آرزوی زیارت مسجدالحرام



حانیه مؤبد

وقتی نماز جماعت مسجد الحرام را از تلویزیون می بینم …دلم می خواهد مثل کبوتری بودم که با دو بال سفیدم به مسجد الحرام بروم و دلم می خواهد اگر روزی کبوتر سفید هم نبودم حد اقل در همین لباس نو جوانیم بتوانم به آن جا بروم . آن وقت با پوشیدن لباس سفید احرام مثل کبوتری با دو بال سفید شوم . کبوتر سفیدی که هنوز نمی داند آیا به مقصد رسیده ؟ آیا هنوز باید کوچ کند یا خیر؟ ولی حتی اگر مقصد را هم اشتباه آمده باشد
دیگر نیازی به کوچ مجدد نیست پس همانجا ماندگار می شود ، برای همیشه . ولی اگر بخواهد برای همیشه آن جا بماند آیا جایی برای زیستن پیدا کرده ؟ جایی که در آن آشیانه بسازد ؟ ولی من فقط " مثل" یک کبوتر زیبا با دو بال سفید می شوم و یک کبوتر زیبا با دو بال سفید نیستم . اما می توانم این احساس را در دلم بگنجانم .وقتی فکرش را می کنم که واقعاً به آن شهر رفته ام انگار از شادی می خواهم بال در بیاورم ... وقت تنگ است و باید هرچه سریعتر لبیک گویان به سوی شهری مقدس ، به سوی مسجدی مقدس و به سوی خانه ای مقدس پرواز کنم. دلم میخواهد تمام راه را با ذکر لبیک اللهم لبیک ... بپیمایم و نیز دلم می خواهد نه تنها در پیمودن
این راه مرا یاری کنی بلکه در پیمودن تمام راه های درست کمکم کنی .مانند وقتی که به کبوتر سفید کمک می کنی تا خود را به منطقه خوش آب و هوایی برساند و در آن جا برای مدتی مسکن گزیند . ولی خدایا من می خواهم راهی را نشانم دهی که برای همیشه با آسایش در آن مسکن گزینم اما حالا به سوی خانه کعبه ات می روم و دلم می خواهد هنگامی که به آن جا رسیدم بگویم" خدایا شکرت" شکر از این که مرا به این جا رساندی ، به شهر محمد (ص) ، به شهر علی (ع) و به شهر فاطمه (س) . در این موقع است که بغض گلویم را می گیرد . دلم می خواهد گریه کنم مانند ابری که دلش گرفته و باد دستی به سرش می کشد. در آن هنگام است که بغضش می ترکد و گریه اش سرازیر می شود من نیز اشکم سرازیر می شود . اشکی از شادی . خدایا وقتی به این شهر مقدس آمدم ، وقتی هفت دور ، دور این خانه مقدس چرخیدم ، وقتی هفت بار به یاد تو ، به یاد ابراهیم (ع) ، به یاد هاجر و به یاد اسماعیل (ع) از صفا تا مروه را پیمودم و وقتی نمازم را خواندم دلم می خواهد دعا کنم . دعایی برای ظهور آقا امام زمان (عج) دعایی برای شفای بیماران ، دعایی برای آرامی قلب ها ، دعایی برای برآورده شدن حاجت همه حاجتمندان و دعایی برای همه مسلمانان ، پس شروع می کنم : اللهم عجل لو لیک الفرج ، خدایا ظهور آقا امام زمان ، دوازدهمین امام شیعیان جهان را نزدیک تر بگردان . اللهم اشف کل مرضا نا ، خداوندا تمام بیماران را لباس عافیت بپوشان . خدایا به همه مستضعفان ، خودت نعمت فراوان ببخش و خدایا خودت حاجت همه حاجتمندان را بر آورده به خیر بفرما . آمین یا رب العالمین .
کم کم صدای اذان ظهرت به گوش می رسد . پس باید خودم را برای خواندن نماز آماده
کنم . وضو گرفته ، چادرم را به سر می کنم و آماده اقامه نماز ظهر می گردم . نماز ظهری که
وقتی حضرت ابراهیم (ع) می خواست فرزندش اسماعیل (ع) را قربانی کند به شکرانه آن
چهار رکعت نماز گزارد . زیرا :
1) قربانیش قبول گردد .
2) فرزندش زنده بماند .
3) در اجرای امر حق تعالی راسخ باشد .
4) خداوند تعالی او را صبر دهد و مرادش حاصل شود .
و بر ما مسلمانان به این خاطر واجب است
که :
1) طاعتمان رد نشود .
2) کسی از گناهان ما اطلاع نیابد .
3) ما مسلمانان از گناهان امت پیامبران سابق با خبریم.. .
4) از سوختن در آتش جهنم نجات یابیم .
پس نمازم را با جماعت شروع می کنم ...
اللهم صل علی محمد و ال محمد... و نمازم پایان یافت . و حالا باید نماز عصرم را شروع کنم . نماز عصری که وقتی حضرت یونس از شکم ماهی بیرون آمد به شکرانه آن چهار رکعت نماز گزارد :
1) تاریکی شکم ماهی .
2) تاریکی و ظلمت دریا و گرمی شکم ماهی .
3) نجات یافتن .
4) به درجه پیامبری رسیدن .
و بر من و همه مردمی که این جا در این صف های منظم ایستاده اند تا نماز
گزارند به این خاطر واجب شده است که :
1) از تاریکی قبر در امان باشیم .
2) از تاریکی روز محشر .
3) از باریکی صراط .
4)از تاریک شدن چراغ ایمان در امان باشیم .
و به این ترتیب نماز عصرم را شروع میکنم
...
خدایا شکرت . دلم می خواهد حالا که نماز عصرم تمام شده گوشه ای بنشینم و با تو راز و نیاز کنم . مانند کبوتر سفیدی که هنگام بارش برف از تو طلب آذوقه می کند .
پس شروع می کنم :
خدایا وقتی آب آن چشمه زمزم را نوشیدم احساس کردم که جان تازه ای گرفتم . وقتی
دست و صورتم را با این آب پاک و گوارا شستم احساس پاکی کردم و خدایا دلم می خواهد که با شستن دست و صورتم با این آب نه تنها دست و صورتم پاک شود بلکه امید وارم گناها نم هم پاک شوند آن گناها نی که با انجامشان فقط عمرم را تباه کردم . فقط نامه اعمالم چون شب سیه شد . اما خدایا از تو می خواهم که به من کمک کنی تا دوباره نامه اعمالم را به روز سپید تبدیل کنم روز سپیدی که در آن هیچ کبوتر سپیدی غمگین نباشد . احساس می کنم که وقت رفتن است باید از این رویا بروم . کبوتر نیز باید از این رویا پرواز کند . تا به خود می آیم می بینم هنوز پای تلویزیون نشسته ام . افسوس می خورم .افسوس از اینکه این داستان یک رویاست نه یک واقعیت . و خدایا آرزو دارم و امید وارم که سفر خانه مقدست را نصیب من بگردانی و من نیز روزی با دلی لبریز از عشق دور خانه مقدست بچرخم و همان طور که در رویایم به سوی تو آمدم این رویایم به واقعیت بپیوندد .