نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: مستندات دخالت انگليس در مرگ 10 ميليون ايراني

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon100 مستندات دخالت انگليس در مرگ 10 ميليون ايراني

    بازخوانی وضعیت ایران در سالهای 1917 الی 1919

    مستندات دخالت انگليس در مرگ 10 ميليون ايراني




    در سال 1914 تا پايان 1915 ميلادي انگليسي ها، روس ها و ترك ها بي طرفي ايران را در

    جنگ جهاني اول نقض كردند و بريتانيا و روسيه براي تقسيم جديد ايران به توافقي

    پنهاني رسيدند.

    با وقوع انقلاب روسيه ارتش اين كشور در ايران از هم پاشيد و نيروهاي روسي خاك ايران

    را ترك كردند. به اين ترتيب مجال تسلط بر تمام ايران براي انگلستان مهيا شد. انگليسي

    ها تا ژوئيه 1918م ايران را به اشغال خود درآوردند و بعد از سه سال و نيم با بر تخت

    نشاندن ارثيه شوم خود (رضاخان پهلوي) سالهاي ننگين و سياه حضور خود را به درازا

    كشيدند.

    يكي از مصائبي كه به دليل حضور نيروهاي انگليسي بر ايرانيان مي رود، فاجعه قحطي

    سالهاي ( 1919-1917م) مقارن با (1298-1296 هجري شمسي) است، كه در سراسر

    كشور به وقوع مي پيوندد و به تاوان آن بيش از 10 ميليون ايراني به كام مرگ كشيده

    مي شوند. قحطي، زماني اتفاق مي افتد كه سراسر ايران در اشغال نظاميان انگلستان

    است، اما آنها نه تنها هيچ كاري براي مبارزه با قحطي و كمك به مردم ايران نكردند، بلكه

    عملكرد شان اوضاع را وخيم تر كرده و سبب مرگ ميليون ها نفر مي شود. درست

    زماني كه مردم ايران به دليل قحطي نابود مي شدند، ارتش بريتانيا مشغول خريد مقادير

    عظيمي غله و مواد غذايي از بازار ايران بود و با اين كار هم افزايش شديد قيمت مواد

    غذايي را سبب مي شد و هم مردم ايران را از اين آذوقه محروم مي كرد. جالب‌تر اين كه

    انگليسي ها حتي مانع واردات مواد غذايي از آمريكا، هند و بين النهرين به ايران مي

    شدند. به علاوه در زمان قحطي، انگليسي ها از پرداخت پول درآمدهاي نفتي ايران

    استنكاف ورزيدند.
    به اين ترتيب مردم نگون بخت ايران بزرگترين قربانيان بي نشان جنگ جهاني اول مي

    شوند. اما متاسفانه تا امروز آنگونه كه شايسته است به بازخواني آن دوران و كشف

    حقايقي كه منجر به بروز آن شد، پرداخته نشده است.

    " قحطي بزرگ " عنوان كتاب مستندي است درباره اين رخداد تاريخي كه موسسه

    مطالعات و پژوهشهاي سياسي به چاپ رسانده است. يافته هاي اين كتاب به نقل از

    نويسنده آن بسيار شگفت انگيز است و در داوري تاريخي ما تحول بزرگي ايجاد خواهد

    كرد.

    قحطي سالهاي( 1919-1917 م )كه در ايران رخ داد و به مرگ ميليونها ايراني منجر شد

    دستمايه كتابي است تحت عنوان قحطي بزرگ كه از ميان صدها سند موجود در آرشيو

    وزارت امور خارجه آمريكا توسط يك پژوهشگر ايراني مقيم اين كشور گردآوري شده

    است. اين كتاب در 235 صفحه و 7 فصل به بررسي اين رخداد تاريخي و علل و عوامل

    ايجاد آن مي پردازد. آقاي محمد قلي مجد با تكيه بر اسناد، مدارك، گزارشهاي آرشيو

    وزارت خارجه آمريكا و نيز اخبار، اطلاعات و گزارشهاي موجود در روزنامه هاي آن دوران

    به ويژه روزنامه رعد و ايران همچنين خاطرات افسران و فرماندهان انگليسي حاضر در

    ايران در زمان جنگ جهاني اول پرده از اسرار روزهاي سختي بر مي دارد كه در آن

    ميليونها ايراني قرباني سياست هاي استعمار پير انگلستان مي شوند.

    در اين پژوهش كه با ترجمه محمد كريمي در پيش روي علاقمندان به تاريخ معاصر ايران

    قرار گرفته است. سالهاي سخت حضور انگلستان در ايران از زاويه جديدي به نمايش در

    آمده است.

    از ديگر نكات جالب توجه درباره اين كتاب مي توان به مشكلات نويسنده براي چاپ آن

    اشاره كرد وي بيان مي كند كه :"به رغم اهميت اين كتاب و يافته هاي پژوهشي كامل

    اً مستند و معتبر آن، من با دشواري بزرگي براي چاپ آن مواجه شدم. بسياري از ناشرين

    دانشگاهي آمريكا حتي حاضر نشدند اين كتاب را تورق كنند. تجربه من با انتشارات

    دانشگاه كرنل بسيار روشنگرانه است. اين بنگاه انتشاراتي در سال گذشته كتابي دربار?

    نسل كشي در رواندا چاپ كرده بود كه بسيار شهرت يافت. ولي همين ناشر حاضر نشد

    حتي كتاب من را ببيند. اين نشان مي دهد كه ناشر فوق به كتابي علاقه دارد كه نسل

    كشي آفريقائيان سياهپوست به وسيله ساير آفريقائيان را نشان دهد ولي نمي خواهد

    كتابي را منتشر كند مشتمل بر اسنادي كه نسل كشي مردم ايران را به وسيله اروپائيان

    سفيدپوست (انگليسي ها) نشان مي دهد. "

    اين كتاب براي نخستين بار، بهار1387در 7 فصل تاليف شده است كه به طور جداگانه به

    بيان آنها مي پردازيم:

    فصل اول(مقدمه):

    اين فصل به طور خلاصه به مطالبي كه در فصل هاي بعد به تفضيل آمده اشاره مي كند.

    فصل دوم( قحطي بزرگ 1919-1917؛ گزارش مستند):

    به بازخواني آن روزها مي پردازد و با استفاده از گزارش ها و سندهاي موجود وضعيت

    مردم شهرها و روستا ها را شرح مي دهد:

    آغاز كمبود مواد غذايي- پائيز 1916م:

    اين موضوع در گزارش هاي ارسالي از كنسول آمريكا به وضوح قابل مشاهده است.

    جفرسون كفري، كاردار موقت آمريكا در گزارشي به تاريخ 9 اكتبر 1916 مي نويسد: "

    تأمين مواد غذايي در تهران دارد به مشكلي جدي تبديل مي شود؛ به خاطر كمبود مواد

    غذايي از هر نوع، به ويژه گندم،جو،كاه و يونجه، قيمت ها به شكلي غير عادي بالا رفته

    است و فقرا به شدت در رنجند. صف هاي طويل جمعيت، ساعت ها بيرون نانوايي ها

    منتظر مي شوند تا شايد ناني با كيفيت بسيار نازل و قيمتي بسيار گزاف بخرند. نانواها از

    جو و جايگزين هاي گوناگون ديگر به جاي گندم براي درست كردن نان استفاده مي كنند".

    آنچه سندهاي تاريخي بدان گواهي مي دهند، اين است كه تابستان 1917 ايران در

    آستانه قحطي قرار داشت كه برداشت محصول آن سال تنها وقفه اي كوتاه در آن ايجاد

    كرده بود. جان لارنس كالدول وزير مختار وقت آمريكا در ايران در گزارشي با عنوان" فقر و

    رنج در ايران" به تاريخ 4 اكتبر 1917 مي نويسد:" كمبود مواد غذايي، خصوصاً گندم و

    انواع نان، سراسر ايران خصوصاً مناطق شمالي، حاشيه اي و نيز تهران را چنان در بر

    گرفته است كه پيش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسيعي پديد آمده است. ترديدي نيست

    كه زمستان امسال مرگ و گرسنگي چند برابر خواهد شد، حتي در اين موقع از سال،

    قيمت ارزاق به بالاترين حد خود طي چندين سال گذشته رسيده و كمبود غله و ميوه

    جات حقيقتاً هشدار دهنده است".

    اين گزارش ها نشان مي دهد، اژدهاي مخوف گرسنگي براي بليعدن مردم گرسنه و

    رنجور ايران خود را مهيا مي كند، اما در ادامه مي بينيم با وجود آنكه اين قحطي قابل

    پيش بيني بوده است، تا چه اندازه نا كارآمدي دولت مستقر و سياست هاي انگلستان در

    عمق بخشيدن به رنج مردم اين ديار موثر بوده است.

    با بالارفتن غير عادي نرخ انواع مواد غذايي و سوخت، اوضاع مردم فقير رو به وخامت مي

    گذارد و به اين ترتيب لايه هاي زيرين اين حادثه كم كم جلوه گر مي شود.

    فصل دوم كتاب به روايت شاهدان عيني حوادث آن سالها، وضعيت رقت آور مردمي را

    شرح مي دهد كه گرسنگي تاب و توان آنها را ربوده و منزلت و شأن انساني آنها را به

    مخاطره انداخته بود.

    سرلشكردنسترويل، فرمانده"دنسترفورس"- نيروهاي انگليس مهاجم به ايران در بهار

    1918 - در تشريح سفر خود به انزلي در ژانويه 1918 مي نويسد:" تا به اينجا نشانه هاي

    قحطي فراوان بوده و ما به كرات شمار زيادي از افراد فقير، ژنده پوش و گرسنه را كه

    تاب و توان از دست داده اند، در كنار جاده ديده ايم." دست نوشته هاي دنسترويل پرده از

    چهره غم انگيز شهر همدان برداشته و براي بخش بزرگي از مردم مرگ را ناگزير مي

    داند.

    ا خواندن اين سطور، آنچه به ذهن خواننده متبادر مي شود، اين است كه چگونه در كشور

    حاصلخيزي چون ايران كمبود مواد غذايي به رنج مردمانش منتهي مي شود و تكليف

    گندم و برنجي كه كشاورزان از دل تيره خاك به ثمر مي رساندند، چه شده است؟ ديگر

    آنكه به حقيقت چه رفته است بر مردم آن روزگار در تنگناي گرسنگي و راز سكوت تاريخ

    در برابر رنج طاقت شكن ايرانيان سالهاي 1917 تا 1919 چيست؟

    شب فقر و گرسنگي بر بسياري از شهرهاي بزرگ و كوچك ايران گسترده مي شود و در

    دالان هول انگيز خويش مرگ هديه مي دهد. آنچه از گزارش هاي نگاشته شد? شاهدان

    از آذربايجان، غرب ايران، همدان، شيراز،خراسان آن روزگار و... به دست مي آيد، بيانگر

    رخداد غم باري است كه در حين برانگيختن اندوه، ذهن را در گير سوالات پيچيده اي مي

    كند.

    داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب

    ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي نويسد:

    " اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در ميان

    انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايي كه

    از مزارع در آورده اند به چشم مي خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطي

    و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت

    چنداني به انسان نداشت،چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد

    مي خزيد و در حالي كه ناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي

    كرد...".

    محمد علي جمال زاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند:

    "جنگ اول جهاني در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و هولناك سه

    سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر

    عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش" قحطي" ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و

    آخري" وبا "بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران

    بي رحم فرو مي ريختند. هيچ غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي

    توانستند بجوند و بخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها

    نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند.

    در هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به

    خوردن گوشت مردگان روي آوردند...".

    نكته جالب توجهي كه در كتاب به چشم مي خورد، تأكيد كتاب بر نقش منجيگرايانه آمريكا

    در سالهاي قحطي در ايران است. آمريكا در دقيقه هاي پاياني جنگ وارد ميدان شد و

    توانست با هنرمندي و سياستي خاص به برنده اصلي آن تبديل شود. او در ايران با حركت

    هاي به ظاهر زيبا و نوع دوستانه اما فريبنده تلاش كرد در ذهن مردماني كه از بيگانگان

    جز فلاكت و بدبختي چيزي نديده بودند براي خويش جايگاهي پيدا كند تا با مقبوليتي

    نسبي به عرصه استثمار كشورهايي همانند ايران كه درآن روزگار علاوه بر استعمار كه

    به غارت اموال و ثروت هاي ملي شان مشغول بود، بي كفايتي دولتمردانشان راه را

    براي بازگشت به مرزهاي عقب ماندگي و بدبختي هموارتر كرده بود، قدم بگذارد. چنانچه

    در سالهاي بعد نقاب از چهره اين استعمار نو ظهور افتاده و حقيقتي تلخ در پيش چشمان

    تاريخ جلوه گر شد و همگان ديدند چگونه پايه هاي ماندگاري خويش را بر خون ميليونها

    انسان بي گناه بنا نمود. كنسول آمريكا در تبريز- گوردن پادوك- در تلگرامي به تاريخ 19

    ژوئيه 1917 اينگونه گزارش مي كند:" كميته امداد از من خواسته كه اطلاع دهم، تعداد

    بينوايان در اروميه افزايش و كمك هاي ارسالي از ديگر كشورها كاهش يافته است. كمك

    هاي فوري بيشتر مورد نياز است".

    او در ژوئن 1917نيز چنين گزارش مي دهد:" كميته امداد از وجود 40000 پناهجو، قيمت

    هاي بالا و نرخ برابري اندك ارزي خبر داده است. براي دوازده ماه آينده 800 هزار دلار

    مورد نياز است. همه پول ها خرج شده و اقلام غذايي مورد نياز بايد تابستان خريداري

    شود."

    سرانجام پس از برداشت محصول در سال1919 شب نقمت و تيره روزي رو به زوال رفت و

    طليعه حيات دوباره در جغرافياي اميد مردم درد كشيده و رنجور ايران دميده شد. هر چند

    زمان زيادي لازم بود تا آثار اين طوفان سهمگين از پيكر اين سرزمين از نفس افتاده پاك

    شود.

    فصل سوم:)قتل عام حقيقي؛ كاهش جمعيت ايران،1919-1914م)

    اين فصل از كتاب به طور كامل به بررسي ميزان جمعيت ايران در سال1914و 1919يعني

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    قبل وبعد از دوران قحطي مي پردازد:

    با نگاهي به جمعيت ايران در اين سالها به خوبي مي توان فهميد كه چگونه درزماني

    كوتاه داس قحطي و گرسنگي مردم ايران را درو كرده است. هرچند ادعاهاي برخي

    نويسندگان روس پيش از جنگ جهاني اول و برخي آثار انگليسي ها در دهه هاي شصت

    و هفتاد مبني بر اين است كه جمعيت ايران پيش از جنگ جهاني اول تنها 10 ميليون نفر

    بوده است، اما دلايل و مستنداتي وجود دارد كه نشان مي دهد ايران در سال 1914 م

    داراي 20 ميليون نفر جمعيت بوده است.

    به عنوان مثال طبق اسناد آمريكايي، در سال 1914 جمعيت ايران 20 ميليون نفر بود كه

    در سال 1919 به 11 ميليون نفر كاهش يافت، توجه بفرماييد، يعني حدود ده ميليون نفر از

    مردم ايران از گرسنگي و بيماري هاي ناشي از كمبود مواد غذايي و سوءتغذيه مردند. در

    اسناد آمريكايي مدارك مستندي درباره اين تراژدي بزرگ انساني وجود دارد. چهل درصد

    از مردم ايران طي دو سه سال قلع و قمع و نابود شدند و 36 سال بعد يعني سال 1956

    بود كه ايران توانست مجددا به جمعيت 20 ميليوني سال 1914 برسد. راسل در گزارشي

    درباره روابط ايران و روسيه - 11 مارس 1914 - چنين مي نويسد:" ايران به وسعت

    اتريش، آلمان و فرانسه و جمعيت آن 20000000 نفر است. همچنين در گزارشي به تاريخ

    14 ژوئن 1914 درباره نتايج چشمگير آراي انتخابات مجلس به نيز به " اهميت مبارزه

    انقلابي كنوني 20000000 آريايي ايراني" اشاره مي كند."

    نتايج انتخابات 1917 كه براي دوره چهارم مجلس برگزار شد، روشن مي سازد، جمعيت

    تهران دست كم چهار صد هزار نفر بوده كه در سال 1920 م به 200 هزار نفر كاهش يافته

    بود. ديگر دليل بر اثبات جمعيت ايران آنكه قحطي در اين دوران به شدت صنعت فرش

    ايران را تحت تأثير قرار داد؛ به دليل از بين رفتن تعداد زيادي از مردم اين صنعت با كمبود

    شديد نيروي كار و افزايش دستمزد كارگران به بالاترين نرخ در جهان مواجه شد.

    بنابراين تاريخ ايران پس از اين واقعه را نمي توان بدون توجه به اين قحطي درك كرد و به

    سختي مي توان نمونه هاي مشابه تاريخي براي آن يافت. نكته بسيار روشن آن است كه

    ايرانِ بي طرفِ نگون بخت، بزرگترين قرباني جنگ جهاني اول بود و اين در حاليست كه

    هيچ يك از طرفين متخاصم تلفاتي در اين ابعاد نداشتند.

    فصل چهارم(تخريب و غارت به دست روس ها):

    هرچند فصل چهارم كتاب به صغري، كبري چيدن هاي انگلستان وآمريكا به منظور شريك

    تراشي براي جنايات انگلستان در سالهاي قحطي ايران و حتي انگشت اتهام گرداندن به

    سوي روس ها و دموكرات هاي ايران مي گذرد، اما فصل پنجم با ارائه اسناد و مستندات،

    راز نهفته در گرسنگي مردم كشورمان را بر ملاء مي سازد و نقش اصلي انگلستان را در

    حوادث آن سالها به وضوح نشان مي دهد.

    انگلستان ابتدا قحطي بوجود آمده را متوجه ارتش روسيه و در ادامه متوجه دموكرات ها

    و محتكرين مي كند. گرچه ارتش روسيه در هنگام خروج از ايران نسبت به غارت و چپاول

    مردم كوتاهي نكرد و در اين نمايش غم انگيز نقش خود را به خوبي ايفاء كرد؛ اما

    رويدادها اذعان دارند كه تا دو سال پس از خروج ارتش روسيه از ايران طوفان گرسنگي

    جان مردم را در مي نورديد و در بلادي همچون جنوب و شرق ايران كه هرگز پاي روس ها

    بدان نرسيده قحطي قصه هر صبح و شام مردم است.

    با اين همه طرح اصالت نقش فاجعه بار بريتانيا در قحطي بزرگ، به معني پاك كردن دست

    روس ها نيست؛ در اين ميان گوشه هايي از بازي ارتش روسيه در نمايشي كه گرسنگي

    و فلاكت را سهم مردم ايران ساخت خواندني است و روايت گر اين حقيقت است كه

    هرگز بيگانه اي پا به اين سرزمين نگذاشت، مگر آنكه با خويش سوغات رنج و سختي

    آورده باشد. داناهو درباره قحطي در همدان مي نويسد:" يكي از دلايل موثر در قحطي

    همدان رفتار نا معقول ارتش روسيه به هنگام اشغال اين منطقه است. آنها محصول در

    حال رشد گندم و جو را تخريب كرده و غله اي را هم كه نمي توانستند مصرف كنند يا

    ببرند، بي دليل نابود كردند. محصول همدان حدوداً تا هفته اول ژوئيه براي برداشت آماده

    نيست. از اين رو در ماه مي، انگليسي ها حدود نود روز با مشكل تغذيه جمعيتي گرسنه

    روبرو بودند. آنها مجبور نبودند چنين كنند اما شفقت و تدبير دست به دست هم داد تا

    ضرورت مبارزه با اهريمن كمبود غذا كه به سرعت از جمعيت مي كاست، رخ نمايد".

    روزنامه هاي ايران نيز شرح آنچه روس ها بر سر اين سرزمين آورده بودند را اينگونه مي

    نويسند؛ روزنامه ايران 31مي 1917: " طي ايام گذشته از روستائيان اطراف تهران

    شكاياتي واصل شده مبني بر اينكه قشون روس به تاراج اين مناطق مشغول بوده و

    شترها و قاطرها و خرها و ديگر اموال زنده روستائيان را به يغما مي برند. اين امر مردم را

    به زحمت و سختي انداخته است، زيرا ديگر وسيله اي در اختيار ندارند تا با آن غله و ميوه

    خود را به بازار عرضه كنند.اميد مي رود اين اقدامات فوراً متوقف شود. به نظر مي رسد

    دولت اقدامات لازم را در اين باره انجام دهد".

    روزنامه رعد در 11 ژانويه 1918 چنين مي نويسد:" اهالي سياه دهن تلگراف زده ا ند

    روس ها يي كه از همدان آمده اند به كلي آنها را غارت كرده اند، يك دختر و دو مرد را

    كشته اند، و دختري ديگر را مجروح كرده اند. آنها حتي غله دولت را هم مي برند. مردم

    پراكنده شده و به قزوين و ديگر نقاط گريخته اند".

    اما نكته عجيب و مورد سوال اظهارات منجيان آن سالهاي ايران ( طبق گفته هاي كتاب)

    يعني آمريكايي هاست:

    فرانسيس وايت دبير هيأت نمايندگي آمريكا درباره قطحي در غرب ايران تقصير را متوجه

    روس ها مي داند و مي نويسد:" به نظر مي رسد كه مشكلي نيست مگر رفتار روس ها.

    در تمام مناطق تحت اشغالشان در ايران به سرزنش شدني ترن شكل رفتار كرده اند.تمام

    روستاهاي ميان قصر شيرين و قزوين دچار سرنوشت شومي شده اند كه روس ها

    برايشان رقم زده اند..."

    با اين همه تاريخ نشان مي دهد، نيروهاي روس در پر شمارترين برهه- تابستان 1917 - به

    رقمي بالاتر از 75000 نفر در غرب ايران نمي رسيدند كه آنها نيز تا پايان 1917 از ايران

    رفته بودند.حال سوال اينجاست كه 75000 نيروي نظامي چقدر مي تواند تخريب و غارت

    به بار آورد؟ قحطي شرق و جنوب ايران يعني درست مناطقي كه تحت اشغال انگلستان

    بود، با كدامين توجيهات قابل توضيح است؟

    همان طور كه قبلاً نيز اشاره شد، انگليسي ها تلاش دارند، قحطي بزرگ در ايران را ميان

    ارتش روسيه، دمكراتها و محتكرين تقسيم كنند كه ريشه هاي آن را بايد در خصومت اين

    كشور نسبت به دمكراتهاي ايران جستجو كرد. داناهو در اين باره اظهار مي دارد:"

    دمكراتها مدعي اند كه طبقه روشنفكر شمال شرق ايران هستند. مهارت سياسي آنها،

    اعلام گسترده شعار ايران براي ايرانيان، بر چيدن دست دخالت خارجي ها از امور ايران و

    پايان دادن به نفوذ روسيه و انگلستان بود. اما نفرت شديد و فعاليت هاي سياسي آنها

    اساساً متوجه انگليسي ها بود... آنچنان كه من يافته ام اكثريت قابل توجهي از دمكراتها

    پول را بر ميهن پرستي ارجح مي دانستند و برايشان ليره ترك يا قطعه اسكناس 20

    ماركي، جذابيتي اغوا كننده دارد."

    وي تلاش مي كند باور كنيم قحطي، فاجعه اي است كه دموكراتها به بار آورده اند و مي

    نويسد:" برخي از مردم كه با دموكراتها هم عقيده نيستند كه به جاي آنكه گندم توزيع

    شود، فقرا بايد گرسنگي بكشند، به قصد آگاه ساختن حكومت بي لياقت و ضعيف تهران

    به تلگراف خانه رفتند تا آنها را از حقيقت اوضاع مطلع سازند". او مدعي است:" اما

    دمكرات ها هيچ كدام از اين ها را انجام نمي دهند؛ اين كارها مي تواند طرح هاي به دقت

    طراحي شده آن ها را براي پول دار شدن به بهاي گوشت و خون هموطنانشان، ناكام

    بگذارد... گزارش شده كه حجم قابل توجهي گندم در خانه هاي شخصي انبار شده است

    و ضروري است، اقداماتي جدي عليه اين محتكرين صورت گيرد...".

    اما داناهو هرگز به موضوع اشاره نمي كند كه انگلستان با پرداخت مبالغ اغواكننده به

    محتكرين، به گندم، غله و ساير اقلام مورد نياز ارتش خود دست مي يافت و اين مردم

    فقير و گرسنه ايران بودند كه در اين ميان جان خود را از دست مي دادند.

    فصل پنجم (محروم كردن ايران از غذا؛ خريد مواد غذايي توسط انگليسي ها):

    اين فصل از كتاب قحطي بزرگ به بررسي عملكرد انگلستان در طي دوران قحطي مي

    پردازد و چشم ها را به سوي حقيقتي تلخ و تكان دهنده باز مي كند. اين فصل در گام

    نخست به بحث درباره اطلاعات مربوط به خريدهاي غله توسط انگليسي ها در غرب ايران

    و آذربايجان مبتي بر نوشته هاي ژنرال دنسترويل و داناهو مي پردازد و سپس اطلاعات

    مفصلي را درباره خريد مواد غذايي توسط انگليسي ها در گيلان و صدور مواد غذايي ايران

    به باكو از زبان دنسترويل ارائه مي كند. اين امر به آن جهت حائز اهميت است كه گيلان

    پس از ورود ارتش انگلستان و اقدام آنها جهت خريد گسترده مواد غذايي دچار قحطي

    مي شود. بررسي خريد مواد غذايي در شرق ايران و صدور به جنوب روسيه براي تغذيه

    ارتش انگلستان از ديگر مسائل مهمي است كه در اين فصل بدان پرداخته شده است. در

    ادامه اين فصل فعاليت هاي انگليسي ها براي ممانعت از داد و ستد ايران با ايالات

    متحده و بين النهرين توضيح داده شده و به اين ترتيب خواننده را در حيرتي سخت از آنچه

    در اثر اشغال يك كشور به دست بيگانگان و ناكارآمدي و تزلزل حكومت يك سرزمين بر سر

    مردمان آن مي آيد، فرو مي برد.

    دنسترويل درباره " مشكل آذوقه" و خريد غله توسط انگليسي ها مي نويسد:" يكي از

    مواردي كه بايد مورد توجه قرار مي گرفت،" مشكل آذوقه " بود. نيازهاي خودمان قابل

    توجه بود و بايد خودمان را هم براي آن تعداد از نيروها كه ممكن بود به اين قسمت ها

    اعزام شوند، آماده مي كرديم. در بحبوحه قحطي هولناكي كه اينك در اوج قرار داشت،

    نمي خواستم آذوقه را از كشوري تهيه كنم كه غذاي در دسترس مردم گرسنه اش باز

    هم كمتر مي شد. اما به زودي اطلاعات دقيقي درباره مشكل آذوقه به دستمان رسيد و

    دريافتم كه غله و علوفه كافي البته به وفور، براي همه وجود دارد ؛ اما صرفاً به خاطر

    تأمين قيمت هاي بالاتر، غله و علوفه احتكار شده است. متأسفانه، به هر حال، در اثر

    خريدهاي كوچك ما قيمت ها بالاتر رفت و هر افزايش جزئي به معناي مرگ بسياري از

    افراد بود".

    وي همچنين افشاء مي كند مكالمات ميان تهرا ن و حاكمان ولايات غرب ايران را شنود

    مي كرده و پس از فرمان دولت ايران مبني بر دستگيري تمام مقاطعه كاران غله كه به

    انگليسي ها غله مي فروختند، دولت ايران را براي آزادي افراد دستگير شده تحت فشار

    قرار مي دهد و به اين ترتيب به مكان هايي كه در آنها گندم احتكار شده بود، دست پيدا

    مي كند. يكي ديگر از اقدامات انگليسي ها جهت سوق دادن شهرها به سمت قحطي، از

    بين بردن ذخيره غذايي شهرهايي بود كه در اثر پيشروي عثماني از دست انگليسي ها

    خارج مي شد.

    در ادامه فصل پنجم به گزارشهاي فرانسيس وايت دبير هيأت نمايندگي آمريكا اعزامي از

    بغداد به ايران و ساوثرد كنسول آمريكا درباره خريد غله ايراني از سوي انگليس اشاره

    شده است.

    ساوثرد در پايان گزارش ارسالي خود به تاريخ 6 سپتامبر 1918 چنين مي آورد:" ژنرال

    ديكسون به من اطلاع داد كه تشكيلات او طي يك سال و نيم [ فوريه 1917 تا اوت 1918 ]

    در بين النهرين توانسته بود حدود نيم ميليون تن ارزاق تهيه كند كه اگر چنين نمي شد،

    اين مقدار بايد از هند و ديگر نقاط آورده مي شد، حال آنكه به اين ترتيب حجم قابل توجهي

    از ظرفيت ناوگان دريايي آزاد شده و براي كار حمل و نقل در اقيانوس اطلس در اين سال

    حفظ شد". يعني براي آزاد سازي ظرفيت كشتي راني در اقيانوس اطلس جان ميليون ها

    ايراني قرباني شده است.

    در بخش نظرات دولت ايران درباره خريدهاي غله توسط انگليسي ها به نامه هاي

    ارسالي از سفارت ايران به وزارت خارجه آمريكا كه در آن دست نياز اين حكومت ناكارآمد

    به وضوح به سمت آمريكا دراز شده است اشاره دارد. در ادامه فصل به بروز قحطي در

    گيلان پس از ورود نيروها ي انگليسي و صادرات مواد غذايي اين شهر به باكو اشاره مي

    شود.

    گيلان و مازندران به دليل كنترل ارزاق به دست جنگلي ها و رهبري ميرزا كوچك خان

    جنگلي با مشكل مواد غذايي روبه رو نبود، اما پس از شكست جنگلي ها در ژوئن 1918

    از انگليسي ها، رشت به دام قحطي افتاد. بروز قحطي در گيلان به طور كلي ناشي از

    صادرات غله به باكو بوده است. در اين باره دنسترويل اطلاعات زيادي به دست مي دهد.

    باكو به دليل ملي شدن كشتيراني از سوي بلشويك ها دچار وضعيت نا بساماني شده

    بود، انگليسي ها براي مقابله با قحطي در باكو تصميم مي گيرند از گيلان مواد غذايي

    خريداري و به باكو ارسال كنند. اين تصميم در واقع سر آغاز محروميت مردم گيلان از منابع

    غذايي خود، همچون برنج، هندوانه و حتي خاويار مي شود و در اين ميان اقدام دولتي

    ايران براي ممنوعيت صدور مواد غذايي از گيلان بي ثمر مي ماند.

    خريد مواد غذايي در شرق ايران هم صورت مي گيرد و به اين ترتيب اين نقطه از ايران هم

    دچار همان سرنوشتي مي شود كه غرب، شمال و جنوب ايران در گير آن شده بود.

    به دليل وسعت بالاي خريد انگليسي ها ارزش پول ايران و حجم پول در گردش افزايش

    مي يابد و سبب افزايش غير عادي تورم مي شود. در اين برهه از زمان تجارت خارجي

    واقعي ايران كاهش شديدي پيدا كرده بود. كالدول مي نويسد:" در حال حاضر تجارت

    خارجي ايران در وضعيتي بسيار نا مطلوب به سر مي برد. از آغاز جنگ تجارت در شمال

    ايران كه بخش بزرگي از تجارت آن با روسيه است، تقريباً متوقف شده است. شايد تجارت

    در جنوب تا حدودي افزايش يافته باشد، اما به طور كلي تجارت ايران در دوران جنگ به

    بيش از يك سوم كاهش يافته است و طي يك سال گذشته حجم مبادلات تنها نصف چيزي

    است كه پيش از جنگ بوده است".

    انگليس با تخريب تجارت ايران با بين النهرين و آمريكا مانع از ورود غله مورد نياز ايرانيان از

    اين دو منطقه مي شود. آنها با انتشاراعلاميه اي در زمينه "پرداخت عوارض براي واردات

    از ايران"و اعمال قوانين دست و پاگير در اين زمينه عملاً داد و ستد ايران با بين النهرين را

    از بين مي برد، همچنين با ايجاد موانع متعدد در تجارت ايران با آمريكا اختلال ايجاد مي

    كنند. همچنين شركت نفت انگليس و ايران كه دست كم دو سوم آن در مالكيت دولت

    انگلستان قرار داشت با محروم كردن ايران از بنزين با ايجاد اختلال در تجارت خارجي

    ايران، تجارت و سفرهاي داخلي را نيز مشكل مي سازد، اين در حالي است كه نيروهاي

    انگليسي با مشكل كمبود سوخت مواجه نبودند و قيمت بنزين در ايران براي ايرانيان به

    هر گالن 6 دلار رسيده بود.

    در ادامه مي بينيم وثوق الدوله كه با حمايت انگليسي ها بر سر كار آمده بود با اعلام

    مقرراتي موسوم به "تفتيش ارزاق" در جهت تغيير انگشت اتهام از انگلستان به سمت

    توليد كنندگان داخلي گام برداشته، وفاداري خود را به انگلستان نشان مي دهد. اين

    مقررات كه در تهران اجرا شد مالكان و تاجران را مسبب اصلي قحطي نشان داد.

    به اين ترتيب فصل پنجم كتاب با افشاء چهره سر سپرده دولت ايران به پايان مي رسد.

    فصل ششم (محروم ساختن ايران از پول):

    اين فصل از كتاب به اقدامات انگلستان براي محروم كردن ايران از پول و به تبع آن تحت

    سلطه قرار دادن بيشتر ايران مي پردازد.

    در آغاز فصل به گزارشهاي ارسالي كالدول از تاثير جنگ بر منابع مالي دولت ايران اشاره

    شده است:

    پس از آغاز جنگ اوضاع مالي ايران رو به وخامت گذارد. درآمدهاي گمركي كه يكي از

    اصلي ترين راهاي كسب درآمد براي ايران بود، در جنوب توسط انگليس ها و در شمال به

    دست روسيه جمع آوري و پس از كسر بدهي ايران به جهت وام دريافتي از اين دولتها

    مابقي به ايران پرداخت مي شد، اما با كشيده شدن جنگ به خاك ايران در آمدهاي

    گمركي به دليل كاهش تجارت خارجي تقليل يافت. با كسر بدهي هاي ايران عملاً پولي

    كه به دولت پرداخت مي شد بسيار ناچيز بود. استمهال موضوعي است كه در ادامه

    فصل به تفضيل به آن پرداخته شده است.

    انگليس و روسيه در ژانويه 1915 م با امضاء قراردادي موسوم به مهلت قانوني

    (استمهال) بر آن شدند تا به منظور كمك به دولت ايران براي فائق آمدن بر بحران مالي باز

    پرداخت وام ها را به تعويق بياندازند. همچنين قرا بود ماهانه مبلغ 30000 پوند از بانك

    شاهي ايران به عنوان قرض به دولت ايران پرداخته شود. اما مستندات كتاب نشان مي

    دهند مبالغي كه از گمرك به دست مي آمد از سوي بانك شاهي ايران كه يك موسسه

    انگليسي بود ضبط مي شد و به بهانه بدهي ايران به اين بانك به دولت ايران تحويل داده

    نمي شد. پرداخت ماهانه 30000 پوند نيز به بهانه تشكيل كميسيون مالي متوقف گرديد.

    اين كميسيون پنج نفره مشتمل بر يك روسي، يك انگليسي، يك بلژيكي و دو ايراني به

    انتخاب سفارت روسيه، قرار بود كه كنترل تمام منابع مالي ايران را در اختيار بگيرد. اما

    مقاومت ايران در برابر اين كميته كه در صورت تشكيل استقلال ايران را به طور كامل زير

    سوال مي برد بهانه اي شد تا روسيه وانگليس از پرداخت اين مقدار اندك نيز سر باز زنند.

    اگر هم مبلغي به ايران پرداخت مي شد با استفاده از نرخ برابري ارز پيش از جنگ، ايران

    را از برخورداري از منابع مالي محروم مي كردند. در ادامه فصل مي بينيم ايران به جاي

    دريافت 200000 تومان در هر ماه، 80000 تومان دريافت مي كرد.

    دولت ايران محروم از درآمدهاي مالي حتي به اين فكر افتاد كه جواهرات سلطنتي را

    بفروشد يا در ازاء وثيقه گذاردن بخشي از آن، مبلغي وام دريافت كند. ايران علاقه مند بود


  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    كه جواهرات را در اختيار دولت آمريكا قرار دهد، نامه هاي زيادي ميان كالدول و وزارت

    خارجه آمريكا براي گرفتن جواهرات و دادن وام رد و بدل شد، اما در پايان از اين ماجرا

    چيزي حاصل نشد و پس از چند مكاتبه بي هدف، موضوع كنار نهاده شد.

    در بخش ديگر اين فصل تحت عنوان يادداشت معين الوزاره و مقاومت در برابر كميسيون

    مالي به برخي يادداشت هاي كالدول و معين الوزاره درباره كميسين مالي و توافق 6 اوت

    و قدرت دولت هاي خارجي در ايران اشاره شده است.

    ضبط درآمدهاي نفتي ايران موضوعي است كه در ادامه فصل به آن پرداخته شده است.

    طبق قرارداد دارسي كه در سال 1901 بين ايران و شركت نفت انگليس و ايران بسته

    شد، بهره برداري از چاه هاي نفت ايران به مدت 60 سال به اين شركت واگذار شد. طبق

    اين قرار داد 16% از كل سود اين شركت به ايران تعلق داشت، علاوه بر اين 10% از اين

    شركت در اختيار ايران بود. بنابراين طبق قرار داد دارسي روشن است كه ايران بايد

    ميليونها پوند از درآمدهاي نفتي را درسال 1919-1913 از آن خود مي كرد، اما انگليسي

    ها با بهانه هاي واهي از پرداخت حق ايران سرباز زدند و به اين ترتيب مجال براي قرباني

    شدن مردم ايران كه صاحبان اصلي چاه هاي نفت بودند، فراهم شد.

    بهانه انگلستان براي ضبط درآمدهاي نفتي ايران را ساوثرد اين گونه بيان مي دارد: " در

    1915، بنابر گزارش هاي رسيده از مأموران آلماني و عثماني، ايلات ايران عربستاني

    [خوزستان] تحريك شده و با تهديد عثماني ها به پيشروي به داخل ايران، جرأت يافته و

    موفق شدند چاههاي شركت و خطوط لوله انتقال نفت خام به پالايشگاه آبادان را تخريب

    كنند. شركت خسارت خود را رقم درشت400000 پوند كه برخي آنرا بسيار فراتر از واقع

    مي دانستند تخمين زده و دولت ايران را مسئول آن تلقي كرد... ". اين در حالي است كه

    بانك جهاني در سال 1952 خسارت واقعي وارد شده به چاهها و خطوط لوله حدود 20000

    پوند اعلام مي كند جالب آنكه ايران نسبت به محافظت از چاه ها و لوله ها هيچ تعهدي در قرار داد نداشته است.

    كنترل شركت نفت انگليس و ايران به دست دولت انگليس عنوان بعدي فصل است كه به

    افزايش سرمايه انگلستان در شركت نفت انگليس و ايران اشاره ميكند كه به تبع آن نفوذ

    غالب انگليس در ايران را براي بريتانيا به ارمغان مي آورد.

    در ادامه شرح اوضاع وخيم اقتصادي و تورم وحشتناك پائيز 1917است كه طبق نوشته

    هاي ارسالي كالدول به وزارت خارجه آمريكا، هزينه زندگي در ايران به شش تا ده برابر

    قيمت هاي پيش از جنگ افزايش يافته است .

    مشكلات مالي پس از انقلاب روسيه و ضعف دولت ايران از ديگر عناوين اين فصل است.

    كه به اختصار به آنها پرداخته شده است.

    در بخش هاي انتهايي نيز طبق روند كلي كتاب كه تلاش دارد آمريكا را در نقش منجي

    مردم قحطي زده ايران نشان دهد به امداد رساني آمريكا در ايران وكمك هاي اين دولت

    به يهوديان ايران اشاره مي كند.

    كالدول در تلگرافي به تاريخ 17 آوريل 1918 كه در آن هدف نهايي آمريكا قابل درك

    است،مي نويسد:" صادقانه بايد مشغوليت ذهني جدي خود را درباره اين درخواست ( وام

    يك ميليون توماني ايران از آمريكا)، در صورت امكان، موافقت در اين باره انساني ترين

    اقدام خواهد بود و مي تواند اوضاع وحشتناك فعلي را بهبود ببخشد. علاوه برآن مي تواند

    از نظر سياسي مفيد ترين تأثير را به جاي بگذارد".

    ايران در جستجوي كمك آمريكا عنوان پاياني فصل است كه درآن روحيه وابسته

    دولتمردان ايراني جهت اداره كشور و تقاضاي كمك از آمريكا براي بهبود اوضاع مالي

    كشور و موفقيت در كنفرانس صلح ورساي به خوبي نمايان شده است.


    فصل هفتم(دعاوي ايران در ورساي و آغاز لاپوشاني):

    فصل پاياني كتاب با مرور سندي كه ايران به كنفرانس صلح ورساي ارائه كرده، عواقب

    نبود يك حكومت مقتدر و غير وابسته را كه بتواند حقوق ملت و كشور آسيب ديده خويش

    را اعاده كند به خوبي نشان مي دهد. در اين كنفرانس ايران با ارائه سندي كه حقايق آن

    با دعاوي مضحك و گمراه كننده اي آميخته شده بود نتوانست به حقوق مسلم خود دست

    يابد.

    انگلستان غائب اصلي سند ارائه شده ايران بود و اين درحالي است كه طبق آنچه در

    فصل هاي قبلي كتاب به آنها اشاره شد مسئول اصلي آنچه در سال هاي جنگ جهاني

    اول در ايران رخ داد دولت بريتانيا بود. بر اساس اين سند رويدادهاي نظامي در ايران طي

    جنگ جهاني اول نادرست ارئه شده و حتي كوچكترين اشاره اي به حملات انگلستان

    نشده است . خواسته سياسي ايران در اين سند لغو قرارداد 1907 بود كه در آن انگليس

    و روسيه ايران را به حوزه هاي نفوذ خود و يك منطقه بي طرف تقسيم كرده بودند، اين در

    حالي بود كه پس از انقلاب روسيه عملاً اين قرارداد لغو و تمام ايران تحت سيطره انگليس

    قرار گرفته بود، همچنين ايران با دعاوي ارضي محال و بي معنا كه بر اساس آن وسعت

    جغرافيايي ايران دو برابر مي شد از اراضي كه حقيقتاً متعلق به ايران بود چشم پوشي

    كرد.

    در ادامه فصل نشان داده شده كه در طي اين سند تلاش بر اين بوده است كه مشكلات

    اقتصادي به وجود آمده و قحطي بزرگ سال هاي 1919-1917 متوجه روسيه شود و به

    هيچ عنوان به اعمال انگلستان در ايران اشاره نشده است. ايران با اعتراض به قرارداد

    1901 كه با هدف تقويت تجارت روسيه ميان ايران و روسيه منعقد شد، ركود اقتصادي خود

    را به گردن روسيه مي اندازد بي آنكه كوچكترين اشاره اي به اين واقعيت كه انگلستان با

    اعمال نرخ برابري ارز پيش از جنگ، در دوران جنگ و قحطي ايران را از درآمد هاي

    گمركي خود محروم ساخت بشود. قرارداد مذكور به گفته وايت تجارت انگلستان را

    تضعيف مي كرد اما مي توانست باعث افزايش درآمد ايران شود.

    شكايت ديگر ايران نسبت به يادداشت انگليس و روسيه به ايران بود كه در آن ايران بدون

    تاييد انگلستان و روسيه حق اعطاي امتياز به قدرت هاي ديگر را نداشت، در حاليكه اين

    ياداشت نيز با از صحنه خارج شدن روسيه عملا بي اعتبار شده بود و طرح آن به كاهش

    اعتبار سند ارائه شده از سوي ايران كمك مي كرد. در ميان شكايات ايران در بخش

    اقتصادي هرگز اشاره اي به امتيازات واگذار شده به انگلستان در حوزه نفت و عدم

    پرداخت حق ايران در طي سال هاي 1919- 1915 اشاره اي نشده است.

    تأمل برانگيز ترين بخش سند بحث درباره قحطي و دلايل آن است. اين بخش بدون اشاره

    به جمعيت بالاي قربانيان اين قحطي، اولين نقض كنندگان بي طرفي ايران را روسيه و

    عثماني ها معرفي مي كند، در حاليكه انگلستان در نوامبر 1914 براي اولين بار بي

    طرفي ايران را نقض كرده بود. درادامه قحطي بزرگ نتيجه عملكرد روسها، عثماني ها و

    آلمان ها نشان داده مي شود و به خريد هاي گسترده مواد غذايي به دست انگليسي ها

    براي تامين مواد غذايي ارتش اين كشور و همين طور ارسال آن به باكو اشاره اي نمي

    شود ديگر آنكه ايران با ادعاي صرف مليون ها تومان براي كاهش قحطي در زماني كه از

    هر گونه منبع مالي محروم بود موقعيت خويش را براي نتيجه گيري در كنفرانس ورساي

    تضعيف كرده و بخت خود را براي اجراي عدالت درباره نياز ها و حقوق واقعيش بر باد داد.


کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •