صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 52

موضوع: فرهنگ و بینش یهود و یهودیاان ایران و جهان

  1. #21
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    یهودیان فرانسه

    ژان پـایـاب
    زمستان 1389

    تاریخ واقعی مهاجرت یهودیان به فرانسه
    یهودیانی که در فرانسه زندگی می‌کنند در طول تاریخ پرتلاطم خود از دوره‌ی رومن Roman تاکنون سرنوشتشان به پادشاهان و رهبران مختلف گره خورده است. یهودیان به همه‌ی جنبه‌های فرهنگ فرانسوی از علوم اجتماعی، حساب‌های مالی، علوم پزشکی، تئاتر و ادبیات توجه داشتند. در حال حاضر فرانسه میزبان بزرگترین جامعه‌ی یهودیان است و پاریس بیشترین رستوران‌های حلال یهودی (کاشر) را حتی نسبت به شهر نیویورک دارد.
    تاریخ
    دوره‌ی رومی‌ها - دوره‌ی قرون وسطی
    در دوران رومی‌ها‌ یهودیان در فرانسه حضور داشتند. اما جامعه‌ی آنان عمدتاً شامل افراد مجزا بودند نه یک جامعه. پس از آن که رومی‌ها بیت‌المقدس را اشغال کردند کشتی‌های حامل اسرای یهودی در شهرهای Bordeaux ، Arles و Lyons لنگر انداختند. به‌لحاظ تاریخی مهاجرت یهودیان به فرانسه به اوایل قرن پنجم برمی‌گردد.
    در قرن ششم فعالیت یهودیان در پاریس رونق گرفت کنیساهایی در شهرهای Ile و La cite ساخته شد، اما بعداً ویران شد و به جای آن یک کلیسا تأسیس شد.
    در طول قرن هشتم یهودی‌ها در تجارت و رشد بیشتری یافتند. و به یهودی‌ها اجازه داده شد در دادگاه امپراطوری نماینده داشته باشند. همچنین آنها در رونق بخشیدن به فعالیت‌های کشاورزی شراکت پیدا کردند.
    قرون وسطی
    اولین جنگ صلیبی تأثیر مستقیمی بر روند زندگی یهودی‌های فرانسه نداشت با این وجود در Rouen ، اوضاعی که توسط جنگ‌های صلیبی ایجاد می‌شد مطابق با آزار و شکنجه‌ی یهودی‌ها در سطح اروپا بود.
    وی پس از جنگ صلیبی دوم، کشیش‌های فرانسوی با سخنرانی‌های ضدیهودی فشاربزرگی را بر یهودیان وارد ساختند. یهودی‌ها مجبور بودند سالیانه مالیات اضافی را قبل از عید پاک بپردازند و در ادامه این روند در سال 1171، 31 یهودی در یک چوبه‌ی مرگ سوزانده شدند.
    این شرایط در زمان حکومت پادشاه Philip Augustus شدت یافت. او معتقد بود که یهودی‌ها، مسیحی‌ها را کشته‌اند و بنابراین نسبت به آنها احساس تنفر می‌کرد.
    او در زمان حکومتش یهودی‌ها را در قلمرو خود زندانی کرد و آنها را تنها در قبال پول آزاد می‌ساخت. در سال 1181 همه‌ی بدهی‌هایی را که مسیحی‌ها به یهودی‌ها داشتند باطل اعلام کرد و یک سال بعد همه‌ی اموال یهودی‌ها را مصادره آن‌ها را از پاریس تبعید کرد و تنها عده‌ای از آن‌ها در سال 1198 با پرداخت مالیات گزافی برگردانده شدند.
    این روند ادامه و در سال 1215 شورای Lateran یهودی‌های استان‌های Languedoc ، Normanday و Provence به استفاده از یک آرم مخصوص وادار کرد.


    این اقدامات ضدیهودی‌ در استان‌های غربی در طول حکومت لوئیس نهم نیز اتفاق افتاد.
    در سال 1240 یهودیان از بریتانیا تبعید شدند و کشمکش معروف Talmud در پاریس آغاز شد.
    در سال 1285 فیلیپ چهارم بر اریکه‌ی سلطنت نشست و در سال 1305 همه‌ی یونانی‌ها را زندانی و هر چیزی که داشتند به‌جز لباس‌هایشان مصادره کرد. او همچنین صد هزار یهودی را از فرانسه تبعید کرد. ولی در سال 1315 در زمان لوئیس دهم جانشین فیلیپ به یهودی‌ها اجازه‌ی بازگشت داده شد و آن‌ها تا سال 1245 در Besancon در غرب فرانسه سکنی گزیدند. و این در حالی بود که تا دهه‌ی 1300 تنها اجازه پیدا کردند که در Belfort اقامت کنند.
    علی‌رغم همه‌ی تبعیدها و دستگیری‌ها، یهودی‌ها موفق شدند در طول قرون وسطی به حیات فرهنگی خود ادامه دهند. آن‌ها در شهرهای Ilde – France و Champagne که مرکز تحصیلات یونانی‌ها بودند. درس‌های آیین تلمود و نظریات مربوط به تورات و آیین عبادی و نیایشی خود را تدریس می‌کردند‌.
    یکی از معروف‌ترین دانشمندان قرون وسطی راشی Rashi بود که یشیوا Yeshiva را در فرانسه بنیان نهاد. تفسیر تورات او در حال حاضر یکی از متداول‌ترین و معروف‌ترین تفاسیر به حساب می‌آید.
    قرون شانزدهم و هجدهم
    شمار زیادی از یهودیان در اواسط دهه‌ی 1500 مخفیانه از پرتغال به فرانسه کوچ کردند. اکثریت آنها به یهودیت پای‌بند و وفادار نماندند و با تغییر مذهب به جامعه‌ی فرانسه پیوستند. از سال 1349 این برای اولین بار بود که یهودی‌ها اجازه پیدا کرده بودند که به طور قانونی در فرانسه زندگی کنند.
    در قرن هجدهم یهودیان به‌راحتی در فرانسه اقامت گزیدند و طی آن دو گروه از یهودیان به پاریس آمدند : سفارادای‌ها و اشکنازی‌ها. سفارادی‌ها ثروتمندتر بودند، که در ساحل غربی مستقر شدند، در حالی که اشکنازی‌ها در ساحل شرقی مستقر شدند، این قرن تأثیر به‌سزایی در روند زندگی آنها داشت و طی آن اولین مرکز کاشر در سال 1721 و اولین کنیسای یهودیان در سال 1788 تأسیس شد.
    ولی قوانین ضدیهودی مجدداً در دهه‌ی 1780 (از قبیل مالیات شخصی) شکل گرفت. این دوران حدود 500 یهودی در پاریس و 40000 یهودی در فرانسه زندگی می‌کردند.
    انقلاب فرانسه
    پس از انقلاب فرانسه سرانجام به یهودیان مقیم فرانسه حق شهروندی داده شد. در سپتامبر 1970 سفارادی‌ها حق شهروندی دریافت کردند و حدود شش ماه بعد اشکنازی‌ها هم از این حق برخوردار گشتند.
    در طول سال‌های 94-1793 کنیساهای یهودی و سازمان‌های عمومی به همراه مؤسسات مذهبی بسته شدند. ناپلئون تصمیم گرفت که یک سازمان یهودی ایجاد کند که تحت تسلط دولت باشد. بنابراین در سال 1806 دستور داد که مجمع سنهدرین متشکل از 45 خاخام و 26 خادم تشکیل شود. مجمع سنهدرین راه را برای تشکیل یک سیستم یکپارچه هموار کرد. در هر جایی از فرانسه که یهودیان دارای جمعیت بیش‌تر از 2000 نفر بودند، این طرح اجرا شد. این سیستم یکپارچه یهودیت را به‌عنوان یک مذهب به رسمیت شناخت و آن را تحت کنترل دولت درآورد.
    در طول قرن نوزدهم یهودیان در بسیاری از بخش‌های هنری، اجتماعی، علمی و اقتصادی فعالیت خود را ادامه دادند. راشل و سارا برنهارت دو زن یهودی هستند که به‌عنوان بازیگر کمدی به فعالیت پرداختند، تا جایی که ویکتور هوگو سارای الهی را به او لقب داد.
    یهودی‌ها در سیاست نیز شرکت یافتند و برای مثال آشیل فولد و اسحاق کرمیوکس یهودیانی بودند که در مجلس شورا انتخاب شدند.
    در زمینه‌ی ادبیات و فلسفه نیز یهودیانی چون: امیل دورخیم، مارسل پروست، و سالمون مونک، در این دوران درخشیدند.
    در درگیری‌های سال 1870 اداره یهودیان در شهرهای Alsace و Lorraine از کنترل فرانسه خارج شد و تحت کنترل آلمان قرار گرفت و در همین سال‌ها رفتارهای ضد یهودی شدت بیشتری گرفت و روزنامه‌های ضدیهودی متعددی به چاپ رسید که بیشترین فروش را داشت.
    اوایل قرن بیستم
    در اوایل قرن بیستم هنرمندان یهودی از جمله کیسلینگ، پیسارو، مودیگلیانی، سوتین و شاگال شهرت چشم‌گیری یافتند و بیش از 25000 یهودی به فرانسه مهاجرت کردند. اگر چه برای بسیاری از این مهاجران، فرانسه را به‌عنوان یک مکان عبور، نه یک مقصد نهایی به‌حساب می‌آوردند.
    شروع جنگ جهانی اول باعث توقف مهاجرت یهودیان به فرانسه شد و به مبارزات ضدیهودی پایان داد.
    در طول سال‌های جنگ مهاجرت یهودیان از آفریقای شمالی، ترکیه و یونان مجدداً افزایش یافت. و همچنین مهاجران زیادی از اروپای شرقی و اوکراین و لهستان به فرانسه سرازیر شدند. این روند تا بعد از این که مهاجرت به آمریکا آزاد شد ادامه پیدا کرد.
    جنگ جهانی دوم
    جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط آلمان روزگار ناخوشایندی را برای بهودیان این کشور رقم زد، به‌گونه‌ای که آتش شکل‌گیری احساسات ضد یهودی و رفتارهای آلمان نازی دامن نزدیک به 25% یهودیان این کشور را گرفت و آنها را به کام مرگ گرفتار کرد.
    دوره‌ی پس از جنگ جهانی دوم
    پس از جنگ جهانی دوم، فرانسه برای پناهندگان یهودی بستر مناسبی را فراهم ساخت. در 1945، 180000 یهودی در فرانسه زندگی می‌کردند و تا 1951 این جمعیت به 250000 نفر رسید. موج مهاجرت یهودیان آفریقای شمالی به فرانسه در دهه‌ی 1950 به‌دلیل سرنگونی امپراطوری فرانسه و پس از آن مهاجرت 16000 یهودی مراکش و تونس پس از جنگ شش روزه جمعیت چشم‌گیری را به یهودیان این کشور افزود.
    امروزه بیش از 600000 یهودی در فرانسه زندگی می‌کنند که 375000 نفر از آنان در nice , Toulouse و Strasbourg وجود دارد.
    سازمان‌های فرهنگی، اجتماعی و هنری متعددی از سال 1944 در فرانسه شکل گرفت و هم‌اکنون بیش از 27 سازمان به‌منظور اداره امور فرهنگی، مذهبی و اجتماعی یهودیان فرانسه فعالیت می‌کنند.
    بیش از 40 نشریه یهودی به‌صورت هفتگی و ماهیانه منتشر می‌شود. همچنین سازمان‌های جوانان یهودی نیز فعالیت چشم‌گیری دارند.
    اغلب یهودیان فرانسوی کودکان خود را به مدارس عمومی می‌فرستند. اگر چه افزایش‌های زیادی در حضور در مدارس عبری وجود دارد امروزه نزدیک به 25 درصد از کودکان به صورت تمام‌وقت در مدارس یهودی حضور پیدا می‌کنند. تنها در پاریس 20 مدرسه یهودی در سیستم مدارس روزانه وجود دارد.





  2. #22
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    یهودیان آفریقای جنوبی

    یهودیان آفریقای جنوبی
    آفریقای جنوبی، در قسمت پایین قاره آفریقا، برای معادن طلا و الماسش شهرت دارد. کیپ تاون اولین شهر آفریقای جنوبی در سال 1652 میلادی توسط هلند، برای افرادی که بین اروپا و شرق در رفت و آمد بودند و به منظور تهیه گوشت و محصولات تازه برای اعضای هلندی کمپانی هند شرقی (East India) بنا نهاده شد. در سال 1806 این مستعمره در اختیار امپراتوری انگلیس قرار گرفت. معادن طلا و الماس، آفریقای جنوبی را از جامعه‌ای متکی بر کشاورزی به کلان شهری مدرن تبدیل کرد.
    از همان ابتدا، یهودیان در توسعه آفریقای جنوبی نقش داشتند. دانشمندان و طراحان یهودی پرتغالی‌الاصل در اکتشاف واسکو دوگامای کیپ متعلق به گود هوپ در سال 1497 نقش داشتند. حضور تعدادی از یهودیان غیرمذهبی در میان اولین ساکنان کیپ تاون در سال 1652 علی‌رغم محدودیت مهاجرت غیر مسیحیان، به چشم می‌خورد. اولین شواهد وجود یهودیان در کیپ تاون به کریسمس سال 1669 باز می‌گردد. در اوایل سال 1800 تنها تعداد کمی یهودی به عنوان بخشی از کمپانی هند شرقی هلند، وارد آفریقای جنوبی شدند.
    در سال 1803 آزادی دینی توسط مستعمره هلند اعطا و در سال 1806 تضمین شد. در میان اولین انگلیسی‌هایی که به کیپ تاون وارد شدند 20 نفر یهودی وجود داشتند. اولین اجتماع یهودیان آفریقای جنوبی در سال 1841 وقتی 17 تن به منظور تشکیل مینیان (عسارا = جمع ده نفره از مردان بالغ یهودی جهت برگزاری مراسم نماز) در خانه بنجامین نوردن، جمع شده بودند، به‌وجود آمد. هشت سال بعد اولین کنیسه، به‌نام تیک وات ایسرائل در کیپ تاون تاسیس شد و هنوز پابرجاست. در طول سه دهه بعد، یهودیان مهاجر انگلیس کنیسه‌ها، گورستان‌ها و دیگر موسسات بشردوستانه را بنا کردند.




    ابتدای قرن نوزدهم
    مهاجران یهودی از آلمان و هلند در اوائل قرن 19 به دنبال ثروت و تجارت به کیپ تاون آمدند. برخی از آن‌ها در این سفر عظیم ملحق شدن به بوئرها (مهاجران آفریقایی زبان هلندی‌الاصل) را انتخاب کردند و برخی هم به رودژیا (زامبیا و زمیباوه کنونی) سفر کردند. یهودیان شروع به ساخت زیربناهای اقتصادی برای کشاورزان بوئر کردند و در روستاها و کنار خطوط راه‌آهن ایستگاه‌های کسب راه‌اندازی کردند، که در اندک زمان تبدیل به مراکز تجاری شد. سیستمی مالی توسط یهودیان برای تامین هزینه پولی صنایع جدید بنا شد. در دهه 1840 یهودیان، کشتیرانی، ماهیگیری، تجارت ساحلی و کارخانه‌های شکر را گسترش دادند. همچنین یهودیان در تولید شراب، لباس و فولاد فعال بودند.
    بارنی بارناتو
    کشف الماس در سال 1867 در کیمبرلی، مدیران اقتصادی و تاجران یهودی را از سراسر جهان جذب آن‌جا کرد. به‌دلیل شبکه گسترده تجارت یهودی، آن‌ها به سرعت وارد صنعت الماس و سنگ‌های قیمتی شدند، بسیاری از آن‌ها به سوی شمال و از کیپ تاون به ژوهانسبورگ رفتند. دو تن از تاجران سرشناس یهودی بارنی بارناتو و سمی مارکس بودند. بارناتو معادن دی بیرز را برای استخراج الماس تاسیس کرد. در سال 1897 بارناتو در سفر دریایی به انگلستان، به شکل مرموزی کشته شد.
    مارکس به تجارت الماس و معدن وارد شد و بعد از جمع‌آوری ثروت فراوان، توجهش را بر زمین‌های طلای ویت واتر استند، متمرکز کرد. بعد از آن مارکس به صنعت روی آورد و منطقه ترنسوال را توسعه داد. او مزارع میوه و جنگل‌کاری کرد، آجرپزی، شیشه، فولاد و محصولات چرمی را راه‌اندازی کرد. از زغال‌سنگ‌های ترنسوال، بروریز آفریقای جنوبی را راه‌اندازی کرد. او همچنین در مرز ترنسوال، شهر ویرینگینگ را بنا کرد. او در ملاعام یهودیت را آموزش داد و به عنوان میانجی بین انگلیس و بوئر، در جنگ میان این دو خدمت کرد. سرانجام در اولین مجلس به عنوان سناتور در حرکت یهودیان به ژوهانسبورگ باعث شد جمعیت یهودیان کیپ تاون به تنها چند صد خانواده کاهش پیدا کند، که اغلب با هم‌کیشانشان رابطه داشتند و در بین خودشان ازدواج می‌کردند. به هر حال بین سال‌های 1880 و 1910 جمعیت یهودیان از 4.000 نفر به 40.000 نفر افزایش پیدا کرد و دلیلش مهاجرت عبری‌زبانان لیتوانیایی بود. چنین رخدادی تجدید حیات جمعیت یهودی کیپ تاون را در پی داشت. بسیاری از مهاجران شرق اروپا آداب و رسوم قدیمی را دور ریختند و با آداب جدید انگلیسی – یهودی سازگاری پیدا کرده و بسیاری از افراد با دست‌فروشی کارشان را شروع کردند و در نهایت صاحب مغازه شدند.
    در مدت جنگ بوئر، یهودیان در هر دو طرف خدمت کردند، ورود یهودیان انگلیسی، به انگلیس کمک کرد و برخی از بوئرها در مقابل یهودیان پناه داده شدند، در حالی که دیگران احساس خویشاوندی در برابر آن‌ها داشتند. در سال 1902، انگلیس بر بوئرها چیره شد و در سال 1910 آن‌ها چهار مستعمره انگلیسی آفریقای جنوبی را تشکیل دادند. انگلیس به یهودیان موقعیت برابری مانند دیگر سفیدپوستان اعطا کرد و مقامات انگلیسی به یهودیان مشروعیت دادند.
    در پی فاجعه انفجار معدن، یهودیان به صنعتی شدن آفریقای جنوبی سرعت بخشیدند. آن‌ها در صنایع غذایی، لباس، منسوجات، وسایل منزل، بیمه، مدیریت هتل، تبلیغات و سرگرمی، فعال شدند. و همچنین سوپرمارکت‌ها، فروشگاه‌های بزرگ و فروشگاه‌های زنجیره‌ای حراجی را راه‌اندازی کردند.
    جامعه یهودیان کیپ تاون موسسه جامعه خود را به نام هیئت معاونان تشکیل دادند و یک سال بعد هیئت مشابهی برای سرزمین‌های ترنسوال و نیتال تشکیل شد. در سال 1912 این دو هیئت ادغام شدند و هیئت معاونان یهودی آفریقای جنوبی (SAJBD) را تشکیل دادند. امروزه SAJBD معرف تمامی موسسات جوامع یهودی و کنیسه‌ها هستند و ارتباط با جوامع یهودیان پراکنده در سراسر دنیا را مانند دیگر موسسات سیاسی و مذهبی در آفریقای جنوبی برعهده دارند.
    در سال 1903، تلاش‌ها برای توقف مهاجرت صورت گرفت، ولی یهودیان شرقی – اروپایی مجاز به ورود بودند. بین سال‌های 1920 و 1930، 20.000 یهودی مهاجر، وارد آفریقای جنوبی شدند.
    در 1930 افزایش احساسات ضدیهودی و قدرت گرفتن نازیسم جرقه‌ای برای منع ورود به آفریقای جنوبی شد، که براساس آن مهاجران یونانی، لتونی، لیتوانی، لهستان، روسیه و فلسطین از مهاجرت منع شدند. البته صراحتاً گفته نشد که قانون منع ورود برای جلوگیری از مهاجرت یهودیان بوده است. ولی منع ورود برای آلمان‌ها استثناهایی قائل بود و تا سال 1936 تعداد 6000 یهودی آلمانی از آلمان نازی به آفریقای جنوبی فرار کردند. مهاجران جدید آلمانی در شروع جنبش اصلاحات در آفریقای جنوبی که رسماً در سال 1933 توسط خاخامی متولد شده در آمریکا، به راه افتاده بود، نقش داشتند.
    همان‌طور که نازیسم در بین آفریقایی‌های هلندی‌‌تبار ستیزه‌جو و ملی‌گرا نفوذ پیدا می‌کرد، موسسات ضد یهودی شروع به شکل‌گیری کردند. قانون دیگر ضد مهاجرت به نام ضد بیگانه‌ها، در سال 1937 برای مهاجران یهودی که از آلمان فرار کرده بودند، به تصویب رسید.
    رژیم آپارتاید
    با نهادینه کردن دستور جلسه آپارتاید، دیگر ضد یهودی مسئله اساسی نبود. بسیاری از یهودیان آفریقای جنوبی، اعم از افراد و ارگان‌ها، از حرکت ضد آپارتاید حمایت کردند. بیشتر یهودیان در حقیقت با رای به حزب مترقی و یا حزب متحد به ضد حزب ملی آپارتاید رای دادند و با راه‌اندازی سازمان‌های خیریه و شرکت در وقایع 1956 به فعالیت‌های ضد آپارتاید پرداختند. ولی هیئت معاونین یهودی از بیان نظرات بر علیه آپارتاید تا 1985 خودداری کردند و بر عقیده بودند که این مسئله یهودیان نیست.
    یهودیان آفریقای جنوبی بیش از هر مسأله آپارتاید را درک می‌کردند به طوری که نلسون ماندلا یکی از رهبران بزرگ ضد آپارتاید، درباره یهودیان در آفریقای جنوبی نوشته است: «من فهمیده‌ام یهودیان در بسیاری از مسائل مربوط به سیاست و نژادی ذهن بازتری دارند، شاید به این خاطر که خود آن‌ها در تاریخ قربانی تبعیض بوده‌اند.» وکیل مدافع ماندلا به اسم ایزی میزلز، یهودی بود.
    به خصوص، دانشجویان یهودی شدیداً ضد جنبش‌های آپارتاید بودند. در حقیقت یهودیان به‌طور وسیعی در بین شهروندان معترض و بازداشت شده سفید ضد آپارتاید جای داشتند. تعداد زیادی از یهودیان هم در سازمان‌‌هایی از قبیل لژیون اسپرینگ بروک، تکاور مشعل و کمربند مشکی بودند. این سازمان‌های ضد آپارتاید، معترضان را که فعال (با مشعل در خیابان‌ها رژه می‌رفتند) و غیرفعال (به آرامی و سیاه‌پوش در گوشه‌ای می‌ایستادند) بودند، رهبری می‌کردند. دیگر یهودیان به دنبال آموزش، تعلیم و وارد کردن شهروندان سیاه در جامعه آفریقای جنوبی بودند. یان برهاردت در ژوهانسبورگ زندگی می‌کرد و اتحاد هنرمندان آفریقای جنوبی که در آن هنرمندان سیاه را آموزش و محافظت می‌کردند رهبری می‌کرد. در سراسر رژیم آپارتاید، می‌توان یهودیان را در اکثر سازمان‌های معترض دید.
    خشونت در آفریقای جنوبی طی دهه 1970 به مهاجرت دسته‌جمعی شهروندان سفیدپوست انجامید. یهودیان نیز در این دسته بودند که از آینده خود در این کشور بیم داشتند. بسیاری از کودکان به خارج برای تحصیل فرستاده شدند و در همان کشور میزبان ماندند.
    دو سازمان یهودی در سال 1985 شکل گرفتند، با ایجاد پلی بین جامعه سفید و سیاه سعی در اصلاحات جامعه‌ی آفریقای جنوبی داشتند. همچنین در سال 1985 هیئت یهودیان آفریقای جنوبی مصوبه‌ای در رد آپارتاید تصویب کردند.
    درصد بالایی از یهودیان طی دوره آپارتاید موفق به کسب مدارج عالی تحصیلی شدند. مانند بسیاری از شهروندان غیریهودی سفید پوست، - در مقایسه با مجموع جمعیت 23% سفیدپوست - بیش از 50% از یهودیان در دانشگاه قبول شدند. ده درصد از جمعیت یهودی مدرک دانشگاهی داشتند و در این مقایسه با مجموع جمعیت، 4% سفیدپوستان را تشکیل می‌دادند. و در بخش‌های مالی و تجاری حضور داشتند. جمعیت یهودیان در دهه 1970 به 119.000 نفر می‌رسید.
    بین سال‌های 1970 تا 1992 بیش از 39.000 نفر آفریقای جنوبی را ترک کردند و طی همین دوره تقریباً 10.000 یهودی به این کشور وارد شدند.
    رژیم بعد از آپارتاید
    در سال 1990 با قدرت گرفتن رئیس‌جمهور دی کلرک و تصمیمات او برای کنار گذاشتن آپارتاید، فصل تازه‌ای برای یهودیان رقم خورد. آن‌ها از فرآیند گفتگو و اولین انتخابات مردمی در سال 1994 حمایت کامل کردند. اعلامیه جدید حقوق این کشور، آزادی کامل دینی را در این کشور فراهم ساخت. اگرچه یهودی‌ها از رژیم جدید حمایت می‌کردند ولی، بسیاری از آنان درباره آینده جامعه‌شان در آفریقای جنوبی نگران بودند. این نگرانی‌ها شامل آزادی برای اجرائی کردن زندگی یهودی به طور شخصی یا عمومی بود.
    در سال 1995، کمیسیون حقیقت و اصلاح به منظور تحقیق در مورد جنایاتی که زیر پرچم آپارتاید انجام شده بود، تشکیل شد و اولین سازمان یهودی با نام گشر گروه فعالیت‌های اجتماعی یهودی در ژوهانسبورگ شروع به همکاری کرد.
    پیش از شروع نیمه دوم سال 2003 میلادی، جامعه یهودی آفریقا در حال تحول بود و تقریباً 1800 یهودی هر ساله این کشور را ترک می‌کردند، عمدتاً این امر به علت نگرانی‌های آنان از جنایات و اوضاع اقتصادی بود. آفریقای جنوبی بیشترین نرخ جنایت در دنیا را داشت، (ده برابر آمریکا) ساکنین شهرها توسط محوطه الکتریکی با ارتفاع 10 فوت که بالای سیم‌های خاردار نصب شده بود، محاصره شده بودند. گسترش جنایت و در پی آن مشکلات اقتصادی، به تخلیه مناطق یهودی‌نشین انجامید، بالغین جوان و میانسال که نگهداری از این جامعه را برعهده داشتند و بسیاری از اعضای سالخورده جامعه که فرزندانشان آن‌ها را ترک کرده بودند، با افزایش بیماری‌ها و کاهش یارانه‌های خدمات اجتماعی به مشکل برخوردند.
    به هر حال با توجه به پریشانی‌های جمعیتی و اقتصادی جوامع موجود در آفریقا، آن‌ها همچنان به ادامه حیات خود خوش‌بین بودند.
    جامعه ارتودوکس یهودیان آفریقای جنوبی از اواخر نیمه سال 2003میلادی، جمعیت 75.000 تا 80.000 نفره خود را ثابت نگهداشته‌اند.
    سازمان‌ها
    جمعیت یهودی آفریقای جنوبی به طور عمده در پنج منطقه شهری دیده می‌شود. ژوهانسبورگ، کیپ‌تاون، پرتوریا، دوربان و پورت الیزابت. این جامعه توسط تعدادی از سازمان‌ها اداره می‌شود. هیئت معاونین یهودیان آفریقای جنوبی در زمینه‌های سیاسی نیز فعال است. اتحادیه کنیسه‌های ارتودوکس (UOS) به عنوان چتری برای تمامی ارتودوکس‌های سراسر کشور عمل می‌کند. دیگر بدنه سازمانی، این جامعه اتحادیه یهودیت مترقی است که وقایع اصلاحاتی گروه در آفریقای جنوبی را سازمان‌دهی می‌کند. نظام آموزشی یهودیان توسط هیئت آموزش یهودیان (SABJE) اداره می‌شود و بیش از 80% کودکان یهودی در این مدارس آموزش می‌بینند..
    این جامعه شخصیت‌های یهودی معروفی را برای آفریقای جنوبی تربیت کرده است. هنری گلاکمن به عنوان تنها عضو یهودی کابینه در سال 1945 خدمت کرد. هری شوآرتز اولین سفیر یهودی آفریقای جنوبی در آمریکا بود. هلن سوزمن تنها زن حاضر در مجلس برای چندین سال، همچنین تنها نماینده حزب مترقی آزادیخواه و مخالف سرسخت آپارتاید بود.
    جامعه کیپ تاون
    یهودیان از ابتدای ساخت کیپ تاون در این شهر زندگی کرده‌اند و جمعیت آنها از 20 نفر در سال 1820 امروزه به بیش از 17.000 نفر یعنی بیش از 25% جمعیت یهودیان در آفریقا رسیده است. در سال 1841، جمعیت عبری کیپ تاون یک هفته پس از بنیان‌گذاری اولین سرویس ارتودوکس آفریقای جنوبی، توسط 17 تن بنیانگذاری شد. خدمات در خانه‌ی شخصی (هلمزلی) ارائه می‌شد که امروزه بخشی از مجموعه هتل ماندلا است. هشت سال بعد، اولین کنیسه در کنار مجلس ساخته شد و خاخام ایساک پالور اولین رهبر روحانی آن شد. در سال 1863 جمعیت به‌حدی رشد کرد که ساختمان جدیدی لازم داشتند و در جایی بنا شد که امروزه مجموعه موزه یهودیان نامیده می‌شود. در 1905 هنوز ساختمان بزرگ‌تری لازم بود و کنیسه بزرگ حال‌حاضر (گاردنز شول) در کنار کنیسه قدیمی (شول) ساخته شد. در آن سال کیپ تاون اولین شهردار یهودی به‌نام هیمن لیبرمن را داشت که رئیس جمعیت هم بود. خاخام آلفرد بندر در سال 1895 به رهبری کنیسه شول درآمد و به مدت 42 سال به عنوان خاخام خدمت کرد.
    جمعیتGreen and Sea Point کیپ تاون
    جمعیت یهودی کیپ تاون به‌گونه‌ای محکم همگن است. تقریباً 80% از جمعیت یهودیان از نواده‌های لیتوانیایی هستند. درصد مشابهی ارتدکس هستند در صورتی که مابقی اصلاحاتی هستند. 12 کنیسه ارتدکس و دو کنیسه بهسازی شده، در کیپ تاون وجود دارد. کنیسه بزرگ، گاردن شول، یا مجمع یهودی کیپ تاون که در سال 1905 وقف شده بود، قدیمی‌ترین جمعیت فعال در آفریقای جنوبی است و درست در کنار اولین کنیسه واقع شده و در حال حاضر موزه یهودیان است. گاردن شول با شیوه مصری ساخته شده و در حال حاضر بیش از 1400 صندلی دارد. در مجموع با گاردن شول کنیسه دیگر ارتدکس که شامل مجمع‌هایGreen and Sea Point است، بیش از 2000 نفر عضو دارد و بزرگ‌ترین کنیسه در کل آفریقا به حساب می‌آید، کنیسه دیگر، کلارمونت است. از کنیسه‌های کوچک دیگر می‌توان به لوباویچ و سفارادیک اشاره کرد.
    حدود 80% از کودکان یهودی در مدارس روزانه ثبت‌نام شده‌اند که از دبستان تا دبیرستان فعالیت دارد. مدرسه هرتصلیا نیز در این شهر وجود دارد، که 12 رده سنی و سه دبستان دارد و بیشتر ارتودکس هستند.







  3. #23
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    يهوديان آذربایجان

    آذربایجان در لبه‌ی جنوبی Caucusus واقع شده است و هم‌مرز با روسیه، ارمنستان، گرجستان، ایران و دریای خزر می‌باشد. این کشور جمعیتی در حدود 5/7 میلیون نفر را در خود جای داده‌است. اکثریت ساکنان آن ترک و یا آذری هستند که مسلمان شیعه مذهب هم مانند ارمنستان و مسیحیان لزگینز، ترکی و آذری صحبت می‌کنند. تقریباً 25 هزار یهودی در این کشور زندگی می‌کنند.


    تاریخ اولیه :
    یهودیان قرن‌ها در آذربایجان زندگی کرده‌اند که می‌توان آن‌ها را به دو گروه تقسیم کرد. اشکنازی‌ها و یهودیانی که منشاء ایرانی (سفارادی) دارند. اشکنازی‌ها از قرن 19 در آذربایجان اقامت کردند، در آن ‌زمان سزارهای روسیه تلاش می‌کردند که از ورود فرهنگ روسیه به آن منطقه جلوگیری کنند. دیگر اشکنازی‌ها در طول جنگ جهانی دوم برای فرار از نازی‌ها به آذربایجان واردشدند. یهودیان ایرانی هم‌چنین به عنوان یهودیان کوهستان (Cacusasian) معروف بودند و ورود آن‌ها به آذربایجان را قبل از قرن پنجم می‌توان در آذربایجان دنبال کرد.
    تاریخ آن‌ها بیش از 2000 سال قدمت دارد و آذربایجانی‌ها به صورت تاریخی به آن‌ها خوش‌آمد گفته‌اند. یهودیان کوهستان قرن‌ها است که در Caucasia زندگی می‌کنند و گفته می‌شود که از نسل قبایل مفقوده‌ای هستند که سرزمین مقدس را بعد از ویران کردن اولین معبد در 587 سال قبل از میلاد مسیح بنا نمودند. پدربزرگان و جَد آن‌ها در قسمت جنوبی آذربایجان سکنی گزیده‌اند که اکنون بخش شمال‌غربی ایران است، آن‌ها خود را با مسلمانان تات (Tat) زبان وفق داده‌اند اما هنوز یهودی مانده‌اند. از این تعامل زبانی پدیدار گشت که تبدیل به گویش Judo-Tat شبیه فارسی - یهود گشت. عده‌ای از یهودیان ایران به دهکده‌های کوهستانی بر روی دریای سیاه و دریای خزر مهاجرت کردند. در پایان قرن 19 و آغاز قرن بیستم یهودیان کوهستانی به کشاورزی و باغبانی مشغول شده و در اجتماعات کوچک و جداگانه زندگی می‌کردند.
    اسکان تاریخی زندگی یهودیان آذربایجان در شهرهای پریولنو، کراسنایا، اِسلوبودا و وارتاشن می‌باشد.
    باکــو
    باکو پایتخت آذربایجان، خانه‌ی بخش گسترده‌ای از جمعیت آذربایجان است که 16000 یهودی در آن‌جا اقامت دارند. اجتماع یهودیان توانسته‌است در محیط متعادل دولتی رشد یابد. قانون آذربایجان جدید، به مذاهب آزادی انجام فرائض دینی خودشان را داده است. هر چند، مهاجرت به روسیه و آلمان در اوایل قرن 19 تلفات زیادی را به جمعیت 80.000 نفری یهودیان آذربایجان وارد ساخت. امروزه اظهار کردن مذهبشان را آزادانه‌ تمرین می‌کنند، مسائل اقتصادی باعث مهاجرت بسیاری از آنان گردیده‌است. اجتماعات یهودی در باکو از زمان یهودیان کوهستان از موقع اشکنازی‌ها که حدود 500 یهودی در گرجستان بوده‌است چند برابر گردیده‌است. از سرزمین مقدس در 722 سال قبل از میلاد تبعید شده و در کوهستان‌های Caucasus مستقر شدند. دیگران اعتقاد دارند که یهودیان کوهستان در اواسط قرن هجدهم به جائی که اکنون ایران نامیده می‌شود مهاجرت کردند و آن‌ها «کراسنایا اسلوبودا» را تثبیت کردند که اطراف شهر باکو در سرزمین‌های بلند آذربایجان شمالی قرار دارد. برطبق همه‌ی اطلاعات یهودیان «کراسنایا اسلوبودا» جمعیتی در حدود 1800 نفر را دارا بودند، اما از بعد از جنگ جهانی دوم و مهاجرت، تنها 400 نفر از آنان باقی مانده‌اند. جماعت اشکنازی‌های اروپایی در اوایل قرن نوزدهم وارد باکو شدند که بعد از انضمام آذربایجان به روسیه، آن‌ها یک کنیسه را به سه کنیسه افزایش داده و 10 تا 15 سازمان‌ یهودی که شامل اجتماعات مذهبی باکو از یهودیان اروپایی است را تأسیس کردند. مراکز با برنامه‌های آموزشی، سازمان‌های زنان یهودی، جماعت کارآزموده‌ی جنگی، روزنامه‌های یهودی، و مرکز رفاه «هاوا» برای زنان و بچه‌ها از آن جمله‌اند. یهودیان آمریکایی به جماعت پخش شده‌ای که مهدکودک‌های یهودی را اداره می‌کردند و همچنین مرکز نیکوکاری Hesed و مرکز دانش‌آموزی Hillel پیوستند. بنیادهای فرهنگی یهود به فعالیت‌هایی همچون آموزش زبان عبری، برگزاری اردوگاه زمستانی بچه‌ها، تأسیس باشگاه اولیا می‌پردازند. یک ربای حسیدیم روز شبات را در مدرسه‌های عبری‌زبان تعطیل نمود. در سال 2002، مدرسه‌ی آموزشی «ابنر خاباد» در باکو بازگشایی شد. در این مدارس، ناهار تازه طبخ می‌شود و هیچ شهریه‌ای نیز از دانش‌آموزان دریافت نمی‌گردد. در مدرسه‌ها مراسم ملی و مذهبی نیز برگزار می‌شود.




    پریولنو
    «پریولنو» دهکده‌ای دورافتاده در بخش شمالی کوه‌های تالش می‌باشد که محل سکنای دو اجتماع کوچک از یهودیان کوهستان جریم یا جریم زِدِک است، روس‌های محلی تقریبا در 200 سال پیش، از مناطقی در حدود Volga و DonRivers در بخش‌های مرکزی روسیه و قسمت شمالی Caucasus به این مناطق آمده‌اند.
    از سوی مقامات منطقه، زمین‌هایی به آن‌ها اعطا شد که معاف از مالیات و خدمت اجباری هستند. بنابراین این منطقه به‌عنوان «پریولنو» شناخته می‌شود که منطقه‌ی آزادی است که بیش‌ترین اقامت‌کنندگان «جریم» در «ترانس کاکاس» می‌باشد. چهار منطقه در شهر وجود دارد دو «جریم» و دو «سوبوت نیک» که 41 الی 34 درصد پریولنو را شامل می‌شود، اکثر آن‌ها اشکنازی‌های ارتودوکس تحصیل‌کرده هستند که مردان جوانی را به یشیوا (مدرسه‌ی علوم دینی) در روسیه اعزام می‌کردند. در ابتدا دو کنیسه دراین منطقه وجود داشت. اما در طول پاکسازی استالین از سال 1936 بسته شد. علی‌رغم این‌که هیچ کنیسه و هیچ حاخام (عالم یهودی) وجود نداشت، «جریم» بسیار مذهبی باقی ماند. نسل مسن‌تر کشروت را جدی دنبال می‌کردند. اجتماعات «جر» در سال 1960 شروع به تجزیه کرد. افراد جوان برای تحصیل در دانشگاه‌های روسیه شروع به ترک اجتماعات خود کردند و اکثریت آنان دیگر به پریولونو بازنگشتند و ادامه‌ی این روند جمعیت «جر» را به بیست خانواده تقلیل داد، که میانگین سنی آنان امروزه 55 سال است و آخرین جمعیت یهودی آن که عبری می‌دانستند، سه سال قبل دهکده را ترک نمودند.
    اجتماعات سوبوت‌نیک پایبندی بیشتری به اصول دینی یهود داشتند. آن‌ها به طور سنتی، دستورات را در تورات دنبال می‌کردند.

    کوبــا
    کوبا در سال 1742 توسط فتحعلی خان تثبیت شد که به‌عنوان پناهگاهی برای یهودیان درطول مدت اقامتشان بود. رودخانه‌ی کوچک «گودیال‌چی» شهر را به دو بخش تقسیم می‌کرد. آذری‌ها و مسلمانان شیعه که در سواحل شمالی زندگی می‌کردند و یهودیان که درکناره‌های جنوبی اقامت داشتند. نیمی از یهودیان به عنوان «یورسکایا اسلوبدا» و یا مقیمان یهودی شناخته می‌شدند. زمانی که اتحاد جماهیرشوروی غالب شد، آن‌ها را «کراسنایا اسلوبدا» و یا «اقامت‌کنندگان قرمز» نام‌گذاری کردند. یهودیان اسلوبدا از سرزمین‌های بلند و دهکده‌های دره‌ای از «کولگات»، «کوساری» «چیپکنت»، «کارشاگ»، «شودو» و کریز آمده بودند.
    در سال 1780 میلادی، یهودیان از گیلان و دیگر استآن‌های ایران به «اسلوبدا» مهاجرت نمودند. هر گروه جدید یک چهارم از آن محله را برای خود مشخص نمود و کنیسایی را با نام شهر زادگاه خود نام‌گذاری کردند. بسیاری از اقامت‌کنندگان در «اسلوبدا» از سرزمین‌های شمالی دهکده Tati از شودا آمده بودند. مسلمانان تاتی معتقد بودند که یهودیان اسلوبدا، خویشاوندان آن‌ها هستند و با آن‌ها با مهربانی رفتار می‌کردند. سال‌ها پیش، تعدادی از یهودیان «شادو» به اسلام گرویدند. در حالی‌که بعضی دیگر از آن ها در روستا مانده و در «اسلوبودا» اقامت گزیدند. Tatiهای «شادو» و یهودیان «اسلو بودا» تا امروزه روابط نزدیکی داشته‌اند. در اواخر قرن نوزدهم 972 خانواده از یهودیان کوهستان در «اسلوبودا» زندگی می‌کردند که یازده کنیسه و بیست مدرسه‌ی یهودی را اداره می‌کردند. جدا از آنتی‌سمیتیزم تندخویانه و برنامه‌های اروپای شرقی، زندگی مسالمت‌آمیز در کنار همسایگان مسلمان، جماعت یهودیان را رشد داد. «اسلوبودا» به عنوان اورشلیم کوچک شناخته‌شد که به‌عنوان جماعت کامل یهودیان خارج از سرزمین مقدس بود. هرچند زمانی که اتحاد جماهیر شوروی، آذربایجان را در سال 1920 احاطه نمود. در سال 1928، شوروی یهودیان کوهستان را مجبور به تغییر زبان از کلمات «عبری» سنتی‌شان به الفبای لاتین نمود. سپس در سال 1938، Tat ساخته‌شد تا به الفبای «سیریلیک» وفق پیدا کند. شوروی مؤسسات فرهنگی را تعطیل نمود. اما انجام مراسم عبادی در خانه‌ها و مغازه‌ها ادامه پیدا کرد. یهودیان در سال 1937، از استفاده از زبان عبری منع شدند. هم‌چنین در سال 1933، در رژیم کمونیسم، جمعیت یهودیان اسلوبدا به حداکثر 18500 نفر می‌رسید که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، اسلوبودا به‌تدریج دچار بحران شد. شغل‌ها از بین رفتند و تعداد زیادی از یهودیان برای یافتن فرصت‌های بهتر شغلی به خارج از آن کشور، ازجمله به، آمریکا و اروپا مهاجرت نمودند. از زمان تشکیل جمهوری آذربایجان، رئیس‌جمهور این کشور «حیدر علی‌اف» سه کنیسه را باز گرداند و کالج یهودی که توسط شوروی ملی شده‌بود را مجدداً به جماعت یهودی واگذار کرد. او به ترمیم ساختمان‌های ویران شده یهودیان آذربایجان پرداخته و تاکنون بازسازی هفت کنیسه از یازده کنیسه آغاز شده‌است. کنیسه «گیلاه» که در سال 1896 ساخته شد و کنیسه بزرگ «کروئه» (Kraei ) از آن جمله‌اند.
    امروزه جمعیت یهودیان کوبا تقریبا 3000 نفر است. اگرچه تعداد جمعیت آن روبه کاهش است. ولی اجتماع 3500 نفری یهودیان کوهستان طُرُق، تاریخی از زندگی در مناطق روستایی اطراف کوبا را باقی گذاشته‌است. بقای این اجتماعات نامطمئن است، زیرا فقر تعداد زیادی را به‌دنبال جایی مطمئن و دارای امنیت اقتصادی هدایت می‌کند.

    آنتی‌سمیتیزم
    به طور سنتی، ضد سامی‌‌گرایی (آنتی‌سمیتیزم) در آذربایجان نیست. هرچند، در شوروی کمونیسم آن ها بر اکثریت دارایی‌ها یهودیان تسلط یافتند. با سقوط اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از این ساختمان‌ها برگردانده شد. در روستای «اگوز» (Auguz) که تقریبا 800 یهودی زندگی می‌کردند، کنیسه‌ای به‌تازگی به اجتماعات یهودیان بازگردانده و بازسازی شده‌است. این کنیسا که در سال 1906 ساخته‌شد در سال 1930 توسط شوروی مصادره شده‌بود و تا زمان حال به عنوان انبار استفاده می‌شده‌است. کنیسه‌ی گرجستان در باکو در سال 1991 بسته شد. (این کنیسا هم‌اکنون توسط ربای خباد بازسازی شده و مورد استفاده قرار می‌گیرد.) زمانی که موسسات یهودی تحت حمایت گارد مسلح واقع شدند، یهودیان از پوشیدن گیپا «کلاه مخصوص یهودیان» در انظارعموم اِبایی نداشتند و احساس امنیت می‌کردند.
    بسیاری از هتک حرمت‌ها به قبرستان یهودیان در آذربایجان اتفاق افتاد. در اکتبر 2001، 41 سنگ قبر در گورستان شهر، مورد بی‌احترامی قرار گرفته و تخریب شد. البته بعد از گذشت مدتی، تعقیب عمومی در این مورد در اداره‌ی شهرداری باکو انجام گرفت و این قبرستان ترمیم گشت. جماعت یهودیان از روابط گرمی با دولت آذربایجان برخوردار هستند. سازمان‌های یهودی به دولت در اسکان هزاران نفر از پناهندگان در کشور یاری رساندند که اغلب از «نگورنو کاراباک» می‌آمدند







  4. #24
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    یهودیان کوبا

    ورود اولین فرد یهودی به کوبا مشخص نیست، عده‌ای پس از اخراج از اسپانیا در سال 1492 وارد این کشور شدند. براساس شنیده‌ها، سه تن به همراه کلمبوس آمدند: لوییس دوتورس به سانتاماریا، خوان دوکابررا به لاپینتا و رودریگو دوتریانا به لانینا . هر سه که مجبور شدند از یهودیت به آیین کاتولیک تغییر دین دهند. فرانسیسکو گومزدو لئون یهودی رنج زیادی به سبب اعتقادات مذهبی‌اش در هاوانا متحمل شد. او بعدها در کارتاجنا اعدام شد و ثروتش مصادره گردید.
    در باره‌ی یهودیان کوبا تا اواخر قرن نوزدهم، مقارن با زمانی که جامعه بزرگ‌تری از یهودیان تشکیل شد، اطلاعات کمی در دست است.
    در طی قرون 16 و 17، یهودیان از برزیل به کوبا مهاجرت کردند. آنان زمانی که زیر سلطه‌ی پرتغالی‌ها بودند آزار و ستم بسیار دیدند. مهاجرت گروه جدید یهودیان به کوبا تجارت را رونق بخشید، به طوری که تا قرن 18، پهنه‌ی تجارت یهودیان کوبایی به آمستردام و هامبورگ رسید. یهودیان در طی این دوره نیز همچنان مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند تا جایی که بسیاری از یهودیان اصیل مهاجر، خود را به سبک و سیاق زندگی کوبایی‌ها درآوردند.
    در اواخر قرن نوزدهم، یهودیانی از دوچ آنیلز در کوبا سکنی گزیدند. آنان از خوزه مارتی، کسی که کشور کوبا را از نفوذ استعماری اسپانیا در سال 1898 م آزاد ساخته بود، حمایت کردند. در پی جنگ اسپانیایی‌ها و امریکایی‌ها، شماری از سربازان یهودی امریکایی در کوبا مستقر شدند و در سال 1904 اجتماعی را در هاوانا به وجود آوردند.
    یهودیان کوبایی وارد بخش‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی شدند و به تجارت قند پرداختند. آنان قند را از مادرینای برزیل وارد آنتیل می‌کردند. یهودیان همچنین نخستین کسانی بودند که پارچه‌ی محافظ تنباکوی در حال رشد که دانه را از گزند باد و خورشید محافظت می‌کرد، مورد استفاده قرار دادند. این پوشش‌های محافظ هنوز هم برای تولید برگ‌های تنباکو با کیفیت بالا، مورد استفاده قرار می‌گیرند.
    بسیاری از تاجران یهودی که تجارت در دنیای جدید را دنبال می‌کردند، پایگاه‌هایی را در جزیره تشکیل دادند. در سال 1898 پس از جنگ اسپانیا و آمریکا، یهودیان حضوری دایمی یافته بودند. نماینده یهودیان اشکنازی آمریکا در رومانی به وجود آمد و از اروپای شرقی به کوبا مهاجرت کرد تا برای مرکز تجارت و کشاورزی متعلق به آمریکا کار کند. در سال 1906 م یازده یهودی آمریکایی اولین کنیسه کوبا را تأسیس کردند. این اولین اقدام رسمی اجتماع یهودیان کوبایی محسوب می‌شود.
    تعداد کثیری از یهودیان، طی سال‌های 1910 تا 1920 م از جمله یهودیان سفارادی از ترکیه به کوبا مهاجرت کردند. بسیاری از آنان از اروپای شرقی به قصد مهاجرت به آمریکا در کوبا توقف می‌کردند در این بین برخی تصمیم به ماندن گرفتند زیرا تعداد افراد نژادپرست در کوبا کم و آب و هوای کوبا هم برای آنان مساعد بود. بسیاری از مهاجران جدید جذب صنعت کشاورزی کوبا شدند. این روند تا سال 1924 م ادامه داشت و جمعیت یهودی ساکن در کوبا به 24000 نفر رسید.
    کوبایی‌ها یهودیان را پولاکوس (لهستانی) نامیدند، حتا کسانی را که لهستانی نبودند! در واقع همه مهاجران یهودی و غیر یهودی بدون لهجه‌ی انگلیسی، پولاکوس خوانده شدند. از جمله آلمانی‌ها، فرانسوی‌ها، مجاری‌ها و ترک‌ها.
    در دهه‌ی 1930 یک انجمن مرکزی یهودیان برای همه گروه‌های یهودی در کوبا تأسیس شد. یهودیان در زمان جنگ جهانی دوم به جستجوی خود برای یافتن پناهگاهی در کوبا، ادامه دادند. عده‌ای از آنان نیز از یافتن پناهگاه ناکام ماندند. از جمله آن‌هایی که می‌خواستند با کشتی سنت لوییس از آلمان به هاوانا بروند. در سال 1944 م یهودیان آنتورب به همراه کسانی که موفق به یافتن راهی برای رسیدن به کوبا شدند. تجارت تراش الماس را آغاز کردند. ولی تا سال 1952 م فقط نیمی از جمعیت یهودی در کوبا باقی ماندند.

    جوامع در کاماگو، سانتیاگو و هاوانا
    در دهه 1920 دو کنیسه اشکنازی شوت آجیم و کنیسای سفارادی تیفرت اییسراییل به انجام فعالیت‌های اجتماعی و مذهبی جمعیت 800 نفری یهودیان کاماگو می‌پرداخت.
    در سال 1924 م در ادامه آن فعالیت‌ها «انجمن یهودیان کوبای شرقی» در سانتیاگو تأسیس شد. انجمن در محلی اجاره‌ای مستقر گردید و در سال 1939 به یک ساختمان جدید منتقل شد و کنیسه سانتیاگو دو کوبا نامیده شد. این کنیسه توسط دو حاخام به نام‌های سِنور ایساک چیپروتت کونفری از سال 1924 تا 1943، و دیگری سِنور ویکتور فارین سرفاتی از 1946 تا 1967 اداره می‌شد. جمعیت یهودی سانتیاگو در اصل شامل سفارادی‌های ترکیه بود که به دنبال زندگی بهتر به کوبا آمده بودند و دسته دیگر یهودیان اشکنازی بودند که طی جنگ جهانی دوم از لهستان به سانتیاگو مهاجرت کردند تا از دست نژادپرستی‌های آلمان نازی در امان باشند. تا سال 1958 فعال باقی ماند. اما بعد از انقلاب بیشتر یهودیان به کشورهای دیگر مهاجرت کردند.
    هاوانا بیشترین جمعیت یهودیان را در کوبا دارد. در طی دوران شکوفاییش 75 درصد از 12000 یهودی ساکن در کوبا، در هاوانا زندگی می‌کردند. هاوانا 5 کنیسه داشت. از آن جمله به کنیسا‌ی Sephardic (سفارادی‌ها) که در سال 1914 ساخته شد. و یک رستوران با غذاهای کاشر و یک دبیرستان و 5 دبستان یهودی اشاره کرد.
    در زمان انقلاب، در سال 1959 جمعیت یهودیان کوبا به مرز 15000 نفر رسید.
    انقلاب کوبا و زندگی یهودیان
    حدود 94 درصد یهودیان بعد از انقلاب از کوبا خارج شدند و برخی اسراییل را برای سکونت برگزیدند و برخی دیگر به کشورهای اروپایی و آمریکایی مهاجرت کردند. با وجود این که انقلاب به طور مشخص یهودیان را مورد هدف قرار نداده بود، آنان به اندازه دیگر افراد طبقه‌ی متوسط کوبایی از نظر اقتصادی زیان دیدند.
    بیشتر آنانی که ترجیح دادند بمانند یا خیلی پیر بودند، یا آن قدر فقیر که نمی‌توانستند مهاجرت کنند و اغلب شبیه جمعیت کوبایی‌ها شدند.
    ترکیب خاصی از آزادی فرهنگی و احساس ضد صهیونیستی در کوبا به وجود آمد. یهودیان کوبایی مخالف، همراه با دیگر کوبایی‌ها که عضو گروه‌های مذهبی بودند، مشخص شدند. یهودیان، مسیحیان و مردم دیگر مذاهب اجازه انتخاب شغل و ورود به دانشگاه‌ها را نداشتند. ولی با وجود ممنوعیت شغلی و تحصیلی، یهودیان قادر به انجام مناسک مذهبی و مجاز به خرید و توزیع غذاهای حلال خود (کاشر) بودند. همچنین می‌توانستند کمک‌های بلاعوض از کانادا و دیگر کشورها برای مراسم خاص و از جمله روش‌هشانا و پسح دریافت کنند.
    در اواخر دهه 1960 تعدادی از یهودیان به علت مخالفت‌های سیاسی، اختلافات مذهبی، اعتراض هم‌جنس‌بازان و اخراجی‌ها به کمپ‌های کارگری فرستاده شدند و فعالیت آنان زیر نظارت دایمی بود.
    کیفیت زندگی یهودیان کوبایی
    فضای نامناسب کوبا برای زندگی یهودیان، زندگی را بر آنان سخت ساخته بود. اما این امر سبب از بین رفتن آنان نشد. هنوز می‌توانستند در شولس عبادت کنند و در کلاس‌های مدرسه یهودیان شرکت داشته باشند. در دهه‌ی 1970 کنیسه‌ی سانتیاگو، مدرسه هاوانا کوبا بسته شد. این روند تا سال 1980 ادامه داشت تا این که اتحادیه‌ی اجتماع یهود به همراه کنیسای دیگری در هاوانا تعطیل گردید.
    در طول دهه‌ی 1980 کنیسا‌ی پاتروناتو در هاوانا وجود داشت و تعداد زیادی از خانواده‌های یهودی مراسم و مناسک مذهبی را در منازلشان به جای آورده و جشن‌های خود را بر پا می‌کردند.
    در اوایل دهه‌ی 1980 م، مدرسه‌ی تیکوم اولام هبرو در هاوانا به منظور رفع نیازهای آموزشی نوجوانان و جوانان یهودی کوبا که در حال ناپدید شدن بودند، آغاز به کار کرد. این مدرسه مدیریت دکتر مویسه آسس، که از معدود یهودیان تحصیلکرده بود، سعی داشت منابع علمی روز را در اختیار جوانان قرار دهد.
    در اوایل دهه 1990 در طی 5 سال بیش از 400 یهودی از کوبا مهاجرت کردند. 200 یهودی کوبایی دیگر نیز در صدد مهاجرت بودند. برخی‌ ادعا می‌کنند مارگاریتا زاپاتا از بستگان نزدیک کاسترو، وی را متقاعد کرده بود که اجازه دهد یهودیان مهاجرت کنند. کاسترو نمی‌خواست که موضوع مهاجرت را عمومی کند چرا که ممکن بود چنین مطرح بشود که او تدابیر ویژه‌ای برای یهودیان کوبایی اندیشیده است. در حالی که به طور رسمی، کوبایی‌ها مجاز به مهاجرت بودند، اغلب آنها استطاعت مالی لازم را نداشتند.
    کمیته‌ی متحدین یهودی – امریکایی JDC. در بازسازی جمعیت یهودی کوبا نقش عمده‌ای ایفا کرد. از سال 1992 کمیته اقدام به اعزام حاخام و سازمان‌دهنده‌های اجتماعی برای کمک به تحصیل، اجرای مراسم و تأسیس مرکز تحصیلی کامپیوتری برای یهودیان هاوانا، سانتیاگو وکاماگو نمود. کمیته JDC همچنین امکانات خاص، مثل غذا و حمل و نقل خصوصی و موارد مورد نیاز انجام فرایض مذهبی یهودیان را ارائه داد. همچنین JDC خدمات بهداشتی و دارویی نیز ارائه می‌داد که بوسیله‌ی داروخانه‌ای در هاوانا توزیع می‌شد. کاسترو هرگز مانع ارتباط یهودیان کانادا و آمریکا برای ارسال لوازم آموزشی و تهیه غذای کاشر برای یهودیان کوبا نشد. در کنار JDC ، B’nai و دیگر سازمان‌های بین‌المللی به اجتماع یهودیان کوبایی کمک‌های فراوانی می‌کردند.
    دورین رییس بزرگترین کنیسه هاوانا به هر حال، هم‌اکنون که تنها 600 تا 800 یهودی در هاوانا باقی مانده‌اند و نزدیک به 700 کوبایی یهودی در 10 سال اخیر مهاجرت کرده‌اند. مدرسه‌ی یکشنبه‌های یهودیان هاوانا بیش از 150 دانش‌آموز بین 4 تا 60 سال را پوشش می‌دهد.
    کنیسا‌ی سانتیاگو در سال 1996 بازگشایی شد و خدمات خود را به 90. عضو جامعه‌ی یهودی این شهر ارائه می‌دهد. یک سازمان زنان و یک شعبه هاداسا بوسیله‌ی پزشکان یهودی کوبایی فعال شد و شروع به توزیع دارو به بیماران کرد و در کنار آن‌ها کنیسای کاماگو در روزهای شبات و اعیاد دایر است و فعالیت‌های مذهبی و اجتماعی شهرهای گوانتانامو و سین فونگورا برعهده دارد.
    هتل راکوئل در هاوانا برای بازدیدکنندگان یهودی غذای کاشر سرو می‌کند. اتاق‌های طبقه بالا سینایی و گالیله نام دارد. شیشه‌های رنگی آن با تم یهودی‌پسند و به وسیله‌ی هنرمند یهودی کوبایی لویس فاریناس طراحی شده است. و دارای رستوران غذاهای کاشر است و قرار است میدان یهودیان در خیابان آکوستا، جایی که کنیسه آدات ایسراییل قرار دارد احداث شود.
    در دسامبر 2006 اجتماع یهودیان کوبایی صدمین سالگرد خود را جشن گرفتند. فستیوال با یک جشن فرهنگی در موزه هنرهای زیبای ملی هاوانا برگزار شد و با خدمات مذهبی، موزیک و ... همراه بود.






  5. #25
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    یهودیان یمن

    یمن کشوری است با حدود 530000 کیلومتر مربع وسعت و حدود 22 میلیون نفر جمعیت . این کشور از شمال به عربستان سعودی ، از جنوب به خلیج عدن ، از غرب به عمان و از جنوب به دریای سرخ منتهی می گردد .
    قسمت شمالی این سرزمین در سال 1918 با جدایی از عثمانی و قسمت جنوبی آن در سال 1967 به خروج نیروهای انگلیسی به استقلال رسیدند . کشور یمن کنونی در 22 می 1990 بعد از پیوستن قسمت شمالی و جنوبی این سرزمین با هم به وجود آمد . نظام این کشور جمهوری است و نخستین رئیس جمهور آن که از سال 1999 تا کنون بر کشور حکومت می کند علی عبدا.. صالح نام دارد .
    یهودیان یمن از جمله یهودیان هستند که می توان آن ها را جزء یهودیان میزراخی طبقه بندی نمود . آداب و رسوم میزراخیها با آداب و رسوم سفارادیها و اشکنازی ها به عنوان بزرگترین گروه های یهودی متفاوت است . در سال های اخیر و به دنبال مهاجرت های فراوان آداب و رسوم یهودیان یمن ، شباهت بسیاری با آداب سفارادیها یافته است .
    فرضیه های مختلفی در مورد ورود یهودیان به یمن وجود دارد . برخی سکونت نخستین گروه های یهودی در یمن را به زمان حضرت سلیمان نسبت می دهند . طبق این فرضیه نخستین ساکنان یهودی یمن ، کسانی هستند که توسط حضرت سلیمان جهت تهیه طلا و نقره برای ساخت معبد مقدس به آن سرزمین فرستاده شده بودند . تاریخدان عرب ابوافدا (1881 ) قدمت زیست یهودیان در یمن را به سال 1451 قبل از میلاد نسبت می دهد . افسانه ای نیز یهودیان یمن را حاصل ازدواج "بلقیس" ملکه سبا با حضرت سلیمان می داند . بلقیس در آن زمان اریتره ، اتیوپی و یمن را تحت تسلط خود داشته است .
    در برخی منابع اشاره شده است که یهودیان صنعا ( پایتخت یمن ) 42 سال قبل از خرابی معبد اول و در زمان یرمیای نبی به این کشور مهاجرت کرده اند . در این گروه 000/75 نفری تعـــدادی از کاهنها و لوی ها هم حضور داشته اند .
    تعدادی از تاریخدانان ریشه یهودیان هبان ( از دیگر شهرهای یمن ) را به زمان سلطنت هرود ( پادشاه سرزمین یهودا ) در زمان رومی ها و قبل از خرابی معبد دوم نسبت می دهند . گویا هرود تعدادی از شهروندان خود را به عنوان نیروهای ذخیره جهت ارتش روم به هبان فرستاده بوده است .
    حکایت افسانه مانند دیگری میان یهودیان یمن متداول است که البته به ریشه آنها اشاره نداشته ولی گویای وضعیت دشوار آنها در یمن است . آنها معتقدند که در هنگام ساخت معبد دوم ، ایشان دستور عزرای نبی مبنی بر برگشت به سرزمین مقدس را نادیده گرفته و به همین خاطر مورد لعن ونفرین او قرار گرفته اند . این گروه از یهودیان فقر و بیچارگی خود را ناشی از این امر دانسته و از گذاشتن نام عزرا بر فرزندان خود اکراه دارند .
    وضعیت یهودیان در قرن های پنجم و ششم میلادی وضعیت مناسبی بوده است . در این محدوده زمانی حاکمان یمن روی خوشی به یهودیان نشان داده و حتی چند نفری از ایشان نیز به دین یهود گرویده اند . در قرن دهم با حاکم شدن فرقه زیدیه ( از فرقه های اسلامی ) بر یمن ، قوانین سختی بر یهودیان اعمال گردید . این روند تا حاکم شدن صلاح الدین ایوبی بر مصر ادامه داشت . گویا در زمان این سلطان دانشمند یهودی یمنی یعقوب بن نتنال با نوشتن نامه ای به هاراو موشه بن مــیــمــون ( هارامبام ) که به دربار صلاح الدین نزدیک بوده است از او می خواهد تا از طریق صلاح الدین بر حاکمان یمن فشار وارد کند تا ایشان از آزار و اذیت یهودیان دست بردارند .

    یهودیـــان یمن در طول تاریخ زیست در این سرزمین سختی های بسیاری را تحمل نموده اند . در سال 1922 امام یحیی ، حاکم یمن قانونی را تصویب نمود که به موجب آن کودکان یهودی زیر 12 سال که به هر دلیل پدر خود را از دست می دادند ، می بایستی تحت سرپرستی یک خانواده مسلمان قرار گرفته و با اقوام یهودی خود قطع رابطه نمایند . تاریخ یهودیان یمن ، افراد بسیاری را سراغ دارد که دارای ریشه ای یهودی بوده ولی طبق این قانون اسلام آورده اند . ابولرحمان الحریانی یکی از این افراد است که مدت کوتاهی نیز یک مسئولیت کلیدی را در یمن بر عهده داشته است .
    در فاصله بین سال های 1947 تا 1960 و به دنبال افزایش فشار بر یهودیان ، بیش از 000/50 نفر از یهودیان یمن به کشورهای دیگر منجمله فلسطین مهاجرت نموده اند . اسناد تاریخی نشان می دهد که در سال 1947 تنها در عدن ( یکی از شهرهای یمن ) 82 نفر از یهودیان توسط گروه های تندرو به قتل رسیده اند .
    در حال حاضر اجتماع یهودیان در یمن به دو اجتماع کوچک در بیت هراش و رایداه خلاصه می گردد. یهودیان ساکن بیت هراش از امکاناتی مانند کنیسا ، میقوه ، یشیوا و مدرسه علوم دینی دختران بهره مندند . این امکانات را یک گروه خارجی در این شهر فراهم نموده اند . در این شهر همچنین یک راو امور دینی یهودیان را مدیریت می کند . در رایداه که در 45 مایلی صنعا قرار گرفته است امکانات کمتری برای زیست یهودیان وجود دارد . در 11 دسامبر 2008 راو جوان این شهر (موشه یاییش النهاری ) توسط عوامل یک گروه تندرو به قتل رسید . این راو در هنگام قتل تنها 30 سال داشت . علی عبدا.. صالح رئیس جمهور یمن طی طرحی قصد دارد یهودیان باقی مانده در یمن را به شهر صنعا و به یک نقطه امن منتقل نماید . طبق این طرح هر خانواده یهودی قطعه ای زمین نیز جهت ساخت خانه دریافت خواهد کرد .
    در فاصله بین سال های 1861 تا 1993 و به دنبال افزایش فشار بر یهودیان یمن سه جنبش مسیحایی ( ماشیخ دروغین ) در یمن پدید آمد . آخرین این جنبش ها در فاصله 1888 تا 1993 اتفاق افتاد . در این جنبش شخصی به نام یوسف عبدا... ادعا نمود که ماشیخ است .
    یهودیان یمن از محدود یهودیانی هستند که در شنبه ها و اعیاد هر دو متن عبری و آرامی تورات را قرائت می نمایند . کودکان یهودی یمن تقریبا از 6 سالگی در خواندن تورات تسلط می یابند . یهودیان یمن ملودی خاصی برای قرائت تورات و همچنین متونی مانند طومار استر ، مراثی یرمیا ، میشله و تهیلیم دارند که مشابه آن را در کمتر جامعه ای از یهودیان دنیا می توان یافت . یهودیان یمن در کنیسا روی فرش می نشینند و حتی در حال حاضر و پس از مهاجرت نیز این رسم خود را حفظ کرده اند . گویا این سنت از رسم مسلمانان در مساجد یمن وام گرفته شده است .
    در بین یهودیان یمن دانشمندان بنامی نیز دیده می شوند . برای نمونه می توان به افراد زیر اشاره کرد :
    نتنئل بن یشعیا : این شخص در قرن 14 میلادی تفسیری به زبان عربی بر تورات نوشته است .
    سعدیا الدانی : ترجمه سه کتاب وییقرا ، بمیدبار و دواریم به عربی در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی
    اوراهام بن شلومو : ترجمه نویئیم به عربی
    داوید بر عمرام الدانی ( 1413-1430 م . ) : نویسنده میدراش هگادول
    در بین یهودیان یمن ( البته در زمان زیست در یمن ) گروههای مختلفی نیز شناسایی شده است . از این گروه ها می توان به گروه های بلدی(=برگرفته از واژه عربی بلد به معنای شهر)، شامی(= برگرفته از واژه شام پایتخت سوریه) و مایموندیس(=وابسته به بن میمون ( هارامبام )) اشاره نمود . تفاوت عقیدتی این سه گروه در پذیرفتن یا نپذیرفتن قبالا ، تلمود و میشنه تورا ( کتاب منسوب به هارامبام ) است . در برخی از متون نماز این سه گروه نیز تفاوتهایی دیده شده است . در حال حاضر اکثر یهودیان یمن از رسوم سفارادی تبعیت می نمایند .





  6. #26
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    یهودیان اسلواکی

    اين كشور با مساحت 49034 کیلومترمربع داراي مرز مشترك با اتريش، جمهوري چک، مجارستان، لهستان و اوكراين است. پايتخت آن «براتيسلاوا» (پرسبورگ) با جمعيتي بالغ بر پانصد هزار نفر مي‌باشد.
    اولين نشانه‌ها از مهاجرت يهوديان به اسلواكي، در اواسط قرن سيزدهم ميلادي ديده شده است. از قرون وسطي تا سال 1918 نيز جمعي از يهوديان به مجارستان مهاجرت نمودند. به همين جهت تاريخ يهوديان اسلواكي بسيار نزديك و پيوسته به تاريخ يهوديان مجارستان مي‌باشد. اسلواكي در حد فاصل زماني دو جنگ جهاني به جمهوري چك‌‌واسلواکی سابق تعلق داشته است. اين كشور از مارس 1939 تا آوريل 1945 استقلال يافت. اسـلواكي از اول ژانويه‌ی 1993 به عنوان يك جمهوري مستقل شمرده مي‌شود. در اسلواكي اكثراً يهوديان مذهبي و پيروان مكتب حصيديم سكونت داشته‌اند. در قرن چهاردهم ميلادي در شهر پرسبورگ، (كه اكنون براتيسلاوا ناميده مي‌شود) بالغ بر هشتصد يهودي سكونت داشته‌اند. تعقيب‌هاي پ‌ياپي و اخراج يهوديان از شهرها كه بيش‌تر به دلايل ضديهودي صورت مي‌گرفت، باعث ايجاد نزاع‌هاي خونين در اواخر قرن 15 و 16 ميلادي شد.
    پس از آن در قرن هفدهم و هجدهم ميلادي، تعداد زيادي از يهوديان به شهرهاي خود مراجعت كردند. اما آن‌ها در اين شهرها اغلب مواقع با بازرگاناني مشكل پيدا مي‌كردند كه آلماني‌الاصل بودند و در مقابل رقباي يهودی، از خود مقاومت نشان مي‌دادند. در اين زمان يهوديان زيادي از اين مناطق مهاجرت كردند. قسمت شمالي مجارستان كه متعلق به اسلواكي بود در آن زمان به عنوان مركز يهوديت شهرت داشت. سرشماري سال 1785 در پرسبورگ حاكي از وجود بزرگترين مركز يهوديت در اين شهر بوده است. دستورالعمل پادشاه وقت در سال 1781 ميلادي، اولين قدم در راستاي تساوي حقوق بود. زيرا بر اساس اين بخشنامه، اشتغال به كار و سكني يافتن يهوديان به سهولت صورت مي‌گرفت.
    پرسبورگ (براتيسلاواي فعلي) تا قرن نوزدهم به عنوان مركزي براي يهوديان روشنفكر و مذهبي در منطقه‌ی حكومت پادشاهی دانوب گسترش يافت. در اين منطقه نه تنها يك مركز رهبري- مذهبي پاي گرفت، بلكه مراجع مذهبي مشهور و آگاه از علوم مذهبي نیز تعليم يافتند. اين امر نشان خاصي از روشنفكري و تساوي حقوق بود. در قرن نوزدهم ميلادي، تعدادي انجمن غيرمذهبي تشكيل شد. بدين ترتيب رشد جامعه‌ی يهود، سير صعودي به خود گرفت. آمار سال 1930 حاكي از وجود 140000 يهودي در اسلواكي است، كه اكثراً از اهالي همان منطقه بودند. از اين تعداد، 44000 نفر داراي مليت اسلواكي بودند كه خود نشان دهنده‌ی رشد جامعه‌ی يهود بود. پس از توافق‌نامه‌‌ی مونيخ، مجارستان قسمتي از اسلواكي را به تملك خود در آورد. 90000 يهودي باقيمانده نیز، قرباني تعقيب‌هاي حكومت نازي شدند.
    پس از آن حكومت دست‌نشانده‌ی اسلواكي نيز قوانين ضديهودي وضع نمود. املاك آن‌ها را ضبط و آنها را روانه اردوگاه‌هاي كار اجباري نمود. بدين‌ترتيب اسلواكي نيز در سرازير نمودن يهوديان به اردوگاه‌هاي مرگ فعالانه همكاري داشت.
    در انقلاب مردمي اسلواكي در سال 1944 ميلادي، حدود يك تا دو هزار سرباز ضدشورش يهودي شركت داشتند. تا ماه مارس 1944 و همزمان با اشغال مجارستان توسط آلمان‌ها، بيش از ده هزار يهودي اسلواكي به مجارستان گريختند.
    در سال 1997 بالغ بر 6000 يهودي در اسلواكي به ويژه براتيسلاوا ، شهري كه در آن موزه يهوديت وجود دارد، سكونت داشتند.
    اما در حال حاضر تنها نكته‌اي كه نماينده‌ی جامعه‌ی يهود اسلواكي در صحت آن هيچ ترديدي ندارد عدم اطلاع ديگر كشورهاي جهان از وجود جامعه‌ی يهود در اسلواكي است. در حالي كه راجع به يهوديان پراگ يا بوداپست مطالب زيادي منتشر مي‌شود. شايد بتوان قصور در اين امر را بر عهده مورخين دانست.
    انجمن رسمي كليميان براتيسلاوا به عنوان جمعيتي كه كارمندان آن برنامه‌هاي اجتماعي را تدارك مي‌بينند، مديريت املاك رابر عهده دارند و پاسخگوي سوالات جامعه اكثريت راجع به يهوديت مي‌باشند، حدودا داراي 600 عضو مي‌باشد. براتيسلاوا به عنوان شهري قديمي و كوچك كه گرداگرد آن را سيلوهاي بتوني به جاي مانده از دوره‌ی كمونيستي احاطه كرده است، بيش‌تر شباهت به يك حوزه‌ی شهري دارد تا پايتخت اسلواكي. گرچه اسلواكي به جهت تغييرات در راستاي پيشرفت كه احيای اقتصاد را نيز به دنبال داشته بين ديگر كشورهاي اروپايي شناخته شده است، اما جامعه‌ی يهود در اين راستا متحمل تغييرات غم‌انگيزي شده است. اعضاي جامعه‌ی يهود همگام با جامعه‌ی اكثريت اسلواك، اثرات حكومت ناسيوناليستي و ضدبيگانه‌ی به جاي مانده از حكومت مترود سال‌هاي دهه‌ی نود ميلادي را به فراموشي سپردند. اسلواكي در سال 2004 به عضويت اتحاديه‌ی اروپا درآمد. حكومت اسلواكي تصميم بر مقاومت عليه تبعيض نژادي و مذهبي دارد كه كماكان سال‌ها پس از پايان حيات كمونيسم در سال 1989، عليه يهوديان كمابيش به چشم مي‌خورد. انتشار مطالب نويسندگان در روزنامه‌ی انجمن دانشجويان يهود تحت نام مستعار يا فقط ذكر اسم كوچك، خود نشاني از سال‌هاي خفقان دارد. اما امروزه اين مطالب با اسامي كامل به چاپ مي‌رسند.
    يكي از اعضاي انجمن معتقد است يهوديان اسلواكي امروزه در مقايسه با ده سال گذشته احساس تعلق بيش‌تري به موطن خود دارند. تقريبا اكثر اعضاي جامعه‌ی يهود، آينده‌ی مثبتي براي جامعه‌ی خود پيش‌بيني مي‌كنند.
    در راستاي جذب اجتماعات يهودي از مناطق ديگر در اتحاديه‌ی اروپا و اكثرا با حمايت دولت، برنامه‌هايي جهت بازسازي كنيساها ، تملك قبرستان‌ها و حتي برنامه‌هاي توريستي و تفريحي تدارك ديده مي‌شود. اما براي برنامه‌هاي مذهبي طرفداران زيادي وجود ندارد. رئيس انجمن كليميان براتيسلاوا كه نزديك به يك دهه است كه در اين سمت فعاليت دارد، مي‌گويد : «اكثر اعضاي جامعه‌ی ما، افراد به جاي مانده از كشتار يهوديان (هولوكاست) هستند كه به جهت رنجي كه متحمل شده‌اند تمايلي به مذهب ندارند. فرزندان آنان نيز كه در حكومت كمونيستي بزرگ شده‌اند، كم و بيش از طرز فكر مشابهي پيروي مي‌كنند. او معتقد است هدف اصلي انجمن، تامين زندگي اعضای جامعه به ويژه سالمنداني است كه هسته‌ی مرکزی جامعه محسوب مي شوند. در سال 1996 هم‌زمان با آغاز به كار رئيس انجمن، روزانه براي 25 عضو از اعضای سالمند، خوراك گرم ارسال مي‌شود. آمار اين افراد هم‌اكنون به 100 عضو افزايش يافته است. علاوه بر آن در سال 2001 سالن مركز اجتماعات و آشپزخانه‌ی انجمن كه روزانه خوراك گرم سرو می‌کند، افتتاح شده است. وجود امكان پذيرايي باعث مي‌شود ميهماناني كه براي ملاقات يكديگر آمده‌اند مدت زماني بيشتري را در سالن سپري كنند.
    علي‌رغم عدم وجود گرايشات مذهبي، انجمن داراي يك رهبر مذهبي جوان مي‌باشد. بدين‌ترتيب يهوديان براتيسلاوا نيز از جدال با مذهبيون در امان نيستند. اين جدال بيش‌تر از همه بر روي اجتماعات سكولار در بلوك شرق سابق موثر بوده است. جدال‌هاي مذهبي در جامعه‌ی يهودی براتيسلاوا، بسيار خفيف است. يكي از اعضاي گرداننده‌ی جامعه يهود مي‌گويد : «ما خواهان پراگ دوم نيستيم.»
    اعضای جامعه‌ی يهود براتيسلاوا، توجه خاصي نسبت به گذشته خود دارند و درصدد مقايسه انجمن‌ها با يك‌ديگر نيستند. زماني كه در سال 1867 ميلادي به يهوديان اجازه داده شد خارج از گتوهاي تعيين شده سكونت پيدا كنند، اين جامعه رو به اضمحلال بود چرا كه سكنه‌ی منطقه‌ی يهودي‌نشين قديمي براتيسلاوا در طي سال‌هاي دهه‌ی 60 ميلادي از موطن خود جدا شده بودند و اين جدايي تقريبا معادل نابودي بود. براتيسلاوا در زمان حكومت اتريشي‌ها و لهستاني‌ها تحت نام پرسبورگ مركز موثري از جهت دانش يهوديت به شمار مي‌رفت. تا قبل از جنگ جهاني دوم حدود 14 باب كنيسا در اين شهر داير بود. از اين تعداد تنها يك باب كنيساي مجلل به جاي مانده است كه پس از بازسازي فعال مي‌شود. مهم‌ترين جاذبه‌ی گردشگري اين شهر، آرامگاه Sofer Chatam ازحخاميم برجسته اروپا در قرن نوزدهم شمرده مي‌شود.
    از تمام نمادها و آثار يهوديت در براتيسلاوا نمونه‌اي در موزه‌ی فرهنگ يهود اين شهر موجود است. اما از آن‌جایي كه اين موزه تنها داراي چند اتاق است، امكان اجراي تاريخ پرسير و تحول يهوديت محدود بوده و كماكان امكان جابه‌جايي موزه به ساختماني بزرگتر فراهم نشده است .
    اما در نظر است در كنيساهايي كه به مرور بازسازي مي‌شوند نمايشگاه‌هايي برگزار شود. در سال 2001 اتحاديه‌ی انجمن‌هاي يهودي اسلواكي وجود يك‌صد باب كنيسا را در اين كشور مستند دانست. علاوه بر آن چهل باب كنيسا كه بسیاری از آن‌ها قرار است بازگشایی شوند، مجددا بازگشايي خواهند شد از نظر اين اتحاديه به جهت معماري، منحصر به فرد شناخته شده‌اند. اين اتحاديه در سال 2004 جهت بازسازي كنيساها از دولت كمك مالي دريافت نمود. علاوه بر این، اتحاديه پروژه‌ی بازسازي گورستان را آغاز نموده است. در اين كشور حدود 680 گورستان يهودي وجود دارد كه اين اتحاديه قرار است 70 تا 80 فقره از آن‌ها را احياء نمايد. رئيس اين اتحاديه مي‌گويد : «اولين بار است كه شاهد ابراز علاقه‌مندي دولت براي احياء قبرستان به طور داوطلبانه هستيم.»
    با وجود تمامي نكات مثبت ذكر شده، نگراني از بروز تمايلات ضد يهودي اجتناب‌ناپذير است. تخريب قبور يهوديان و يا نمادهاي يادبود كشتار يهوديان در هولوكاست، هر روزه افزايش مي‌يابد. علاوه بر آن بازماندگان هولوكاست هيچ‌گاه فراموش نخواهند كرد كه اسلواكي در جنگ جهاني دوم تحت رهبري «تيزو»، تنها كشوري بود كه از حكومت نازي‌ها حمايت مادي مي‌كرد و براي هر يهودي كه به بازداشتگاه‌هاي مرگ فرستاده مي‌شد به نازي‌ها پول پرداخت مي‌كرد.
    رئيس اتحاديه‌ی انجمن‌هاي يهودي اسلواكي، خبر از پيشرفت‌هاي انجام شده در اين كشور مي‌دهد : «در سال گذشته تئاتري راجع به زندگي رئيس جمهور اسلواكي در جنگ جهاني دوم به نام (تيزو) به روي صحنه رفت.» از آن‌جایي كه گمان مي‌كرديم اين قطعه در ستايش اوست، براي اعتراض به اجراي آن درصدد راه‌اندازي راه‌پيمايي بوديم. اما بسيار جاي تعجب بود كه در اين نمايش‌نامه، حقايق بدون هيچ‌گونه تعصبي به روي صحنه رفت. از نظر وي اين نكته بسيار مثبت است كه زماني‌ كه مسئله‌اي برضد علايق يهوديان مطرح مي‌شود، اول از همه جامعه‌ی اكثريت به آن معترض مي‌شوند. به طور مثال در سال گذشته مجلس اسلواكي بررسي قانون ارايه شده به مجلس از سوي وزارت دادگستري را متوقف نمود . در اين قانون خواسته شده بود كتمان موضوع هولوكاست جزء جرائم كيفري محسوب نشود.
    اسلواكي به عنوان عضو جديد اتحاديه‌ی اروپا، سعي در محترم شمردن عقايد ديگر كشورهاي عضو اين اتحاديه دارد. رئيس اتحاديه انجمن‌هاي يهودي اسلواكي در تاييد اين مطلب اظهار نمود : «دولت در نظر داشت در چند ماه گذشته به علت پايين بودن ميزان اجاره بهای پرداختي به دولت براي مراكز فرهنگی يهود، اين مركز را به فروش برساند. اما تمام كشورهاي عضو اتحاديه با اين امر مخالفت نمودند و به همين جهت ما كماكان در اين مركز مستقر هستيم.»

    کودکستان یهودی در برایتسلاو





  7. #27
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    يهوديان سورینام

    سورینام، کهن‌ترین جامعه یهود امریکای لاتین

    تا قبل از سال 1667 میلادی «سورینام» به انگلستان تعلق داشت. اما این کشور در سال 1667 طی معاوضه‌ای سورینام را به هلند منتقل نمود و نیویورک فعلی را در اختیار گرفت.
    سورینام در سال 1954 یک قسمت مستقل و دارای حقوق یکسان با هلند بود که در نهایت در سال 1975 میلادی استقلال کامل یافت.
    جمهوری سورینام واقع در شمال شرقی امریکای لاتین، با جمعیتی بالغ بر 480000 نفر، از تنوع مذهبی خاصی برخوردار است. در این جمهوری با وسعت 163265 کیلومترمربع، پیروان ادیان الهی، هندوها و مکاتب دیگر در کنار یک‌دیگر زندگی می‌کنند و تنها جامعه‌ی یهود است که سعی در جلوگیری از اضمحلال خود دارد.
    در گذشته‌ای نه چندان دور در پایتخت این جمهوری به نام پاراماریبو، دو کنیسای بسیار قدیمی وجود داشت که به واسطه‌ی معماری ویژه و کف شنی خود، از شهرت خاصی برخوردار بوده‌اند. اما چند سالی است که به علت سیر نزولی جامعه‌ی یهود، کنیسای کوچک سفارادی به نام «صدق و شالوم»، اجاره داده شده است. پس از انتقال کلیه‌ی اشیاء مقدسه از ساختمان، کنیسای مذکور به اجاره‌ی یک شرکت کامپیوتری درآمد. از آن پس در این ساختمان، یک کافی نت فعالیت دارد.
    مسئول انجمن کنیسای دیگر بنام «نوشالوم» می گوید : «ساختمان کنیسا را به جهت درآمد حاصله از اجاره‌ی آن، در اختیار شرکت کامپیوتری گذاشتیم. جامعه‌ی کوچکی چون ما از عهده‌ی خرج دو کنیسا برنمی‌آید».
    حدود 350 سال پیش مسـتعمره‌ی قدیم هلند یا به عبارتی سورینام فعلی، در حاشیه‌ی شمالی آمازون، محلی امن برای پناه بردن یهودیان تحت تعقیب شمرده می‌شد. اما در حال حاضر، جامعه‌ی یهود که کماکان زندگی خود را در این محل، امن و بی‌خطر می‌بیند به علت مسائل مالی، با انحلال دست و پنجه نرم می‌کند.
    یکی دیگر از مسئولین کنیسای «نوشالوم» می‌گوید : «ما قدیمی‌ترین جامعه‌ی یهود موجود در امریکای شمالی، مرکزی و یا جنوبی شمرده می‌شویم اما این امر از نظر جامعه‌ی یهود دنیا، امری عادی به نظر می‌رسد و از آن‌جایی که هیچ‌گونه کمکی دریافت نمی‌کنیم، مجبور به تعطیلی کنیسای دوم شدیم».
    از سال 1975 میلادی، هم‌زمان با اعلام استقلال مستعمره‌ی هلند، تولید خالص داخلی سالانه به طور محسوسی کاهش یافت. پس از آن، جمع کثیری از سکنه‌ی «سورینام» و به خصوص یهودیان، در پی استقلال به هلند گریختند و دیگر مراجعت ننمودند. این کشور کماکان با نتایج حاصله از جنگ‌های داخلی در اواخر دهه‌ی هشـتاد و اوائل دهه‌ی نود میلادی دست به گریبان است. مبارزه با مواد مخدر، مشابه با اکثر کشورها از جمله مسائل مهم در این کشور محسوب می‌شود. علاوه بر آن، هرروزه بر میزان خشونت بومیان علیه کارگران مهاجر برزیلی که در جستجوی طلا هستند، افزوده می‌شود.
    اما در سورینام، برخلاف بقیه‌ی کشورهای امریکای جنوبی که تنها در آن‌ها پیروان مسیحیت کاتولیک سکونت دارند، پیروان هر دین و آئینی در کنار یک‌دیگر به چشم می‌خورند. یکی از تجار معروف یهودی ساکن پاراماریبو، در ارتباط با این موضوع می‌گوید : «هیچ‌یک از مذاهب با یک‌دیگر مشکلی ندارند، بلکه همه‌ی مسائل، توسط سیاستمداران ایجاد می‌شود».
    تاریخ یهودیان سورینام به قرن هفدهم میلادی باز می‌گردد. در سال 1660 میلادی، جمع کثیری از یهودیان قبل از هلندی‌ها جهت گریز از دادگاه تفتیش عقاید در برزیل، به سورینام گریختند. این یهودیان به زبان پرتغالی تکلم می‌نمودند. تعدادی از این گریختگان متمکن شدند و عده‌ای نیز حتی برده‌دار بودند. در جنوب پایتخت سورینام منطقه‌ای وجود دارد که به علت وجود آثار به جای مانده از کنیسای «برخاو شالوم» (تاسیس شده به سال 1685 میلادی)، کماکان مورد توجه مورخین و زمین‌شناسان قراردارد.
    در حال حاضر، 27 درصد از جمعیت سورینام را هندوهای معتقدی تشکیل می‌دهند که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی به طور گسترده به این کشور مهاجرت نمودند. این سیر عظیم مهاجرت، عملا هندو را به عنوان اولین مذهب در این کشور تبدیل نمود. آمار پیروان دین اسلام نیز به علت تاریخ مستعمرات نسبتا بالاست . زیرا افراد زیادی برای کار در شالیزارهای برنج و مزارع نیشکر از جزیره‌ی «جــوا» در اندونزی به سورینام آورده شدند. در کنار پیروان مسیحیت پروتستان و آئین بودا‌، امروزه حدود 200 یهودی در سورینام سکونت دارند که از احترام خاصی نزد دیگر سکنه برخوردار می‌باشند. از تفکرات ضد یهودی هیچ خبری نیست. تعداد زیادی از واژگان جاری در زبان محاوره، حتی ریشه در زبان عبری دارند. به طور مثال، واژه‌ی «ترف» به معنای خوراک حرام، ریشه در لغت عبری «ترفا» دارد.
    تنوع مذاهب در هیچ منطقه‌ای قابل مقایسه با پاراماریبو، پایتخت سورینام نمی‌باشد. در پاراماریبو انجمن نوشالوم و جامعه‌ی اسلامی سورینام در مجاورت یک‌دیگر واقع شده‌اند. مسجد مسلمانان جزیره‌ی «جوا» نیز از میان یک صد مسجد موجود در این منطقه، به عنوان بزرگ‌ترین مسجد شمرده می‌شود. کنیسای نوشالوم نیز در سال 1719 میلادی تاسیس و پس از آتش‌سوزی در سال 1835 میلادی، مجددا بازسازی شده و در حال حاضر تنها کنیسای دایر در این کشور محسوب می‌شود.
    یکی از مسئولین بنیاد خیریه می‌گوید : «فرهنگ هریک از گروه‌های موجود برای ما محترم است. درصورتی که در میان این گوناگونی فرهنگ‌ها بزرگ شویم هیچ سئوالی مطرح نمی‌شود و وضعیت کاملا عادی خواهد بود. یکی از دوستان من هندو است، دوست دیگری دارم که مسلمان و اهل جوا است. بدین ترتیب با گوناگونی‌ها آشنا می‌شویم و هریک را ارج می‌نهیم. در مناسبت‌های مهم مثل جشن پسح، مسلمانان را دعوت می‌کنیم و در مناسبت‌های مهم آن‌ها نیز دعوت می‌شویم».
    پسح یا همان جشن خروج از مصر، بیش‌تر از هر مناسبتی باعث حضور یهودیان در کنیسا می‌شود. جمع کثیری در مراسم دو شب پسح (ســـدر) در انجمن کنیسای نوشالوم حضور می‌یابند. یکی از حضار که پدرش به عنوان سرباز از هلند به سورینام مهاجرت کرده است، معتقد است که تنها فرد متمکن یهودی در سال گذشته فوت کرده و تقریبا بقیه‌ی یهودیان به جای مانده، اکثراً از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند. اکثر متمکنین مهاجرت نموده‌اند و امکان استخدام یک رهبر مذهبی برای ما وجود ندارد.»
    در گذشته‌ای نه چندان دور در مراسم شب شبات، 28 نفر در کنیسا حضور می‌یافتند و برای مراسم عبادت صبحگاهی شبات، تنها 4 مرد شرکت می‌نمودند.
    با توجه به سیر نزولی اعضاء انجمن که ناشی از پیر شدن جامعه و خروج از مذهب می‌باشد و از طرفی به جهت تامین آینده این جمع کوچک، سالهاست که انجمن مذهبیون تندرو، تبدیل به یک انجمن لیبرال شده است. اما اعتدال در عقاید، پوشاننده‌ی همه مشکلات نیست. تعداد اعضای انجمن در حال حاضر، 125 نفر می‌باشد. آینده‌ی یهودیت در سورینام، مخاطره‌انگیز است. اما رئیس انجمن سورینام هنوز قطع امید نکرده و می‌گوید: «درگذشته یهودیان در سورینام با مشکلاتی روبه‌رو بودند. اما این کشور از قرن هجدهم به بعد از صمیم قلب پذیرای ما بوده است. بدین‌جهت ساختمان کنیسای «صدق و شالوم» را هرگز نخواهیم فروخت. شاید زمانی مجددا کنیسا شروع به فعالیت نماید. آینده برکسی روشن نیست».





  8. #28
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    يهوديان آرژانتین

    كشور آرژانتين با مساحتي حدود 2/78 كيلومترمربع در آمريكاي جنوبي واقع شده است. بيش از نود درصد از جمعيت 36 ميليوني اين كشور كاتوليك هستند. پايتخت اين كشور بوينس آيرس و زبان رسمي آن اسپانيايي است.

    الف – قدمت يهوديان آرژانتين
    در دوراني كه آرژانتين جزء مستعمرات اسپانيا شمرده مي‌شد مهاجرت يهوديان آنهم اكثراً غيرقانوني و پراكنده صورت مي‌گرفت. پس از استقلال اين كشور در سال 1810 ميلادي امكان ايجاد جوامع يهودي فراهم شد كه البته به تدريج از سال 1840 به بعد اين جوامع با مهاجرت‌ها شكل گرفت. در سال 1853 ميلادي آزادي كامل در اجراي مذهب براي غيركاتوليك‌ها به تصويب رسيد. به دنبال اين مصوبه در سال 1868 ميلادي اولين انجمن يهوديان آرژانتين به نام «كنگره يهوديان جمهوري آرژانتين» تاسيس شد. به دنبال قتل و عام يهوديان روسيه در سال 1881 مهاجرت يهوديان اروپاي شرقي به آرژانتين سير صعودي به خود گرفت. اما با آغاز صده جديد ميلادي فعاليت‌هاي سياسي صهيونيستي و گروه‌هاي انقلابي نيز در اين كشور آغاز شد. مدت كوتاهي پس از انقلاب روسيه در سال 1917 ميلادي و اعلام برابري حقوق بلشويسك‌ها و يهوديان روسي، اولين قتل و عام يهوديان در صده جديد صورت گرفت. بدين ترتيب طي سال 1920 حدود هفتاد هزار يهودي به ويژه از اروپاي شرقي روانه آرژانتين شدند. مدت كوتاهي پس از آن با آغاز فعاليت حركت‌هاي ناسيوناليستي در آلمان در سال 1933 نيز مجددا حدود چهل هزار يهودي ديگر به جمع يهوديان آرژانتيني پيوستند.
    بدين ترتيب در سال 1933 «انجمن خيريه يهوديان» و در سال 1935 «اتحاديه تامين سرپناه» و در سال 1938 انجمن يهوديان آرژانتين با داشتن بخش‌هاي اجتماعي، آموزشي و فرهنگي تاسيس شد. مدت كوتاهي پس از آن در سال 1940 اولين شماره «هفته نامه يهوديان» نيز منتشر شد.
    دولت آرژانتين هرگونه حركت ضديهودي توسط وابستگان نازي را سركوب مي‌نمود. اما بعدها درخواست پناهندگي براي يكي از فعالين حزب نازي به نام ‌«آدولف آيشمان» باعث ايجاد تنش شد. اين تنش‌ها با ربودن آيشمان در سال 1960 گسترش بيشتري يافت.
    در حال حاضر آرژانتين داراي هفتمين انجمن بزرگ يهودي مي‌باشد كه اكثر اعضاء آن در پايتخت سكونت دارند . تاكنون در اين كشور دو فرماندار و يك وزير كار يهودي انتخاب شده‌اند. تاثير يهوديان بر اموراقتصادي، فرهنگي، علمي، آموزشي و هنري در اين كشور بسيار چشم‌گيراست.

    ب- يهوديان آرژانتين در قرن 21 ميلادي
    طي چند سال اخير بحران اقتصادي موجود در آرژانتين بي‌تاثير برروي جامعه يهود نبوده است. بررسي‌هاي جديد حكايت از وضعيت نامناسب يهوديان دارد. طي سال‌هاي دهه شصت ميلادي نيمي از جامعه يهود كه در حال حاضر تعداد آنها به 200000 نفر مي‌رسد جزء طبقه متوسط به شمار مي‌آمدند، اما در حال حاضر تنها 25 درصد آنها از قشر متوسط هستند و بقيه در مرز خط فقر يا زير خط فقر قرار دارند. براساس تحقيقات انجام شده، تعداد افرادي كه تحت حمايت ارگان‌هاي انجمن قرار دارند طي سال‌هاي اخير از 4000 نفر به 20000 نفر افزايش يافته است. تنها به ده درصد از 200000 دانش‌آموزان يهودي روزي يك بار در مدرسه خوراك گرم داده مي‌شود. علاوه بر آن 1700 خانوار يهودي در بوينس آيرس منزل خود را از دست داده‌اند. حدود 300 خانوار يهودي تحت حمايت كامل درماني و تغذيه كنيساي ايمانوئل به عنوان يك مركز خيريه يهودي قرار دارند. مراجعه ماهانه حدود 500 نفر جوياي كار به انجمن خبر خوش‌آيندي نيست اما از طرفي نشان‌دهنده حيات جامعه يهود است و اينكه آن‌ها به دنبال تلاش و پيشرفت هستند. اما اعداد مذكور هيچيك وضعيت اجتماعي يهوديان آرژانتين را شرح نمي‌دهند. گفته مي‌شود هر چهارشنبه صبح يهوديان كثيري كه زماني خود جزء طبقه متوسط محسوب مي‌شدند به ارگان‌هاي حمايت كننده انجمن براي گرفتن صبحانه يا بسته خوراكي روز خود مراجعه مي‌كنند. در گزارشات ديگري به احساس تلخ يهودياني اشاره شده كه بايد با وضعيت جديد و نامناسب خود عادت كنند. در اين ميان حتي افرادي ديده مي‌شود كه به هيچ وجه مايل به ترك منزل خود نيستند. گرچه به علت عدم توانايي مالي قبوض برق را پرداخت نمي‌كنند و در تاريكي مي‌نشينند. اما در مقابل هستند افرادي كه تحمل اين دوره سخت را داشته‌اند و براي صرف خوراك گرم به راحتي به خوراك‌خوري انجمن مراجعه مي كنند .
    البته به مرور زمان و با بهره‌گيري از سياست خصوصي‌سازي ، فراهم آمدن امكان واردات و تبليغات از حجم مشكلات اقتصادي آرژانتين كاسته شده است. اما از جهتي فراهم آمدن امكان واردات باعث از هم پاشيدگي بسياري از واحدهاي اشتغال كوچكي شده كه اكثرا يهوديان در آنها به كار اشتغال داشتند. حتي انجمن نيز به عنوان يك ارگان، از بحران اقتصادي موجود ميان بانك‌هاي يهودي رهايي نداشته است. زيرا انجمن، قسمت اعظم سرمايه خود را در اين بانك‌ها سرمايه‌گذاري نموده بود. بدين ترتيب انجمني كه زماني از وضعيت خوبي برخوردار بود هم اكنون ده‌ها هزار دلار بدهي دارد.

    در اين ميان طي چند سال اخير موسساتي تاسيس شدند تا شايد بتوانند مبالغي براي حل اين بحران جمع‌آوري نمايند. در اين راستا يكي از موسسات خيريه يك ميليون دلار جهت امور خيريه به انجمن آرژانتين اهدا نمود. با بهره‌گيري از اين وجه برنامه‌اي تنظيم شد كه براساس آن روزانه چند وعده خواركي به افراد مستمند يهود داده شود. عده‌اي از اعضاء متمكن انجمن موسسه خيريه‌اي براي جمع‌آوري صدقه تاسيس نمودند كه ارايه كمك به سالمندان يهودي از نظر دارويي و خوراكي از جمله برنامه‌هاي آنها محسوب مي‌شود. اين موسسه اخيراً نيز 12 آپارتمان براي خانواده‌هاي مستمند و بي سرپناه ارايه داده است. علاوه بر آن مركزي جهت كاريابي و شركت در دوره‌هاي آموزشي تاسيس شد. اين موسسه توانسته است تاكنون سالانه حدود يك هزار امكان شغلي فراهم كند. اما متاسفانه كماكان هر ماهه بر تعداد جويندگان كار افزوده مي‌شود. اخيرا در بوينس آيرس قرارداد همكاري ميان يك بانك امريكايي و يك بانك محلي يهودي براي سرمايه‌گذاري به ميزان 7/3 ميليون دلار به امضاء رسيده است كه براساس آن طي سه سال آينده فعاليت‌هاي انجمن در كل آرژانتين گسترش خواهد يافت. براساس اين طرح دستيابي سالانه به ده هزار امكان شغلي نيز ميسر مي‌شود.
    علاوه بر آن به دانش‌آموزاني كه در مدارس يهودي اشتغال به تحصيل ندارند در هفته دو جلسه تعليمات ديني يهودي آموزش داده مي‌شود. اما با وجود تمام امكانات ارايه شده مهاجرت به اسرائيل اجتناب ناپذير است. مهاجرين آرژانتيني تا حدود يكسال بعد ازمهاجرت به عنوان تنها مهاجرين غربي مبلغي معادل 2000 دلار كمك هزينه مالي دريافت مي‌نمايند. آنها با دريافت اين مبلغ دوره اقامت را با مشكلات كمتري سپري مي‌نمايند.
    آمار مربوط به سال 2001 حاكي از مهاجرت سالانه 1500 آرژانتيني دارد، كه اين عدد نشان‌دهنده رشدي به ميزان سي درصد مي‌باشد.
    سردبير هفته‌نامه يهودي - اسپانيايي «آورورا» معتقد است بسياري از يهودياني كه به تازگي دچار بحران اقتصادي شده‌اند ترجيح مي‌دهند در موطن خود بمانند. آنها به علت شرايط سختي كه با آن روبرو هستند بيم آنرا دارند كه نتوانند با امكانات ناچيز خود زندگي جديدي را بعد از مهاجرت آغاز نمايند. به همين جهت در موطن خود مي‌مانند چرا كه حداقل هموطنان آنها از مشكلات آها مطلع هستند و بان آنها نيز مشترك است. بسياري از مهاجرين نيز به مناطق مجاور اسپانيايي زبان مهاجرت مي‌كنند. گفته مي‌شود بسياري از اجتماعات يهودي در كشورهاي ديگر فاقد نيروي تازه نفس هستند و با ميل يهوديان آرژانتيتي را جذب مي‌كنند. حتي در نظر است براي مهاجرين يهودي از آرژانتين ، فرانسه و افريقاي جنوبي مبالغ ويژه كمك هزينه در نظر گرفته مي‌شود..

    ج – بازسازي كتابخانه آثار يهوديت در آرژانتين
    همه در خواب سنگيني بوديم كه ناگهان خانه به لرزه افتاد. تازه صبح كه بيدار شديم اطلاع دادند مركز آثار يهوديت به نام AMIA در مركز آرژانتين منفجر شده است.
    اين انفجار در سحرگاه هجدهم جولاي 1994 در مركز شهر بوينس آيرس رخ داد. حدود 85 نفر در اين انفجار جان باختند، 300 نفر مجروح شدند و به بيش از 400 منزل مسكوني و تجاري خسارت وارد شد. پس از سالها هنوز عاملين اصلي انفجار شناخته نشده‌اند.
    به محض شنيدن خبر، نوجوانان كليمي خود را به محل رساندند و پس از شركت در جلسه آموزشي مشغول به جستجو در آوارها براي نجات بازماندگان شدند. اما اين انفجار نه تنها مرگ انسان‌ها را بدنبال داشت بلكه كتابخانه مركزي را نيز ويران كرده بود. در طبقات سوم و چهارم ساختمان مذكور انستيتو علوم يهودي استقرار داشت. امروزه اين مركز به نام انستيتو تحقيقات يهودي يا بنياد IWO معروف است. مهمترين بخش اين موسسه، قسمت بايگاني و كتابخانه آن محسوب مي‌شد. اين موسسه تنها مركز منحصر به فردي به شمار مي‌رود كه در آن اسناد و كتب متعددي به زبان ييديش، اسناد مربوط به تاريخ يهود در آرژانتين، انتشارات متعددي به جاي مانده از دوران قبل از نازي ، مقالات و اشيايي مربوط به فرهنگ يهودي را در خود جاي داده است. اين انستيتو در سال 1925 با هدف تحقيق در فرهنگ يهود به ويژه در اروپاي شرقي تاسيس شد و در سال 1928 شعبه آن در بوينس آيرس بنا نهاده شد.
    اما اين مركز پس از انفجار دقيقا مانند سيبي كه به دو نيم شود به دو تكه تقسيم شد و عملاً نيمي از آن از ميان رفت.
    هم‌زمان در كنار نيروهاي كمكي كه به دنبال بازماندگان زيرآوار مي‌گشتند بيش از هشتصد نوجوان يهودي از طرف كتابخانه مشغول جستجو در آوارها شدند. آنها كوچكترين تكه كاغذي را جمع‌آوري مي‌كردند. پس از آن از مدارس نيز در اين راستا كمك گرفته شد.
    در يازدهمين سالگرد اين انفجار و به دنبال تهيه گزارشي از جوانان دست‌اندركار ، پرده از خاطرات جالبي برداشته شد آنها در اين گزارش براي اولين بار راجع به فعاليت‌هاي خود لب به سخن گشودند. اكثراً مايل به ظاهرشدن مقابل دوربين نبودند. يكي از آنها مي‌گويد: «من در آن موقع فقط 15 سال داشتم ولي چون مي‌خواستم كمك كنم خودم را 18 ساله معرفي كردم. با اين سن كم حين جمع‌آوري تكه‌هاي كاغذ به اجسادي برمي‌خوردم كه مسلما براي سن من اصلا مناسب نبود».
    جواناني از اين دست زياد ديده مي‌شود. آنها به اين ترتيب هرگونه خطري را در ميان آوارها به جان خريدند. هر لحظه امكان ريزش مجدد آوار وجود داشت. مدتي بعد بوي تعفن شديد ادامه كار را سخت‌تر نمود. در هر جستجويي در زيرآوار احتمال برخورد با يك جسد بعيد نبود. اما علت شركت جوانان در اين پروژه چه بود ؟ يكي از آنها در پاسخ به اين سئوال معتقد است كه آنها به علت سن خود بي‌پروا و جسور بودند و در مقایسه با بزرگسالان ترس كمتري هم داشتند.
    اما با جمع‌آوري همين تكه‌هاي كاغد تعداد بي‌شماري نوشته‌جات، نوارهاي ضبط، اشياء و بيش از هفتاد جلد كتاب بازسازي شدند. بدين‌ترتيب تعدادي از كتاب‌ها كه از دوره نازي‌ها به جاي مانده بودند مجددا بازسازي شدند . البته به جهت اين كه جستجوي تكه‌هاي كاغذ از زير آوار و تدوين آنها به صورت كتاب دو امر كاملا جداگانه محسوب مي‌شدند براي آنها دوره‌هاي ويژه‌اي جهت «بازسازي كتب به كمك تكه كاغذها» برگزار شد.
    يكي از جوانان مي‌گويد «حقيقت امر اين است كه پس از مدتي نجات كتاب‌ها براي ما گاهاً مفهوم نجات يك موجود ذي‌حيات را از آوارها تداعي مي‌نمود».





  9. #29
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    يهوديان بحرين

    «من خود را يك عرب يهودي بحريني مي‌دانم و به آن افتخار مي‌كنم». ديداركنندگان از بحرين هميشه غافلگير مي‌شوند از اين كه مي‌بينند يهوديان و عرب‌ها در اينجا با يكديگر زندگي و كار مي‌كنند اما براي بحريني‌ها عجيب است كه مردم اين شرايط را، غيرطبيعي مي‌بينند. روبن دي روبن 46 ساله، يهودي بحريني مي‌گويد: «من هيچ جا را به جز بحرين نمي‌شناسم. من اينجا به دنيا آمدم و دوستانم اينجا هستند. شب‌ها و روزهايم را با آنان گذرانده و كارم را نيز با آنها انجام مي‌دهم. تفاوت مذهب مسئله‌اي نيست. وقتي دوستانم به خانه من مي‌آيند در موقع نماز به اتاقي رفته و نماز مي‌خوانند. آنها نمي‌گويند: «اينجا خانه يك يهودي است و من در آن نماز نمي‌خوانم». تازه اين يك نمونه است. مردم اين را موضوع بزرگي مي‌بينند اما براي ما مسئله بزرگي نيست. اين جامعه يهودي در اوايل 1900 در بحرين ساكن شدند، اكثر آنها از عراق، ايران و هند آمدند، بازرگاناني كه بحرين را مكاني ايده‌آل براي زندگي يافتند. روبن مي‌گويد: «خانواده من در سال 1914 به طرف بحرين حركت كردند. هنگام ترك عراق هيچ اتفاقي برايمان نيفتاد. پدربزرگم يك بازرگان بود و وقتي به اين جا آمد تصميم گرفت در اينجا زندگي كند» پيش از تشكيل كشور اسرائيل در سال 1948، 600 يهودي در بحرين زندگي مي‌كردند، اما پس از هر جنگي در خاورميانه، يهوديان بحريني اين كشور را ترك نموده، اكثرشان به امريكا يا انگلستان رفتند. امروز تنها 30 يهودي در بحرين زندگي مي‌كند اما تعداد آنان روبه افزايش است. روبن مي‌گويد: «برادرم 5 فرزند دارد و بسياري ديگر كه اينجا زندگي مي‌كنند همه يك جفت بچه دارند. بنابراين ما در حال افزايش هستيم نه كاهش». مئير نانو 58 ساله اظهار مي‌كند: «هيچ كس تاكنون هيچ حرف نامطلوبي به من نزده و من اينجا احساس راحتي مي‌كنم. اينجا خانه ماست. واقعاً احساس مي‌كنيم بحريني هستيم. ما خدماتي را براي مردم كشورمان فراهم مي‌كنيم». روبن ادامه مي‌دهد: «و در سال 1948 اين خارجي‌ها بودند كه كنيسا را مورد حمله قرار دادند و فكر مي‌كنم يك خانه آتش گرفت، اما كسي آسيب نديد. برخي تصميم به رفتن گرفتند اما نه به اين خاطر كه شخصاً اتفاقي برايشان به وجود آمد. من سال 1967 را خيلي خوب به ياد دارم. تظاهراتي در خيابان‌ها برپا بود. 10 يا 12 ساله بودم و در مغازه‌مان ايستاده بودم. برادرم خواست كه كركره‌ها را بكشد، پليسي به او گفت اين كار را نكن ما اينجا هستيم، هيچ نگراني از اين بابت نداشته باشيد. تظاهرات خشونت‌آميز نبود. آنان فقط بر ضد اسرائيل فرياد مي‌زدند. دست به هيچ يك از مغازه‌ها يا خانه‌ها نزدند و من فكر نمي‌كنم حتي اگر پليسي آنجا نبود كاري مي‌كردند». روبن مي‌گويد: «براي من اسرائيل يك مليت است نه يك مذهب. مذهب يهوديت است اما آنها اين دو را با هم مي‌آميزند. اسرائيل يهوديت نيست». همه بحريني‌ها حقوق برابر دارند و دولت از ما حمايت مي‌كند. برادرم اينجا رئيس شركت‌هايي است كه در بحرين بورس هستند و برادر ديگرم كه به تازگي درگذشته است رئيس هيئت مديره شركت سينمايي بحرين بود. دولت بحرين به خوبي از ما مراقبت مي‌نمايد. وقتي امير قبلي «شيخ عيسي بن سلمان آل خليفه» سال گذشته درگذشت، امير فعلي «شيخ حاد بن عيسي آل خليفه» جامعه يهودي را خواست و به ما گفت: «چيزي براي نگراني وجود ندارد، دولت به همان سياست قبلي ادامه مي‌دهد. او به ما اطمينان داد كه چيزي تغيير نخواهد كرد». هر كدام از ما به تنهايي به ملاقات او رفتيم. نانو اضافه مي‌كند: «شيخ حامد به ما گفت هر بحريني متولد شده در بحرين كه به جاي ديگري مهاجرت نموده، حق دارد كه به بحرين برگردد و هر زماني كه مي‌خواهد يك گذرنامه بحريني بگيرد، و نظر به اين كه ما كنيساي قديمي را تجديد بنا نكرديم و حالا اين كنيسا در قسمت خوبي از شهر قرار نگرفته، وليعهد همچنين به ما گفت كه دولت زميني تهيه مي‌كند تا كنيساي جديدي بسازيم. او مي‌گويد: «يهوديان بحريني مانند عرب‌ها مسائلي را احساس مي‌كنند كه بستگي به خبرهاي نادرست در تبليغات دارد. مردم فكر مي‌كنند عجيب است كه در بحرين يهودي زندگي مي‌كند. من افتخار مي‌كنم كه در بحرين هستم. اهميتي به اين موضوع نمي‌دهم اما به نظر مي‌رسد مردم از اين كه يهوديان اينجا زندگي مي‌كنند غافلگير مي‌شوند. به محض اين كه جامعه محلي را شناختند، عقيده متفاوتي پيدا مي‌كنند. آنان به خاطر تبليغات در مسايل مبالغه به خرج مي‌دهند. مئير نانو اضافه مي‌كند: «مردم فرض مي‌كنند كه افراد يهودي كه با مسلمانان زندگي مي‌كنند احساس راحتي نمي‌كنند اما آنان هيچ چيز را نمي‌دانند». پسر برادر مئير، ابراهام نانو 31 ساله مدير شركت دارايي بحرين مي‌گويد: «يهوديان غربي چيزي درك نمي‌كنند. ما در اينجا مشكلي بين يهوديان و عرب‌ها نداريم و مشكل اعراب و اسرائيل وجود دارد نه مشكل عرب و يهودي. ابراهام عقيده دارد تعميم دادن اين موضوع بدون تفكر دقيق خيلي راحت است». مئير ادامه مي‌دهد : «وقتي من مٌردم، اميدوارم همين جا دفن شوم. گورستان ما يهوديان به خوبي نگه داشته شده و براي بيش از صد سال اينجا بوده است. درست پهلوي گورستان مسيحيان و قبرستان شيث قرار دارد. ما با هم زندگي مي‌كنيم و در صلح به سر مي‌بريم، راهي كه بايد اين گونه باشد».





  10. #30
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/07/06
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,834

    پیش فرض

    يهوديان افغانستان
    تاريخچه اوليه يهوديان افغانستان:
    به روايت معمول، آغاز ردپاي جوامع يهودي افغانستان به تبعيد يهوديان بعد از غلبه آشوريان (720 قبل از ميلاد) و تبعيد به بابل (560 قبل از ميلاد) برمي‌گردد. گرچه شواهد باستان‌شناسي چنداني در تاييد اين باور وجود ندارد با اين همه يافته‌هاي گوناگون و شواهد عمده‌اي وجود دارد كه حضور مستمر يهوديان را از قرن هشتم تا قرن بيستم در سرزمين افغانستان نشان مي‌دهد. تنها تعداد كمي از منابع، حضور يهوديان را در اين سرزمين قبل از قرن هشتم ذكر مي‌كنند. متن‌هاي مذهبي گوناگون به عربي و عبري در قرن دهم اشاره مي‌كند كه خاك شرق توسط جوامع يهودي پر شده است. خاك شرق طي سال‌هاي مياني (قرن هشتم تا چهاردهم) با خراسان (به معني سرزمين آفتاب) ارتباط داشت كه همان افغانستان شمالي بوده و با نواحي شمال شرق ايران و بخش‌هاي جنوبي آسياي مركزي همسايه بود. مفسران يهودي نيز خراسان را به عنوان ناحيه‌اي كه در آن يهوديان تبعيد شدند معرفي مي‌كنند. اين مفسران وجود يك جامعه يهودي پيشرفته را در اين ناحيه اثبات مي‌كنند. الحاج محمد الادريسي يك تاريخ‌نويس مسلمان (1166-1099 هـ.ق) نيز در تحقيق خود بر روي سلسله بني جلال، از جوامع يهودي در شهرهاي غزنه و نيشابور نام مي‌برد. بنيامين تودولايي در مورد جوامع يهودي غزنه و نيشابور گزارش مي‌دهد: غزنه شهر بزرگي است بر روي رود گازن ، جايي كه در حدود 80000 يهودي وجود داشت. غزنه از لحاظ تجاري اهميت دارد. در كوه‌هاي نيشابور، چهار نسل از بني‌اسرائيل به نام‌هاي نسل دان، نسل زبولون، نسل آشر و نسل نفتالي ساكن بوده كه در اسارت شَلمَن ِاسِر پادشاه آشور بودند. آنان شهرها و دهكده‌هاي بزرگي در كوه‌ها داشتند. آنها تحت قوانين غيريهودي‌ها نبودند، اما شاهزاده‌اي به نام آر. يوسف اَمَركلا لاوي داشتند و طلبه‌هايي در ميانشان وجود داشت.

    مراسم شب سدر در خانه مثیر سلیمان طوو
    کابل - افغانستان 1971
    سال‌هاي ميانه : منابع و مداركي به چندين مركز يهودي در افغانستان اشاره مي‌كند كه مهمترين آنها در شهرهاي مرو ، بلخ ، كابل ، نيشابور ، غزنه و هرات قرار دارند.
    مرو: تلمود بابلي حضور يهوديان را در آسياي مركزي در نيمه اول قرن چهارم هجري شرح مي‌دهد. منابع اسلامي اوليه (اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجري) نيز به حضور يهوديان در مرو اشاره كرده است. در آغاز قرن هشتم يك يهودي به نام عقيوا به عنوان جمع‌آوري كننده ماليات از جامعه يهوديان مرو ذكر شده است.
    بلخ در نزديكي مزارشريف جديد طي سال‌هاي ميانه گاهي «مادر شهرهاي دنيا» ناميده مي‌شد. جامعه يهودي بلخ در كتابي كه توسط يك جغرافيدان عرب در سال 846 بعد از ميلاد نوشته شده، ذكر شده است. در اين كتاب او به كساني اشاره مي‌كند كه خودشان را يهوديان خزر Khazars يا Karaites مي‌ناميدند و گروهي از بازرگانان بين‌المللي يهودي در اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم كه به عنوان يهوديان Radaniya شناخته مي‌شدند.
    كابل به عنوان يك مكان مركزي در راه‌هاي تجاري متصل به آسياي مركزي و هند قرار گرفته است. الادريسي جغرافيدان و طراح نقشه‌هاي جغرافيايي مسلمان، جامعه يهودي كابل را در كتاب خود ذكر كرده است و نخبه‌هاي بازرگان جامعه يهودي، كابل را مورد توجه قرار دادند. يهوديان كابل در محله جداگانه‌اي زندگي مي‌كردند كه دروازه آن در شبانگاه بسته و در صبح دوباره باز مي‌شد.
    قور: كشف يك گورستان يهودي در شهر قور در 1946 دليل بر وجود يك جامعه يهودي بزرگ درگذشته بوده است. قور در ناحيه كوهستاني شرق افغانستان واقع شده. تاريخ اولين سنگ قبرها (از 753-752م) و آخرين تاريخ (از 1249-1012م) مي‌باشد. نوشته‌هاي سنگ قبرها به عبري، آرامي و فارسيهود كه زباني با اجزاء فارسي و تركيب عبري – آرامي است كه به خط عبري نوشته مي‌شود و جامعه يهودي محلي به آن صحبت مي‌كردند مي‌باشد. اين سنگ قبرها نه تنها اسم و تاريخ دارند بلكه عناوين و منصب‌هاي محلي نيز دارند. به عنوان مثال، عنوان آلوت تنها به قضات داده مي‌شد، عنوان حاخام اشاره به معلمان يا ربي‌ها داشت. معلمان جامعه به طور كلي تحت عنوان ملمد ناميده مي‌شدند. ديگر القاب مثل زاقن و ياشيش به بزرگان جامعه يهودي. قور يك ديوان حاخامي داشت، يك كنيسا و مدرسه ديني براي كودكان و بزرگ‌ترها. به دنبال حمله مغول‌ها به اين ناحيه در ابتداي قرن 13 اعضاي جامعه يا فرار كردند يا مجبور به تغيير دين به اسلام شدند.
    هرات: براي مدتي طولاني، هرات خانه‌اي براي بزرگ‌ترين جامعه يهودي در قلمرو افغانستان بود. در قسمت‌هاي غربي كشور، يهوديان محلي به شكل فرهنگي با يهوديان ايران در ارتباط بودند. علاوه بر اين، 200 خانواده يهودي مشهدي در ايران در پي اجبار براي تغيير دين به اسلام در طي سال‌هاي 1840-1838 م. در هرات ساكن شدند. اين مهاجران جديد به استحكام موسسات يهودي كمك نموده و به طور كلي با زندگي يهوديان در افغانستان سهيم شدند. در قرن 19 و نيمه اول قرن 20، هرات اصلي‌ترين جامعه يهودي افغانستان بود. با اين وجود تغيير سرنوشت، يهوديان را مجبور به ترك آن شهر كرد. در دهه‌هاي گذشته زندگي يهوديان در هرات سازمان يافته نبود. در سال 1978 به دنبال حفاري‌هاي باستان‌شناسي كه در هرات جريان داشت، چهار كنيسا كشف شد كه همه آنها در قسمت‌هاي قديمي شهر باردوراني و موماندا قرار داشتند، ناحيه‌اي كه در گذشته به «همسايگي يهوديان» معروف بود. نام آن كنيساها مُلا آشور، يوآو ، غول و چهارمي بدون نام بود. در سال 1978 م. از كنيساي ملاآشور به عنوان يك مكتب استفاده مي‌شد، يك مدرسه ابتدايي اسلامي براي پسران. ساختماني كه قبلاً به نام كنيساي غول ناميده مي‌شد به يك خانه اسلامي براي نماز خواندن تبديل و مسجد بلال نام گرفت. تنها كنيساي يوآو با اكثر مشخصات اصلي‌اش حفظ شده است. در موماندا همسايه قديمي شهر هرات، كنيساي يوآو داراي يك بناي آجري گلي دو طبقه و يك حياط دروني مي‌باشد. صندوق تورا در ديوار غربي در مقابل اورشليم ساخته شده است. معماري تمام كنيساها يك اثر واضح ايراني را نمايش مي‌دهد.
    دوره جديد : در قرن شانزدهم سلسله مغولي هند، اسلام شيعه را در حالي پذيرفت كه آسياي مركزي و افغانستان تبعيت از اسلام سني را حفظ كردند باين ترتيب پيوندهاي سنتي كه بين يهوديان ايران، آسياي مركزي و افغانستان وجود داشت، از هم گسسته شد. از اواسط قرن 18 م. پادشاهي افغان به وسيله سلسله دوراني حكمراني شد كه سعي نمود از نفوذ غرب به خصوص انگليس بر جامعه افغان جلوگيري نمايد. اين موضوع به انزواي نسبي جامعه يهوديان محلي منجر گرديد. لباس سنتي يهوديان شبيه مسلمانان بود به استثناء نوعي كلاه مشكي كه مردان يهودي مي‌پوشيدند. بنا بر يك سنت، اين كلاه مشكي يك نشانه سوگواري براي ويراني بت‌هميقداش (بيتالمقدس) بود. برخي عقيه دارند كه يهودي‌ها مجبور بودند اين كلاه را به عنوان نشانه‌اي براي متمايز كردن خودشان از مسلمانان بپوشند. بسياري از يهوديان افغاني در تجارت نخ و ابريشم به خصوص در رنگرزي فعال بودند. درست كردن رنگ كه از باقيمانده خشك شده حشرات ماده، قرمزدانه تهيه مي‌شد و توسط دسته‌هاي پيشه‌وران به عمل مي‌آمد و دست‌ها را رنگين مي‌كرد باعث شد بسياري به دروغ عقيده داشته باشند كه اين مشخصه يهوديان افغانستان مي‌باشد. يهوديان افغانستان براي نماز و مطالعات مذهبي از زبان عبري استفاده مي‌كردند در حالي كه فارسيهود زبان اصلي جهت كاربرد روزانه بود. در هرات يهوديان حداقل به سه لهجه اصلي صحبت مي‌كردند. لهجه اصلي فارسيهود بود كه توسط يهوديان افغاني‌الاصل استفاده مي‌شد، در حالي كه مهاجران از مشهد و نسل‌هايشان لهجه محلي اصلي خود را ترجيح مي‌دادند. فقط كساني كه از يزد و شهرهاي ديگر ايران آمدند، استفاده از لهجه خودشان را ادامه دادند.
    قرن بيستم : اظهارنظرهاي گوناگوني با توجه به وسعت جمعيت يهوديان در افغانستان از آغاز قرن بيستم وجود دارد. منابع قديمي‌تر نزديك به چهل هزار نفر را برآورد كرده كه تقريباً در 60 جامعه زندگي نموده‌اند اما محققان جديد اين تعداد را بسيار اغراق‌آميز دانسته و به طور كلي با تعداد فقط چهار هزار نفر موافقت دارند. اين تعداد توسط رؤساي جوامع يهودي در افغانستان در اواخر سال 1940 م. گزارش شد. بايد اضافه كرد كه چند هزار نفر از آنان به اسرائيل مهاجرت كرده يا در قسمت‌هاي ديگر دنيا عمدتاً در آسياي مركزي و هند ساكن شدند. بنابراين تعداد كل يهوديان افغان در دنيا در اواسط قرن بيستم در حدود ده هزار نفر مي‌باشد. تحقيقي ديگر وجود تنها 15 جامعه يهودي را با حضور موقت بازرگانان يهودي شرح مي‌دهد. دو جامعه اصلي يهوديان افغانستان در شهرهاي كابل و هرات، هر يك با تعداد حدوداً دو هزار يهودي در طي دهه 1930 قرار داشتند. بلخ سومين جامعه بزرگ يهودي را داشت و تركيبي از مهاجران يهودي نواحي مختلف آسياي مركزي بود. جوامع يهودي كوچك‌تر در شهرهاي غزنه و قندهار قرار داشتند. تا اواسط قرن بيستم، يهوديان افغانستان تماس كمي با تجدد داشتند. به دليل زندگي در كشوري كه قدرت‌هاي خارجي هرگز در آن ساكن نشده بودند، پيوندشان با جوامع يهودي همسايه در ايران، آسياي مركزي و هند محدود مي‌شد. با اين حال تنها در سال 1950 م. كه يهوديان به طور رسمي اجازه ترك افغانستان را داشتند، يهوديان بسياري در نيمه اول قرن بيستم آن جا را ترك كرده و برخي از آنان در اسرائيل ساكن شدند. تبليغات صهيونيستي به طور كامل در افغانستان ممنوع گرديد و با اين همه مهاجرت به آنجا فقط از اواخر سال 1951 م. اجازه داده شد. در سال 1967 م. تعداد يهوديان افغاني كه به اسرائيل مهاجرت نموده بودند به چهار هزار نفر رسيد. هر يك از سه جامعه اصلي (كابل – هرات و بلخ) بعد از دهه 1950 م. همچنان در افغانستان فعال مانده است. يك حبرا (انجمن يهوديان) كه در آن به نيازمندان كمك و به مراسم تدفين رسيدگي مي‌كردند و جامعه را در تماس با منابع قدرت نگه داشته و براي پرداخت ماليات‌ها مسئول مشخص مي‌ساخت. از 1952 م. يهوديان از خدمت در ارتش معاف شدند و مجبور بودند به جاي آن ماليات معيني را پرداخت نمايند. در 1990 م. تنها 15 تا 20 خانواده در كابل باقي ماندند كه آنان نيز به زودي آن جا را به قصد تركمنستان، ازبكستان و هند ترك كردند. تا سال 2001 م. حداقل دو يهودي در كابل شناخته شدند و معتقد بودند 5 يا 6 خانواده در هرات زندگي مي‌كنند. اسحاق لوي 69 ساله سرايدار كنيساي كابل در ژانويه 2005 درگذشت و براي به خاكسپاري در كوه زيتون در اورشليم برده شد. در حال حاضر تنها يك يهودي در افغانستان باقي مانده است.

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •