نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: اصول مسائل اخلاقى در قرآن

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon100 اصول مسائل اخلاقى در قرآن

    اصول مسائل اخلاقى در قرآن


    قبل از ورود در اين بحث لازم است‏يك نگاه اجمالى به اصول مسائل اخلاقى در مكتبهاى ديگر بيندازيم. 1- گروهى از فلاسفه قديم كه از بنيانگذاران علم اخلاق محسوب مى‏شوند، براى اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند; و به تعبير ديگر، فضائل اخلاقى را در چهار اصل خلاصه كرده‏اند: 1- حكمت 2- عفت
    3- شجاعت 4- عدالت و گاه خداپرستى را هم به آن ضميمه كرده و آن را به پنج اصل رسانده‏اند. بنيانگذار اين مكتب را «سقراط‏» مى‏توان شمرده; او معتقد بود: «نيكوكارى (و اخلاق) بسته به تشخيص نيك و بد (يعنى دانائى) است، و فضيلت‏بطور مطلق جز دانش و حكمت چيزى نيست; اما دانش چون در مورد ترس و بى‏باكى، يعنى آگاهى بر اين كه از چه چيز بايد ترسيد، و از چه چيز بايد نترسيد ملاحظه شود، «شجاعت‏» است، و هرگاه درباره تمناهاى نفسانى به كار رود «عفت‏» خوانده مى‏شود، و هرگاه علم به قواعدى كه حاكم بر روابط مردم نسبت‏به يكديگر است منظور گردد «عدالت‏» است، و اگر وظائف انسان سبت‏به خالق در نظر گرفته شود «ديندارى و خداپرستى‏» است. اين فضائل پنجگانه، يعنى حكمت، شجاعت، عفت، عدالت و خداپرستى، اصول نخستين اخلاق سقراطى است.» (1) بسيارى از دانشمندان اسلام كه درباره علم اخلاق كتاب نوشته يا بحثهايى داشته‏اند، اين اصول چهارگانه يا پنجگانه را پذيرفته و دقتهاى بيشترى روى آن به عمل آورده، و پايه‏هاى محكمترى براى آن چيده‏اند، و آن را مبناى نگرشهاى اخلاقى خود در همه زمينه‏ها قرار داده‏اند. آنها در نگرش تازه خود به اين اصول مى‏گويند: نفس و روح انسان داراى سه قوه است: 1- قوه «ادراك‏» و تشخيص حقايق 2- جاذبه يا نيروى جلب منافع و به تعبير ديگر «شهوت‏» (البته نه شهوت جنسى فقط، بلكه هرگونه خواسته‏اى به معنى وسيع كلمه). 3- نيروى دافعه و به تعبير ديگر «غضب‏». سپس اعتدال هر يك از سه قوه را يكى از فضائل اخلاقى دانسته‏اند كه به ترتيب «حكمت‏» و «عفت‏» و «شجاعت‏» ناميده‏اند. سپس افزوده‏اند: هرگاه نيروى شهوت و غضب در اختيار قوه ادراك و تميز نيك و بد قرار گيرد، «عدالت‏» حاصل مى‏شود كه اصل چهارم است. به‏تعبير ديگر، تعادل هريك از قواى سه گانه مزبور به تنهائى فضيلتى است كه حكمت و عفت و شجاعت نام دارد، و تركيب آنها با يكديگر، يعنى تبعيت‏شهوت و غضب از نيروى ادراك، فضيلت ديگرى محسوب مى‏شود كه عدالت نام دارد; چرا كه بسيار مى‏شود، انسان، شجاعت كه حد اعتدال نيروى غضب است دارد ولى آن را بجا مصرف نمى‏كند(مثل اين‏كه آن‏را درجنگهاى بيهوده و بى‏هدف به‏كار مى‏گيرد، دراينجا شجاعت وجود دارد ولى عدالت نيست، اما اگر اين صفت فضيلت (شجاعت) در راه يك هدف عالى و عقلانى به كار گرفته شود، يعنى با حكمت آميخته گردد، عدالت‏به وجود مى‏آيد. به اين ترتيب، اين گروه از دانشمندان اسلام، تمام فضائل و صفات برجسته انسانى را زير پوشش يكى از اين چهار اصل قرار داده‏اند، و عقيده دارند فضيلتى نيست جز اين كه تحت‏يكى از اين چهار عنوان جاى مى‏گيرد; و بعكس، رذائل همواره در طرف افراط و تفريط يكى از اين چهار فضيلت است. براى توضيح بيشتر درباره اين مكتب اخلاقى به كتاب «احياءالعلوم‏» و «محجة‏البيضاء» و ساير كتب معروف اخلاقى مراجعه شود. (2) نقد و بررسى

    تقسيم فضائل به چهار شاخه اصلى كه در تحليل بالا آمده بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر مى‏رسد، ريشه اسلامى مسلمى ندارد; بلكه نتيجه تحليلهايى است كه دانشمندان اسلام از كلمات حكماى يونان گرفته و آن را تكميل كرده‏اند، هر چند در بعضى از روايات مرسله اشاره‏اى به آن ديده مى‏شود. در روايتى كه به على عليه السلام نسبت داده شده است چنين مى‏خوانيم: «الفضائل اربعة اجناس: احدها الحكمة وقوامها فى الفكرة، والثانى العفة وقوامها فى‏الشهوة، والثالث القوة وقوامها فى‏الغضب، والرابع العدل وقوامه فى‏اعتدال قوى النفس; فضائل چهار نوع است: يكى از آنها حكمت است كه ريشه آن در تفكر مى‏باشد، دومى عفت است كه اساس آن شهوت است، سومى قوت است و اساس آن در غضب است، و چهارمى عدالت است و ريشه آن در اعتدال قواى نفسانيه مى‏باشد.» (3) اين حديث گرچه هماهنگى كامل با تقسيمات چهارگانه علماى اخلاق ندارد، ولى نزديك به آن مى‏باشد; و همان‏گونه كه در بالا آمد حديث، مرسل است و از نظر سند خالى از اشكال نيست. به هر حال، آنچه به علماى اخلاق يا حكماى يونان در اين تقسيم چهارگانه ايراد مى‏شود، جهات زير است: 1- پاره‏اى از ملكات اخلاقى را - كه به يقين جزء فضائل است - به زحمت مى‏توان در اين چهار اصل جاى دارد; مثلا، «حسن ظن يا خوشبينى‏» يكى از فضائل است و نقطه مقابل آن «بدبينى و بدگمانى و سوءظن‏» است، اگر بنا باشد در شاخه‏هاى بالا جا بگيرد، بايد در شاخه حكمت واقع شود، در حالى كه حسن ظن را نمى‏توان جزء حكمت‏شمرد; زيرا خوشبينى و حسن ظن با تشخيص صحيح نسبت‏به واقعيات «دوتا است‏» بلكه گاه به روشنى از آن جدا مى‏شود، به اين معنى كه قرائن ظن-ى بر صدور گناه و خطا از كسى آشكار باشد ولى به حسن ظن و خوشبينى آنها را ناديده مى‏گيرد. همچنين صبر در برابر مصائب و شكر در مقابل نعمتها، بى‏شك از فضائل است; در حالى كه نه مى‏توان آنها را در قوه تشخيص و ادراك جاى داد، و نه در مساله جذب منافع يا دفع مضار، بخصوص اگر شخص صابر و شاكر براى ارزش ذاتى اين صفات پايبند به آن باشد، نه براى منافعى كه در آينده از آنها عايد مى‏شود. و نيز شايد كم نباشد صفات ديگرى كه جزء فضائل است و به زحمت مى‏توان آنها را در آن شاخه‏هاى چهارگانه قرار داد. 2- «حكمت‏» را جزء اصول فضائل اخلاقى و افراط و تفريط در آن را جزء رذائل اخلاقى شمرده‏اند، در حالى كه حكمت، بازگشت‏به تشخيص واقعيتها مى‏كند و اخلاق مربوط به عواطف و غرائز و ملكات نفس است نه ادراكات عقل، و لذا هرگز در مورد افراد خوش فكر تعبير به حسن اخلاق نمى‏شود. اخلاق مى‏تواند ابزارى براى عقل بوده باشد ولى عقل و درك خوب جزء اخلاق نيست; يا به تعبير ديگر، عقل و قوه ادراك راهنماى عواطف و غرائز انسان است، و به آنها شكل مى‏دهد و اخلاق كيفيتهايى است كه بر اين غرائز و اميال عارض مى‏گردد. 3- اصرار بر اين كه هميشه فضائل اخلاقى، حد وسط در ميان افراط و تفريط است نيز صحيح به نظر نمى‏رسد، هرچند غالبا چنين است، زيرا مواردى پيدا مى‏كنيم كه افراطى براى آن وجود ندارد; مثلا، قوه عقليه هر چه بيشتر باشد بهتر است، و افراطى براى آن تصور نمى‏شود; و اين كه «جربزه‏» را افراط در قوه عقليه گرفته‏اند صحيح نيست، زيرا «جربزه‏» از كثرت فهم و هوش ناشى نمى‏شود، بلكه نوعى كجروى و انحراف و اشتباه در مسائل به خاطر عجله در قضاوت يا مانند آن است. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از نظر قدرت عقل و فكر به قدرى بالا بود كه از ايشان تعبير به عقل كل مى‏شود، آيا اين بر خلاف فضيلت است! درست است كه عقل و هوش فراوان گاه سبب درد و رنجهايى مى‏شود كه افراد بى‏خبر و غافل و ناآگاه از آن آسوده‏اند ولى به هر حال جزء فضائل محسوب مى‏شود. همچنين «عدالت‏» را جزء فضائل اخلاقى شمردند و افراط و تفريط آن را «ظلم‏» و انظلام (پذيرش ظلم) مى‏دانند در حالى كه قبول ظلم و تن در دادن به آن هرگز افراط در عدالت نيست، و از مقوله ديگرى محسوب مى‏شود. بنابراين، مساله حد وسط بودن صفات فضيلت در برابر افراط و تفريطهاى صفات رذيلت گرچه در غالب موارد قابل قبول است، اما هرگز نمى‏توان آن را يك حكم عام شمرد، و آن را به عنوان يك اصل اساسى در بحثهاى اخلاقى پذيرفت. نتيجه: اصول چهارگانه‏اى كه قدماء براى اخلاق شمرده‏اند و در واقع تكميلى است‏بر آنچه فلاسفه يونان قديم داشته‏اند، نمى‏تواند به عنوان يك الگوى جامع براى تقسيم صفات اخلاقى شمرده شود، هر چند نسبت‏به بسيارى از مسائل اخلاقى صادق است.

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    بازگشت‏به اصول اخلاقى در قرآن


    اكنون به بررسى اصول اخلاقى در قرآن باز مى‏گرديم. مى‏دانيم قرآن مجيد به صورت يك كتاب كلاسيك تنظيم نشده كه فصول و ابواب و مباحثى به شكل اين گونه كتابها داشته باشد، بلكه مجموعه‏اى از وحى آسمانى است كه به تدريج و بر حسب نيازها و ضرورتها نازل شده است، ولى مى‏توان آن را با استفاده از روش تفسير موضوعى در چنين قالبهايى ريخت.

    از تقسيم‏هايى كه از مجموع آيات قرآن استفاده مى‏شود اين است كه اصول اخلاق را مى‏توان در چهار بخش خلاصه كرد:
    1- مسائل اخلاقى در ارتباط با خالق
    2- مسائل اخلاقى در ارتباط با خلق
    3- مسائل اخلاقى در ارتباط با خويشتن
    4- مسائل اخلاقى در ارتباط با جهان آفرينش و طبيعت
    مساله شكرگزارى (شكر منعم) و خضوع در مقابل خداوند و رضا و تسليم در برابر فرمان او و مانند اينها، جزء گروه اول است.
    تواضع و فروتنى، ايثار و فداكارى، محبت و حسن خلق، همدردى و همدلى و مانند آن، از گروه دوم مى‏باشد.
    پاكسازى قلب از هرگونه ناپاكى و آلودگى، و مدارا با خويشتن در برابر تحميل و فشار بر خود و امثال آن، از گروه سوم است.
    عدم اسراف و تبذير و تخريب مواهب الهى و مانند آن، از گروه چهارم است.
    همه اين اصول چهارگانه، شاخه‏هايى در قرآن مجيد دارد كه در بحثهاى موضوعى آينده در تك تك مباحث اخلاقى به آن اشاره خواهد شد.

    البته اين شعب چهارگانه با شعب چهارگانه‏اى كه در كتاب «اسفار» فيلسوف معروف «ملاصدرا شيرازى‏» و پيروان مكتب او آمده است، متفاوت است. آنها مطابق روش معروف خود كه انسان را در مسير سعادت به مسافرى تشبيه مى‏كنند و مسائل خودسازى را به سير و سلوك تعبير مى‏نمايند، براى انسان چهار سفر قائل شده‏اند:
    او مى‏گويد سالكان از عرفا و اولياء الله چهار سفر دارند:
    1- سفر از خلق به سوى حق (السفر من الخلق الى الحق)
    2- سفر به حق در حق (السفر بالحق فى الحق)
    3- سفر از حق به سوى خلق به وسيله حق (السفر من الحق الى الخلق بالحق)
    4- سفر به حق در خلق (السفر بالحق فى الخلق)
    ناگفته پيداست كه اين سفرهاى اربعه يا مراحل چهارگانه خودسازى و سير و سلوك الى الله، راه ديگرى را مى‏پيمايد، هر چند شباهتهايى در پاره‏اى از قسمتها ميان آن و شاخه‏هاى چهارگانه اخلاق كه در سابق به آن اشاره كرديم وجود دارد.
    در قرآن مجيد مجموعه آياتى وجود دارد كه به نظر مى‏رسد اصول كلى اخلاق در آن ترسيم شده است.
    از جمله، مجموعه آيات سوره لقمان است، كه از اين آيه شروع مى‏شود:
    «ولقد آتينا لقمان الحكمة ان اشكرلله; ما به لقمان حكمت‏بخشيديم (و به او الهام كرديم) شكر خدا را به جاى آور!» (سوره لقمان، آيه‏12)
    در زمينه معارف و عقائد، نخست‏سخن از شكر منعم مى‏گويد، و مى‏دانيم مساله شكر منعم، نخستين گام در طريق شناخت‏خداست; و به تعبير ديگر - همان‏گونه كه علماى علم عقائد و كلام تصريح كرده‏اند - انگيزه حركت‏به سوى شناخت‏خداوند همان مساله شكر نعمت است; چرا كه انسان، هنگامى كه چشم باز مى‏كند خود را غرق نعمتهاى فراوانى مى‏بيند، و بلافاصله وجدان او وى را به شناخت‏بخشنده نعمت دعوت مى‏كند، و اين آغاز راه براى معرفة الله است.
    سپس به سراغ مساله توحيد مى‏رود، و با صراحت مى‏گويد: «لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم; چيزى را همتاى خدا قرار نده كه شرك ظلم عظيمى است!»
    و در مرحله ديگر، سخن از معاد مى‏گويد كه دومين پايه مهم معارف دينى است; مى‏گويد: «يابنى انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة او فى السموات او فى الارض يات بها الله; پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (عمل نيك يا بد) باشد و در دل سنگى يا گوشه‏اى از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در قيامت‏براى حساب) حاضر مى‏سازد! » (سوره لقمان، آيه‏16)
    سپس به اصول اساسى اخلاق و حكمت عملى پرداخته و به امور زير اشاره مى‏كند:
    1- مساله احترام نسبت‏به پدر و مادر، و شكرگزارى از آنها به دنبال شكر پروردگار (ووصينا الانسان بوالديه.... ان اشكرلى ولوالديك)
    (سوره لقمان، آيه‏14)
    2- اهميت دادن به نماز و رابطه با پروردگار و نيايش و خضوع در برابر او (اقم الصلوة) (سوره‏لقمان، آيه‏17)
    3- امر به معروف و نهى از منكر (وامر بالمعروف وانه عن المنكر) (سوره لقمان، آيه‏17)
    4- صبر و شكيبايى در مقابل حوادث تلخ زندگى (واصبر على ما اصابك) (سوره لقمان، آيه‏17)
    5- حسن خلق در برابر مردم (ولاتصعر خدك للناس) (سوره لقمان، آيه‏18)
    6- تواضع و فروتنى و ترك تكبر در برابر خدا و خلق (ولاتمش فى الارض مرحا ان الله لايحب كل مختال فخور) (سوره لقمان، آيه‏18)
    7- ميانه‏روى و اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن (و همه چيز) (واقصد فى مشيك واغضض من صوتك) (سوره لقمان، آيه‏19)
    به اين ترتيب، مشاهده مى‏كنيم كه قسمت عمده‏اى از فضائل اخلاقى، به عنوان حكمت لقمان در آيات منعكس است كه شامل شكر و صبر و حسن خلق و تواضع و ميانه‏روى و دعوت به نيكيها و مبارزه با بديها مى‏شود، كه ضمن هفت آيه توضيح داده شده است. (آيه‏13 تا19)
    در آيات سه گانه سوره انعام كه از آيه‏151 شروع و به‏153 ختم مى‏شود، ده فرمان مهم بيان شده است، كه قسمت مهمى از اصول اخلاقى را در برگرفته از جمله: ترك ظلم و ستم، سبت‏به فرزندان، ايتام، عموم مردم; و رعايت عدالت در برابر هر كس، و ترك جانبدارى تعصب‏آلور از نزديكان و بستگان و دوستان در برابر نقض اصول عدالت، و نيز پرهيز از زشتكاريهاى ظاهر و باطن و همچنين حق‏شناسى در برابر پدر و مادر، و پرهيز از آنچه موجب تفرقه مى‏شود، و نيز اجتناب از هرگونه شرك. (4)


  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    اصول اخلاقى اسلامى در روايات



    در روايات اسلامى نيز احاديثى كه بيانگر اصول اخلاقى حسنه و سيئه است ديده مى‏شود كه روش مخصوص به خود را تعقيب مى‏كند، نه روشى را كه حكماى يونان داشته‏اند، از جمله:

    1- در حديث معروفى كه در كتاب «اصول كافى‏» از امام صادق عليه السلام نقل شده است چنين مى‏خوانيم كه: يكى از ياران آن حضرت به نام «سماعة بن مهران‏» مى‏گويد: با گروهى از اصحاب آن حضرت در خدمتش بوديم كه سخن از عقل و جهل به ميان آمد، فرمود: «لشكريان عقل و جهل را بشناسيد تا هدايت‏شويد»، من گفتم فدايت‏شوم، تا شما شرح ندهيد ما آگاه نخواهيم شد، امام فرمود: «خداوند در آغاز، عقل را آفريد... سپس جهل را (عقل از در اطاعت در آمد و جهل طريق معصيت را پوييد) خداوند هفتاد و پنج لشكر به عقل داد و هفتاد و پنج لشكر كه ضد آن بود به جهل.»

    سپس امام، هفتاد و پنج لشكر (5) عقل و جهل را به شرح زير بيان فرمود:

    الخيرو هو وزير العقل; نيكى وزير عقل است

    وجعل ضده الشر وهو وزير الجهل; و ضد آن بدى است كه وزير جهل است

    والايمان وضده الكفر; و ايمان و ضدش كفر

    والتصديق وضده الجمود; و تصديق (ايمان به آيات الهى و انبياء) و ضدش انكار

    والرجاء وضده القنوط; اميد و ضدش نوميدى

    والعدل وضده الجور; و عدالت و ضدش ستم

    والرضاء وضده السخط; رضا و خشنودى و ضدش خشم و نارضايى

    والشكر وضده الكفران; شكرگزارى و ضدش كفران

    والطمع وضده الياس; طمع (به آنچه در دست مردم است) و ضدش نوميدى(از آنها)

    والتوكل وضده الحرص; توكل و ضدش حرص

    والرافة وضده القسوة; رافت و ضدش سنگدلى

    والرحمة وضدها الغصب; رحمت و ضدش غضب

    والعلم وضده الجهل; علم و ضدش جهل

    والفهم وضده الحمق; فهم و ضدش حماقت

    والعفة وضده التهتك; عفت و ضدش پرده‏درى

    والزهد وضده الرغبة; زهد و ضدش دنياپرستى

    والرفق وضده الخرق; مدارا و ضدش خشونت

    والرهبة وضده الجراة; خدا ترسى و ضدش بى‏باكى و جسارت

    والتواضع وضده الكبر; تواضع و ضدش تكبر

    والتؤدة وضدها التسرع; متانت و آرامش و ضدش شتابزدگى

    والحلم وضده السفه; بردبارى و ضدش سفاهت و نابردبارى

    والصمت وضده الهذر; خاموشى و ضدش بيهوده‏گويى

    والاستسلام وضده الاستكبار; تسليم (در برابر حق) و ضدش استكبار

    والتسليم وضده الشك; تسليم (در برابر عقائد الهى) و ضدش شك

    والصبر وضده الجزع; صبر و ضدش بى‏تابى

    والصفح وضده الانتقام; گذشت و ضدش انتقام

    والغنى وضده الفقر; بى‏نيازى و ضدش فقر

    والتذكر وضده السهو; توجه و ضدش غفلت

    والحفظ وضده النسيان; حفظ و ضدش فراموشكارى

    والتعطف وضده القطيعة; محبت و پيوند و ضدش قطع رابطه

    والقنوع وضده الحرص; قناعت و ضدش حرص

    والمؤاساة وضدها المنع; مواسات و ضدش منع

    والمودة وضدها العداوة; دوستى و ضدش عداوت

    والوفاء وضده الغدر; وفا و ضدش پيمان شكنى

    والطاعة وضدها المعصية; اطاعت و ضدش معصيت

    والخضوع وضده التطاول; خضوع و ضدش برترى‏جويى

    والسلامة وضدها البلاء; سلامت و ضدش بلا

    والحب وضده البغض; محبت و ضدش كينه‏توزى

    والصدق وضده الكذب; راستى و ضدش دروغگويى

    والحق وضده الباطل; حق و ضدش باطل

    والامانة وضدها الخيانة; امانت و ضدش خيانت

    والاخلاص وضده الشوب; خلوص و ضدش آلودگى نيت

    والشهامة وضدها البلادة; شهامت و ضدش خمودى

    والفهم وضده الغباوة; فهم و ضدش كودنى

    والمعرفة وضدها الانكار; معرفت و ضدش عدم عرفان

    والمداراة وضدها المكاشفة; مدارا و ضدش پرده‏درى

    وسلامة الغيب وضدها المماكرة; حفظ‏الغيب و ضدش توطئه‏گرى

    والكتمان وضده الافشاء; كتمان (اسرار مردم) و ضدش افشاگرى

    والصلاة و ضدها الاضاعة; نماز و ضدش بى‏نمازى

    و الصوم و ضده الافطار; روزه و ضدش افطار

    والجهاد وضده النكول; جهاد و ضدش خوددارى از جهاد

    والحج وضده نبذ الميثاق; حج و ضدش پيمان شكنى خدا

    وصون الحديث وضده النميمة; نگهدارى سخنان و ضدش سخن‏چينى

    وبرالوالدين وضده العقوق; نيكى به پدر و مادر و ضدش مخالفت و آزار

    والحقيقة وضدها الرياء; حق‏جويى و ضدش رياكارى

    والمعروف وضده المنكر; معروف و ضدش منكر

    والسترو ضده التبرج; پوشيدگى و ضدش نمايش زينت

    والتقية وضدها الاذاعة; تقيه و ضدش افشاى اسرار

    والانصاف وضده الحمية; انصاف و ضدش تعصب

    والتهيئة وضدها البغى; مصالحه و ضدش كارشكنى

    والنظافة وضدها القذر; نظافت و ضدش كثافت

    والحياء وضدها الجلع; حيا و ضدش بى‏حيايى

    والقصد وضده العدوان; ميانه‏روى و اعتدال و ضدش تجاوز

    والراحة وضدها التعب; راحت و ضدش رنج

    والسهولة وضدها الصعوبة; سهولت و ضدش سختگيرى

    والبركة وضدها المحق; بركت و ضدش نقصان

    والعافية وضدها البلاء; تندرستى و ضدش بيمارى

    والقوام وضدها المكاثرة; اعتدال و ضدش فزون طلبى

    والحكمة وضدها الهواء; حكمت و ضدش هواپرستى

    والوقار وضده الخفة; وقار و ضدش جلفى و سبكى

    والسعادة وضدها الشقاوة; سعادت و ضدش شقاوت

    والتوبة وضدها الاصرار; توبه و ضدش اصرار بر گناه

    والاستغفار وضده الاغترار; پوزش طلبيدن و ضدش مغرور بودن

    والمحافظة وضدها التهاون; جديت و ضدش سستى

    والدعاء وضده الاستنكاف; دعا و ضدش خوددارى از دعا

    والنشاط وضده الكسل; نشاط و ضدش كسالت

    والفرح وضده الحزن; شادى و ضدش غم

    والالفة وضدها الفرقة; الفت و جوشش با مردم ضدش جدايى طلبى


    والسخاء وضده البخل; سخاوت و ضدش بخل

  4. #4
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    فلاتجتمع هذه الخصال كلها من اجناد العقل الافى نبى او وصى نبى او مؤمن قد امتحن الله قلبه للايمان واما سائر ذلك من موالينا فان احدهم لايخلو من ان يكون فيه بعض هذه الجنود حتى يستكمل وينقى من جنود الجهل فعند ذلك يكون فى الدرجة العليا مع الانبياء والاوصياء وانما يدرك ذلك بمعرفة العقل وجنوده وبمجانبة الجهل وجنوده وفقنا الله واياكم لطاعته ومرضاته انشاء الله.


    سپس امام فرمود: اين لشكريان عقل بطور كامل جمع نمى‏شود مگر در پيامبر يا وصى پيامبر يا مؤمنى كه خداوند قلبش را براى ايمان آزموده و شايستگى پيدا كرده است، ولى ساير دوستان ما بعضى داراى بخشى از اين لشكريانند و در راه تكميل آن و طرد لشكر جهل از خود مى‏باشند و در آن هنگام در درجه بالا با انبياء و اوصياء قرار مى‏گيرند، و اين در صورتى ممكن است كه آگاهى كافى نسبت‏به عقل و لشكريانش و دورى از جهل و لشكريانش حاصل شود; خداوند ما و شما را براى اطاعتش و كسب رضاى او موفق دارد! (6)

    حديث‏بالا، حديث جامعى درباره اصول و فروع اخلاق اسلامى است كه بعضى از صاحبنظران آن را بطور مستقل موضوع بحث قرار داده، و كتاب جداگانه‏اى پيرامون آن نوشته‏اند.

    2- در حديثى كه در نهج‏البلاغه در كلمات قصار آمده است مى‏خوانيم كه از امام اميرمؤمنان‏على عليه السلام درباره ايمان پرسيدند (ذيل حديث نشان مى‏دهد كه منظور از ايمان، ايمان علمى و عملى است كه اصول اخلاق را نيز شامل مى‏شود) امام در جواب فرمود: «الايمان على اربع دعائم، على الصبر واليقين والعدل والجهاد; ايمان بر چهار پايه قرار دارد: بر صبر و يقين و عدالت و جهاد.»

    سپس افزود «والصبر منها على اربع شعب، على الشوق والشفق والزهد والترقب; صبر نيز بر چهار پايه استوار است; بر شوق و ترس و زهد و انتظار.» (شوق به بهشت و پاداشهاى الهى، و ترس از كيفرها و دوزخ، كه مايه حركت‏به سوى خوبيها و پرهيز از بديها است) و زهد و بى‏اعتنايى نسبت‏به زرق و برق دنيا كه سبب مى‏شود انسان مصائب را ناچيز شمرد، و انتظار مرگ و پايان زندگى كه انسان را به انجام اعمال نيك تشويق مى‏كند.

    بعد افزود: «واليقين منها على اربع شعب، على تبصرة الفطنة وتاول الحكمة، وموعظة العبرة، وسنة الاولين; يقين نيز بر چهار بخش تقسيم مى‏شود: بينش در هوشيارى و زيركى، رسيدن به دقايق حكمت، پند گرفتن از حوادث و توجه به روش پيشينيان.»

    سپس مى‏افزايد: «و العدل منها على اربع شعب، على غائص الفهم، وغور العلم، وزهرة الحكم، ورساخة الحلم; عدالت نيز بر چهار شاخه است: دقت‏براى فهم مطالب، غور در علم و دانش، (سپس) قضاوت صحيح و (سرانجام) حلم و بردبارى پايدار.»

    و در پايان مى‏فرمايد: «والجهاد منها على اربع شعب على الامر بالمعروف والنهى عن المنكر و الصدق فى‏المواطن، وشنآن الفاسقين; جهاد نيز چهار شاخه دارد: امر به معروف، و نهى از منكر، صدق و راستى در معركه نبرد، و دشمنى با فاسقان.»

    سپس به ستونهاى چهارگانه كفر كه نقطه مقابل آن است، مى‏پردازد و يك به يك را شرح مى‏دهد. (7)

    همان‏گونه كه ملاحظه مى‏شود، امام با دقت‏بى‏نظيرى اصول اساسى ايمان و كفر و آثار آن را در درون و برون كه شامل اخلاق عملى مى‏شود ترسيم فرموده و براى هر شاخه، شاخه‏هاى ديگرى ذكر كرده است، كه بررسى جزئيات اين حديث مقال ديگرى را مى‏طلبد.

    3- در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان على عليه السلام مى‏خوانيم:

    «اربع من اعطيهن فقد اوتى خير الدنيا والاخرة، صدق حديث واداء امانة، وعفة بطن وحسن خلق; چهار چيز است‏به هر كس داده شود خير دنيا و آخرت به او داده شده است: راستى در سخن گفتن و اداء امانت، و عفت‏شكم (پرهيز از حرام) و حسن خلق.» (8)

    4- همين معنى بطور فشرده‏تر و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است، كسى خدمتش رسيد و تقاضا كرد چيزى به او بياموزد كه خير دنيا و آخرت در آن باشد، و مشتمل بر سخن طولانى نباشد، امام عليه السلام در پاسخ او فرمود: «لاتكذب; دروغ مگو!» (9)

    در واقع چنين است كه ريشه تمام فضائل اخلاقى بر راستى و صدق قرار گرفته كه انسان نه تنها به مردم دروغ نگويد، به خويشتن هم دروغ نگويد و حتى به خداى خود دروغ نگويد; هنگامى كه در نماز «اياك نعبد واياك نستعين‏» مى‏خواند و مى‏گويد خداوندا تنها تو را مى‏پرستم و تنها از تو يارى مى‏جويم، كمترين دروغى در اين سخن نباشد، از هرگونه معبود شيطانى و هواى نفس بركنار باشد و تنها خضوع و تسليمش در برابر حق باشد; پس، از تكيه كردن بر مال و جاه و قدرت و مقام و ما سوى الله بر كنار باشد، تنها تكيه بر لطف خدا كند و از او مدد جويد. اگر كسى چنين باشد تمام اصول و فروع اخلاق در او زنده مى‏شود.

    5- در روايات اسلامى تعبيراتى تحت عنوان «افضل الاخلاق‏» (برترين صفات اخلاقى) يا «اكرام الاخلاق‏» و «احسن الاخلاق‏» و «اجمل‏الخصال‏» ديده مى‏شود كه در آنها نيز اشاره به بخشهاى مهمى از اصول اخلاقى شده است; از جمله، در حديثى مى‏خوانيم: «سئل الباقر عليه السلام عن افضل الاخلاق فقال الصبر والسماحة; از امام باقر عليه السلام درباره بهترين اخلاق سؤال شد، فرمود: صبر (شكيبايى و استقامت) و جود و بخشش است.» (10)

    در حديث ديگرى از على عليه السلام آمده، فرمود: «اكرم الاخلاق السخاء واعمها نفعا العدل; با ارزشترين اخلاق اسلامى سخاوت و پرسودترين آنها عدالت است.» (11)

    در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم: «اشرف الخلائق التواضع والحلم ولين الجانب;برترين صفات اخلاقى، تواضع و حلم و نرمش و انعطاف‏پذيرى و مدارااست.» (12)

    در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى‏خوانيم كه از آن حضرت پرسيدند:

    «اى الخصال بالمرء اجمل فقال وقار بلامهابة، وسماح بلا طلب مكافاة، وتشاغل بغير متاع الدنيا; كداميك از صفات انسانى زيباتر است؟ فرمود: وقارى كه توام با ايجاد ترس نباشد، و بخششى كه انتظار مقابله با مثل در آن نباشد، و مشغول شدن به غير متاع دنيااست.» (13)

    6- باز در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى‏خوانيم كه در آن اصول اخلاق زشت، تحت عنوان اصول‏الكفر بيان شده است، فرمود:

    «اصول الكفر ثلاثة: الحرص والاستكبار والحسد; اصول كفر سه چيز است: حرص و تكبر و حسد.»

    سپس در توضيح اين سه اصل چنين بيان فرمود:

    «فاما الحرص فان آدم حين نهى عن الشجرة حمله الحرص ان اكل منها، واما الاستكبار فابليس حين امر بالسجود لآدم استكبر، واما الحسد فابنا آدم حيث قتل احدهما صاحبه; اما حرص (در آنجا ظاهر شد كه) آدم هنگامى كه نهى از آن درخت مخصوص شد، حرص او را وادار كرد كه از آن بخورد (و از بهشت‏بيرون برده شد) و اما تكبر (آنگاه ظاهر شد كه) ابليس هنگامى كه مامور به سجود براى آدم شد تكبر ورزيد (و از سجده خوددارى كرد و براى هميشه ملعون و مطرود درگاه الهى شد) و اما حسد (آنگاه ظاهر شد كه) دو پسر آدم يكى بر ديگرى حسد برد و او را به قتل رسانيد.» (14)

    به اين ترتيب، سرچشمه بدبختيهاى بزرگى كه در جهان انسانيت‏يا در آغاز آن رخ داد، اين سه صفت نكوهيده بود. حرص، آدم را از بهشت الهى بيرون كرد; و استكبار، ابليس را براى هميشه از درگاه خدا راند; و حسد پايه قتل و خونريزى و جنايت در جهان شد.

    7- اين سخن را با حديثى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله پايان مى‏دهيم، امام صادق عليه السلام مى‏گويد: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

    «ان اول ماعصى الله عزوجل به ست: حب الدنيا وحب الرياسة، وحب الطعام وحب النوم وحب الراحة وحب النساء; نخستين چيزى كه نافرمانى و عصيان الهى به وسيله آن انجام شد شش چيز بود: محبت (افراطى به مال) دنيا و رياست و طعام و خواب و راحت طلبى و زنان!» (15)

    از مجموع آنچه در بالا ذكر شد اصول فضايل اخلاقى و رذايل اخلاقى اجمالا روشن شد; ولى همان‏گونه كه از مجموع روايات نيز استفاده مى‏شود عدد خاص و معينى نمى‏توان براى اين معنى در نظر گرفت; چرا كه اخلاق نيك و بد انگيزه‏هاى بسيار متنوع و عوامل و عوارض مختلف و گوناگون دارد; و به تعبير ديگر، همان‏گونه كه صفات جسمانى انسان، تعداد و شماره خاصى ندارد، صفات روحانى خوب و بد نيز از شماره بيرون است.

    پى‏نوشتها


    1- سير حكمت در اروپا، ج 1، ص 18 (با كمى تلخيص).

    2- المهجة البيضاء، جلد 5، ص‏96 و97.

    3- بحارالانوار، جلد 75، ص 81، حديث 68.

    4- براى توضيح بيشتر اين فرمانهاى دهگانه كه در آيات سه گانه فوق آمده است، در تفسير نمونه، ذيل همين سه آيه، جلد ششم، صفحه 28 به بعد مراجعه فرماييد.

    5- توجه داشته باشيد كه تعداد امورى كه در اين روايت آمده 78 موضوع است ولى با توجه به اين كه خير و شر موضوع مستقلى در برابر امور ديگر نيست، بلكه جامع در ميان آنها است; به علاوه ايمان و كفر و تصديق و تكذيب مربوط به اصول عقائد است، اين سه مورد از مجموعه جدا مى‏شود و باقيمانده همان هفتاد و پنج موضوع خواهد بود.

    6- اصول كافى، ج 1، ص 20 تا23، حديث 14.

    7- كلمات قصار نهج‏البلاغه، كلمه 31 (با تلخيص); شبيه اين حديث درباره شعب چهارگانه كفر، در اصول كافى، جلد 2، ص 391 (باب دعائم الكفر و شعبه) آمده است.

    8- غرر الحكم.

    9- تحف العقول، ص 264.

    10- بحارالانوار، ج‏36، ص 358.

    11- و 12- غررالحكم.

    13- اصول كافى، ج 2، ص 240.

    14- اصول كافى، ج 2، ص‏289.

    15- بحار، ج‏69، ص 105، ح‏3.





کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •