نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: زندگینامه دکتر علی شریعتی

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17 زندگینامه دکتر علی شریعتی

    مقدمه

    محمدتقي شريعتي متولد دهكده مزينان بود.اوازسال1306مزينان را به قصد تحصيل علم ترك كرد وعازم مشهد شد ودرمدرسه فاضل خان آن شهردر كناربرادرانش تحصيل علوم ديني را آغاز كرد.او يك طلبه ساده نبود بلكه درطول چند سال اقامت خود در مشهد به فعاليتهاي سياسي مذهبي هم مي پرداخت.اوداراي استعدادي شگرف درتعليم وتدريس بود به همين منظورازسال1311دركنارفعاليته اي خود كارتدريس درمدرسه شرافت را آغازكرد. زهرا همسر محمدتقي متولد«كاهك»درهمسايگي مزينان بود و پس از ازدواجش با محمدتقي بااوبه مزينان وسپس مشهدآمده بودوكنار همسرش زندگي آرامي راميگذراند.
    پاييز 1312 ازراه رسيده بود زهرا ومحمدتقي(والدين علي) درحالي كه درروستاي كاهك بودندعلايم زايمان درزهرا پديدار شد ودرآنجا نوزاد پسري به دنيا آمدكه پس از چند روز«علي»نام گرفت.پس ازآن محمدتقي شريعتي به همراه زن وبچه اش عازم مشهد شدند وعلي دوران كودكي اش را درمشهد گذراند وتحت تعليم پدرش قرارگرفت.
    روزها پشت سرهم گذشت وعلي بزرگتروبزرگترشد.
    علي تابستان هرسال به همراه پدر ومادرش ازمشهد به مزينان مي رفت و تعطيلات خود را درآن ده مي گذراند.احمد اميني،دايي بزرگ علي مي گويد:مادربزرگم علاقه خاصي به علي داشت وتاچشمش به اومي افتاد به سرصندوقچه اش كه معمولا چيزهاي خوردني را درآن پنهان مي كرد مي رفت وازآن چيزي به اومي داد.چون چشمش ضعيف بود يكروز مانزد او رفتيم ومن به جاي علي اناربزرگي ازاوگرفتم البته اوكمي بعد متوجه شد واناررا ازمن گرفت وبه علي داد واونيزآن راميان ما تقسيم كرد.
    علي حس كنجكاوي عجيبي داشت.انگار يك كودك معمولي نبود ودردها و رنجهاي مردم را حس ميكرد.پدرعلي يكي ازانديشوران بزرگ ومبارزان مسلمان بود كه كانون نشرحقايق اسلامي را بنياد نهاد ودراين كانون به پيراستن اصول تشيع از زنگاره ها همت گماشت.اندك اندك سخنان پدر درانديشه علي جاي خود رابازكرد و بنيان فكري اوبا ريشه هاي فكري پدرآميخته شد وذهن علي پخته ترشد.
    او درسيزده سالگي وارد دبيرستان شدوازآن پس به دنياي فلسفه وعرفان قدم گذاشت.

    ورود به عرصه علم وسياست

    علي بابه پايان رساندن دوره دبيرستان شانزده ساله شد.در آن ايام علي برخلاف ميل خود وارد دانشسراي مقدماتي شد.اوعلاقه چنداني به دانشسرا نداشت ولي به دليل وضعيت اقتصادي خانواده مجبوربه تحصيل در دانشسرا شد و ازهمين ايام فعاليتهاي
    سياسي اش راآغازكرد.وي باهمسن وسالان خوددرمبارزات نهضت ملي شركت داشت وازسال1328 تا كودتاي28 مرداد1332 كه كانون نشرحقايق اسلامي باالهام ازتعاليم قرآن ومكتب ضداستعماري اسلام به مبارزه ميپرداخت اونيزباآن كانون همكاري كرد
    ودر اثراين فعاليتها براي اولين بارتوسط ساواك دستگيرشد.

    ادامه تحصيل درفرانسه

    علي درخرداد 1338براي ادامه تحصيل راهي فرانسه شد ولي قبل ازآن يعني درسال 1334وارد دانشكده ادبيات مشهد شد وسه سال بعد با پوران شريعت رضوي،خواهرمهدي شريعت رضوي -ازشهداي16آذر1332-ازدواج كرد.
    درفرانسه بود كه شريعتي خبرتولد فرزندش،احسان را به خانواده اش داد.چندي گذشت وسال 1339 بود كه وي همسروتنها فرزندش را نيزبه اروپا برد.علي به هنگام تحصيل درفرانسه علاوه برفعاليتهاي دانشجويي،با سازمان دانشجويان وابسته به جبهه ملي ايران ازنزديك همكاري صميمانه داشت.اوبه همراه تعدادي ازافراد همفكرخودتوانست يكي ازپرخواننده ترين نشريات فارسي زبان اروپا را تاسيس كند.اودرفرانسه ادامه تحصيل داد وتوانست دررشته تاريخ دكتري بگيرد.
    24بهمن 1342«سوسن»فرزند دومش متولد شد ويك سال بعد سومين فرزندش«سارا»چشم به جهان گشود.علي پس ازآن قصد بازگشت به ايران كرد ولي به هنگام عبورازمرزبه همراه خانواده دستگيرو روانه زندان شد.ساواك درشهريور1343اورا آزاد كرد ووي را با درجه دكتري به عنوان آموزگاردريكي ازمدارس مشغول كرد.درطي اين مدت علي انشا وديكته درس مي داد.
    يك سال گذشت تا اين كه وي درخواست استخدام دردانشگاه فردوسي مشهد را كرد.اين درخواست ابتدا رد شد ولي درسال1345 سرانجام به دليل نبود استاد تاريخ وبي برنامه ماندن دانشجويان دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد،شريعتي با سمت استاديار درآن دانشگاه استخدام شده ودررشته تاريخ به تدريس پرداخت وخود را وقف ارشاد نسل جوان كرد.
    ازسخنرانيها وكلاسهاي درس اواستقبال بي سابقه اي شد امااين امرخوشايند دانشگاه نبود وسرانجام درراه تدريس اوموانعي ايجاد شدوازسوي دانشگاه بازنشسته گرديد.يكي دوسال بعداوكتابهاي«كوير»،«اسلام شناسي»و«توتم پرستي»رانوشت وبه چاپ رساند وكتاب «مسلمان پاك» نوشته لويي ماسينيون را ترجمه كرد.

    اندوه بي مادري
    سال1341ازراه رسيده بود.زهرا،مادرعلي چند وقتي بود كه ازشدت بيماري رنج مي برد.چند روزي گذشت تااين كه سايه مرگ برسرزهرا افتاد.زهرا روزهاي آخررا مي گذراندوهرلحظه كه به پايان عمرش نزديكترمي شدعطش ديدارفرزندش بيشترمي شد. چندي گذشت وزهرا باهمان حالت انتظارچشمانش را بست وازدنيا رفت وخانواده اش خبر فوت اورا به علي رساندند.
    علي به خاطر اين كه نمي توانست درآن شرايط غمناك كنارخانواده اش باشد ناراحت بود تا اين كه چهل روزازاين ماجرا گذشت وعلي بالاخره موفق شد به ايران بازگردد ودرچهلم مادرش به عزا بنشيند.
    درآن ايام ساواك كه ازفعاليتهاي سياسي اوآگاه بود ومرتب پرونده اش راپي گيري ميكرد درصدد دستگيري اوبرآمد ولي موفق به اين كار نشد وعلي با دلي پرازغم واندوه دوباره به فرانسه بازگشت.

    دعوت شهيد مطهري ازشريعتي

    شريعتي به دعوت ومعرفي شهيد مرتضي مطهري به تهران آمد ودرحسينيه ارشاد به سخنراني پرداخت.سخنرانيهاي اوبا استقبال گرم جوانان دانشگاهي وساير مردم روبه روشد به گونه اي كه علاوه بر داخل ساختمان حسينيه ارشاد مردم درخيابانهاي اطراف حسينيه براي شنيدن سخنان شريعتي به انتظارمي نشستند.او درسالهاي 1350 مي كوشيد تا ارشاد رااز يك موسسه مذهبي به يك دانشگاه تبديل كند.شب وروزخودش را وقف آن كرد ودراين ايام مدام بين تهران ومشهد درسفربود.
    اودرپيامهايش به اين نكته تاكيد داشت كه هرگزوتحت هيچ شرايطي به خدا وخلق خدا پشت نخواهد كرد ودربرابردشمن سرتسليم فرود نخواهد آورد.
    حسينيه ارشاد هنوزهم سخنرانيهاي شريعتي را درسينه خود به يادگاردارد وامروزوقتي واردحسينيه مي شوي وعكسهاي شريعتي رامي بيني حال وهواي آن روزگاران وفريادهاي علي شريعتي درذهنت زنده مي شود.

    تلاش رژيم برجلوگيري ازنشرعقايد شريعتي

    رژيم ازبرگزاري جلسات درحسينيه ارشاد وافشاگري هاي شريعتي بيمناك بود وميدانست كه اودرهرفرصت ممكن به آگاه ساختن قشرهاي مختلف جامعه خواهد پرداخت،لذاچند بار اورا به زندان وتبعيد تهديد كرده بود ولي شريعتي كسي نبود كه به خاطرترس اززندان وتبعيد ازافكاروعقايدش دست بردارد.
    سخنرانيهاي اوروزبه روزبا استقبال بيشتري ازسوي طبقات تحصيل كرده مواجه مي شد.سخنرانيهاي او را ضبط مي كردند وبه سرعت روي كاغذپياده كرده وبه صورت جزوه درمي آوردندسپس آن جزوات رادرتعداد بسيارزياد تكثيروبين علاقه مندان پخش مي كردند.
    رژيم شاه پس ازاحساس خطرجدي ازسوي شريعتي،جلسات اورا به هم زد ودرآبان 1351حسينيه ارشاد راتعطيل كرد.ماموران ساواك به خانه اووپدرش ريختند وكتابهايش را بردندازآن به بعد شريعتي تا تير1352درخانه يكي ازبستگانش درمحله سرآسياب دولاب تهران زندگي مخفي آغازكرد.چندي بعد ساواك پدرش رادستگيركرده وبا خود برد.آنان چون به شريعتي دست نيافته بودند پدرش را بردند تا شريعتي مجبورشود خودش را به ساواك معرفي نمايد.ساواك به مامورانش دستورداده بودكه هرجا شريعتي را بيابند طي يك صحنه سازي به قتل برسانند. شريعتي براي آگاهي ازاين توطئه وهمچنين براي رهايي پدرازدست ساواك خود را معرفي كرد وبه زندان افتاد.اوتا شب عيد1354(18ماه) به جرم آزادي خواهي وآزادي انديشه تحت شكنجه بود.پس ازآزادي نيز تمام فعاليتهايش تحت نظرساواك قرارگرفت.درطي اين مدت كتابهاي اوازسوي رژيم ممنوعه اعلام شدوازكتابخانه ها جمع آوري وتصفيه شد.
    شرايط براي وي بسيارسخت ونگران كننده بود.خانواده اش نيز مدام ازآن شرايط ابرازنگراني مي كردند.علي درهمان بحبوحه چندجلد كتاب نوشت وبه اسامي مختلف به چاپ رساندولي فشاركنترل ساواك به حدي بود كه اوتصميم گرفت ازكشورخارج شود. كسي چه مي داند،شايد اومي دانست كه اين آخرين سفروي به خارج ودرواقع سفروداع است.

    آخرين سفر


    علي شريعتي در26ارديبهشت1356 با گذرنامه ومشخصاتي با نام علي مزيناني ازطريق فرودگاه مهرآباد ازايران خارج شد وبه بلژيك رفت.دربين راه مدتي درهتل بين المللي بروكسل اقامت كرد سپس به لندن رفت.اوقبل ازورود به آن شهربه علي فكوهي ، پسردايي پوران،تلفن كرد.آن دو براي ديدن هم درشهرلندن قرارگذاشتند.شريعتي دوهفته مهمان خانواده فكوهي بود وبه اميد ديدن همسروفرزندانش كه قراربود به اوبپيوندند روزشماري مي كرد.
    پوران ومونا وسوسن وساراقراربودازبيست وشش تا بيست وهشتم خرداد به علي بپيوندندولي ساواك سوسن وسارا راازپوران و مونا جدا كرد. پوران ومونا درتهران گرفتارشدند ووسوسن وسارا،دوخواهر،اجازه خروج ازكشورگرفتند وبراي پيوستن به پدر با هواپيما ازكشورخارج شدند.

    آخرين وداع

    پوران درطرحي ازيك زندگي شب آخرشريعتي را اززبان ناهيد فكوهي چنين بيان مي كند:«آن شب تا ساعت11همگي كنارهم نشسته بوديم وحرف مي زديم ولي دكترساكت وغمگين بود وحرفي نمي زد.حدود نيمه شب علي فكوهي وناهيد به خانه خودشان مي روند دكترهم به اتاق خوابي كه درطبقه پايين قرارداشت مي رود تابخوابد(اين اتاق ازيك طرف روبه جنگل بوده وپنجره اتاق به علت گرماي هوابازبوده است).بعدازمدتي دكتربه سارامي گويد تا ليوان آبي برايش ببرد.بعد ازگذشت مدتي بازبچه ها را صدا مي كند و يك استكان چاي مي خواهد. به نظرناآرام مي رسيده وخوابش نمي برده است.سوسن وسارا ونسرين هم براي استراحت به طبقه بالا مي روند ومي خوابند.فردا صبح ساعت8ناهيد وعلي فكوهي براي بردن خواهرشان نسرين به خانه دكترمي آيند. در مي زنند ولي كسي در را بازنمي كند، مدتي پشت درمي مانند تانسرين ازخواب بيدارشود.او كه براي بازكردن دربه طبقه پايين مي آيد،مي بيند كه دكتردرآستانه درورودي اتاق به پشت افتاده وبيني اش به نحوغيرعادي سياه شده وباد كرده است.وحشت ميكند وهراسان مي دود دررا بازميكند،با اضطراب جريان رابه برادرش مي گويد.ناهيد وبرادرش متحيروغمگين وارد اتاق مي شوند. ناهيد بالافاصله نبض اورا مي گيرد ومي بيند نبض اوازحركت ايستاده است.نسرين بالافاصله به طبقه بالا مي رود ، تا مواظب بچه ها باشد كه به پايين نيايند.علي فكوهي وحشت زده وغمگين فوراً به بيمارستان تلفن مي كند. علي شريعتي را به بيمارستان مي رسانند ولي اوديگرمرده است.پزشكان بدون نيازبه كالبد شكافي علت مرگ را«انسداد شرايين ونرسيدن خون به قلب» اعلام مي كنند.علي فكوهي به سرعت خبررا درتهران به دكتررضا مي رساند ...».
    دكترشريعتي يك معلم،يك مبارزويك متفكربود.اوبه عنوان محصول پاك ومومن عصرخود كاشف راه وزندگي جديدي بودكه تنهابه ايران محدود نمي شد.اوازدانش خود درآگاه كردن توده ها استفاده مي كرد تا ماموريت خود را براي رهايي آن توده ها ازچنگال جهل به انجام برساند.انديشه ها وتفكرات شريعتي با سياست رژيم درزمينه هاي انساني،مذهبي،سياسي،اقتصاد ي،اجتماعي و... تضاد داشت.اوبه مسأله آزادگي مي پرداخت ودرچهارچوب اين مفهوم ازخودسازي انقلابي انسان طرفداري مي كرد.

    بازتاب غروب شريعتي دروطن

    دوروزازفوت علي شريعتي گذشته بود.درايران وبه خصوص تهران بعضي ها جسته گريخته اين خبررا مي شنيدند ولي خبرواقعاً باوركردني نبود.بعد ازظهرروز31خرداد بود كه روزنامه اطلاعات درباره شريعتي مطلبي نوشت وهمه را دربهت وحيرت فرو برد.«آگهي تسليت فقدان دكترشريعتي،تسلي به پدربزرگواروخاندان محترم وشاگردان دكترعلي شريعتي،فقدان برادردلبند وهمكار عزيزمان مرحوم دكترعلي شريعتي را كه ضايعه اي بزرگ مي باشد به پدر بزرگواروخاندان وشاگردان آن مرحوم تسليت مي گوييم وشريك غم ايشان هستيم.خداوند متعال اورا قرين رحمت واسعه قرارداده وبه بازماندگان ومصيبت زدگان صبرواجررحمت فرمايد.مهدي بازرگان- صحابي».
    خبردرهمين حدخلاصه شده بود.آري شريعتي واقعاً مرده بود.اوتاوان انديشه وتفكرش را درغربت داد.اوكه نيروي خود راصرف اسلام كرد وفريادهاي بي امانش درآن سالها سبب جذب صدها نفربه سوي اسلام گشت وچهره اش درهاله اي ازغبارو سياست پنهان شد وقلب آتشين اش به خاموشي گراييد.

    آرامش براي هميشه

    در5تير1356جنازه شريعتي به دمشق فرستاده شد.هواپيما ساعت5صبح روزبعد به زمين نشست وامام موسي صدر، تعدادي از روحانيون لبنان ونجف ودوستان متعدد،دانشجويان وخانواده شريعتي درمراسم تشييع جنازه شريعتي حاضر شدند.جنازه او را مستقيما‍‍‍ً به زينبيه،آرامگاه مقدس حضرت زينب بردند وعلي شريعتي درگوشه حرم حضرت زينب درحومه دمشق براي هميشه زيرخرواره ها خاك آرام گرفت.اودراطراف حرم مقدس حضرت زينب آرميد.زينبي كه شريعتي ،او ومادرش فاطمه رابزرگترين زنان تاريخ اسلام مي دانست ودرباره شخصيت فاطمه چنين گفته است:

    خواستم بگويم كه: فاطمه دخترخديجه كبري است
    - ديدم كه فاطمه نيست

    خواستم بگويم كه: فاطمه دخترمحمد(ص) است
    - ديدم كه فاطمه نيست

    خواستم بگويم كه: فاطمه همسرعلي است
    - ديدم كه فاطمه نيست

    خواستم بگويم كه: فاطمه مادرحسين است
    - ديدم كه فاطمه نيست

    خواستم بگويم كه: فاطمه مادرزينب است
    - ديدم كه فاطمه نيست

    نه،اين ها همه هست واين همه فاطمه نيست،

    فاطمه، فاطمه است.


    تصاوير کوچک فايل پيوست تصاوير کوچک فايل پيوست برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  shariati1.jpg
مشاهده: 34
حجم:  46.3 کیلوبایت   برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  shariaati.jpg
مشاهده: 37
حجم:  38.0 کیلوبایت   برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  a7agy552lg428m3z0kzu.jpg
مشاهده: 45
حجم:  49.8 کیلوبایت  

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •