نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: شبی از پشت یک تنهایی غمناک بارانی ،

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض شبی از پشت یک تنهایی غمناک بارانی ،

    شبی از پشت یک تنهایی غمناک بارانی ،

    تو را با لحجه گلهای نیلوفر صدا کردم

    تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

    پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
    توراازبین گلهایی که درتنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

    و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
    دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
    و من تنها برای دیدن آن چشم
    تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
    همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
    حریم چشم هایم را
    بر روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
    نمیدانم چرا رفتی ؟ نمیدانم چرا شاید خطا کردم !!؟
    و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
    نمیدانم کجا ؟ تا کی ؟ برای چه ؟
    ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
    و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
    و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
    و گنجشکی که هرروز از کنارپتجره بامهربانی دانه برمیداشت
    تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
    و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود
    و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد
    من
    بی تو

    تمام هستی ام
    از دست خواهم داد
    از دست خواهم داد
    از دست خواهم داد


  2. #2

    پیش فرض

    خیلی زیبا بود
    میسی
    ویرایش توسط !ALIPOUR! : 2013/08/25 در ساعت 18:51 دلیل: لطفا فارسی بنویسید

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •