صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 54

موضوع: متن های احساسی

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17 متن های احساسی


    عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ !



    اَפֿـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے !



    مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !



    اَمـآ نمــیـכانـے !



    نمـیــכانے ڪـــہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ !


    و مـَـטּ כیــوانـہ تـَر میشوَمـ

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17

    ای یادگار روزهای زرد پائیز،


    مهم نیست!!!


    اکنون دلـــت برای کســی دیگـر می تپد...


    مهم آن است که من برای همیشــه تنهایــم،


    آنهم فقط به خاطر تـــو ...


    ... فقط تـ ـــ ــو ...


  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17

    هی لعنتی ...


    اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ...


    شاید عاشقت بودم،روزی .....!


    ولی ببین بی تو


    هم زنده ام،


    هم زندگی میکنم ...



    فقط گاهی در این میان،



    یادت ...



    زهر میکند به کامم زندگی را ...



    همیــــــــن...!!!



  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    پیش فرض


    کاش من هم کسی را داشتم ...


    که با بستن چشمانم ...


    حس قشنگ نگاهش را احساس میکردم ...


    بوی نفسهایش را میشنیدم ...


    کاش من هم کسی را داشتم ...


    که حتی وقت نبودنم ...


    عاشقم باشد ...


    کاش ...

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17

    باید بازیگر شوم ،


    آرامش را بازی کنم …


    باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …


    باز باید مواظب اشک هایم باشم …


    باز همان تظاهر همیشگی : " خوبم " …

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17

    این رسم روزگاره…

    کسی را که خیلی دوست داری،

    زود از دست می دهی،

    از آنکه خوب نگاهش کنی،

    از آنکه او را در آغوش بگیری،

    از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی،

    از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا،

    بال میگیرد و دور می شود،

    و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می تونی هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا کنی ...

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17

    مي دوني چرا وقتي گريه مي کني آروم مي شي ؟؟؟


    چون اشک هاي سردت قبل از اينکه از مجراي چشم سرازير بشه يه سري به قلبت مي زنه ،


    بعد قلبت که خيلي داغه حرارتشو ميده به اشکات و اشکات گرم ميشن ...


    اونوقت اشکات هم سرما شونو ميدن به قلب داغت ...


    اينجوريه که اشکات گرم ميشن و قلبت سرده سرد ازش ... !!!

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17

    راستی خدا،

    دلم هوای دیروز را کرده !

    هوای روزهای کودکی را...

    دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم،

    آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد...!

    دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم،

    الفبای زندگی را،

    میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند...!

    دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

    هر چه میخواهید بکشید،

    این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !

    دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم

    آن را نچینم...!

    دلم میخواهد …

    می شود باز هم کودک شد؟؟

    راستی خدا !

    دلم فردا هوای امروز را می کند...!!!

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17

    دروغ ميگن، هر چقدرم كه دارا باشي...


    كافيه فقط سرو زبون نداشته باشي،كافيه ساده باشي،


    وقتي هميشه نگران از دست دادنش باشي،


    وقتي زياد بهش توجه كني...


    زودي دلشو ميزني...!


    خسته ميشه ازت...


    در كل،دروغ ميگن !


    هر چقدرم كه "دارا" باشي بازم "سارا"لعنتي ميره با اوني كه دلش ميخواد...!!!


    هيچ كاري هم از دستت بر نمياد كه نمياد...


    چون اصلا واسش بود و نبودت فرقي نميكنه...


    فقط بايد بشيني و تماشا كني...

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2012/08/15
    محل سکونت
    تبريز
    سن
    30
    نوشته ها
    2,323

    Icon17


    آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخواستن

    نه دستی از برون

    که همتی از درون لازم است ...

    حالا !!!

    اما نمیخواهم برخیزم !

    میخواهم اندکی بیاسایم

    فردا برمیخیزم ...

    وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام ...




صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •