نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: یك دست جام باده و یك دست زلف یار

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    Icon2008 یك دست جام باده و یك دست زلف یار

    دریافتی از مناجات خمس عشره



    اَللّهُمَّ یا مَلاذَ اللاَّّئِذینَ وَ یا مَعاذَ الْعاَّئِذینَ و َیا مُنْجِىَ الْهالِكینَ وَ یا عاصِمَ الْباَّئِسینَ وَ یا راحِمَ الْمَساكینِ وَ یا مُجیبَ الْمُضْطَرّینَ وَ یا كَنْزَ الْمُفْتَقِرینَ وَ یاجابِرالْمُنْكَسِرینَ وَ یا مَأوَىالْمُنْقَطِعینَ وَ یا ناصِرَ الْمُسْتَضْعَفینَ وَ یامُجیرَ الْخاَّئِفینَ وَ یا مُغیثَ الْمَكْرُوبینَ وَ یا حِصْنَ اللاّجینَ...


    خداوندا!
    ای پناهگاه تبعیدیان! گریزگاه گریزندگان! مأمن پناهندگان! مأوای سالکان!
    ای امید محرومان و رانده شدگان! ای منجی به هلاک افتادگان و پای در گل ماندگان!
    ای نگاهدارنده بینوایان! ای چراغ در راه ماندگان! و ای شنوای ناله فریاد در گلو ماندگان!
    ای دست گیرنده دست از جان شستگان! ای سر فرا آورنده از تنها و آخرین در امید بیچارگان!
    ای گنج مخفی مستمندان! ای یکتای دو تا شدگان! ای بند زننده کاسه دل در خود شکستگان! ای مرهم زخم خوردگان! ای پناهگاه جداشدگان ! ای پشتیبان مستضعفان! ای پناه وحشت زدگان!
    ای فریاد رس اندوهگینان! ای قلعه آوارگان!

    خدای من !سزای کوبنده در نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن، نه.جزای آنکه پای آبله و درد آلوده تا قله عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.


    اِنْ لَمْ اَعُذْ بِعِزَّتِكَ فَبِمَنْ اَعُوذُ وَاِنْ لَمْ اَلُذْ بِقُدْرَتِكَ فَبِمَنْ اَلوُذُ وَ قَدْ اَلْجَاَتْنِى الذُّنُوبُ اِلىَ التَّشَبُّثِ بِاَذْیالِ عَفْوِكَ وَ اَحْوَجَتْنِى الْخَطایا اِلىَ اسْتِفْتاحِ اَبْوابِ صَفْحِكَ وَدَعَتْنِى الاِْساَّئَةُ اِلَى الاِْناخَةِ بِفِناَّءِ عِزِّكَ وَ حَمَلَتْنِى الْمَخافَةُ مِنْ نِقْمَتِكَ عَلَى الْتَّمَسُّكِ بِعُرْوَةِ عَطْفِكَ...


    اگر پناهنده به درگاه عز تو نشوم، به کجا پناهنده شوم؟ مطمئن تر از قلعه قدرت تو کجاست؟
    کجا پنهان شوم امن تر از سایه مهابت تو؟

    خدایا!
    گرگان درنده گناهانم مرا به دامن عفو تو آویخته اند، مرانم.
    و خطاهایم مرا به کوچه اغماض تو کشیده اند، مخواه که نمانم.
    نادرستی رفتارم مرا در زیر سایه پرده پوشی تو نشانده است، به کس منمایانم.
    آلودگیم مرا به چشمه عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.

    خدایا!
    من از بیم کیفر تو و وحشت انتقام تو، نیز به تو پناه آورده ام.
    مولای خویش را آزرده ام و از ترس مجازات او دامن خود او را چسبیده ام.
    گل را شکسته ام و به دامان باغبان پناهنده شده ام.
    آب فطرت خویش گل آلود کرده ام و خالق را به شفاعت می طلبم.

    خدایا!
    نافرمانی تو کرده ام و از بیم نگاه خشم آلود تو به زیر شولای مهر تو پنهان می شوم.
    گریز گاهی جز به سوی تو نیست.

    خدایا!
    ما را در میان دستهای خویش گیر و بر زانوی عصمت خویشت بنشانمان، به حق مهرت رحمتت ای مبدأ مهر و ای منتهای رأفت.

    وَ ما حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِكَ اَنْ یُخْذَلَ وَ لا یَلیقُ بِمَنِ اسْتَجارَ بِعِزِّكَ اَنْ یُسْلَمَ اَوْ یُهْمَلَ اِلهى فَلا تُخْلِنا مِنْ حِمایَتِكَ وَ لاتُعْرِنا مِنْ رِعایَتِكَ وَذُدْنا عَنْ مَوارِدِ الْهَلَكَةِ فَاِنّا بِعَیْنِكَ وَ فى كَنَفِكَ وَ لَكَ اَسْئَلُكَ بِاَهْلِ خاَّصَّتِكَ مِنْ مَلاَّئِكَتِكَ وَالصّ الِحینَ مِنْ بَرِیَّتِكَ...


    خدای من !
    سزای کوبنده در نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن، نه.
    جزای آنکه پای آبله و درد آلوده تا قله عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.

    خدایا!
    گرسنه ای غریب افتاده است و جز راه خانه تو نمی داند، سزاوار گرسنه ماندن نیست.
    سزای تشنه ای که به یقین آب را نزد تو می داند، ترک خوردن لبها و زبان از خشکی نیست.

    خدایا!
    به دردمند مویه کننده، خشمگین نگریستن رواست؟
    بیچاره پناه آورده را از خویش راندن شایسته است؟

    خدایا!
    ما چون کوری که بوی منزل معشوق را دنبال میکند رو به سوی تو راه افتاده ایم از چاههای بین راه نیز دستگیرمان تویی. چرا که ما در جاده توجه تو گام می زنیم.
    ما از اقصای دیدرس بی منتهای تو می آئیم.
    ما در فضای نگاه تو تنفس می کنیم.
    مگر نه اینکه ما از آن توایم؟ بی تو کیستیم؟

    خدایا!
    آلودگیم مرا به چشمه عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.


    خدایا!
    به تقدیس برگزیدگان ملائکه ات و شایستگان آفرینشت و بندگانت، که سپری ما را عطا کن که از خنجرهای مهلک و تیرهای آفت بار و زخم بلاهای ایمان خوار، حفظ کند.

    و اَنْ تَجْعَلَ عَلَیْنا واقِیَةً تُنْجینا مِنَ الْهَلَكاتِ وَتُجَنِّبُنا مِنَ الاْفاتِ و َتُكِنُّنا مِنْ دَواهِى الْمُصیباتِ وَا َنْ تُنْزِلَ عَلَیْنا مِنْ سَكینَتِكَ وَ اَنْ تُغَشِّىَ وُجُوهَنا بِاَنْوارِ مَحَبَّتِكَ وَ اَنْ تُؤْوِیَنا اِلى شَدیدِ رُكْنِكَ وَ اَنْ تَحْوِیَنا فى اَكْنافِ عِصْمَتِكَ بِرَاْفَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ...


    خدایا!
    آرامش در دست توست وجان، تنها با دم تو قرار می یابد و دل، تنها با یاد تو اطمینان می پذیرد.

    خدایا!
    جوی کوچک و جود ما تنها با پیوستن به دریای تو آرام می گیرد.
    آرامشی از خویشتن نسیبمان فرما و آینه صور ما را با انوار محبت خویش جلا بخش.

    خدایا!
    ما را در میان دستهای خویش گیر و بر زانوی عصمت خویشت بنشانمان، بحق مهرت رحمتت ای مبدأ مهر و ای منتهای رأفت.

  2. کاربر روبرو از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده است .


کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •