نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: زبان حال امام(ع)(ترکی)

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    Icon100 زبان حال امام(ع)(ترکی)

    رحیم‌ایله بو اوغلی ئولموش بی‌کمک امامه قارداش

    یاتما قانلی قتلگهده دور گیده‌ک خیامه قارداش
    تپراقا دوشوب عمامون پرچمون قولون سو مشکون
    گوزلرونده قان اولوبدور باشوین قانیلا اشکون
    کشتگان راه قرآن سربه‌سر چکله رشکون
    یتمیبدو هیچ شهیدون شانی بو مقامه قارداش
    باشوه سنون عمودی اندرن زماندا دشمن
    ابتدا منیم بلیمی سندیروب عمود آهن
    بو یارالی باشون اوسته خم قدیله آغلارام من
    یوخدو قامت خمیله طاقتیم قیامه قارداش
    تندن اللرون سالانلار فرصت اللره سالوبلار
    من یارالی باشون اوسته آغلادوقجا کام آلولّار
    قدیمی گوروب خمیده شاد اولولّار اَل چالولّار
    فُرصت جفا یتوبدور لشکر ظلامه قارداش
    عرش زینیدن دوشوب‌سن تپراقا شکسته شهپر
    قامت بلند سروون گل کیمی اولوب‌دو پرپر
    بس‌کی پاره پاره اولموش آئینه کیمی بو پیکر
    ممکن اولمیور جنازون حمل اولا خیامه قارداش

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    ناله می‌کند نایم نینوای زخمت را

    جار می‌زند جانم جای جای زخمت را
    هر چه می‌روم انگار نیست خط پایانی
    یا که من نمی‌بینم انتهای زخمت را
    شعله شعله می‌سوزم دجله دجله می‌گریم
    بوسه می‌زنم ای ماه رد پای زخمت را
    گر نبودم آن لحظه در صفوف یارانت
    می‌زنم ولی فریاد ماجرای زخمت را
    روی شانه‌ی باور می‌برم به هر سنگر
    هم لهیب پیغامت هم صدای زخمت را
    ای بهار ایمانم در غم تو چشمانم
    لخته لخته می‌بارد پاره‌های زخمت را
    در غدیر اگر افشاند بذر سرخ عاشورا
    دیده بود از اول عشق کربلای زخمت را

  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    شبی که مهر توام بر دل خراب افتاد

    دوباره زورق اندیشه‌ام به آب افتاد
    دل عطش زده‌ام عارفانه فال گرفت
    به کام تشنه لبان قرعه‌ی شراب افتاد
    هزار نکته‌ی ناگفته در نگاهم ماند
    چرا که پرسش دل باز بی‌جواب افتاد
    تمام زندگی‌ام فصل دل سپردن بود
    روایت غم او چون که در کتاب افتاد
    «نماز شام غریبان که گریه شد آغاز»
    به روز واقعه از چهره‌ها نقاب افتاد
    گلوی تشنه‌ی خورشید از عطش می‌سوخت
    دمی که پیکر سردار از رکاب افتاد
    ز شور عشق که همراه کاروان می‌رفت
    به کاخ شب زدگان آتش مذاب افتاد
    به گل نشست کف پای پنج اقیانوس
    ز هشت گوشه‌ی هفت آسمان شهاب افتاد
    قسم به عشق که برتر ز باور من بود
    سری که سایه‌ی او زیر آفتاب افتاد

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •