110- مالک الملک

اسماء و صفات خدا در قرآن

جعفر سبحانی

این اسم در قرآن یک بار و به عنوان وصف خدا وارد شده است، چنان که می فرماید:

(قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی قدیر)(آل عمران، 26).

«بگو بار خدایا تویی دارنده ملک، به هر که بخواهی ملک می دهی، و از هر که بخواهی ملک می ستانی، هرکس را بخواهی عزت می دهی، و هر کس را بخواهی ذلت می دهی،همه نیکی ها به دست تو است و تو به هر کاری توانائی ».

«ابن فارس » می گوید: این لفظ در هر موردی که بکار رود، حاکی از قوت و صحت است، عرب می گوید: «ملک عجینه » یعنی «قوی عجنه و شده » خمیر آن را سفت کرد. واز همین جا به چیزی که انسان حیازت می کند، ملک می گویند. چون دست او نسبت به آن توانا و تصرف او صحیح است.

در لغت عرب از این ماده الفاظ زیر مشتق شده اند:

1 - ملک (به ضم میم)؛ 2 - ملک (به کسر میم)؛ 3 - ملک (به کسر لام)؛ 4 - مالک،5 - ملیک، 6 - ملکوت، 7 - ملک به( فتح میم و سکون لام).

همه این الفاظ در قرآن آمده جز معنی سوم (ملک به کسر میم) به توضیح این الفاظمی پردازیم:

اکنون باید دید معنای ریشه ای لفظ «ملک » چیست؟ همان گونه که «ابن فارس » گفت:

حاکی از قوه و قدرت است. بنابراین، این الفاظ هفتگانه این ماده از همین معناگرفته شده و در سایه قانون تطور معنی، چیزهائی به آن افزوده شده است، اینک شرح این الفاظ:

1 - ملک

ملک (به ضم میم) به معنی سلطه و سیطره است که جدا از قوه و قدرت نیست، متعلق سلطه خواه مردم باشد یا اموال و املاک، چیزی که هست سلطه بر مردم سرچشمه مداخله در امور و شوون آنهاست، همچنان که سلطه بر مال مایه تصرف در آن از طریق فروختن و بخشیدن است، و جامع هر دو همان تسلط، و تفاوت مربوط به متعلق است و به خاطر اختلاف متعلق، هدف از سلطه متفاوت می باشد.

ملک (به ضم میم) در قرآن 24 بار آمده که برخی را یادآور می شویم:

(واتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان)(بقره، 102).

«گروهی از یهود از آنچه که شیاطین در عصر فرمانروائی سلیمان تلاوت و یامی آموختند، پیروی کردند».

(... قالوا انی یکون له الملک علینا...)(بقره، 247).

«گفتند چگونه ممکن است او نسبت به ما سلطه و سروری داشته باشد».

(الم تر الی الذی حاج ابراهیم فی ربه ان اتاه الله الملک...)(بقره، 258).

«آیا ندیدی کسی را که خدا به او فرمانروائی داده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش به مجادله برخاست ».

(... قوله الحق و له الملک یوم ینفخ فی الصور...)(انعام، 73).

«گفتار او حق است و برای او است فرمانروائی؛ و رزی که در صور دمیده می شود».

(... لمن الملک الیوم؟ لله الواحد القهار)(غافر، 16).

«امروز فرمانروائی از آن کیست؟ از آن خدای یکتا و غالب ».

همه این آیات حاکی از آن است که در معنی این کلمه سلطه و توانائی بر تصرف نهفته است.

2 - ملک(به کسر میم)

ملک به معنی مملوک، و مصدر به معنی اسم مفعول رایج است،چنان که گفته می شود: «السکه ضرب الامیر ای مضروبه » ضرب در این مورد، به معنی مضروب است یعنی ضرب این سکه توسط امیر انجام گرفته است.

ملکیت نوعی رابطه، بین مالک و مملوک است و ملکیت بدون آن مفهومی ندارد چیزی که هست گاهی رابطه مالک با مملوک، تکوینی است، چنان که هر انسانی خود را مالک اعضا و جوارح خود می داند و می گوید: دست من، چشم من، و منشا این رابطه اعتبار وقرارداد نیست، بلکه آفرینش است چون هر انسانی اختیاردار اعضا و جوارح خودمی باشد تا به هر نحوی خواست تصرف کند. هرگاه رابطه مالکیت تکوینی باشد، باگذشت زمان جز مرگ چیزی در آن موثر نیست، و گاهی رابطه قراردادی است. مثلا هر انسانی خود را نسبت به شکار خویش اولی دانسته و آن را مال خویش می داند، و عقلا نیز این رابطه را پذیرفته اند، از این جهت هر نوع تصرف مالک را قانونی می شمارند ولی این رابطه دائمی و پیوسته نیست، بلکه قابل مبادله است، چه بسا آن را بدهد و چیز دیگربگیرد و اصلا آن را ببخشد.

ولی رابطه تکوینی یک نوع الگو برای رابطه اعتباری شده است، و اصولا غالب مفاهیم اعتباری این گونه اند، یعنی یک رابطه تکوینی که از آفرینش سرچشمه می گیرد،سبب می شود در زندگی برای آن مشابه سازی صورت پذیرد، مانند رابطه سر با بدن که رابطه تدبیری است، و سرچشمه آن آفرینش است، همین امر سبب شده که در زندگی نیزبزرگ خانواده یا قوم را رئیس گویند، تو گوئی او نسبت به افراد دیگر به منزله سراست.

3 - الملک

ملک از ملک (به ضم میم) که به معنی سلطه است، گرفته شده و به فردقادر و توانا گفته می شود که می تواند از طریق سیاست و تدبیر، گروهی را اداره کندو در حقیقت او با امر و نهی خود در جامعه تصرف می کند. و در گذشته گفتیم واقعیت ملک با امکان تصرف همراه است و گواه آن آیات ذیل است چنان که می فرماید:

(... و کان ورائهم ملک یاخد کل سفینه غصبا)(کهف، 79).

«در پیش روی آنها فرمانروائی بود که کشتی ها را مصادره می کرد».

و نیز می فرماید:

(... اذ قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله...)(بقره، 246).

«آنگاه که گروهی از بنی اسرائیل به پیامبر خود گفتند فرمانروائی را برگزین تاما در راه خدا نبرد کنیم ».

البته مقصود از صاحب سلطه، مطلق فرمانروا است خواه فرمانروائی آنان براساس عدل و داد استوار باشد یا نه. هر چند غالب افرادی که به عنوان ملک معرفی می شدند، کار و برنامه آنها برخلاف عدل و داد بوده است. چنان که ملکه سبا به این حقیقت اعتراف کرده می گوید:

(قالت ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله و کذلک یفعلون)(نمل، 34).

«فرمانروایان هرگاه وارد آبادی شوند، آنجا را به تباهی کشانده، و عزیزان راذلیل می سازند و این شیوه آنان بوده است ».

4 - المالک

لفظ مالک صیغه فاعل و معنی وسیع تری دارد، و آن کس که صاحب ملک یاملک باشد، مالک نامیده می شود، بنابراین خداوند هم مال ملک(سلطه) است. و هم مالک ملک،(هستی از آن او است) اگر ما می گوئیم خدا هم مالک ملک(سلطه) و هم مالک ملک است، این مانع از آن نیست که انسان نیز مالک باشد، زیرا مالکیت انسان در طول مالکیت خدا است، فرمانروائی افرادی مانند داود و سلیمان پرتوی از فرمانروائی خداست، همچنان که مالکیت انسان نسبت به جوارح و اعضا یا آنچه که از طریق حیازت و کسب و غیره به دست می آورد، نموداری از مالکیت مطلق خداست.

5 - الملیک

این لفظ صیغه مبالغه از لفظ «ملک » (به کسر لام) است چنان که می فرماید:

(فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر)(قمر،55).

«پرهیزگاران در قیامات جایگاه پسندیده نزد فرمانروای مقتدر قرار دارند».

6 - الملکوت

ملکوت از ملک(به ضم میم) گرفته شده و صیغه مبالغه آن است، مانندطاغوت و طغیان، و جبروت و جبر. دقت در آیاتی که این لفظ در آنها وارد شده،می رساند که مقصود از ملکوت ذات اشیاء و وجود آنها نیست، بلکه از آن نظر که آنهابه علت و آفریدگار خود انتساب دارند، می باشد و این ارتباط فقط بین آنها و خالق آنها است و قابل شرکت نیست، چنان که می فرماید:

(و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین)(انعام، 75).

«این چنین به ابراهیم واقعیت ارتباط و وابستگی آسمانها و زمین را به خدانشان دادیم تا از اصحاب یقین گردید».

و نیز می فرماید:

(اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلق الله من شی...)(اعراف، 185).

«آیا در ملکوت (وابستگی) آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده است،ننگریسته اند».

این گفتار: (ملکوت، مطلق وجود اشیاء نیست، بلکه اشیاء از آن نظر به خالق خودبستگی دارند) به روشنی از تدبر در آیات مربوط به سرگذشت ابراهیم به دست می آید،زیرا وی نخست خدایانی از قبیل ستاره درخشنده و ماه رخشنده، و آفتاب تابان فرض کرد، آنگاه یک یک، ربوبیت آنها را به خاطر افول و غروبشان باطل کرد، پس ازابطال، متوجه رب واقعی شد و گفت:

(انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین)(انعام،79).

«من رو به سوی کسی آوردم که آسمانها و زمین را آفرید، موحد بوده و از مشرکان نیستم ».

7 - الملک(به فتح میم و سکون لام)

این لفظ فقط در یک آیه وارد شده است، چنان که می فرماید:

(قالوا ما اخلفنا موعدک بملکنا...)(طه، 87).

«قوم موسی گفتند: ما به دلخواه خود از وعده تو تخلف نکردیم ».

تا این جا با معانی کلمات هفتگانه به صورت فشرده آشنا شدیم، اکنون قدری درباه «مالک الملک » سخن می گوئیم یادآور شدیم که ملک به معنی فرمانروائی است و خدامالک این سلطه است، و منشا این سلطه جز این نیست که خدا آفریدگار جهان هستی می باشد. طبعا خدائی که این همه موجودات را از عدم به وجود آورده مالک وجود آنهابوده و شان هر مالک، تدبیر و تصرف در ملک خویش است.

و به عبارت دیگر: آن کس که می آفریند یک نوع رابطه تکوینی بین خود و مخلوق خوددارد، و همین رابطه، سرچشمه حق سلطه فرمانروائی می باشد. از اینجا می توان معنی آیه :(مالک الملک توتی الملک من تشاء) را به روشنی فهمید، زیرا خدا که مالک سلطه است این فرمانروائی را به هر کس بخواهد می دهد.

و براساس این مالکیت است که در آیاتی چنین می فرماید:

(ان اتاه الله الملک)(بقره، 258) : «خدا به او فرمانروائی داد».

(و آتیناهم ملکا عظیما)(نساء، 54) : «به آنان فرمانروائی بزرگ دادیم ».

(کم ترکوا من جنات و عیون... و اورثناها قوما آخرین)(دخان، 25 و 28).

«آل فرعون باغها و چشمه های فراوانی از خود به یادگار گذاردند.. دیگران راوارث آنها قرار دادیم ».

سرانجام باید گفت: فرمانروائی اصالتا از آن خدا است اگر فردی به این مقام گمارده می شود، مشمول موهبت خدائی می گردد و باید شکر آن را ادا کند. واقعیت شکرچنین موهبت این است که پرچم عدل در سرزمین او برافراشته شود و درهای علم به روی مردم گشوده شود و مردم در سایه عدل و داد و علم و دانش زندگی سعادتمند پیداکنند، ولی اگر این موهبت الهی به صورت سلاح برنده ای درآمد که ریشه های عدل و دادرا قطع کرد و به ترویج باطل پرداخت، در چنین صورتی سرزمین او به مصیبت خانه ای تبدیل شده که پیوسته مردم عزادار و سوگمند می باشند.

در پایان یادآور می شویم اگر خدا خود را مالک دانسته می فرماید به هر کس بخواهیم می دهیم و از هر کس بخواهیم می ستانیم، هر کس را بخواهیم عزیز، و هرکس رابخواهیم ذلیل می سازیم نه به این معنا است که خدا بدون جهت و سبب این کار راانجام می دهیم. زیرا فعل عادل و حکیم دور از ظلم و عبث است. چنان که می فرماید:

(و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار)(ص، 27).

«ما آسمان و زمین و آنچه در میان آنها قرار دارد، باطل و بی هدف نیافریدیم،این گمان کسانی است که کفر ورزیده اند، پس وای بر کافران از دوزخ ».

بلکه هدف آیه این است که خدا در دادن و گرفتن مجبور نیست، ولی مانع از آن نیست که دادن و گرفتن او در سایه مصالحی باشد که یکی از این دو را ایجاب کندچنان که درباره پیامبران می فرماید:

(و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنایوقنون)(سجده،24).

«و از آنان پیشوایانی برگزیدیم تا به فرمان ما هدایت نمایند، آنگاه که استقامت نشان دادند و به آیات ما یقین داشتند».

111 - مالک یوم الدین

این اسم در قرآن کریم یک بار و به عنوان وصف خدا واردشده است چنان که می فرماید:

(مالک یوم الدین)(حمد،4). : «پروردگاری که فرمانروای روز جزاست ».

عاصم، کسائی، خلف و یقعوب حضرمی لفظ مالک را با الف و دیگر قراء بدون الف قرائت کرده اند، آنگاه در برتری یکی از دو وجه، دلائلی اقامه کرده اند ولی وجوه آنان خالی از مناقشه نیست و از آیات قرآنی برای هر دو وجه می توان شاهد آورد.

مثلا بر قرائت مالک می توان از دو آیه زیر استفاده کرد:

(یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله)(انفطار، 19).

«روز قیامت روزی است که هیچ کس برای دیگری مالک چیزی نیست، و فرمان به طورکلی در دست خدا است ».

از این که می گوید فرمان در دست خداست، مفاد آن این است که او مالک امر درچنین روز است.

و نیز می فرماید: (لمن الملک الیوم لله الواحد القهار)(غافر، 16).

«فرمانروائی امروز(قیامت) از آن کیست، بگو از آن خداست ».

همچنان که از آیاتی در آنها خدا با لفظ ملک وصف نشده می توان بر صحت قرائت دوم استشهاد کرد. چنان که می فرماید: (فتعالی الله الملک الحق)(طه، 114).: «بلندمرتبه است خدا، فرمانروای حق ».

و نیز می فرماید: (الملک القدوس)(حشر، 23) : «فرمانروای ممنزه از شریک ».

و نیز می فرماید: (ملک الناس؛ اله الناس)(ناس، 2 و3) :«فرمانروا و خدای مردم ».

با توجه به این که هر دو اسم به مفهوم و یا لفظ آمده است، نمی توان یکی از دوقرائت را قاطعانه بر دیگری ترجیح داد، مگر این که در روایاتی که هر دو قرائت به پیامبر نسبت می دهد دقت کرد و نتیجه گرفت.

112 - المبین

لفظ مبین در قرآن 106 بار وارد شده و فقط یک مورد به عنوان وصف خدا آمده است چنان که می فرماید:

(یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون ان الله هو الحق المبین)(نور، 25).

«چنین روزی خدا جزایشان را به ایشان می دهد و می دانند که خدا حق آشکار است ».

لفظ «مبین » اسم فاعل از «ابان » به معنی آشکار کرد، می باشد. و در قرآن موضوعات فراوانی با این لفظ توصیف و تبیین شده است که تنها به ذکر موضوعات آن می پردازیم مانند: «عدو، کتاب، ضلال، بلاغ، سحر، فوز، ثعبان، ساحر، سلطان، قرآن،شهاب، امام، نظیر، خصیم، لسان، خسران، افک، شی، نذیر، ظالم، رسول، دخان، افق،اثم، فتح ».

در تفسیر آیه یاد شده می گوئیم مقصود از لفظ دین » در آیه، مانند آیه (مالک یوم الدین) جزاء است و مقصود از جمله (یوفیهم) این است که خدا آنان را به جزای(کیفر) کاملشان می رساند و چیزی از آن نمی کاهد و اما جمله (و یعلمون ان الله هو الحق المبین) یادآور این است که وجود خدا آنچنان آشکار است که در راه رسیدن به آن مانع و حایلی نیست، ولی بدیهی و آشکار بودن وجود او مانع از آن نیست که گاهی غفلت میان انسان و معلوم فاصله شود، و در حقیقت علم ما به خدابازگشت به رفع غفلت می کند، در کلمات امیر مومنان(ع) وارد شده است:

«یا من دل علی ذاته بذاته و تنزه عن مجانسه مخلوقاته » :«ای کسی که وجودش راهنمای خودش است، و از تشابه به مخلوفات پیراسته است ».

حسین بن علی(ع) در دعای روز عرفه با خدا چنین راز و نیاز می کند:

«کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک عمیت عین لا تراک علیها رقیبا».

«چگونه می توان با چیزی که در هستی نیازمند تو است، بر وجود تو استدلال کرد،آیا ممکن است برای غیر تو ظهور و وضوحی باشد که برای وجود تو نیست تا این که وجود او نشانه وجود تو باشد.

اساسا کی پنهان شدی تا نیازمند راهنمائی باشی که بر تو دلالت کند، کی از مادور شدی تا آثار و آیات تو، ما را به تو برساند، کور است چشمی که تو را رقیب ونگهبان خود نبیند».

بنابراین کلمات و بیانات، مقصود از توصیف خدا به اسم «مبین » این است که اودر نهایت ظهور و آشکاری است، و نیازی به برهان و استدلال ندارد، و اگر گروهی درباره او اظهار شک و تردید می کنند پرده غفلتی در برابر دیدگان آنان آویخته شده و مانع از مشاهده آن سوی پرده می باشد.

گاهی گفته می شود لفظ «مبین » گرفته از «ابانه » به معنی جدا ساختن است، ازآنجا که خدا مخلوقات را به صورت انواع و اصناف مختلف و اشخاص گوناگون آفریده است، در حقیقت خدا آنها را از هم جدا ساخته است.

مبین بنابر تفسیر اول، صفت ذات؛ و بنابر تفسیر دوم، صفت فعل است که از بینونت گرفته شده است، و معنی اول با مفاد آیه مناسبت بیشتری دارد.