جغرافياي نماز

هنگامه هجران از آنجا آغاز گشت كه رقيب با وسوسه او را از نعمت (قرب) محروم كرد و ابوالبشر در خراب آباد هجر از درد فراق ناليد و ... تا اين كه پيك رأفتي از محبوب بر او بال رحمت فكند و نيايش را به او آموخت تا با آن دل را از اين غربت خاكي به ملكوت گره زند و افلاكي شود. آدم با نيايش، فرصت وصل و لياقت قرب يافت و با پرستش از «غربت» به «قرب» رسيد.
نماز بهترين حديث شيدايي است و تنها زماني حلاوت آن را مي‌توان با تمام وجود احساس كرد كه اهل سعادت آباد دلدادگي و از ساكنان سرزمين سبز نماز و اهل محله ركوع و ساكن قصر سجود و يا مليت بندگي باشي و با لهجه خشوع سخن بگويي!
جغرافياي نماز
نماز مملكتي است به وسعت دل هاي دريايي و پهناور چون انديشه هاي آسماني با آب و هوايي هميشه بهار كه ترنم دلباختگي، روحي دل نواز به آن مي‌بخشد. در قسمتي از آن رشته كوه هاي ذكر تا افق ملكوت سر كشيده‌اند و دريايي نيلگون و زلال در پاي آن كوه ها موج مي‌زند و آبي صداقتش ديده مي‌نوازد. ماهيان رنگارنگ توفيقي را مي‌بيني كه تو را به سوي خود مي‌كشانند. اگر آنها را صيد كني، دوست، صيادت مي‌شود. نسيمي ملكوتي جانت را طراوت مي‌دهد و تو سرمست از اين همه زيبايي، مصمم مي‌شوي همه شهر را بگردي تا منظره هاي دل ربا را با چشم جان تماشا كني.

چشمه‌اي از نور
اول شهر به چشمه‌اي آراسته است كه از ملكوت مي‌آيد. نبايد از آن بگذري كه بدون آن سفر تو بي لطف است. به! چه خنكاي دلنوازي دارد! جسم و جانت را با آن مي‌شويي، آب كه به صورتت مي‌پاشي يك آسمان نور به چهره‌ات مي‌تابد و آلودگي از جانت چون برگ پاييزي بر زمين مي‌ريزد و تو از چشمه نور وضو مي‌گيري. شستن دستها و صورت و مسح سر و پا همه حكمتي دارد كه پاك و پاكيزه به ديدار او بروي و با او هم كلام شوي. اكنون شاداب و با طراوت به سير خود ادامه بدهيد.

لباس و مكان نمازگزار
به لباست بنگر، چگونه آن را تهيه كرده‌اي؟ با چه سرمايه‌اي ، آيا صاحبش كس ديگري است كه در اين صورت او راضي است كه لباسش را بر تن داري؟ مبادا با ضايع كردن حقي صاحب آن لباس شده باشي؟ يعني غصب كرده باشي؟ اكنون ببين بر تن پوشت اثري از آلودگي و پليدي نباشد چرا كه پرواز به سوي پاكي ها نتوان كرد. حال به جايگاهت كه مي‌خواهي از آن جا تا خدا عروج كني خوب بنگر! مبادا كه غصبي باشد يا نجس و چه بهتر كه پروازت را از مسجد آغاز كني و از خانه خدا دوست و رو به سوي محبوب بروي و در حلقه نمازگزاران حديث عشق زمزمه كني.

اذان و اقامه
بانگي از دوست تو را صدا مي‌زند، برايت آشناست. از اولين روز تولد آن را شنيده‌اي كه كسي برايت مي‌خواند و تو با سكوت معصومانه‌ات دل به آن هنگ آسماني داده بودي! مي‌شنوي؟

وقت نماز
صبحگاهان ستاره‌اي ترين رنگهاي زمان، صاحبدلان، پرده‌هاي غفلت را كنار مي‌زنند به نداي يار لبيك مي‌گويند و قامتي به عبادت مي‌بندند و قيامتي از شنيدن بر پا مي‌كنند و نماز صبح مي‌گزارند و خود را از هر وسوسه ابليس بيمه مي‌كنند. نماز، تكراري خجسته و نشاط آور است كه عامل پويايي و رشد انسان است به گاه روز از صبحدم به هنگام ظهر اگر به هوش نباشي، اگر از حيله دشمن غافل بماني به ريل غفلت خواهي افتاد و بر دره سقوط خواهي كرد. نماز ظهر و عصر هشداري است براي تو كه به ياد دوست باشي و به ياد زماني كه قرار است در برابر او پاسخ كارهايت را بيان كني. اكنون كه نوراني شده‌اي و به نماز متبرك، بقيه روز را هم از گزند وسوسه شيطان و نفس در امان خواهي بود.

اگر نماز به حق نماز باشد شامگاهان هم كه خسته از كار روزانه به كانون استراحت پناه مي‌بري عاكف كوي نياز مي‌شوي و درخلوت سجاده دلباختگي‌ات را محاسبه مي‌كني و بر دلدادگي ات مي‌افزايي، نماز مغرب و عشا را كه گزاري، سبك بال و سبك دل جان را به ضريح تمنا گره زن و بخواه تا شور عاشقي‌ات را افزون سازد.

تكبيره الاحرام
اكنون هنگام نماز است در انتهاي جاده زير درختي كه از حس تمنا پربار است سجاده اي به آبي اخلاص روبه خانه دوست گسترده است، به نيت پاك كه معطر شدي، احرام بند، تكبيره الاحرام بگو و به عشق محرم شو. نماز ميقات صاحبدل است بر جرأت خودخواهي، سنگ بي توجهي بزن و دل را رنگ خدايي ده كه بهترين رنگ هاست.

قرائت

اي محبوب! ما خاكيان افتخار بندگي تو را داريم و دست طلب به سوي تو، به سوي آن آستان بي نيازت مي‌گشاييم. راه هدايت را نشانمان ده، همان جاده مستقيمي كه به تو مي‌رسد همان مسيري كه سعادتمندان آن را پيمودند و تو را يافتند، آن راهي كه به كهكشان هاي شوق منتهي مي‌شود. دوباره زبان به نام او زينت مي‌دهي و سوره توحيد تلاوت مي‌كني. به نام او ... بگو اوست معبود يگانه، بي نياز از هر چيز و هركس، مولود كسي نيست و خود فرزندي ندارد. همانند او هيچ تصور و هيچ موقعيتي و هيچ كس نيست. اكنون كه از صهباي تلاوت سرمستي، به محله ركوع مي‌رسي.

محله ركوع
چه جايگاه با عظمتي است. بايد قامت خود را به نشانه تعظيم خم كني و خوشه چين خرمن تسبيح شوي. در محله ركوع شرط ادب را به جاي مي‌آوري و در جرگه كمين قرار مي‌گيري. حال كه خود را به زيور تسبيح آراسته‌اي و عجز خود را در پيشگاه او دريافته‌اي برمي‌خيزي تا مهياي رفتن به قصر بلورين سجود شوي و بر خوان فيض از مائده عبوديت بهره‌مند شوي، به بركت اجازه خاكساري يافته‌اي، ديده‌اي با حقيقتي دلربا آشنا مي‌شود از ركوع برمي‌خيزي كه به خاك بيفتي.

قصر سجود
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست كه هرچه بر سرما مي‌رود از ارادت اوست

آنگاه كه احساس تقصير كردي خود را در مقابل درجه اعلاي حق، بسيار خرد و ناچيز ديدي و پيشاني بر نماز گزاردي، به قصر بلورين سجده راه يافته‌اي. بايد آرام باشي و در حال طمأنينه با دل همنوا گردي كه «سبحان ربي الاعلي و بحمده» به وجد مي‌آيي.

ذكر كه تمام شد، هنوز اثري از نفس درخود مي‌بيني و هنوز سايه اي از «انانيت» را در آينه دل مشاهده مي‌كني و باز هم به سجده پناه مي‌بري و بايد به گونه‌اي زمزمه كني كه خود را در دوست فاني ببيني و اينكه هنگامه قنوت است.

باغچه قنوت
قنوت باغچه‌اي است پر از اقاقي هاي نياز، يك سبد بنفشه خواهش، قنوت اجابت را ميهمان دستانت مي‌كند. دست كه به آسمان مي‌گشايي با بهشت مي‌پيوندي. هرچه مي‌خواهي از او بطلب، مگر دوست ميهمانش را بي نصيب از لطف باز مي‌گرداند؟ تو كه از غير دست شسته اي و روبه سوي او برگ هاي نيازت را گسترده اي، حتما ستاره باران رحمت خواهي شد و از خوان توكل بهره مند.

ساحل تشهد
به رسم ادب، اينكه به پيشگاه او زانو مي‌زني و شهادت بر يكتايي او و رسالت رسولش را تكرار مي‌كني. همراه با رسول و جانشينان بر حق او، مي‌شود اين راه پرخطر را طي كرد. اگر چراغ هدايتي نباشد آدمي در ظلمت وسوسه به ويرانه‌هاي انحطاط روي خواهد برد. اگر اولياي الهي دست آدمي را نگيرند او فقط به ظاهر نماز مي‌پردازد و از روح او غافل مي‌ماند.

نماز بي ولايت بي نمازي است تعبد نيست نوعي حقه بازي است

تسبيحات اربعه
باز مي‌ايستي و حمد و تسبيح و تهليل و تكبير را چون دانه هاي تسبيح در كنار هم مي‌آوري تا رنگ‌هاي باقي مانده از جلوه هاي فريبنده دنيا از آينه وجودت پاك شود و عكس رخ يار را در جام دل نظاره كني، پس به ميمنت اين مرحمت، بازافتان و خيزان مي‌شوي، الله گويان مي‌شوي و از اين حال خوش به وجد مي‌آيي، باز ركوع و تشهد.

سراي سلام
اكنون هنگام وداع است. اگر به سلامت اين سفر را گذرانده اي، اگر موهومات از راه بيرونت نبرده اند، اگر حال توجهت زخمي القائات نشده، وقت آن است كه سلامي كه مي‌دهي پاسخ بشنوي. از سلام بر رسول نور، آغاز مي‌كني و سلام بر ما و بندگان شايسته خدا، شايد عبارت «سلام بر ما» دعايي باشد كه؛ خداوندا! سلامت و بركت ايمان را در زندگي معنوي ما بيفزاي و ما را از سلامت انديشه و كردار خوب برخوردار ساز.