اون رویای شومی که تو سر داشتیم و دیدیم و شنیدیم
از خونه و شهری که تو خواستی و نخواستیم و بریدیم
از یکه پرستی ما که هیچ خیری ندیدیم و ندیدیم
منت ز کس و ناکس و نامرد نکشیدیم نکشیدیم
چون کفتر تیر خورده توی دستای خون خوارت بودیم
شانسی آوردیم که پریدیم که پریدیم
این حیفه که مردم همه خوابن همه خوابن
جون میدن و خون میدن و جون میدن یه عمره تو عذابن تو عذابن
از جون گذشتیم حسرت کشیدیم
دور شدیم از شهر و به ویرونی رسیدیم
از جون گذشتیم بلا کشیدیم
دور شدیم از شهر و به ویرونی رسیدیم
ما عاشق احساس پر از آتش عشق و خود عشقیم
خاکستر سردی چو تو با ما نمیشینه
باید تو ز ما دور باشی تا که یه دنیا و یه دنیا
این آتش پنهان شده رو باز ببینه باز ببینه