آیة الله جعفر سبحانی

لفظ «صمد» در قرآن یک بار و به عنوان وصف خدا آمده است چنان که می فرماید: «قل، هو الله احد؛ الله الصمد؛ لم یلد و لم یولد؛ و لم یکن له کفوا احد» (سوره توحید) (بگو خدا یکی است، خدا صمد است، نه زائیده و نه زائیده شده، و همتائی ندارد).

اکنون ببینیم معنی «صمد» چیست؟

«ابن فارس » می گوید: این لفظ دو معنی ریشه ای دارد یکی قصد، دیگری صلابت و استحکام و با توجه به معنی اول می گویند: صمدته صمدا او را قصد کردیم، یا می گویند: فلان صمد (فلانی مرجع جمع مردم است). و اگر قرآن خدا را صمد می خواند، ناظر به همین معنای زیر است که بندگان از طریق دعا ونیایش او را طلب می کنند.

شاعر می گوید:

علوته بحسام ثم قلت له

خذها حذیف فانت السید الصمد

(شمشیر را بر فرق او نهادیم آنگاه به او گفتیم، بگیر ای حذیف در حالی که تو بزرگوار و مورد توجهی).

«صدوق » می گوید: صمد دو معنی دارد: یکی سید و بزرگوار، و دیگری، مصمود و مورد توجه، ولی معنی دوم از لوازم معنی اول است، کسی که سرور قوم شد، قهرا مورد توجه خدا خواهد بود.

از امام باقر علیه السلام روایتی نقل شده است که فرمود: «الصمد: السید المطاع الذی لیس فوقه آمر و ناه »[1] (صمد، سروری است که فرمان او اطاعت شده و بالاتر از او امر و نهی کننده ای نباشد).

«کلینی » از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: «صمد قدوس یعبده کل شئ و یصمد الیه کل شئ و وسع کل شئ علما» (خدا صمد است و پیراسته از عیب، همه چیز نسبت به او خاضع است و همه چیز او را قصد می کند و علم او همه چیز را فرا گرفته است).

آنگاه کلینی می افزاید که معنی «سید صمد» بزرگی است که مردم پیوسته او را قصد می کنند.

در شعر برخی از شعرای جاهلیت آمده است:

ما کنت احب ان نبیا ظاهرا

لله فی اکناف مکة یصمد

(دوست نداشتیم که پیامبری در اطراف مکه ظاهر شود و مورد توجه قرار گیرد).

«ابن زبیر» می گوید:

ما کان عمران ذاغش و لا حسد

و لا رهیبة الا سید صمد

(عمران هیچ گاه صاحب غش و رشک و ترسناک نبود جز اینکه او بزرگواری بود که همه او را قصد می کردند).

نتیجه اینکه: خدا آن بزرگواری است که همه خلائق از جن و انس به او روی می آورند و حاجت ها را در خانه او پیاده می کنند و در سختی ها به او پناه می برند.[2]

هرگاه خدا پدید آرنده همه هستی هاست و تمام هستی به وجود او قائم می باشد، قطعا هر چیزی در ذات و صفت خود، به او نیازمند بوده و ناچار است او را قصد کند و بار نیاز را به درگاه او پیاده برد؛ چرا چنین نباشد در حالی که به حکم «... الا له الخلق و الامر ...» (اعراف، آیه: 54) (آفرینش و تدبیر از آن اوست). و به مضمون «و ان الی ربک المنتهی » (نجم، آیه: 42) (همه چیز به سوی پروردگارت باز می گردد).

علت اینکه لفظ «صمد» در آیه با (الف و لام) وارد شده این است که دلالت بر حصر کند، زیرا در واقع جز او مسؤول و مقصودی نیست و تمام درخواست ها به سوی او منتهی می شود. و هر نوع سببی در این راه جنبه تبعی دارد.

در اینجا سؤالی مطرح است که چرا در آیه دوم از سوره توحید لفظ جلاله تکرار شده و از ضمیر و یا نظیر آن استفاده نشده است، چنان که می فرماید: «قل هو الله احد؛ الله الصمد ...» در حالی که می توانست بگوید: «و هوالصمد یا الله احد صمد».

شاید هدف از تکرار لفظ جلاله این است که هر یک از دو جمله در معرفی خدا کافی است؛ شاید علت اینکه احد نکره آمده، در مقابل صمد که به صورت معرفه است، این است که مصداق «احد» در حقیقت منحصر به خدا است و جز او کسی «احد» نیست، درحالی که صمد به معنی مسؤول و مرجع به ظاهر متعدد است و برای نفی تعدد ظاهری لفظ «صمد» با الف و لام وارد شده که بر حصر دلالت کند؛ در حالی که یک چنین ضرورت در «احد» نبوده و «احد» در ظاهر و واقع یکی بیش نیست. و در هر حال اگر «احدیت » صفت ذات او است، صمد از صفات فعل او بشمار می رود.

در این جا مفسران و محدثان برای لفظ «صمد» معانی به ظاهر گوناگونی نقل کرده اند که اکثر آنها به معنی واحد برمی گردد. اکنون به یک رشته از معانی که در روایات وارد شده و غالبا از لوازم معنای واقعی صمد بشمار می روند، اشاره می کنیم:

1 - در روایتی از امام حسین علیه السلام چنین وارد شده:

«الصمد الذی قد انتهی سودده و الصمد الذی لا یاکل و لا یشرب، و الصمد الدائم الذی لم یزل و لا یزال، الصمد الذی لا جوف له و الصمد الذی لا ینام ».[3]

(صمد کسی است که در نهایت سروری و بزرگی باشد و نیز کسی که نمی خورد و نمی آشامد، و نیز کسی که پیوسته بوده و خواهد بود، صمد کسی است که تو خالی نیست و صمد آن است که نمی خوابد).

اهل بصره به حضور حسین بن علی علیه السلام نامه نوشتند و از او درخواست کردند «صمد» را تفسیر کند، حضرت در پاسخ آنان نوشت: در تفسیر قرآن و تعیین مراد آن خوفی نکنید و در آن به مجادله برنخیزید و بدون دانش صحیح سخن نگوئید، از جدم رسول خدا شنیدم که می گفت: هرکس قرآن را بدون دانش صحیح تفسیر کند، جایگاهی از آتش برای خود فراهم آورده و خدا در قرآن صمد را تفسیر کرده است، و جمله های: «لم یلد و لم یولد» تا آخر تفسیر صمد است.[4]

2 - «محمد حنفیه » می گوید: «الصمد القائم بنفسه، الغنی عن غیره »[5] (صمد کسی است که قائم به ذات و بی نیاز از دیگری باشد).

3 - از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده است که فرمود:

«الصمد الذی لا شریک له و لا یؤوده حفظ شئ و لا یعزب عنه شئ »[6] (صمد کسی است که شریکی ندارد، نگهداری چیزی مایه زحمت او نیست و چیزی از او پنهان نمی باشد).

در برخی از کلمات «الصمد المتعال عن الکون والفساد»[7] (صمد موجودی است که تغییر و تبدیل نپذیرد).

ناگفته پیداست برخی از این معانی، معنی مستقیم صمد نبوده و در کتب لغت از این معانی خبری نیست، فقط از میان این معانی می توان دو تفسیر را: تفسیر به معنی واقعی صمد دانست، یکی همان سیادت پایان ناپذیر، و دیگری موجودی که نه زائیده و نه زائیده شده است و اگر در برخی از روایات به «مصمت » و بی جوف تفسیر شده، مقصود همین است.



[1]- توحید، صدوق، ص 197.

[2]- کافی، ج 1، ص 124.

[3]- کتاب توحید صدوق، باب معنی (قل هوالله احد)، روایات 3، 4، 5.

[4]- مدرک قبل.

[5]- مدرک قبل.

[6]- کتاب توحید صدق، باب معنی (قل هوالله احد)، روایات 6 و7.

[7]- مدرک قبل.