صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24

موضوع: امدی جانم به قربانت ( شعر )

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    کسي نیست در این گوشه فراموشتر از من
    وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
    هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
    ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
    می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
    اما که در این میکده غم نوشتر از من
    افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
    افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من
    بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش
    اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من
    گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
    ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
    بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
    خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
    با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
    بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
    آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
    دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
    وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
    آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
    و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
    از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
    یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من
    اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
    نیست در کوی توام نامه رسانی گل من
    گاه به مهر عروسان بهاری مه من
    گاه با قهر عبوسان خزانی گل من
    همره همهمه*ی گله و همپای سکوت
    همدم زمزمه*ی نای شبانی گل من
    دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
    شهسواری و به رنگینه کمانی گل من
    گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
    گه به خونم خط و گه خط امانی گل من
    سر سوداگریت با سر سودایی ماست
    وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من
    طرح و تصویر مکانی و به رنگ*آمیزی
    طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من
    شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی
    چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    شب همه بی تو كار من شكوه به ماه كردنست


    روز ستاره تا سحر تیره به آه كردنست

    متن خبر كه یك قلم بی تو سیاه شد جهان

    حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه كردنست

    چون تو نه در مقابلی عكس تو پیش رونهیم

    این‌هم از آب و آینه خواهش ماه كردنست

    نو گل نازنین من تا تو نگاه می‌كنی

    لطف بهار عارفان در تو نگاه كردنست

    ماه عبادتست و من با لب روزه‌دار ازین

    قول و غزل نوشتنم بیم گناه كردنست

    لیك چراغ ذوق هم این همه كشته داشتن


    چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه كردنست


    غفلت كائنات را جنبش سایه‌ها همه


    سجده به كاخ كبریا خواه نخواه كردنست


    از غم خود بپرس كو با دل ما چه می‌كند

    این هم اگر چه شكوه شحنه به شاه كردنست

    عهد تو سایه و صبا گو بشكن كه راه من

    رو به حریم كعبه لطف آله كردنست

    گاه به گاه پرسشی كن كه زكوه زندگی

    پرسش حال دوستان گاه به گاه كردنست

    بوسه تو به كام من كوه نورد تشنه را


    كوزه آب زندگی توشه راه كردنست

    خود برسان به شهریار ای ‌كه درین محیط غم
    بی تو نفس كشیدنم عمر تباه كردنست

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    همدمان یا رب کجا رفتند و یاران را چه شد



    دشمنی کی غالب آمد دوستداران را چه شد


    میکشد دل در خراباتم خراباتی کجا


    میکشد رنج خمار م میگساران را چه شد


    قحط سالی شد که عشق و عاشقی از یاد رفت


    نعمت و هم شکر آن نعمت گذاران را چه شد


    کس نپرسد در میان این خزان و تفرقه


    کآن بهار انس و جمع جو کناران را چه شد


    هر کجا دل مرده باشد دلبری ها مرده است


    لیک در سوگ محبت سوگواران را چه شد


    کو صلای ساقی و برگ صبوح عارفان


    ساز مرغان و سرود جویباران را چه شد


    جای مستان محبت بود کوی میکده


    کو چنان میخانه و آن باده خواران را چه شد


    در خرابات مغان مستان هوشیاری که بود


    آن بظاهر مست و باطن هوشیاران را چه شد


    زرد و زندانی شدیم از تنگنای زندگی


    یا رب آن آزادگان و گلعذران را چه شد


    نی سواران را هوای قهرمانی در سر است


    قهرمانان را چه آمد شهسواران را چه شد


    خر مگس شاهین شد و صید کبوتر میکند


    شاهبازان را که زد شاهین شکاران را چه شد


    روزگاری بود و دورانی ندانم ای فلک


    بر سر دوران چه آمد روزگاران را چه شد


    هر عروس معنی را گوهری میشد نثار


    با عروسان هنر گوهر نثاران را چه شد


    کس نمی خواهد نشاندن تیر آهی بر هدف


    آن سحر خیزان و آن شب زنده داران را چه شد


    بر مدار می چرخید چرخ روزگار


    آن مدیران و آن گردون مداران را چه شد


    رشحه فیضی نزاد و گلبن عیشی نرست


    چشمه خورشید و چشم ابر و باران را چه شد


    غنچه خندان نماند و قمری نالان نخواند


    عشوه صد برگ و غوغای هزاران را چه شد


    خارها سر بر کشید و گلبنان پژمرد و ریخت


    جز خزان دیگر نمی بینم بهاران را چه شد


    شهر ری خالی شد از مهر و محبت خواجه گفت



    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد .

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    انس و جن

    بار الاها سن بیزه وئر بو شیاطین دن نجات
    اینسانین نسلین کسیب ، وئر اینسه بو جین دن نجات
    بیزدن آنجاق بیر قالیرسا ، شیطان آرتیب مین دوغوب
    هانسی رؤیا ده گؤروم من ، بیر تاپا مین دن نجات
    بئش مین ایلدیر بو سلاطینه گرفتار اولموشوق
    دین ده گلدی ، تاپمادیق بیز بو سلاطین دن نجات
    بیر یالانچی دین ده اولموش شیطانین بیر مهره سی
    دوغرو بیر دین وئر بیزه وئر بو یالان دین دن نجات
    هر دعا شیطان ائدیر ، دنیا اونا آمین دئییر
    قوی دعا قالسین ، بیزه سن وئر بو آمین دن نجات
    ارسینی تندیرلرین گوشویلاریندا اویناییر
    کیمدی بو گودوشلارا وئرسین بو ارسیندن نجات
    یا کرم قیل ، کینلی شیطانین الیندن آل بیزی
    یا کی شیطانین اؤزون وئر بیرجه بو کین دن نجات
    اؤلدورور خلقی ، سورا ختمین توتوب یاسین اوخور
    بار الاها خلقه وئر بو حوققا یاسین دن نجات
    دینه قارشی ( بابکی – افشینی ) بیر دکان ائدیب
    بارالاها دینه ، بو بابکدن ، افشین دن نجات
    ( ویس و رامین ) تک بیزی رسوای خاص و عام ائدیب
    ویس ده اولساق ، بیزه یارب بو رامین دن نجات
    شوروی دن ده نجات اومدوق کی بیر خئیر اولمادی
    اولماسا چای صاندیقیندا قوی گله چین دن نجات
    من تویوق تک ، اؤز نینیمده دوستاغام ایللر بویو
    بیر خوروز یوللا تاپام من بلکی بو نین دن نجات
    « شهریارین » دا عزیزیم بیر توتارلی آهی وار
    دشمنی اهریمن اولسون ، تاپماز آهین دن نجات
    ترجمهٔ فارسی :


    بار خدایا تو ما را از چنگ این شیاطین نجات بده
    نسل انسان را بریده : انسان را از چنگ این جن نجات بده
    از ما اگر یکی می ماند ، شیطان هزار می زاید و اضافه می شود
    در کدام رویا می توانم ببینم ، که یک از چنک هزار نجات یابد
    پنج هزار سال است که گرفتار این سلاطین شده ایم
    دین هم آمد ، از چنگ سلاطین نجات پیدا نکردیم
    یک دین دروغین هم یکی از مهره های شیطان شده است
    دینی حقیقی به ما بده ، ما را از این دین دروغین نجات بده
    هر دعائی که شیطان می کند ، دنیا آمین می گوید
    بگذار دعا بماند ، تو به ما را از چنگ آمین نجات بده
    کارد ( تنورشان ) داخل کوزه شان می رقصد
    کیست که این کوزه ها را از چنگ کارد تنور نجات دهد
    یا کرم کن ، از چنگ شیطان کینه توز نجاتمان بده
    یا که خود شیطان را از چنگ این کین نجات بده
    مردم را می کشد ، سپس برایش ختم گرفته و یاسین می خواند
    بار خدایا خلق را از چنگ این یاسین و حقه نجات بده
    در مقابل دین ( بابک و افشین ) را بهانه قرار داده
    بار خدایا دین را ، از چنگ ( بهانه ) بابک و افشین نجات بده
    مانند ( ویس و رامین ) ما را رسوای خاص و عام کرده است
    ویس هم باشیم ، یارب ما را از چنگ رامین نجات بده
    امید نجات از شوروی داشتیم که خیری ندیدیم
    یکباره بگذار در صندوقچه چای از کشور چین نجات بیاید
    من مانند مرغی ، سالهاست که در لانه خود زندانیم
    خروسی بفرست تا بلکه از این زندان نجات یابم
    عزیز من « شهریار » هم آهی پر اثر دارد
    دشمنش اهریمن هم باشد نمی تواند از آه او نجات یابد

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    علی آن شیر خدا شاه عرب

    الفتی داشته با این دل شب
    شب ز اسرار علی آگاه است
    دل شب محرم سرّالله است
    شب علی دید به نزدیکی دید
    گرچه او نیز به تاریکی دید
    شب شنفته ست مناجات علی
    جوشش چشمه عشق ازلی
    شاه را دیده به نوشینی خواب
    روی بر سینه دیوار خراب
    قلعه بانی که به قصر افلاک
    سر دهد ناله زندانی خاک
    اشکباری که چو شمع بیزار
    می فشاند زر و می گرید زار
    دردمندی که چو لب بگشاید
    در و دیوار به زنهار آید
    کلماتی چو در آویزه ی گوش
    مسجد کوفه هنوزش مدهوش
    فجر تا سینه ی آفاق شکافت
    چشم بیدار علی خفته نیافت
    روزه داری که به مهر اسحار
    بشکند نان جوینش افطار
    ناشناسی که به تاریکی شب
    می برد شام یتیمان عرب
    پادشاهی که به شب برقع پوش
    می کشد بار گدایان بر دوش
    تا نشد پردگی آن سرّ جلی
    نشد افشا که علی بود و علی
    شاه بازی که به بال و پر راز
    می کند در ابدیت پرواز
    شهسواری که به برق شمشیر
    در دل شب بشکافد دل شیر
    عشق بازی که هم آغوش خطر
    خفت در خوابگه پیغمبر
    آن دم صبح قیامت تاثیر
    حلقه در شد از او دامن گیر
    دست در دامن مولا زد در
    که علی بگذر و از ما مگذر
    شال شه وا شد و دامن به گرو
    زینبش دست به دامن که مرو
    شال می بست و ندایی مبهم
    که کمربند شهادت محکم
    پیشوایی که ز شوق دیدار
    می کند قاتل خود را بیدار
    ماه محراب عبودیّت حق
    سر به محراب عبادت منشق
    می زند پس لب او کاسه ی شیر
    می کند چشم اشارت به اسیر
    چه اسیری که همان قاتل اوست
    تو خدایی مگر ای دشمن دوست
    در جهانی همه شور و همه شر
    ها علیٌّ بشرٌ کیف بشر

    کفن از گریه ی غسّال خجل
    پیرهن از رخ وصّال خجل
    شبروان مست ولای تو علی
    جان عالم به فدای تو علی

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    از زندگانيم گله دارد جوانيم
    شرمنده ى جوانى از اين زندگانيم

    دارم هواى صحبت ياران رفته را
    يارى كن اى اجل كه به ياران رسانيم

    پرواى پنج روز جهان كى كنم كه عشق
    داده نويد زندگى جاودانيم

    چون يوسفم به چاه بيابان غم اسير
    وز دور مژده ى جرس كاروانيم

    گوش زمين به ناله ى من نيست آشنا
    من طاير شكسته پر آسمانيم

    گيرم كه آب و دانه دريغم نداشتند
    چون ميكنند با غم بى همزبانيم
    اى لاله ى بهار جوانى كه شد خزان
    از داغ ماتم تو بهار جوانيم

    گفتى كه آتشم بنشاني، ولى چه سود
    برخاستى كه بر سر آتش نشانيم

    شمعم گريست زار به بالين كه شهريار
    من نيز چون تو همدم سوز نهانيم

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    چند بارد غم دنیا به تن تنهایی وای بر من تن تنها و غم دنیایی
    تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
    که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
    لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست
    حیف از ناله معصوم هزارآوایی
    آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
    گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی
    من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت
    در همه شهر به شیرینی من شیدایی
    تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
    از چراغی که بگیرند به نابینایی
    همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش
    بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی
    گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر
    با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی
    انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی
    از جمال و عظمت چون افق دریایی

    دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
    منم و حسرت بوسیدن خاک پایی
    شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
    گر برای دل خود ساخته ای دنیایی

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    شعری که شهریار برای هفتاد سالگی اش سروده است :

    سنین عمر به هفتاد میرسد ما را

    خدای من که به فریاد میرسد ما را

    گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند

    دگر چه فایده از یاد میرسد ما را


    حدیث قصه سهراب و نوشداروی او

    فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را


    اگر که دجله پر از قایق نجات شود

    پس از خرابی بغداد میرسد ما را


    به چاه گور دگر منعکس شود فریاد

    چه جای داد که بیداد میرسد ما را


    تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر

    علی و آل به امداد میرسد ما را


  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض

    به اختیار گرو برد چشم یار از من


    که دور از او ببرد گریه اختیار از من







    به روز حشر اگر اختیار با ما بود



    بهشت و هر چه در او از شما و یار از من









    سیه تر از سر زلف تو روزگار من است



    دگر چه خواهد از این بیش روزگار از من









    به تلخکامی از آن دلخوشم که می ماند



    بسی فسانه شیرین به یادگار از من









    در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر



    دگر چه داری از این بیش انتظار از من








    به اختیار نمی باختم به خالش دل



    که برده بود حریف اول اختیار از من








صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •