داستان بر اساس واقعیت

در زیر داستان نبرد خشایارشا با آتن را مطالعه می فرمایید که دو سال گذشته و در سه مطلب در تارنما نوشته شده بود .
پس از اينکه خشايارشا وارد آتن شد اردوگاه خود را در خارج از آتن قرار داد . وي مي دانست که يونانيان در پلوپونز واقع در جنوب يونان يک ارتش دارند و پيش بيني مي کرد که ممکن است آن ارتش به آتن بيايد و وي را در آن شهر محاصره نمايد. اين بود که ارتش ايران را در خارج از آتن متمرکز کرد که اگر ارتش يونانيان آمدند ارتش او در داخل کشور محاصره نشود . خود خشايارشا بعد از ورود به شهر در عمارت پوله ته ريوم يعني عمارت مجلس سناي آتن منزل کرد . گارد جاويد که گارد مخصوص پادشاه بود نيز در همين عمارت جاي گرفت . روزي که ارتش ايران وارد آتن شد در آن ضهر حتي يک نفر هم به چشم نمي خورد ، اما عمارت بزرک آکروپل پر از جمعيتي بود که به آن پناه برده بودند تا الهه آتنه که خداي آتن بود از آنها محافظت کند و همين طور هم شد و خشايارشا امر کرد که مزاحم آنها نشوند . آنهايي که در آکروپل جمع شده بودند کساني بودند که نتوانستند خود را از آتن دور کنند بعضي از آنها بر اثر فقدان وسيله نقليه و بعضي بعلت نداشتن بضاعت در معبد بزرگ بست نشسته بودند به اين اميد که الهه اتنه آنها را خواهد رهانيد و بعلت اينکه خشايارشا به براي اديان ساير ملل احترام قايل بود از حمله به آکروپل و کساني که در آن بودند خودداري کرد و چون مي دانست که آنهايي که در آکروپل نشسته اند از حيث خواربار دچار مضيقه خواهند شد ، به آنها آزادي داد که از آنجا خارج شوند و براي خود غذا تهيه کنند .
در تواريخ اروپا نشته شده که خشايارشا آتن را ويران کرد . اين نوشته صحيح نيست . و پادشاه ايران قلعه آکروپل را ويران کرد نه معبد آکروپل را . قلعه آکروپل که دژي بود جنگي به امر خشايارشا ويران شد ، ايم دژ بالاي تپه آکروپل به نظر مي رسيد و آن قلعه را پي زيس ترات بنا نمود . آتن شهري بود بلادفاع ، يعني شهري که براي حفظ آن نجنگيده بودند و در آن زمان هم هرگز شهرهاي بلادفاع را ويران نمي کردند .
در تواريخ اروپانوشته شده که خشايارشا بعد از ورود به آتن آن شهر را به جبران شهر سارد پايتخت ليدي که يونانيان سوزانيده بودند ، سوزانيد و ويران کرد و اين اشتباه يا تعمد بايد اصلاح شود . خشايارشا در آتن جز دژ جنگي آکرپل و ديوار شهر که اطراف آتن بود چيزي را ويران نکرد و روزي که ايرانيان از شهر رفتند تمام عمارت بزرگ شهر باقي بود و آتن را خود يونانيان در جنگ داخلي که از سال 431 تا 404 ق.م طول کشيد و به جنگ هاي پلوپونز معروف بود ويران کردند و هرکسي که در اين باره ترديد دارد بايد تاريخ توسيديد را بخواند .
توسيديد اسم جنگهاي داخلي يونان را پلوپونز گذاشته است و آن جنگها از سال 431 ق.م شروع شد يعني 50 سال پس از مراجعت ايرانيان .توسيديد صديق ترين مورخ يونان است و خود او در جنگهاي پلوپونز شرکت داشته است و وقايع آن جنگها را تا سال 411 ق.م نوشته و دنبال وقايع آن جنگ ها از طرف گزنفون در کتابي به نام هله نيک يعني يونانيان نوشته شده است و وقايع جنگ به سال 404 ق.م ختم مي شود . آتن پايتخت يونان در آن جنگها که بين خود يونانيان در گرفت ويران شد ، اما نه بطور کلي و انصاف نيست که ويراني آتن را به حساب ايرانيان بگذارند . ايران در جنگهاي داخلي يونان دخالتي نداشت مگر بطور غيرمستقيم و اسپارت با نيروي طلايه ايران در آن جنگها با آتن مي جنگيد .
واقعيت تاريخي اين است که خشايارشا رفته بود تا اينکه آتن را ويران کند اما شجاعت يونانيان در دو جنگي که با وي داشتند خيلي در پادشاه ايران موثر واقع گرديد . از آن گذشته خشايارشا و سربازان ايراني که با وي به آتن رفتند متمدن بودند با مفهوم واقعي اين کلمه . آنها شهرنشين به شمار مي آمدند و به آباداني علاقه داشتند و عمارت زيبا را مي پسنديدند و خشايارشا که تا آن روز هنوز مشغول ساختن کاخ پارسه يا همان تخت جمشيد بود ( کاخي که داريوش بزرگ ساختن آن را آغاز کرد ) به خود اجازه نمي داد که عمارت زيباي آتن را ويران کند .
توسيديد ميگويد در روز سوم بعد از اينکه خشايارشا وارد آتن شد ، جار زد که هر کس از آتن رفته مراجعت کند و بداند که مال و جانش محفوظ است و چون مردم بي بضاعت و بي دست و پا که در آتن بودند غذا نداشتند و در شهر اذوقه به دست نمي آمد ، خشايارشا گفت که از گندم ارتش ايران به آنها بدهند که براي خود نان طبخ کنند و در روز پنجم بعد از ورود ايرانيان به آتن دکانهاي نانوايي به کار افتاد و شهر آتن وضع جنگي خود را از دست داد .
در روز دهم بعد از ورود ايرانيان به آتن خشايارشا براي ديدن آکروپل رفت و حتي به خدام معبد الهه بزرگ آتن انعام داد . اسناد تاريخي نشان مي دهد که ده روز بعد از ورود ارتش ايران به آتن در محله سراميکم چند کارگاه سفال سازي و در محله کولي توس چند کارگاه فلز سازي به کار افتاد و باز از اسناد تاريخي فهميده مي شود که ده روز بعد از ورود ارتش ايران به آتن از داخل خانه هاي آتن صداي چنگ به گوش مي رسيد . اين اسناد تاريخي گواهي مي دهد که آتن به دست خشايارشا ويران نگرديد چون اگر ويران مي شد ، پادشاه ايران به معبد آکروپل نمي رفت و دکانهاي نانوايي و کوزه سازي و فلزسازي در شهر بکارنمي افتاد و زنهاي جوان چنگ نمي نواختند و در يک شهر ويران اگر هم دختري وجود داشته باشد حال آن را ندارد که چنگ بنوازد .
يکي از خقايق ديگري که حتي هرودوت نتوانسته انکار کند احترامي است که ايرانيان به نواميس يونانيان گذاشتند و اين نکته را نبايد کوچک دانست . سربازان ايراني لااقل يک سال و به روايتي بيش از يک سال از زنهاي خود دور بودند و اکثر آنها جوان بشمار مي آمدند و در دوره اي از عمر بسر مي بردند که به اقتضاي طبيعت ، مرد بشدت متمايل به زن مي شود . زنهاي يونان هم بر اثر لااقل سيصد سال ورزش خوش اندام بودند و زيبايي داشتند ، معهذا ديده نشده که يک افسر يا سرباز ايراني به يک زن يوناني تعرض کند . در تمام تواريخي که يونانيان راجع به جنگهاي ايران و يونان نوشته اند ، حتي يکبار ديده نمي شود که نوشته باشند که يک افسر يا سرباز ايراني به يک زن يوناني تجاوز کرده باشد . در صورتي که در عرف قديم وقتي يک شب ارتش وارد کشوري مي شد همانطور که اموالملت مغلوب را متعلق به خود مي دانست زنهاي آن ملت را هم از آن خود مي دانست . اما ايرانيان دوره هخامنشي آنقدر مقيد به احترام نواميش بودند که هرگز به خود اجازه نمي دادند هنگام تهاجم به يک کشور به زنهاي ملت مغلوب تجاوز کنند .
آنها مردها را اگر مقاومت مي کردند مي کشتند و اسير مي کردند ولي زنها را محترم مي شمردند و کتزياس طبيب و مورخ يوناني که مدتي بعد از ورود خشايارشا به آتن در دربار ايران خدمت مي کرد و بيست سال در ايران بسر برد نوشته است که در ايران زني روسپي وجود ندارد . دوره توقف کتزياس در ايران دوره اي بود که اخلاق عمومي نسبت به دوره آغاز هخامنشيان سست شد زيرا پادشاهاني که پس از داريوش بزرگ و خشايارشا بر اريکه قدرت نشستند ، خود چنان بي بند و بار بودند که نمي توانستند در مسائلي که مربوط به عفت مي شود سختگيري کنند معهذا حتي در آن زمان در ايران زن روسپي نبوده است .
نکته ديگر که در تمامي تواريخ يوناني ديده مي شود عدم خشونت سلاطين هخامنشي نسبت به دشمناني بود که ابراز اطاعت مي کردند . در تمامي مدتي که خشايارشا در يونان بسر مي برد هر کس را که ابراز اطاعت کرد مورد عفو قرار داد و هر افسر و سرباز که تسليم مي گرديد از هرگونه مزاحمت مصون بود .
اگر پادشاه ايران آتن را ويران کرد و خرابه هاي آن شهر جغد نشين شد، چرا قبل از خروج ارتش ايران از آتن قسمتي از سکنه آن شهر که مهاجرت کرده بودند مراجعت نمودند ؟ و آيا قابل قبول است که خانواده هاي با بضاعت آتني که به پلوپونز رفته بودند و در آنجا به راحتي و دور از خطر بربرها ( وحشي ها !! ) زندگي مي کردند ، جان و مال خود را بخطر بياندازند و به آتن مراجعت کنند تا در آنجا به قتل برسند و اموالشان به يغما برود و نواميسشان به دست ايرانيان برسد ؟
اين را هم خود يونانيان مي نويسند و مي گويند قبل از اينکه ايرانيان از آتن مراجعت کنند عده اي از سکنه شهر آتن به خانه هاي خود در آن شهر برگشتند . ذکر کلمه « خانه » در تاريخ گواهي مي دهد که حداقل تمامي آتن به دست خشايارشا ويران نشده بود وگرنه خانه اي باقي نمانده بود تا اينکه مردم بابضاعت آتن در آن سکونت کنند .
آنچه تا اينجا راجع به ورود ارتش ايران به آتن گفتيم از تحقيق بي طرفانه پروفسور بارن انگليسي بود و ما هنگام نقل آن همه چيز را خلاصه کرديم که خوانندگان خسته نشوند (( لازم بذکر است اين مطالب را نويسنده کتاب گفته نه نويسنده وبلاگ ! )) و پروفسور بارن در تحقيق خود ، طوري آتن را هنگام ورود ارتش ايران نشان مي دهد که در بعضي از خيابانها نام خانه ها را نيز مي برد . اينک اجازه مي خواهيم که سطوري چند از نوشته هرودوت را راجع به ورود ارتش ايران به شهر آتن از نظر خوانندگان بگذرانيم . هرودوت مي گويد :
"" وقتي وحشيان ( ! ) وارد آتيک شدند ، ديده بان ورود آن ها را به اطلاع آتن رسانيد و آنگاه که ارتش وحشيان به آتن نزديک گرديد ، شهر تخليه شده بود ، اما يک پادگان قوي در شهر وجود داشت و سربازان آن پادگان بر سرايرانيان سنگ باريدند و مانع از اين شدند که به ديوار آتن نزديک گردند و ارتش ايران چند روز مقابل آتن متوقف شد و نتوانست وارد شهر شود مگر بعد از اينکه آخرين سرباز مدافع ديوار شهر به قتل رسيد . انگاه ايرانيان وارد شهر شدند و خشايار پادشاه در عمارت مجلس سنا منزل کرد و ارتش او به معبد آکروپل رفت و تمام فقرايي را که به آن معبد پناهنده شده بودند به قتل رسانيد و آنگاه ايرانيان معبد آکروپل را مورد تاراج قرار دادند و هرچه داراي ارزش بود و نظيرش در دنيا وجود نداشت آتش زدند . چند روز بعد خشايارشا گفت يونانيان آزاد هستند که به آتن برگردند و به معبد آکروپل بروند و در آنجا براي آتنه الهه آن معبد قرباني کنند و علت صدور آن فرمان اين بود که خشايارشا خوابي ديد و از چپاول و سوزانيدن و ويران کردن معبد آکروپل پشيمان شد !! ""
اين نوشته هرودوت تقريبا صد سال بعد از مرگ او به نظر اسکندر مقدوني رسيد و چون در آن موقع معبد آکروپل ويران بود ، آن جوان مقدوني يقين حاصل کرد که ايرانيان معبد آکروپل را آتش زدند و ويران کردند و براي اينکه انتقام بگيرد کاخ پارسه ( تخت جمشيد ) را بعد از اينکه مورد يغما قرار داد آتش زد و ويران کرد و به جرات مي توان گفت که اگر هرودوت اين نوشته را نمي نوشت کاخ پارسه در فارس سوزانيده نمي شد . در اين که معبد آکروپل از طرف خشايارشا مورد تاراج قرار گرفت ترديدي وجود ندارد و خشايارشا به سبک قوانين جنگ در آن زمان تصاحب اشياي گرانبهاي آن معبد را حق خود مي دانست ولي آن معبد را نسوزانيد و ويران نکرد .
هرودوت باز هم از روي غرض نوشته است که جنگ آتن ، دو مرخله داشته يکي جنگ براي عبور از ديوار شهر و ديگري جنگ براي تصرف معبد آکروپل . دو جنگ اخير بيست روز طول کشيده و مدت بيست روز ارتش پنج ميليوني (!) ايران با يک مشت افراد بي بضاعت که نتوانسته بودند از آتن بروند و در معبد آکروپل مجتمع شدند پيکار مي کردند و بعد از غلبه تمام مدافعين را قتل عام نمودند ( ! ) .
« پلوتارک » هم که با هرودوت پنج قرن فاصله زماني داشته و ناگزير روايات مربوط به ورود ارتش ايران را به آتن از مورخين يوناني بخصوص هرودوت گرفته جنگ آکروپل را بيست روز ذکر مي کند و آدمي متحير مي شود که چگونه يک ارتش بزرگ پنج ميليوني مدت بيست شبانه روز مقابل معبد آکروپل معطل شده و نتوانسته بر يک مشت افراد بي بضاعت و بي اسلحه که در آن معبد بودند غلبه نمايد . حتي اگر معبد آکروپل يک پادگان قوي براي دفاع داشت باز در ظرف مدت کوتاهي و شايد يک روز آن پادگان از پا در ي آمد و اگر قبول کنيم که ارتش عظيم خشايارشا مدت بيست روز مقابل آکروپل در داخل شهر آتن معطل شد آيا دليل بر اين نيست که پادشاه ايران نخواست اقدامي بکند که سبب ويراني آن معبد بزرگ و زيبا گردد ؟؟
هرودوت نتوانسته مراجعت آتني ها را به آن شهر انکار کند و تصديق نموده که خشايارشا به مردم شهر تامين داد و آنها به آتن مراجعت کردند . خشايارشا آکروپل را ويران نکرد ولي دو مجسمه از آن خارج نمو.د و به ايران برد که در کاخ پارسه ( تخت جمشيد ) نصب نمود و هر دو مجسمه از زمامداران سابق آتن بود . يکي به اسم « هارموويوس » و ديگري به اسم « آريستو گيتون » و آن دو مجسمه را با مفرغ ساخته بودند و آنقدر از لحاظ هنري زيبا بودند که خشايارشا نتوانست از آنها بگذرد و هر دو را به ايران برد و آن دو مجسمه تا پايان سلطنت هخامنشيان در کاخ پارسه ( تخت جمشيد ) بود و بعد از اينکه اسکندر ايران را اشغال کرد آن دو مجسمه را از آن کاخ خارج کرد و به يونان فرستاد تا اينکه در کاخ آکروپل نصب شود . امروز اين دو مجسمه هست ، ولي مجسمه هاي اصلي نيست و نمي دانيم مجسمه هاي اصلي که از ايران به آکروپل برگردانيده شد گرفتار چه سرنوشتي شدند . دو مجسمه اي که امروز ديده مي شود کپي است يعني آنها را از دو مجسمه اصلي کپي کردند .
هرودوت مي گويد در حالي که خشايارشا معبد آکروپل را محاصره کرده بود و با مدافعين آن معبد مي جنگيد ، جنگ دريايي سالاميس در گرفت . اين نکته غير از جنگ بيست روزه معبد آکروپل صحت دارد و هنگامي که خشايارشا در آتن بود بين نيروي دريايي يونان و ايران در نزديکي جزيره سالاميس جنگ در گرفت .

برگرفته شده از: تاریخ ایران باستان