هيچ وجه حاضر نبود خانه خود رابراي توسعه حرم بفروشد.
    .
    خريداران حاضر شدند كه حتي به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند ،‌ولي وي حاضر به فروش نشد .

    .
    .
    بعد از مدتي زن صاحب خانه حامله شده ونزديك وضع حمل وي مي‌شود.
    .
    او را نزد پزشك معالج مي‌برند،‌بعد از معاينه مي‌گويد:
    .
    بچه و مادر ،‌هردو درمعرض خطر مي باشند و خانم بايد زير نظر ما باشد، قبول كردند،‌تا درد زايمان شروع شد.
    .
    صاحب خانه مي‌گويد : همسرم رابه بيمارستان بردم وخودم برگشتم
    .
    و آمدم درب حرم حضرت رقيه سلام الله عليها و به ايشان متوسل شدم
    .
    و گفتم، اگر همسر و فرزندم رانجات دادي وشفاي آنان را از خدا خواستي و گرفتي خانه‌ام را به تو تقديم مي‌كنم.
    .
    مدتي مشغول توسل بودم،‌بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روي تخت تشسته وبچه دربغلش سالم است .
    .
    .
    همسرم گفت : كجا رفتي ؟
    .
    گفتم رفتم جايي كاري داشتم.
    .
    گفت : نه،‌رفتي متوسل به دختر امام حسين سلام الله عليها شدي !‌
    .
    گفتم از كجا مي داني؟
    .

    .
    زن جواب داد: من،‌ درهمان حال زايمان كه از شدت درد گاهي بيهوش مي‌شدم،‌
    .
    ديدم دختر بچه‌اي وارد اطاق بيمارستان شد
    .
    و به من گفت : ناراحت مباش، ما سلامتي تو و بچه‌ات را از خدا خواستيم،
    .
    فرزند شماهم پسر است،‌سلام مرابه شوهرت برسان
    .
    و بگو نامش راحسين بگذارد!‌
    .
    گفتم: شماكي هستيد؟ گفت : من رقيه دختر امام حسين سلام الله عليها هستم.

    .
    .
    بعد از روضه خواني از مداح مذكور سوال كردم اين داستان را از كه نقل مي‌كني؟
    .
    در جواب گفت: ازخادم حرم حضرت رقيه سلام الله عليها نقل مي‌كنم،
    .
    كه خود از اهل تسنن مي‌باشد و افتخار خدمتگزاري درحرم نازدانه امام حسين سلام الله عليها را دارد
    .
    و پدرش نيز از خادمين حرم حضرت رقيه سلام الله عليها بوده است.
    .
    .
    ..
    */|\* السلام عليک يا بنت الحسين عليه السلام */|\*
    .


    _________________

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •