در چهار مورد زينب عليهاالسلام - اين پاسدار بزرگ ميراث امامت - توانسته است از جان امام زين‌العابدين عليه السلام - تنها يادگار حسين بن علي عليه السلام - به عنوان امام چهارم و امام زمانش دفاع کند، و جان او را از تجاوز دشمن، و گرداب‌هاي سهمگين‌ حوادث محفوظ بدارد:

1- در روز عاشورا ، آنگاه که سيدالشهدا همه ياران و برادران خود را از دست داده بود، و به عنوان اتمام حجت و امتحان دشمن، درخواست يار و ياور مي‌کرد.

امام زين ‌العابدين عليه السلام فرزند بيمار امام حسين عليه‌السلام (قابل ذکر است که امام زين العابدين عليه السلام به صورت مقطعي و مثل همه انسان‌ها که بيمار مي‌شوند؛ در ايام عاشورا به مصلحت خداي سبحان بيمار شدند و پس از مدتي هم سلامتي کامل خود را به دست آوردند) در حالي که نه جهاد بر او واجب بود، و نه توانايي حرکت و فعاليت داشت،
با تن تب‌دار و افتان و خيزان، شمشير برداشت و روانه ميدان جنگ گرديد، اما حضرت زينب با سرعت دنبال او حرکت کرد، تا او را از رسيدن به ميدان باز دارد،

و امام حسين عليه السلام هم فرياد زد:

خواهرم! او را مهار کن و بازگردان! زيرا اگر او کشته شود، نسل پيامبر در روي زمين قطع مي‌گردد!(1)

و زينب عليهاالسلام بدين ترتيب جان امام زين‌العابدين را از قتل و کشته شدن حفظ کرد.


2- بعد از ظهر عاشورا ، آنگاه که دشمنان تبهکار، براي غارت اموال و دارايي بازمانده به خيمه‌هاي امام حسين عليه السلام هجوم بردند.

«شمر» خواست زين‌ العابدين عليه السلام را از پاي در آورد ،

اما زينب عليهاالسلام جلو دويد و فرياد زد:

تا من زنده هستم، نمي‌گذارم جان زين‌ العابدين عليه السلام در خطر افتد، اگر مي‌خواهيد او را بکشيد، اول مرا به قتل برسانيد!
دشمن وقتي وضع را چنين ديد، از کشتن زين‌ العابدين عليه السلام صرف‌نظر کرد.(2)


3- امام زين ‌العابدين عليه السلام براي «قدامة بن زائده» که از دوستان اهل‌بيت است، شرح مي‌‌دهد که :

وقتي در کربلا آن حادثه به سر ما آمد، و پدرم، برادرانم، عموهايم و تعدادي از خاندان و ياران ما
شهيد شدند، و زنان و دختران ما را براي اسارت به طرف کوفه بر شترها سوار کردند،

ناگهان چشمم به آن بدن‌هاي غرقه به خون به خاک غلتيده افتاد؛ چنان منقلب و پريشان حال شدم که، نزديک بود جان خود را از دست بدهم!

اما عمّه‌‌ام زينب عليهاالسلام متوجه وضع من شد و گفت:

اي يادگار جدّ، پدر، و برادرانم! چرا ببينم با جان خود بازي مي‌کني و نزديک است جان خود را از دست بدهي...؟! نگران نباش، و ناله و شيون سر نده،

اولاً به خدا سوگند تن دادن به اين مصائب و مشکلات، چيزي است که رسول خدا، با جد و پدر و عموي تو پيمان و عهد آن را برقرار کرده است.

ثانياً، خداوند از جماعت ممتازي از امت که ستمگران آنان را نمي‌شناسند، و نزد فرشتگان آسمان‌ها مقام والايي دارند پيمان گرفته است که، اين جسدهاي قطعه قطعه را جمع‌آوري کنند و مدفون سازند، و بر قبرهاي پدر تو و ساير شهيدان کربلا علامت‌هايي قرار دهند که، با مرور زمان هرگز محو و نابود نخواهد شد؟(3)

حضرت زينب عليهاالسلام با همان نيروي مافوق بشري و درايت معنوي، با قوت قلب و اعتماد به نفس شکوهمندي، زين ‌العابدين را دلداري داد، و جان او را از خطر مرگ و هلاک شدن محفوظ داشت!

4- زماني که «عبيدالله زياد» فرماندار کوفه، به امام زين ‌العابدين عليه السلام خشم گرفت و دستور داد، آن حضرت را به قتل برسانند، زينب عليهاالسلام در حالي که در دست مزدوران حکومت اموي اسير بود، زين‌ العابدين عليه السلام را در آغوش گرفت، و با خشم و خروش کوبنده‌اي فرياد زد:

«حسبک من دمائنا... والله لا افارقه، فان قتلته فاقتلني معّه!»(4)

اي پسر زياد! خونريزي بس است، دست از کشتن خاندان ما بردار! نمي‌تواني ببيني که حتي يک ‌نفر از دودمان ما زنده باشد؟

به خدا هرگز زين ‌العابدين عليه السلام را رها نخواهم کرد، تا اگر مي‌خواهي او را به قتل برساني، خون مرا هم با خون او بريزي!

در اين ‌جا هم که دشمن قصد جان زين ‌العابدين عليه السلام را کرده بود، در برابر سماجت و شجاعت زينب عليهاالسلام به زانو در آمد، و در حالي که ريختن خون يک زن را حداقل براي خود ننگ و شرمساري مي‌‌دانست، گفت:

به راستي که پيوند خويشاوندي چه مي‌کند! و چگونه زينب از خطر براي برادرزاده خود، منقلب و برآشفته مي‌شود. و بالاخره از کشتن امام زمان زينب عليهاالسلام، به خاطر فداکاري وي خودداري نمود!


پي‌نوشت‌ها:
-------------------------
1- رياحين الشريعه، ج 3، ص 91/ بحارالانوار، ج 45، ص 46.
2- نفس‌المهموم، ص 205/ رياحين ‌الشريعه، ج 3، ص 107.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 180/ رياحين الشريعه، ج 3، ص 126.
4- بحارالانوار، ج 45، ص 117/ لهوف، ص 96/ ارشاد مفيد، ص 244.



منبع:
-------------
کتاب زينب(س) قهرمان، دختر علي(ع)، احمد صادقي اردستاني
تبیان