دكتر محيي الدين بهرام محمديان
قرآن سخن اعجاز آميز پروردگار

دلالت واژه ها و اصطلاحات

اصطلاحات و واژه هايي را كه محققان و صاحب نظران به كار مي گيرند، داراي مداليل و مفاهيمي است كه بايد همراه با طرز تفكر و انديشه خاص آن محقق و صاحب نظر كه به موجب آن پديده ها و حوادث را تفسير مي كند، بررسي شود تا نتايج مطلوب و واقعي و يا مقرون به آن به دست آيد .. به عبارت ديگر، اصطلاحات هر محقق و يا انديشمندي و يا اصولا هر مكتبي با توجه به جهان بيني و چگونگي جهان شناسي آن، معاني و مفاهيم خاصي را دنبال مي كند. شايسته نيست اصطلاحي را بدون در نظر گرفتن ارزشهاي فكري و اعتقادي كه بدان متكي است، پذيرفت و يا تفسير و تاويل كرد. مثلا مفهوم واژه هايي همچون آزادي، عدالت، حق در طرز تفكر اسلامي يا مفهوم اين الفاظ در انديشه هاي مغاير با اسلام، تفاوت و اختلاف اساسي دارد. براي مثال، اسلام عدالت اجتماعي را به صورت يك مفهوم تجريدي و كلي طرح نمي كند كه پذيراي هر نوع تفسير و تاويلي باشد و هر كس با توجه به خاستگاه اجتماعي و جهان بيني خاص خويش آن را تفسير و توجيه كند، بلكه مصاديق و حدود و ثغور آن را تحديد و ترسيم مي كند. لذا درست نيست اصطلاحات خاص يك سيستم فكري را در يك سيستم فكري ديگر كه در مباني اعتقادي و فلسفه قانونگذاري با آن اختلاف دارد، منتقل كنيم و يا آن مفاهيم خاص را در آن ديگري جستجو نماييم. يقينا جستجو كردن مفهوم تقوا با آن بار ارزشي در انديشه سرمايه داري غرب و يا مفهوم اقتصاد آزاد و رقابت بين افراد در يك سيستم اقتصاد برنامه اي دولتي و يا دمكراسي با تكيه گاه هاي اومانيستي و ليبراليستي در انديشه اسلامي، از اشتباهات است.
بايد متذكر اين نكته بشوم كه تفاوت ها در اين مقام خيلي عميق تر و پر شكاف تر از تفاوت معاني و مفاهيم الفاظ در عرف خاص و عام است. بايد به همين دليل خداوند متعال از همان اوان نزول وحي، درباره مجموعه وحي خويش اصطلاحات خاصي را به كار برد كه پيش از آن سابقه نداشت. در اين باره دانشمندان اسلامي پيش از اين سخنها گفته اند.
سيوطي در الاتقان به نقل از جاحظ آورده است: «خداوند كتابش را به گونه اي متفاوت با نامگذاري عرب كرده است. مثلا عرب به مجموعه سخنان خود نام «ديوان» مي نهاد؛ در حالي كه خداوند آن را «كتاب» ناميد و به جاي «قصيده» هر بخش از آن كتاب را «سوره» و به جاي «بيت»، «آيه» نامگذاري كرد.» اگر قرآن را ديوان و سوره را قصيده و آيه را بيت و اواخر آيات را قافيه مي ناميد، تعابير جاهلي تحقق مي يافت و قران كريم در سير استعمالات و عرف و عادات رائج جاهليت مي افتاد. لكن با وجود آن كه نزول اين كتاب با عنوان (قرآنا عربيا) و با زبان «عربي مبين» است؛ ولي در اصطلاحات و به كارگيري واژه ها و الفاظ راه و روشي را مي پيمايد كه متناسب با جهان بيني و مفاهيمي است كه خود آورده و حامل ارزشهايي است كه خود بدان ارج مي گذارد.
سبب و انگيزه و اين كار علاوه بر آنچه ذكر كرديم، مي تواند دلايل زير نيز باشد:
1- واژه ها و اصطلاحات جاهلي يقينا از تحمل معاني جديد اسلامي قاصر و عاجز بوده اند و نمي توانستند بار ارزشي و معنوي خاص و مورد نظر انديشه اسلامي را حمل كنند؛ بنابراين يك وضع جديد در الفاظ لازم مي نمود كه واضع آن شريعت اسلامي بود.
2- ديگر اين كه اسلام به عنوان يك شريعت الهي نويد دهنده يك فرهنگ و تمدن نوين و جديدي بود كه مي خواست آن را بر پايه مفاهيم و ارزشهاي اصيل جهان بيني توحيدي بنيان نهد. بنابراين از همان اوان در شكل و ساختار ظاهري آن نيز مي خواست رنگ و صبغه اي متمايز و جدا از بيگانه داشته باشد. انتقال قبله به كعبه، قرار دادن اعياد مخصوص به مسلمانان و نامگذاري غير مسلمان به جاهلي همه دلايل اين هستد كه پيامبر اسلام (ص) به دستور خداوند بشدت به پي ريزي و ايجاد يك امت مستقل و ممتاز از امتهاي ديگر علاقه مند بود كه غرق در خرافه و جهالت هاي خويشتن بودند. مثلا با اين كه معناي دو واژه «راعنا» و «انظرنا» يكي است ولي واژه اولي مورد استعمال ديگران بود و از آن معني ديگري نيز قصد مي شد، خداوند دستور مي دهد: يا ايها الذين امنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا1 «اي مومنان واژه «راعنا» را به كار نبريد و به جاي آن كلمه «انظرنا» بگوييد.»
اسامي قرآن

همانگونه كه گذشت در نامگذاري هايي كلام الهي اسرار و رموزي نهفته است كه هر يك از نامها و نشانهاي آن بر حسب ريشه و اصل خود كه از آن مشتق شده اند، نكته هاي دقيق و دلالت هاي عميق را دارند. در ميان اين نامها بيش از همه «كتاب» و «قرآن» شهرت يافته اند.
ناميده شدن كلام الهي به نام «كتاب» به اين نكته اشارت دارد كه اين وحي خداوندي بايد در سطرهاي نوشته شده فراهم آيد: زيرا كتاب عبارت است از «گرد آوردن حروف و ترسيم الفاظ» و در عين حال به اين نيز دلالت دارد كه مضامين آن با هم ارتباط و همسويي داشته و هدف واحدي را دنبال مي كند؛ به صورتي كه آن را يك كتاب واحد قرار داده است.
همچنين نامگذاري اين كتاب به «قرآن» اشاره ظريف به اين دارد كه اين كتاب براي «خواندن» است؛ زيرا «قرآن» مصدر است مانند «قرائت» و خواندن همواره «به خاطر سپردن» را به همراه دارد و در نتيجه اين دو نام و نشان براي كلام و وحي الهي روي هم اين معنا را مي رساند كه وحي عربي مبين از عنايت خاص خداونديي برخوردار است و خداوند زمينه محفوظ ماندن آن را از دست يازي تحريف گران و دخل و تصرف كج فكران فراهم آورده است تا اين آخرين پيام خويش را در دژي محكم و حصاري استوار به همگان از نسلهاي آينده در قرون و اعصار بعد برساند. اما اين كتاب نه مانند بعضي كتابهاي ديگر كه مضامينش تنها از طريق حفظ دهان به دهان نقل مي شود، بلكه نسخه هاي نوشته آن همواره پشتيبان سند متواتر آن و سلسله سند متواتر و ناگسسته آن پشتوانه دقت و امانت نسخه هاي نوشته شده آن است و اين تنها كلام الهي است كه داراي اين امتياز است كه در حفظ و صيانت آن تنها به نوشتن و يا تنها به حفظ كردن اكتفا نشده است و به همين دليل هم «كتاب» است و هم «قرآن». در اثر اين مهم، وحي خداوندي در تمام مراحلي كه تاكنون طي كرده است از اين مراقبت و مواظبت دو جانبه از جانب پيامبر اسلام (ص) و مسلمانان برخوردار بوده است. از يك سو، نصوص و تعاليم قرآن با دقت فراوان در سطور كتاب ثبت شده است و از سوي ديگر، همان نوشته ها در سينه ها حفظ شده اند.
البته از ميان اين دو نام، نام «قرآن» با مفهوم مصدري «خواندن» بيشتر از كتاب به كار رفته است و امروز در سراسر گيتي اين نام براي كتاب خدا شناخته تر است. به دليل همين شهرت اين نام را پيش از اسامي ديگر بررسي مي كنيم. اين نام را براي كتاب خدا، مسلمانان انتخاب نكرده اند. بلكه خداوند اين كتاب آسماني را «قرآن» ناميده است. چنان كه در همان سالهاي نخستين نزول وحي فرمود:
بل هو قرآن مجيد، في لوح محفوظ: «آري، اين قرآن بزرگوار الهي است، نوشته در لوح محفوظ».2 و يا «انه لقرآن كريم. في كتاب مكنون»3؛ كه اين قرآني ارجمند، در نوشته اي نهفته است.
علماي اسلامي در باب اشتقاق كلمه «قرآن» نظريات گوناگون دارند، اما به طور كلي نظريات دانشمندان در اين باره بر دو پايه اساسي است: آيا ريشه اصلي اين كلمه مهموز است (همزه دارد) يا نه؟ دسته اي از علما معتقدند در ريشه اين كلمه همزه وجود دارد و عده اي ريشه آن را «صحيح» دانسته و در آن همزه نمي بينند. هر چند آنها هم كه ريشه آن را مهموز مي دانند، باز در معني آن اتفاق نظر ندارند؛ زيرا اين كلمه به معاني متعددي به كار رفته است. از جمله اقوالي كه در باب «مهموز بودن لفظ قرآن» آمده است، نظرات زير است:
1- قولي از عبدالله بن عباس (متوفي 68 هـ.ق) نقل شده است كه «قرآن» بر وزن «رجحان» از قرائت مصدر قرء «يقرء» به معني خواندن آمده است. بعد از وحي لحياني و چند تن ديگر مي گويند: كلمه «قرآن» مصدر مهموزي است بر وزن رجحان و غفران، مشتق از قرء به معني «تلا» يعني «خواند» و كتابي كه خوانده مي شود بدين اسم ناميده مي شود. چنان كه مفعول را به نام مصدرش مي خوانند. مثلا مكتوب كه «نوشته شده است»، «كتاب» خوانده مي شود در اينجا هم «مقروء» كه خوانده شده است، «قرآن» ناميده شده است.
2- قول ديگر از قتاده (متوفي 118 هـ.ق) است كه نقل كرده اند او مي گويد: «قرآن» مصدر و يا صفتي است براي قرء از باب اول و سوم ثلاثي مجرد به معني «جمع كردن». او شاهد مي آورد، وقتي عرب چيزي را گرد آورده و پاره اي بر پاره ديگر مي افزايد، مي گويد: قرات الشييء قرآنا، «چيزي بر آن افزودم».
از اديبان ديگر زجاج تقريبا اين نظر را پذيرفته و مي گويد: كلمه قرآن مهموز است بر وزن فعلان و غفران، مشتق از «القرء» به معني جمع. چنان كه «قرء الماء في الحوض» يعني آب در حوض جمع شد.
اما مناسبت اين معنا را با «قرآن» گفته اند اين است كه حروف و كلمات و آيات و سوره ها همه در آن جمع آمده است، يا اين كه حقايق و احكام و معارف و تعاليم عاليه ديني كه در كتب پيشين پراكنده بوده در اين يك مجموعه فراهم آمده و به هم پيوسته است.
عده اي ديگر از صاحب نظران لفظ قرآن را بدون همزه مي دانند از آن جمله اند:
1- اشعري (متوفي 324 ه.ق) كه معتقد است، لفظ «قرآن» از «قرن» مشتق است. عرب چون چيزي را به چيز ديگر ضميمه كند، گويد: قرنت الشيء بالشيء همچنان كه جمع ميان «حج و عمره» را حج قرآن گويند.
2- فراء (متوفي 207 ه.ق) نيز گويد: قرآن از قرائن «جمع»، «قرينه» گرفته شده است؛ زيرا با آياتش همانند يكديگرند.
3- شافعي (متوفي 204 ه.ق) مي گويد: كلمه «القرآن» با الف و لام تعريف نه مشتق است و نه مهموز، بلكه علم ارتجالي است و بدون آن كه سابقه استعمال در زبان عربي داشته باشد، خداوند سخنان خود را كه بر پيامبر اسلام (ص) نازل فرموده است «قرآن» ناميده است.
كتاب: كلمه كتاب در قرآن حدود دويست و پنجاه مرتبه به كار رفته كه در اكثر موارد منظور از آن قرآن است. كتاب در اصل لغت به معني گرد آوردن حروف و ترسيم الفاظ است و هر نبشته اي را از آن جهت كتاب مي نامند و قرآن را نيز بدين علت كتاب ناميده اند كه در آن آيات و قصص و احكام گرد آمده است. به عنوان نمونه اين آيه را ملاحظه فرماييد كه كلمه «كتاب» در آن آمده و مراد از آن «قرآن» است. «الر تلك آيات الكتاب و قرآن مبين»4 اين نكته شايد خالي از فايده نباشد كه قرآن در ميان منابع فقه اسلام به عنوان «كتاب» ناميده مي شود. چنان كه گويند: منابع فقه اسلام عبارت است از كتاب (قرآن)، سنت، اجماع و عقل.
فرقان: اين كلمه هفت بار در قرآن به كار رفته است كه دو بار از آن، تورات منظور شده است و در دو مورد نيز مراد از آن قرآن است نخستين بار در سوره فرقان بيست و پنجمين سوره قرآن كه حدود سال ششم بعثت نازل شده به معني قرآن به كار رفته است، آنجا كه مي فرمايد: تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون لعالمين نذيرا5 و آخرين بار هم در اوايل سوره آل عمران حدود سال سوم هجري به همين معني وحي آمده است، اين نام از همان آغاز اسلام رايج بوده، چنان كه در روز بدر از علي بن ابي طالب عليه السلام نقل شده است كه در ميدان نبرد اين چنين مي خوانده است:
فجاء بفرقان من الله منزل مبينه اياته لذوي العقل
وجه تسميه قرآن را به اين نام اين چنين گفته اند: ريشه اين كلمه معني «تفرقه، جدا كردن» را در بر مي دارد و چون قرآن فارق ميان حق و باطل است و آن دو را از هم جدا و مشخص مي سازد، فرقان ناميده شده است. و برخي ديگر را عقيده بر آن است كه قران از اين جهت به فرقان مرسوم گشت كه اين كتاب آسماني انسان را به نجات و موفقيت نايل مي سازد و آيه «يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا» نيز مويد همين معني است، زيرا كلمه فرقان در اين آيه به معني «نجات دادن» است.
تنزيل: نام ديگر قرآن «تنزيل» است و اين كلمه چندين بار در قرآن استعمال شده است و از كلمات عربي اصيل است. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «و انه لتنزيل رب العالمين»6 كلمه تنزيل بيانگر اين است كه به پيغمبر اسلام مي رسد و از مقام نزد خداييش تنزيل پيدا كرده و بر قلب مبارك پيغمبر اسلام (ص) فرود مي آيد و بعضي ديگر از كلمه تنزيل، نزول تدريجي قرآن بر پيامبر اكرم (ص) را استفاده كرده اند.
ذكر: يكي ديگر از نامهاي قرآن «ذكر» است. اين كلمه نيز از واژه هايي اصيل عربي است كه در موارد متعددي در قرآن استعمال شده است و در بعضي موارد، مراد از آن قرآن است. آنجا كه مي فرمايد: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»7 و همانا ما هستيم كه ذكر (قرآن) را بر فرستاده ايم و خود نگهدار آن هستيم. يا اين كه در مقام ديگر مي فرمايد: هذا ذكر مبارك، اين قرآن ذكر مبارك است. خداوند كتابش را به اين نام ناميد تا بندگان بدانند كه بايد هميشه آن را به ياد داشته باشند و بدان عمل كنند و به وسيله آن احكام و فرايض خود را به بندگان يادآور مي شود.
آنچه را قاضي شيذله در باب اسامي قرآن شمرده است، از اين قرارند: كتاب، مبين، قرآن كريم، كلام، نور، هدي، رحمت، فرقان، شفاء، موعظه، ذكر مبارك، علي، حكمت، حكيم، مصدق، مهيمن، حبل، صراط مستقيم، قيم، قول، فصل، نبا عظيم، احسن الحديث، مثاني، متشابه، تنزيل، روح، وحي، عربي، بصائر، بيان، حق، علم، تذكره، عروه الوثقي، عجب، صدق، عدل، امر، منادي، بشري، مجيد، بشير، نذير، عزيز، بلاغ، قصص، صحف، مكرمه، مرفوعه، مطهره.
چنانچه ذكر شد مجموع اين كلمات اسامي قرآن نيست، بلكه بيشتر آنها اوصاف اين كتاب آسماني است؛ ولي قرآن به هر نامي كه ناميده شود، عبارت است از سخن اعجازآميز پروردگار متعال و بلند مرتبه كه بر قلب پاك رسول مكرم خود ـ كه درود و صلوات نامنتهايش بر او و خاندانش باد ـ نازل شده و در مصاحف نگاشته شده و با سلسله سند متواتر از پيامبر اكرم (ص) نقل و به دست ما رسيده است، تلاوتش عبادت است و آياتش پر حلاوت و شنيدنش روح بخش است و جانفزا.
پانوشت ها:
1- سوره بقره، آيه 104
2- سوره بروج آيه 21، 22
3- واقعه آيه 77، 78
4- سوره مزمل آيه 1 تا 4
5- سوره حجر آيه 1
6- سوره فرقان آيه 1
7- سوره شعراء آيه 192
مأخذ:
1- موجز علوم القرآن ؛ داوود العطار
2- الاتقان في علوم القرآن ؛ جلال الدين سيوطي
3- مباحث في علوم القرآن ؛ دكتر صبحي صالح
4- تاريخ قرآن ؛ مرحوم دكتر محمود راميار
5- تاريخ قرآن كريم ؛ دكتر سيد محمد باقر حجتي
6- علوم القرآن ؛ سيد محمد باقر حكيم
7- قرآن در اسلام ؛ مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبايي
8- البرهان في علوم القرآن ؛ زركشي
9- المفردات في غريب القرآن ؛ راغب اصفهاني