خداوندا از آنجا که بودیم برخاستیم لکن به آنجا نرسیدیم که خواستیم.
الهی! همگان در فراق تو می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستداررا با شکیبایی چه کار؟
الهی! با بهشت چه سازم و با حور چه بازم. مرا دیده ای ده که از هر نظری بهشتی سازم.
الهی! گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو با بهشت چه کار است.
الهی! اگر بهشت چشم و چراغ است، بی دیدار تو درد و داغ است.
الهی! بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی را به زندان بردن نه کار کریمان است.
الهی! اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم، مطلوب ما برآر که جز وصل تو طلبکار نیستم.
الهی! ای نزدیک تر از ما به ما، مهربان تر ازما به ما، نوازنده ی ما بی ما، به کرم خویش نه به سزای ما، هرچه کردیم تاوان بر ما، هرچه تو کردی باقی بر ما، هرچه کردی به جای ما، به خود کردی نه به سزای ما.
الهی! گرفتارآن دردم که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوارآنی، من در تو چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت من ثنای تو را نتوانم شمرد آنگونه که تو بر نفس خویش ثنا گفتی.
الهی! مران کسی را که خود خواندی. ظاهر مکن جرمی را که خود پوشیدی.
کریما! میان ما و تو داور تویی، آن کن که سزاوار آنی نه آنچنان که سزاوار ماست.
و بدان که دوستان خاک، تو را جویانند و زبان حال گویانند:
ای جوانان غافل و ای پیران جاهل، دیوانه اید که نمی بینید و بر حال ما نمی نگرید. که ما در خاک و خون خفته ایم و چهره در نقاب نهفته ایم. ما نیز پیش از شما در بساط کامرانی بوده ایم و انبساط جهان فانی نموده ایم و عاقبت شربت مرگ چشیدیم و از زندگانی دنیا وفا ندیدیم تا خبر شدیم و خود را دیدیم. جان بر باد فنا بر دادیم و بر خاک عنا افتادی. اینک رخساره به خاک آمیخته و دندان ما ریخته و زبان ما فرابسته و دهان ما در هم شکسته. تمام اعضا زخم خورده و روح ما پریده و سبزه از خاک ما دمیده. ما در خاک تیره، شما به خاک خیره.
شب پرهیزکاران
پرهیزکاران در شب برپا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را مییابند.
وقتی به ایه ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند، و با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می برند که نعمتهای بهشتی برابر دیدگانشان قرار دارد، و هرگاه به ایه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می سپارند، و گویا صدای برهم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکنده است. پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادی خود را از آتش جهنم میطلبند.