صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27

موضوع: پادشاهان ایران زمین

  1. #1

    Thumb پادشاهان ایران زمین

    ايران باستان

    ***ایلامیان***


    اونتاش گال

    اونتاش گال در سال ۱۲۶۵ قبل از میلاد، به حکومت ایلام رسید و شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت.


    شوتروک ناخونته اول

    شوتروک ناخونته اول به سال ۱۲۰۷ قبل از میلاد، به پادشاهی رسید و در آغاز با شاه بابل وارد جنگ شد و موفق شد که بابل را تصرف کند. شوتروک ناخونته فرمان به غارت بابل داد و تمام گنجینه‌های آن شهر را به شوش منتقل کرد.شوتروک ناخونته به سرزمین کاسی‌ها هم تاخت و آن‌جا را نیز تصرف کرد. شوتروک ناخونته معابد بسیاری در همه شهرهای قلمرو خویش بنا کرد و چند شهر و روستا را آباد ساخت. شوتروک ناخونته در سال ۱۱۷۱ قبل از میلاد درگذشت


    شیلهک این شوشیناک

    شیلهک این شوشیناک در سال ۱۱۶۵ قبل از میلاد؛ به سلطنت ایلام رسید و پس از آن به تجهیز سپاه پرداخت و تا ناحیه دیاله نفوذ پیدا کرد و به کرکوک رسید و بابل را محاصره نمود و به غنایم زیادی رسید. در میان این غنایم، لوح سنگی نارامسین و قانون حمورابی به معبد شوش تقدیم شد و سپس همه دره دجله و ساحل خلیج فارس و رشته‌کوه زاگرس زیر سلطه او درآمد و همه ایران غربی متحد شده و نخستین شاهنشاهی در تسلط ایلام تشکیل گردید.شیلهک این شوشیناک در سال ۱۱۵۱ قبل از میلاد،درگذشت.


    شوتروک ناخونته دوم

    شوتروک ناخونته دوم به سال ۷۱۷ قبل از میلاد، به سلطنت ایلام رسید و کتیبه‌ای در کوه نزدیک مال‌میر بنا کرد و یک معبد کوچک هم ساخت. شوتروک ناخونته دوم در سال ۶۹۹ پیش از میلاد، درگذشت.


    هالوشو

    هالوشو در سال ۶۹۹ قبل از میلاد به پادشاهی ایلام رسید و به سرزمین اکد حمله کرد و شاه بابل را اسیر کرد و با خود به ایلام آورد و شخص دیگری را به پادشاهی بابل برگزید. در زمان هالوشو، بابل تابع ایلام شد. هالوشو،پسر سناخریب را به دام انداخت و او را به قتل رسانید و سناخریب هم پسر او را کشت و پس از آن مردم ایلام شوریدند و او را در سال ۹۶۳ قبل از میلاد، عزل کردند.




    کودور ناخونته

    کودور ناخونته در سال ۶۹۳ قبل از میلاد و پس از برکناری هالوشو، به سلطنت رسید و در این زمان آشور به ایلام حمله کرد. کودور ناخونته نتوانست در برابر حملات آشوری‌ها مقاومت کند. آشوری‌ها شرط صلح را برگشت بابل به قلمروشان قرار دادند اما کودور ناخونته نپذیرفت. ایلامیان به شهر ماداکتو در کرخه مهاجرت کردند. کودور ناخونته خود را به شهر هیدالو رسانید. کودور ناخونته پس از یک سال سلطنت به دست درباریانش در سال ۶۹۲ قبل از میلاد، کشته شد.



    هوبان ایمنا

    هوبان ایمنا در سال ۶۹۲ قبل از میلاد، به سلطنت رسید. در زمان او بار دیگر نزاع درگرفت و ایلام به طرف‌داری از امیر بابل که دست‌نشانده خود او بود، بر ضد آشور وارد مبارزه شد و جنگی درگرفت و کمی بعد سناخریب توانست بار دیگر بابل را تسخیر کند و ایلام را به سرزمین‌های نخستینش بازگرداند.



    خوم‌بان ایگاش

    خوم‌بان ایگاش در سال ۶۸۸ قبل از میلاد، به شاهی رسید و به بابل حمله کرد و تا شهر سیپ‌پار پیش رفت و آن‌گاه به شوش بازگشت و در سال ۶۷۴ جان سپرد.

    اورتاکو

    اورتاکو در سال ۶۷۴ قبل از میلاد، به شاهی نشست. اورتاکو با آشور روابط بازرگانی برقرار کرد. در این هنگام آشوربانیپال به مصر یورش برد و اورتاکو به بابل تاخت و آن شهر را تسخیر نمود.

    هوبان هالتاش

    هوبان هالتاش در سال ۶۴۰ قبل از میلاد، به شاهی رسید.در دوران حکومت او، آشوریان دوباره به ایلام حمله کردند و مدکتو را تصرف نمودند و با فتح این شهر آشوریان به کرخه راه یافتند. شوش پایتخت ایلام تسخیر گردید.آشوربانیپال دستور قتل هوبان هالتاش را صادر کرد و پادشاهی ایلام در سال ۶۳۱ قبل از میلاد،پایان یافت.



  2. #2

    پیش فرض


    دیاکو

    بنیانگذار دولت ماد در سال ۱۳۳۲ پیش از هجرت بود. دیاکو یا دیوکس اولین پادشاه ماد بود که بین سالهای ۷۰۹ تا ۶۵۶ قبل از میلاد مسیح بر سرزمین ماد حکومت می‌کرد. دیاکو توانست ۷ طایفه قوم ماد را با هم متحد کند، و سپس در سال ۷۰۱ پیش از میلاد به عنوان رهبر و قاضی آن ۷ طایفه انتخاب شد. پس از ۷ سال رهبری در بین این ۷ طایفه، وی از طرف مادی‌ها به عنوان پادشاه انتخاب شد و تا سال ۶۵۶ قبل از میلاد مسیح برهمه طایفه‌های ماد حکومت کرد.
    دیاکو در پایتخت که در آن زمان هگمتانه و امروزه همدان نام دارد، قصری معروف و تو در تو و هفت طبقه ساخت که هر طبقه با یک رنگ تزیین شده بود.
    ماجراهای به قدرت رسیدن دیاکو در کتاب تاریخ هرودوت آمده‌است. دیاکو احتمالاً پسر یک شاهزادهٔ مادی با نام کیاکسار بوده که خود کیاکسار احتمالاً فرزند دیاکو نام دیگری بوده که در سال ۷۱۵ قبل از میلاد مسیح به سرزمین آشور تبعید شد.



    فَروَرتیش

    (حدود ۶۶۵ - ۶۳۳ پ.م.) پسر دیاکو، دومین شاه ماد بود.
    وی مانند پدرش، با دولت آشور آغاز به جنگ کرد ولی شکست خورد و به دست پادشاه آشور آشوربنی‌پال، کشته شد.
    نام فرورتیش تلفظ دیگری از نام فرهاد است.
    فرورتیش یا همان فرهاد پسر دیاکو و دومین پادشاه ماد بود که پایه گذار حکومت ماد به حساب می‌آید و بین سالهای ۶۶۵ قبل از میلاد مسیح تا ۶۳۳ قبل از میلاد مسیح حکومت کرد. مانند پدرش، فرهاد هم جنگ بر علیه آشوریان را آغاز کرد اما متاسفانه شکست خورد، به دست آشوربنی پال افتاد و به دست او کشته شد. جانشین فرهاد کیاکسار (هووخشتره) نام داشت که پسر وی بود. وی سعی کرد لیدیه را تصرف کند ولی با رسیدن به رود قزل ایرماق (در ترکیه امروزی)، به دلیل یک کسوف ناگهانی، جلوتر نمی‌رود. سپس کیاکسار در پیروی از پدرش، به آشور لشکرکشی می‌کند و این بار پیروزی از آن مادی‌ها می‌شود.


    هووَخشَترَه

    (دوره حکومت: ۶۲۵ تا ۵۸۵ پ.م.) تواناترین شاه ماد اولین پادشاهی است که یک سلطنت سراسری را در ایران تشکیل داد و ایران را به عنوان یک قدرت مهم جهان آن زمان مطرح کرد.
    نام هووخشتره پادشاه ماد را یونانیان به صورت (کی آخسارو، کیخسرو) (کیخسرو که او را صورت افسانه‌ای هووخشتره[1] پادشاه ماد می‌پندارند.[۱] ) نوشته‌اند که در فارسی تلفظ فرانسوی آن یعنی سیاگزار Cyaxares را نیز زیاد نوشته و بکار برده‌اند.[۲]
    به احتمال قوی، معنی نام او «خوش‌نشانه» است در معنی کسی که می‌تواند خوب نشانه‌گیری کند. ریشه نام او از فعل هَخش (Haxsh) در پارسی باستان آمده که به معنی نشانه‌گیری کردن است. اجزاء این نام عبارت‌اند از هو (خوب)+هخش (نشانه‌گیری)+تر (اضافه دستوری)

  3. #3

    پیش فرض

    ***هخامنشیان***



    کوروش کبیر :

    کورش بزرگ بنیانگذار حقوق انسان ها و آزادی و برابری بشریت است که جهان را دگرگون نمود . وی از مقتدرترین و با تدبیر ترینافرادتاريخ جهاناستکه بدليل اخلاق و منش و کردار نيک نامش در تاريخ به ثبت رسيد . او پيرو دين بهي زرتشت بود . که همواره تاريخ از او به عنوان يکي از نوابغ بشريتنام ميبرد . او پادشاه ماد را شکست داد . پادشاه ليدي را نيز مغلوب ساخت و بابل راکه يکي از بزرگترين مراکز جهان آن روزگار بود با صلح و آرامش و با رغبت مردمان آنجابه کلي فتح کرد و پس از ورود به بابل به احترام به خداي مردوک آنان تاجگذاري نمودتا حسن نيت خويش را به ملت مغلوب به اثبات برساند به صورتي که آنان وي را فرستادهخدا ميناميدند. پس از آن بناي بزرگترين شاهنشاهي و امپراتوري تاريخ را بنا نهاد . هم اکنونتنديسسنگیاين بزرگ مرد در سيدني استراليا و يکي از پارکهاي بزرگ ايالات متحده و سازمان ملل متحد از طلايخالص نصب ميباشد و اعلاميه او در سازمان ملل نقش سمبل آزادي و دموکراسي را براينخستين بار در جهان ايفا ميکند .کوروش دوم(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، معروف به کوروش بزرگ نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.


    ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.


    کمبوجیه


    کَمبوجیه (درگذشت ۵۲۱ پ.م.) پسر بزرگ کوروش بود که به نام‌های کمبوجیه دوم، کمبوزیه معروف است.

    طبق گفته هرودوت مادر وی کساندانه بوده است، اما کتزیاس نقل کرده که مادر وی امتیس نام داشته است. کمبوجیه پس از کوروش پدرش، به سلطنت رسید. وی برادری به نام بردیا داشت.کمبوجیه قصد لشگرکشی به مصر را داشت،اما از بیم اینکه برادرش در غیاب او پادشاهی او را بدست آورد، بردیا را مخفیانه به صورت فجیعی به قتل رساند جسد او را تکه تکه کرد.او به مصر لشگر کشید .به همین دلیل به خودلقب فاتح مصر را داد.در زمانیکه کمبوجیه در مصر حضور داشت خبر به سلطنت رسیدن برادرش بردیا را به وی دادند در حالیکه اومیدانست بردیا را پیش از این کشته بود. اما شخصی که در ایران تاج پادشاهی را به سر گذاشته بود گئومات از تبار مادیان بود و خود را بردیا معرفی کرده بود. کمبوجیه در بازگشت از مصر به ایران مرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگرفشار های ناشی از از دست دادن حکومت می‌‌دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده است ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده است.او را بانی برادر کشی بر سر حکومت میدانند.بردیا را به مراتب از وی لایق تر بر شاهی نوشته اند.از خصایص او بر عادت شاهان هخامنشی میخواری و زنبارگی بوده است . بنا بر نوشته های هردوت در سفر مصر بشمار زنان پارس به آنجا برد و در مراجعت به عجله آنها را وا نهاد که تا مدتها در بازار، کنیزان پارسی خرید وفروش می شد. که داریوش بدین وضع خاتمه داد!



    بردیا


    بَردیا (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎) (درگذشتهٔ ۵۲۱ (پیش از میلاد)) نام پسر کوچک‌تر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود.
    کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید دستور کشتن بردیا را داد. هرچند برخی نیز معتقدند که کمبوجیه دستور کشتن بردیا را نداده است.
    مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام «گئوماته مغ» خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد. در متون تاریخی از وی به عنوان «بردیای دروغین» یاد شده است. ( گئومات مغ )

    داریوش یکم


    داریوش (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎)، پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی با کشتن گئومات مغ که به عنوان بردیا فرزند کوروش بزرگ بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. پس از آن به فرونشاندن شورشهای داخلی پرداخت. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر ترعه‌ای بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست .


  4. #4

    پیش فرض

    ادامه هخامنشیان:

    خَشایارشا

    از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.
    نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است


    اردشیر یکم (هخامنشی)


    اردشیر (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎) پسر خشایارشا ملقب به اردشیر درازدست یا اردشیر یکم پادشاه هخامنشی بود. او پس از به قتل رسیدنِ پدرش و برادرش که جانشینِ قانونی پدرش خشایارشا بود، به دستِ اردوان فرمانده گارد محافظ شاه بر تختِ شاهی نشست. یونانیان وي را با لقبِ درازدست مي خواندند. از این رو در بسیاری از کتب و منابع، اردشیر درازدست نامیده شده‌است. وجه تسمیه این لقب به گونه‌های مختلف آمده‌است:

    1. او دستان درازی داشت به طوری که وقتی می‌ایستاد دستش به زانویش می‌رسید.
    2. درازدستی کنایه از قدرت زیاد و تسلط بر امور است. به خاطر تسلط او به اوضاع مملکت، درازدست نامیده شد.

    از زمان اردشیر تاریخ ملی با تاریخ اساطیری ایران در هم می‌آمیزد. در بسیاری از منابع اردشیر یکم و بهمن اسفندیار یکی دانسته شده‌اند. در زمان پادشاهیِ اردشیر یکم هخامنشی در حدود سال ۴۴۱ پیش از میلاد، گاهشمار امپراتوری اصلاح شد و نامِ ماههای سال به نامهای ایزدان مزدیسنا نامگذاری شدن که تا به امروز باقی است.
    وی در قلمرو سیاستِ دینی و فرهنگی و برخوردِ خود با مللِ مغلوب از سیاستِ پدربزرگِ خود داریوش بزرگ پیروی کرده است. تاریخ نویسانِ مشرق‌زمین وی را شاهی عدالت خواه و دادگستر دانسته اند. وی نسبت به مللِ مغلوب و بویژه یهودیان رافتی خاص داشت. هدایا، آزادی یهودیان، بازسازی معابدِ آنها و احترام به دیانتِ آنها نمونه ای از بزرگمنشی های اردشیر به قوم یهود است که به نامِ اردشیر پس از کوروش در تاریخِ یهودیان به ثبت رسیده است. او در عیدِ بزرگداشتِ نحمیا تامین خوراکِ همه یهودیان را در این جشن بعهده گرفت و با بودجه امپراتوری به اورشلیم فرستاد[۳]. کاتبِ ویژه دربار اردشیر در امور یهودیان عزرا بوده است. قراردادِ صلح کالیاس در زمان وی میان ایرانیان و یونانیان بسته شد. این پیمان نامه به عهدنامه کیمون هم معروف است[۴] و در آن منافعِ ایرانیان تامین شده بود. البته برخي از مورخان نيز اين قرارداد را براي ايرانيان وهن آميز معرفي کرده اند همچنين از ديگر اتفاقات زمان اردشير مي توان به شورش مصر که سرکوب گرديد و شورش مگابيز اشاره نمود.
    اردشیر به روایتی در سالِ 424 پیش از میلاد درگذشت و در مجموع در حدودِ چهل و یک سال شاهنشاه بود و در زمان شاهنشاهيِ وي مردم در رفاه و آسايش به سر مي بردند. پس از وی خشایارشای دوم بر تخت نشست.




    سغدیانوس

    از شاهزادگان هخامنشی و پسر نا مشروع اردشیر یکم است. وی، برادرش - خشایارشای دوم - را چهل و پنج روز بعد از به سلطنت رسیدن به قتل رساند و خود به دست برادر دیگر داریوش دوم به قتل رسید..


    خشایارشاه دوم

    از پادشاهان هخامنشی بود.
    به گفته تاریخ نویسان وی تنها پسر اردشیر یکم از ملکه داماسپیا بوده که پس از مرگ پدر به پادشاهی می‌‌رسد و چهل و پنج روز بعد توسط برادرش سغدیانوس که از همسر غير عقدي اردشير اول مي باشد به قتل می‌‌رسد. اما سغديانوس نيز به سلطنت نمي رسد بلکه برادر ديگر وي به نام « اخس » يا « وکاهه » به پادشاهي مي رسد و بعد ها داريوش دوم ناميده مي شود وي نيز فرزند اردشير اول از همسر غير عقدي وي مي باشد.


    داریوش دوم

    (۴۲۴ تا ۴۰۴ پ.م) با نام اصلی وَهاوکا (به پارسی باستان) و بر پایهٔ آنچه یونانیان در تاریخ نوشته‌اند، اخس (به یونانی) فرزند نامشروع اردشیر یکم بود. اگرچه در مغرضانه بودن چنین صفاتی از سوی یونانیان که اصلی‌ترین دشمن ایرانیان بوده‌اند، جای شک و شبهه باقیست. او پس از شورش بر ضد برادرش سغدیانوس که برادر خود خشایارشای دوم پادشاه قانونی شاهنشاهی را به قتل رسانده بود در سال ۴۲۴ (پیش از میلاد) به تخت نشست و نام داریوش را برای خود برگزید. این پادشاه هخامنشی که یونانیان به وی فرنام حرامزاده داده بودند، نوزده سال بر ایران حکومت کرد. داریوش با خاله و به روایتی با خواهر خود به نام پریزاد که یونانیان وی را پریستاتیس خوانده‌اند، ازدواج کرد و پریزاد که زن سنگ دلی بود در دربار داریوش نقش مهمی را ایفا می‌نمود.در زمان داریوش دربار هخامنشی به اوج انحطاط خود رسید به طوریکه اداره امور به دست زنان و خواجه سرایان افتاد و پریزاد جنایتهای بیشماری انجام داد. داریوش صاحب دو پسر به نامهای اردشیر و کورش بود و بعد از وی پسرش اردشیر دوم به شاهی رسید.

    اردشیر دوم (هخامنشی)

    اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، پسر بزرگ داریوش دوم و پریزا بود که پس از مرگ پدر به سلطنت رسید. پس از استواری جایگاه اردشیر دوم، گرچه وی نگران مصر بود، ولی چندین سال از آن پرهیز کرد چراکه درگیری هایی در آسیای کهتر و آداک های (جزیره های) دریای مدیترانه رخ داد که مهم‌ترنی انها قرس بود. حمله ی دوباره به مصر در حدود سال 174 هخامنشی انجام گرفت که فرجامی نداشت چراکه مصر با شورشیان آسیای کهتر و قبرس متحد بود. آنگونه که پلوتارک می نویسد کادوسیان در روزگار اردشیر دوم سر به شورش گذاشتند در نتیجه شاهنشاه خود برای فرونشاندن آن بدان سرزمین شتافت


    اردشیر سوم (هخامنشی)

    نام نخست اردشیر سوم اُخُس بوده که تصور می‌کنند یونانی شده وهوک است، ولی وی پس از اینکه به تخت نشست، خود را در سنگ‌نبشته تخت جمشید ارتَ خْشثَر یا اردشیر نامید. چنین نوشته‌اند:،
    نویسندگان یونانی دیودور و آریان،نام او را آرتاکسرک سس یا آرتاسس‌سس نوشته اند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه وی را اردشیر سوم و اُخُس نامیده. اما در برخی نوشته‌های تاریخی این شاه با اردشیر یکم اشتباه گشته‌اند.


    داریوش سوم


    داریوش سوم (۳۸۰ - ۳۳۰ ق. م.) آخرین پادشاه هخامنشی بود و از اسکندر شکست خورد.

    داریوش سوم، که او را در کتب پهلوی «دارا پسر دارا» خوانده‌اند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوهٔ داریوش دوم است. بنابراین داریوش سوم نسبش با فاصلهٔ سه نسل به داریوش دوم می‌رسد و بهمین جهت او را «پسر دارا» (فرزند داریوش دوم) گفته‌اند.
    هنگامیکه در زمان اردشیر سوم دربارهٔ خاندان هخامنشی و شاهزادگان آن سخن می‌رفت نام داریوش بر زبان نمی‌آمد. به این معنی که او را بچیزی نمی‌شمردند و اردشیر سوم وقتی که می‌خواست برای استقرار حکومت خود شاهزادگان مزاحم را براندازد او را بیاد نیاورد.

  5. #5

    پیش فرض

    ***اشکانیان***


    ارشک یکم


    اَرَشک یا اشک یکم (سلطنت از ۲۵۰ پ.م. تا ۲۴۷ پ.م.) نام بنیان‌گذار شاهنشاهی اشکانیان است.


    اشک یکم پادشاه اشكانی يك نفر سکائی بود از طايفهٔ آریایی پرنی و اين طايفه هم از قوم ده سكائى كه در همسايگى گرگان سكنى داشت، بشمار ميرفت. ارشك با طايفهٔ خود در وادى اترک ميزيست و بعد از اينكه شنيد دیودوت در باختر اعلان استقلال داده و سكه به اسم خود زده يعنی از دولت سلوکی جدا شده، این شخص با طايفهٔ خود پرنی همدست شد در قرن ۲۵۶ پ.م. پرچم مخالفت با سلوکی‌ها بیافراشت و جنگهای متعدد با آنها نمود، در نتیجه غلبه یافت و دولت پارت را تأسیس کرد (۲۵۰ پ.م. بعضی ۲۴۹ پ.م. نوشته‌اند). پس از این فتح، عزیمت باختر نمود و با این مملکت که نیز مستقل شده بود جنگ کرد در حین جنگ از دست نيزه‌دارش زخمى برداشت و بر اثر آن درگذشت (۲۴۷ پ.م.).


    چون ارشک بانی سلطنت اشکانی بود، شاهان دیگر اشکانی او را تقدیس می‌کردند چنان که به او لقب اپی فانس (به زبان یونانی به معنی نامی و پر افتخار) دادند و به یاد بود اینکه او سرسلسله اشکانی است به اسم خود کلمه ارشک (اشک را یونانی‌ها «آرزاکس» نوشته‌اند که یونانی شده ارشک است) را افزودند (ارشک بعد‌ها اشک شد) مورخین این نکته را رعایت کردند .



    تیرداد یکم( اشک دوم )



    تیرداد اول(اشک دوم) دومین شاه اشکانی است. او پس از برادرش ارشک به شاهی رسید و از ۲۴۷ تا ۲۱۴ ق.م. سلطنت کرد.ایندو فرزندان فری یاپت بودند که اشکانیان برای رساندن نسب خود به شاهان هخامنشی او را فرزند اردشیر دوم هخامنشی می‌دانستند.


    وی به تحکیم موقعیت سیاسی و نظامی دولت جوان اشکانی پرداخت. تیرداد از گرفتاریهای زیاد سلوکیان در مغرب استفاده نموده و گرگان را به پارت ضمیمه کرد. سپس با دیودوت پادشاه باختر متحد شده و سلوکوس دوم را شکست داده ، خود را شاه بزرگ خواند .


    در زمان سلطنت تیرداد دوم شهر صددروازه پایتخت اشکانیان بود.




    آردوان یکم ( اشک سوم )




    اردوان اول(اشک سوم) سومین شاه اشکانی(ح۲۱۱- ح۱۹۱ ق.م) و پسر تیرداد یکم است. او از گرفتاریهای آنتیوخوس سوم(کبیر) پادشاه سلوکی استفاده کرده و به ماد تاخته، ری و همدان را متصرف شد. پس از مدتی آنتیوخوس سوم با لشرکی نیرومند برای بازپس گرفتن مناطق از دست رفته راهی ماد شده و ری و همدان را گرفت ، و لیکن پس از مدتی آنتیوخوس با لشکری بزرگ و نیرومند برای بازپس گرفتن مناطق از دست رفته رهسپار مشرق شد. اردوان عقب نشسته و حتی پایتخت خود را هم به سلوکیان داد. سپس آنتیو خوس برای تصرف گرگان راهی شد ولی از عهده سواره نظام پارتی برنیامد و سرانجام عهدنامه‌ای بین دولتین منعقد و اردوان رسما شاه ایران شناخته شد .


    شایان ذکر است که در این جنگ آنتیو خوس معبد آناهیتا را در همدان غارت کرده ، ذخایر و نفایس زیاد از آنجا بر گرفت . نوشته‌اند چهار هزار تالان قیمت ذخایر بوده‌است (۲۰۸ ق.م.).




    فریاپت ( اشک چهارم )



    فریاپت یا فری‌یاپیت(اشک چهارم) جهارمین شاه ایران از سلسله اشکانی است(ح۱۹۱- ح۱۷۶ پ.م). او پس از پدرش اردوان یکم به سلطنت رسید.


    دوران سلطنت او به آسودگی گذشت، زیرا باختری ها متوجه هند بودند و با پارتی ها كاری نداشتند. پادشاهی او مقارن با سلطنت آنتیوخوس سوم بود.


    او پدر فرهاد یکم و مهرداد یکم بود که پس از او به ترتیب به پادشاهی رسیدند.

  6. #6

    پیش فرض

    ادامه اشکانیان:

    فرهاد یکم ( اشک پنجم )




    فرهاد یکم(اشک پنجم) پنجمین شاه اشکانی است(ح۱۷۶- ح۱۷۱ پ.م). او جانشین و پسر فریاپت است.


    وی تپورستان را تسخیر کرد و طایفه مردها را مجبور نمود که دربند دریای خزر و راهی را که از خراسان به ماد می‌رفت حفظ کنند . این شاه شهر خارکْسْ را در ری بنا نهاد.


    فرهاد یکم پیش از مرگ علی‌رغم داشتن فرزند پسر، برادر خود مهرداد را به جانشینی معین کرد.





    مهرداد یکم ( اشک ششم )




    مهرداد یکم (اشک ششم) ششمین پادشاه اشکانی است (حکومت از ۱۷۱ تا ‎۱۳۷-۱۳۸ پیش از میلاد) و پس از برادرش فرهاد یکم به شاهی رسید. فرهاد یکم با اینکه دارای فرزندان پسر بود برادرش مهرداد را به جانشینی برگزید. مهرداد یکم و فرهاد یکم فرزندان فریاپت هستند.


    او بانی عظمت و اقتدار دولت پارت گردید . رشادتهای او موجب شد تا برخی از سرزمین‌ها را از سلوكیان که به واسطه جنگ با رومی‌ها و یهودی ها ضعیف شده بودند بگیرد. مهرداد در ابتدا مرو را از باختری‌ها گرفت و سپس آذربایجان را از امرای محلی كه در آنجا استقلال یافته بودند خالی کرد. پس از آن به خوزستان و پارس و بابل پرداخت و بعد به هند رفته ، قطعه‌ای را تا رود جِلُمْ به کشور خود ضمیمه كرد. به این ترتیب دولت پارت وسعت قابل توجهی پیدا کرد.





    فرهاد دوم ( اشک هفتم )


    فرهاد دوم(اشک هفتم)(به لاتین Phraates II) هفتمین شاه ایران از دودمان اشکانی است(ح۱۳۸ یا ۱۳۷- ح۱۲۸ ق.م). وی پس از پدرش به تخت نشست ، آنتيخوس برادر دمتريوس در غياب او مملكت سوريه را تصرف كرد و به آن هم اكتفا نكرده خواست ايران را تسخير كند. در ابتدا بهره مندي با او بود . مردمان ايران بر فرهاد شوريدند و عرصه بر او تنگ شد زيرا تنها مملكت پارت براي او باقي مانده بود . فرهاد خواست صلح كند .ولي شرايط صلح خيلي سنگين بود زیرا فرهاد مي بايست به مملكت پارت اكتفا كرده و باج دهد. شاه براي ايجاد جنگ خانگي در سوريه ، دمتريوس را از زندان رها كرد تا سلطنت شامات را از برادرش استرداد كند، وليكن كار فرهاد از جاي ديگر درست شد . زیرا شدت ظلم سلوكي ها مردم را به طرف فرهاد كشانيد و آنتيخوس با سپاهي جرار به ايران آمد ، ولي فرهاد به او فرصت نداده، ناگهان بر او تاخت و در حين جنگ پادشاه سلوكي كشته شد . از اين به يعد سلوكي ها ديگر جرئت نكردند متعرض ايران شوند و انحطاط كامل در دودمان سلوكي شروع گرديد پس از اين فتح گرفتاري ديگر بر فرهاد پيش آمد چون او سك ها را به كمك خود طلبيد و وعده كرده بود به آنها مبلغ زيادي بدهد ، بعد چون بي كمك آنها فايق آمد پولي نداد و آنها بناي قتل و غارت را در ولايات گذاشتند و در جنگي كه فرهاد با آنها كرد كشته شد ( ۱۲۵ ق.م) تقريبا مقارن اين زمان سكها به ايران هجوم آورده در افغانستان امروزي و در سيستان برقرار شدند . بر اثر اين واقعه اين مملكت كه زرنگ نام داشت از اين به بعد سَكستان ناميدند و اين اسم بعد ها سيستان شد ( نيمه قرن دوم ق.م) براي فهم اين واقعه لازم است گفته شود كه در اين زمان تاريخ ايران با تاريخ چين ارتباط مي يابد .




    اردوان دوم ( اشک هشتم )



    اردوان دوم(اشک هشتم) هشتمین شاه ایران از سلسله اشکانی است(ح۱۲۸- ح۱۲۳ پ.م). او عموی فرهاد دوم بود و پس کشته شدن او به دست سکاها بر تخت شاهی نشست. اردوان دوم مجبور به ادامه مقابله با قوم یوئه‌چی شد. این قوم بر اثر فشار هونها به سوی ایران رانده شده بودند.بر اثر فشار آنها دولت باختر به هند منتقل گردیده ، بعد از شصت سال منقرض شد و یوئه‌چی‌ها در باختر دولتی تأسیس کردند كه در تاریخ موسوم به کوشان است.


    اردوان دوم در جنگ با یوئه‌چی‌ها زخم برداشت و بر اثر آن زخم درگذشت. پس از او پسرش مهرداد ملقب به کبیر به شاهی رسید.



    مهرداد دوم ( اشک نهم )




    مهرداد دوم یا مهرداد کبیر(اشک نهم) نهمین شاه ایران از دودمان اشکانی است که از حدود ۱۲۳ تا ۸۷ پ.م سلطنت کرد. لقب کبیر را به دلیل مقتدر بودن و نظم و سازمان دادن به امور ایران به او داده‌اند. وی هنگامی به شاهی رسید که ایران از هر سو آماج تهاجم اقوام مختلف شده بود. مهرداد با دلاوری و درایت تمام نواحی اشغال شده را پس گرفت و مرزهای ایران را در شرق تا کوههای هیمالیا و در غرب تا میان‌رودان رساند. در زمان پادشاهی او ایران و روم هم‌مرز شدند. وی همچنین به اوضاع داخلی ایران نظم و سازمان داد و اقتصاد شکوفایی را پایه‌ریزی کرد.


    سیناتروک ( اشک دهم ) :


    بعد از مهرداد ، مدتی به فترت گذشت ، تا آنکه سندروگ برادر فرهاد دوم بر تخت نشست . (به عقیده گوت شمید ، عالم آلمانی که در تاریخ اشکانیان تتبعاتی کرده بعد از مهرداد دوم اردوان نامی به تخت نشسته جلوس او تقریبا مقارن سنه ۸۶ ق.م بوده‌است . مصنف مذکور او را اردوان دوم دانسته‌است) بعضی سندروگ را پسر ارشک دیکایُس نوشته‌اند . این شاه پیر و ناتوان بود و ارمنستان در این زمان به واسطه اتحاد با دولت پنی قادر و زورمند ، لذا تیگران ، آذربایجان را متصرف شده ، جلگه فرات را غارت کرد و به باقی مانده مستملکات سلوکی‌ها دست انداخته ، خود را شاهنشاه خواند . به طور کلی باید در نظر داشت که تاریخ ایران از ۸۸ تا ۶۶ ق.م . روشن نیست و آنچه هم بدست آمده دلالت بر سستی آن در این زمان دارد . مدت سلطنت سندروگ را هفت سال نوشته‌اند

  7. #7

    پیش فرض

    فرهاد سوم ( اشک یازدهم ) :

    او پس از پدر به تخت نشست. وقتی كه پومیه تازه به آسیای صغیر وارد شده بود و ارمنستان قوت داشت فرستاده‌ای نزد فرهاد فرستاده تكلیف كرد كه اگر شاه ایران به ارمنستان قشون كشی كند دو شهر كُرْدُونْ و اَدیابن (این دو ولایت قسمتی از آسور قدیم بودند) از آن ایران خواهند شد.بعد كه پومیه ارمنستان را مغلوب و دست نشانده نمود نخواست وعده خود را به جا آرد، رفتار مذكور و نیز اینكه پومیه نمی خواست فرهاد را شاهنشاه خطاب كند باعث كدورت بزرگ بین شاه ایران و او گردید.پومیه مادامی كه در آسیا بود با دولت اشكانی مدارا می كرد، ولیكن اوضاع بخوبی نشان می داد كه بزودی دو دولت بزرگ ایران و روم خصمانه مواجه خواهند شد، زیرا فرهاد از پومیه خواست كه فرات سرحد دولتین گردد و او جواب مساعدی نداد و دیگر اینكه پومیه با خوزستان و پارس و آذربایجان روابطی ایجاد می كرد. فرهاد سوم را دو پسر او مهرداد و اُرُد مسموم كردند.


    مهرداد سوم ( اشک دوازدهم ) :

    مهرداد پس از پدر به تخت نشست و چهار سال سلطنت كرد ، ولیكن از جهت سختی و سفاكی او نجبا و مردم بر او شوریدند و اُرُد برادر كوچكترش را بر تخت نشاندند . مهرداد نزد گابی نیوس والی روم در سوریه رفت و در ابتدا والی مزبور این موقع را بهانه مناسبی برای دخالت در امور ایران پنداشت ، ولی به زودی متوجه امور مصر شده از خیال همراهی با مهرداد منصرف گردید.


    اُرد یکم ( اشک سیزدهم ) :

    یكی از شاهان نامی سلسله اشكانی است . جنگ ایران با روم در زمان اُرُد روی داد و به غلبه ایران خاتمه یافت .قبل از جنگ اُرُد سفیری پیش كراسوس فرستاد كه این پیغام را برساند : اگر مردم روم می خواستند با من جنگ كنند من جنگ می كردم و از بدترین عواقب آن بیمی نداشتم ولیكن اگر چنانچه فهمیده ام شما برای منافع شخصی به خاك ایران دست اندازی می كنید حاضرم اسرای رومی را پس بدهیم !! كراسوس به سفیر گفت : جواب پادشاه شما را در سلوكیه خواهم داد . سفیر خندیده و جواب داد : اگر از كف دست من مویی بروید شما هم سلوكیه را خواهید دید!! پس از آن كراسوس با سپاهی جرار كه مركب از لژیون های ورزیده و عده نفراتشان جمعا به چهل و دو هزار بالغ بود عازم بین النهرین گردید ، اما اُرُد با پیاده نظام خود با نهایت سرعت داخل ارمنستان شده این مملكت را اشغال نموده تا پادشاه آن نتواند سواره نظام خود را به كمك كراسوس بفرستد این جنگ به فتح ایران انجامید. اُرُد بعد از فوت پسرش از سلطنت بیزار شده آن را به پسر ارشد خود فرهاد واگذارد .


    فرهاد چهارم ( اشک چهاردهم ) :

    بعضی مورخین ، پاكر را اشك چهاردهم دانسته اند ، ولیكن این عقیده با اینكه او در زمان پدرش كشته شد موافقت نمی كند . فرهاد چهارم همین كه به تخت نشست برادرهای خود را نابود كرد پدرش اُرُد كه او را ملامت نمود نیز به قتل رسانید.


    فرهاد پنجم یا فرهادک ( اشک پانزدهم ) :

    شاه اشکانی که پس از پدرکشی با مادرش موزا بتخت نشست. سلطنت او از ۲ ق. م. تا ۴ م. بود. پارتیها از فرهادک ناراضی بودند و یکی از جهات نارضایتی این بود که از ارمنستان صرف‌نظر کرد، در صورتی که از زمان مهرداد دوم دولت پارت نظر خاصی به این کشور داشت و میخواست آن را مانند سنگری در جلو روم در تحت نفوذ خود نگاه دارد. باری بجهات گوناگون وضع فرهادک در ایران مشکل شد و سرانجام شورشی برضد وی روی داد و پس از زد و خورد مختصری او را از سلطنت خلع کردند و کشتند. وی روی هم‌رفته پادشاهی نالایق و شخصاً عنصری فاسد بود. از لحاظ سیاست هم نخستین شاه این دورهٔ تاریخ بود که در برابر رومیها از ابهت دولت پارت کاست و از مسئلهٔ ارمنستان نیز صرف نظر کرد. واقعهٔ مهم زمان او تولد عیسی مسیح بود.


    ملکه موزا همراه با پسرش فرهاد پنجم :

    . موزا یک كنيزك‌ رومی بود که اوگوست٬ امپراطور روم (۲۷ ق.م- ۱۴ م) او را در ازای استرداد درفشهای روم که‌ سپاه‌ کراسوس‌ آنها را در جنگ حران در ۵۳ ق.م از دست داده بود و‌ هنوز در ايران‌ مانده‌ بودند به فرهاد چهارم (۲ ق.م- ۳۷ م)٬ پادشاه اشکانی هدیه کرد. تئاموزا كنيزك‌ رومی‌ كه‌ در اين‌ هنگام‌ زوجهٔ فرهاد چهارم‌ و در واقع‌ ملکهٔ‌ دربار شد اين‌ زن‌ كه‌ كودكی به‌ نام‌ فرهادک‌ برای شاه‌ زاييد، به‌ بهانهٔ‌ لزوم‌ تأمین‌ جان‌ اين‌ فرزند و اجتناب‌ از هر گونه‌ توطئه‌ احتمالی‌ داخلی‌، فرهاد را وادار كرد تا ساير پسران‌ خود را از دربار دور سازد. فرهاد هم‌ چهار پسر را با اقربای آنها كه‌ در حرم‌ وی‌ بودند به‌ روم‌ فرستاد تا در آنجا تربيت‌ شوند (ح‌ 7 ق‌.م‌). فقط‌ فرهادك‌ را با مادرش‌ نزد خود نگه‌ داشت‌. وقتی كه‌ فرهادك‌ به‌ سن‌ بلوغ‌ رسيد، به‌ تحريك‌ مادر و از بيم‌ آنكه‌ برادرانش‌ عنوان‌ وليعهدي‌ را به‌ دست‌ آورند، پدر را زهر داد و خود به‌ نام‌ فرهاد پنجم‌ با مادرش موزا بتخت نشست (‌ 2 ق‌.م‌).


    اُرد دوم ( اشک شانزدهم ) :

    اشک شانزدهم يا ارد دوم. پس از کشته شدن فرهاد ‚ نجباي پارت شخصي ارد نام را که از خاندان سلطنت بود و از ترس فرهاد کدر گوشهاي پنهان و گمنام ميزيست‚ بر تخت نشانيدند. و چون وي به هيچ روي انتظار نداشت بسلطنت برسد‚ هنگامي که به وي اعلام کردند‚غرق حيرت گرديد‚ ولي چيزي که نيز باعث حيرت ميباشد اين است که وي نظر به اوضاع زمان و جهات رسيدنش به پادشاهي ميبايست رفتار نيکي داشته باشد‚ ولي برخلاف انتظار همين که بتخت نشست‚ بخشونت پرداخت و بقدري تعدي کرد که مردم ایران از وي متنفر شدند و در نتيجه اورا نابود کردند و از سلطنت خلع گردید . مدت سلطنت او از 4 تا 8 م. بود. ايران باستان ج 3ص 2391 .


    ونُن یکم ( اشک هفدهم ) :

    اشک. هفدهم يا ونن اول يکي از پسران فرهاد چهارم بود که تحت الحمايه قيصر روم بودند و در دربار وي بسر ميبردند. پس از کشته
    شدن ارد دوم چون از شاهزادگان اشکاني کسي نبود بر تخت نشيند ‚ مجلس ملی ایران ( مغستان ) کسي را نزد قيصر فرستاد و خواست ونن بزرگترين پسرفرهاد چهارم را به ايران بفرستد تا بر تخت نشيند. اگوست با بشاشتاين پيشنهاد را پذيرفت زيرا انتخاب وي به سلطنت بر ابهت و جلال قيصردر انظار ملل و مردمان آن روز ميافزود. ولي پس از آمدن ونن به ايران ديري نگذشت که نجبای ایران از وي ناراضي گشتند و گذشته از اينکه وي به اخلاق رومي عادت کرده بود و برخي از يونانيها را که با خود آورده بود‚ بر ايرانيان در انتخاب مشاغل بزرگ ترجيح ميداد‚ پارتيان سلطنتي را که تحت الحمايه قيصر بوده‚ لطمه بزرگي به حيثيت دولت بزرگ پارت ميدانستند‚ از اينرو اردوان را بتخت سلطنت دعوت کردند و او پس ازدو جنگ پيروز شد و ونن به سلوکيه گريخت و سپس پادشاه ارمنستان شد. سلطنت وي را از 8 تا 17 م. است از ايران باستان صص 2391
    -

    اردوان سوم ( اشک هجدهم ) :

    اشک هيجدهم يا اردوان سوم از 10 تا 42 م. پادشاه ایران بزرگ بود ولي بعضي آنرا تا 42 و برخي تا سال 40 م ميدانند‚ اگر سلطنت او را بعد ازرفتن ونن به ارمنستان بدانيم‚ از 17 تا 42 م. است. وي شخصي تندخوو شديدالعمل بود و گمان ميرود که جهت انقلابات داخلي هم عدم اطميناني بوده که نجبای ایران از او داشته اند. بهرحال سلطنت او به اغتشاشات و انقلابات و جنگها گذشت و ايران در زمان او ضعيف شد. اردوان استقامت راي داشت ولي عاقل نبود. بهترين دليل اين نظر‚ نوشتن نامه وهن آميزي به تيبريوس قيصر روم است‚ در ابتدا و در آخر تمکين به اينکه از ارمنستان صرف نظر کند و به امور آن مملکت دخالتي نداشته باشد. بنابراين اردوان سوم‚ دوم پادشاه ايران پارتي است که ارمنستان ایران را به روميها تحویل داد . تاریخ ايران باستان ج 3 ص 2413- 2394 - 2413 .


    تیرداد دوم :

    تيرداد دوم پادشاه ارمنستان که در سال 413 م.درگذشت. از لاروس تيردات . او در سال 294 م. گرگوري مبلغ معروف دين مسيح را که در ارمنستان مشغول کار بود چند بار موردبازخواست قرار ميدهد ولي در سالهاي اخير عمرش توسط همين گرگور به دين مسيح گرويد. رجوع به يشتها ص671 شود.


    وردان ( اشک نوزدهم ) :

    اشک نوزدهم يا بردان یا وردان محققا معلوم نيست که پس ازاردوان کي بتخت سلطنت نشسته است. برخي از مورخان گويند: بردان پسر اردوان بتخت نشست زيرا از زمان پدرش به اين امر خطير معين شده بود و مدعي نداشت‚ ولي بعضي معتقدند که گودرز پسر اردوان سوم بجايش نشست و اگر شقي نبود‚ ميتوانست بيمدعي سلطنت کند.ممکن است بگوئيم هر دو روايت صحيح است‚ به اين معني که گودرز قبل از بردان بتخت نشسته ولي چند روزي بيش نتوانسته بر سرير مزبور بماند. سلطنت بردان را برخي از سپتامبر - اواخر شهريور 42 تا 46 م. و مورخ ديگري آنرا از 40 تا 45 م. نوشته است که آخرين سکهاو از اوت 45 است. رجوع به تاريخ ايران باستان ج 3 صص 2413 - 2417 .

  8. #8

    پیش فرض

    گودرز( اشک بیستم ) :

    اشک بيستم يا گودرز پس از کشته شدن بردان بشاهي انتخاب شد. اگرچه عقيده بعضي بر سلطنت مهرداد نوه فرهاد يعني فرهادچهارم بود ‚ بهرحال از سکه هاي اشکاني پيداست که در 45 - 46 م.بردان سلطنت ایران را بر عهده داشته و گودرز هم در 46 م. بتخت نشسته است. موافقآنچه درباره گودرز نوشته اند سلطنت او از 42 م شروع شد ولي ازجهت سختي و تعدي و قساوتش بزرگان ایران وی را از سلطنت خلع کردند و در مدت چهار سال از 42 تا 46 م. بردان سلطنت کرد. پس از آن از 46 م. باز گودرز بتخت نشست و در 51 م. درگذشت. وي شخصي باقساوت بود و حتي از ديگر شاهان اشکاني از اين حيث درگذشت‚ ولي رفتارش با مهرداد مي نمايد که در مواقعي ميتوانسته ملايمت و دادگری نشان دهد. تدبير و احتياطش را ميتوان بيش از شجاعتش دانست. بهر حال اوکاري براي پارت نکرد که نام اين دولت را بلند کند‚ بعکس جنگهاي او بابرادرزاده اش از قوت دولت اشکاني کاست و در جنگهاي ديگر هم هيچگاه بهره مندي نداشت. باري درباره او بايد گفت که منافع شخصي را
    بر منافع مملکتش بزرگش ایران ترجيح ميداد. موافق عقيده يوستي او پسر ارشک گيو بود و پسرخوانده اردوان سوم. ارشک گيو را يوستي از اشکانيان ارمنستان دانسته است. از تاريخ ايران باستان ج 3 ص 2418 -2423 .


    ونن دوم ( اشک بیست و یکم ) :

    اشک بيست ويکم يا ونن دوم پس از گودرز بتخت سلطنت نشست. او والي ماد بود و پس از گودرز پارتيها او را براي سلطنت طلبيدند. سلطنت وي بسيار کوتاه بود و حادثه نيک يا بد در روزگار وي روي نداد و بنابراين نامي چندانی هم از خود نگذاشت. تاريخ سکه هائي که ازوي بدست آمده از سه ماه آخر 51 و نه ماه اول 52 میلادی است ‚ برخي سلطنت او را بين 50 و 51 م. ميدانند و مورخ ديگري تاريخ سکه هاي او را از سپتامبر 52 تا اکتبر 54 م. نوشته است ولي اين نظر چندان قابل اعتماد نيست و در هر حال زمان سلطنت او محققا معلوم نيست. از تاريخ ايران باستان ج 3 ص 2423 - 2424 .


    بلاش یکم ( اشک بیست و دوم) :

    اشک بيست و دوم يا بلاش اول فرزند ونن بود و پس ازمرگ وي در 51 يا 52 م. به تخت سلطنت ایران بزرگ نشست. وي آخرين شاه نامي اشکاني است و پس از او دولت اشکاني رو به انحطاط ميرود. اين انحطاط درتزايد است تا به انقراض منتهي ميشود. سلطنت بلاش اول در تاريخ ايران مهم است زيرا او دوره دوم جنگهاي ايران و روم يا روم و ايران را با بهره مندي به آخر رسانيد. اشک بيست و دوم برخلاف چند شاه اشکاني که پيش از وي سلطنت کردند نه تنها پدرکشی يا برادرکشی نبود بلکه وي ميخواست يگانگي و وفاق در خانواده شاهنشاهی اشکاني بر پايه محکمي قرار گيرد و اين نيت خود را نه تنها با نطق بلکه با عمل ثابت کرد. گذشته از اين وي سرداري ماهر و داراي عزمي راسخ بود و اين صفت وي در مخاصمات بسياري که با سردار نامي روم کربولو داشت بخوبي نمايان است. وي بر پتوس سردار ديگر رومي از حيث صفات سرداري مزيت داشت و در پرتو همين مزيت بر او غالب آمد. باري وي شخص مذهبي بود و در دوران سلطنت خود به جمع آوري اوستا که در روزگار اسکندر گجستک از ميان رفته بود‚ همت گماشت . از تاريخ ايران باستان ج 3 ص 2424 .


    پاکور ( اشک بیست و سوم ) :

    اشک بيست و سوم يا پاکر دوم پس از بلاش محققا معلوم نيست جانشين وي که بوده است. برخي پاکر نامي را شاه اشکاني ميدانند وگويند وي پسر بلاش بود و اين گفته را از روي سکه هائي حدس ميزنندکه نشان ميدهد وي لااقل تا 93 م. سلطنت کرده است‚ و برخي سلطنت او را از 78 تا 108 م. ميدانند. از 79 م. سکهاي يافتهاند که از اردوان نامي است و نيز در اواخر سلطنت پاکر يا اوايل زمامداري خسرو يعني سلطان پس از پاکر سکه هائي بنام مهرداد بدست آمده که از 107 تا 113 م. سلطنت داشته است. بنابراين معلوم نيست سلطنت اين شاه اندر کجا بوده و ترتيب سلطنتشان چيست. با وجود اين چون از اردوان ومهرداد خبري نيست ولي از پاکر جسته و گريخته اطلاعاتي بدست آمده ‚ احتمالا بايد شاهي را که پس از بلاش بتخت نشسته‚ پاکر بدانيم و بنابر اين بايد سلطنت او را از 78 تا 108 م. فرض کنيم. در دوره فرمانروائي پاکر مدعيان سلطنت بسيار بوده اند و اوقات او بمنازعات داخلي صرف ميشد زيرا علاوه بر اردوان و مهرداد گويا کسان ديگري در قسمت هائي از ايران سلطنت داشته و هر يک خود را شاه تمامي ايران و بلکه شاهنشاه بزرگ هم ميخوانده اند. چون پاکر در مغرب سلطنت ميکرده مورخان رومي تنها درباره او اطلاعاتي آورده اند. باري مدت سلطنت پاکر را درايران يا در مغرب آن از 78 تا 108 م. ذکر کرده اند. ايران باستان ج 3 ص 2465 - 2469 .


    اردوان چهارم :

    بين مورخين راجع بترتيب شاهان اشکاني پس از بلاش اول اختلاف است: گوت شميد بعد از بلاش اول سه تن را نام ميبرد: بلاش دوم‚ پاکر دوم‚ اردوان چهارم. ويوستي اردوان چهارم را بيست و سومين شاه اشکاني ميداند. نام هاي ايراني ص 612 . برخي او را اشک سي و يکم نوشته اند. هويت و مدت سلطنت اين پادشاه مشخص نيست. ايران باستان ص 2462 .

    خسرو ( اشک بیست و چهارم ) :

    اشک بيست و چهارم يا خسرو هنگامي بر تخت سلطنت نشست که از مواقع دشوار تاريخ اشکانيان بود. و سلطنت او را تقريبا از 108 يا 110 تا 128 يا 130 م. ميدانند . آخرين سکه او از سنه 128 م. ميباشد . اين سکه در موزه بريتانيا است. آنچه درباره اين پادشاه بطور خلاصه ميتوان نوشت‚ اين است که يکي از شاهان خوب ايران در دوره اشکاني بشمار ميرفت و بصفات خرد و متانت و عزم و دورانديشي و خرد نیز آراسته بود و در آن شرايط به استحقاق بر تخت نشست و توانست کشورش را بي کم و کاست به جانشين خود تحويل دهد . ايران باستان ج3 ص 2469 .


    بلاش دوم ( اشک بیست وپنجم ) :

    اشک بيست و پنجم يا بلاش دوم پس از خسرو بر تخت دولت پارت نشست و 19 سال سلطنت کرد. سلطنت وي را بايد از 130 تا 148
    يا 149 م. بدانيم. درباره بلاش دوم آنچه بتوان گفت اين است که عصرسلطنت او هنگام ضعف دولت پارت است. از تاريخ ايران باستان ج 3ص 2490 - 2492 .


    مهرداد چهارم :

    مهرداد چهارم پادشاه پارت و ملقب به فيلوپاتورفيلادلفوس. وي ظاهرا از 170 تا 150 ق.م. و در دوره بين مرگ خسرو و آخر سلطنت بلاش دوم در ايران سلطنت کرد ‚ ولي ازحوادث زمان او هيچگونه سند و نوشتهاي در دست نيست.


    بلاش سوم ( اشک بیست و ششم ) :

    اشک بيست و ششم يا بلاش سوم وي را پسر بلاش دوم ميدانند ‚ اگرچه اين نظر کاملا روشن نيست ولي بهر حال سکه هائي که از اوبدست آمده مي رساند که وي در سال 148 يا 149 م. بر تخت نشسته وتا سال 190 يا 191 م. سلطنت کرده است و موافق اين حساب 42 سال فرمانروائي داشته و بسال 190 يا 191 م. درگذشته است. وي نخستين شاه پارت است که در زمان او از دولت مزبور قدري کاسته شده است. ايران باستان ج 3 ص 2492 - 2503 .


    بلاش چهارم ( اشک بیست و هفتم ) : اشک بيست و هفتم يا بلاش چهارم پس از مرگ بلاش سوم به تخت نشست و در سال 208 يا 209 م. درگذشت و سلطنت او از 191 تا 208 م. بود . آنچه درباره وي ميتوان گفت اين است که وي پادشاهي نبوده که بتواند بر اوضاع دولت بزرگ پارتیان فائق آيد.تاريخ ايران باستان ج 3 ص 2503 - 2516 .


    بلاش پنجم ( اشک بیست و هشتم ) :

    اشک بيست و هشتم يا بلاش پنجم يا اردوان پنجم پس از مرگ بلاش چهارم دو پسر او بلاش و اردوان مدعي سلطنت شدند. و آنچه بنظر ميرسد تاج و تخت لااقل از 216 م. نصيب اردوان گرديده است‚زيرا مذاکرات کاراکالا امپراتور روم با اردوان بعمل آمده است‚ ولي ازمسکوکات اشکاني چنين برميآيد که در مدت 18 سال که از مرگ بلاش چهارم تا قيام پارسيهای ساسانی بر پارتيها گذشته هر دو برادر سلطنت داشته اند . منتها برحسب حدس صحيح‚ از دو برادر اردوان در مغرب ايران وبلاش در مشرق ايران سلطنت کرده است و سرانجام در سنه بين 220 و 226 م. اردشير بابکان بر اردوان غلبه يافته و سلسله شاهشناهی اشکانی منقرض شده است. ايران باستان ج 3 ص 2517 - 2535

    اردوان پنجم ( کبیر ) یا ( اشک بیست و نهم ) :

    اردوان بزرگ پادشاه اشکاني بيست و سه سال پادشاه ایران بود ( فارسنامه ابن البلخي ) فردوسی بزرگ در شاهنامه گويد:

    چو بنشست بهرام از اشکانيان *** ببخشيد گنجي به ارزانيان
    ورا خواندند اردوان بزرگ ***که از ميش بگسست چنگال گرگ
    ورا بود شيراز با اصفهان*** که داننده خوانديش مر ز مهان
    به اصطخر شد بابک از دست او*** که تنين خروشان بد از شست او
    چه کوتاه شد شاخ و هم بيخشان ***نگويد جهانديده تاريخشان

    از گفتار فردوسي پيداست که اردوان بزرگ را همان اردوان پنجم آخرين پادشاه اشکاني دانسته است ولي نام وي بهرام نبوده است. وی از پادشاهان مقتدر - با تدبیر و میهن دوستی بود که به دلیل خدمات گسترده اش به ایران به اردوان کبیر مشهور گشت .

  9. #9

    پیش فرض

    ***سلسله شاهنشاهی ساسانیان***

    اردشیر یکم ( بابکان ) : اردشیر بابکان بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی .
    شاپور یکم :

    دومین شاهنشاه ساسانی و فرزند اردشیر بابکان است. شاپور بعد از مرگ پدر جانشین او شد و مطابق یک سنت باستانی که تاجگذاری در نخستین نوروز پس از جلوس شاه انجام میگرفت در 242 م. رسماً تاج‌گذاری کرد. شاپور از شاهان بزرگ ساسانی است. او بدست مهندسان و اسیران روم سد شادروان را در شوشتر بر رود کارون ساخت و نیز شهر شاپور را در نزدیکی کازرون بناکرد. بنای نیشابور و گندی‌شاپور را نیز بدو نسبت داده‌اند. ظهور مانی (بسال 242 م.) در روزگار او بود. مرگ او بسال 271 م. روی داد. در زمان شاپور اول سه امپراطور روم به ایران حمله ور شدند . یکی گردیانوس جوان بود که در سال 242 میلادی کشته شد . دیگری فیلیپ عرب بود که در برابر شاپور ناچار به تسلیم شد و قبول کرد که سالیانه به ایران برای حملاتی مکرری که به آنجا نموده بود و خساراتی که وارد کرده بود باج بدهد . سوم والرین بود که در سال 242 میلادی با 70 هزار سرباز و امیر و سناتور رومی اسیر ایرانیان شد . شاپور این پیروزی بزرگ را در چندین مکان حجاری نمود تا درس عبرتی برای آیندگان گردد . شاپور در کتیبه ای که در کعبه زرتشت به سه زبان نوشته است میگوید : " والرین با سپاهی که مشتمل بر 29 گروه جنگی اروپایی بود و به 70 هزار نفر سرباز بالغ بود به جنگ ایران آمد . در اطراف الرها و ادسا جنگ بزرگی بین ما و امپراطور والرین در گرفت . ما با دستهای خویش والرین را اسیر کردیم ! فرماندهان - استانداران - سناتورها و افسران رومی را به اسارت گرفتیم و همگی آنان را به ایالات ایران منتقل نمودیم . " این صحنه پیروزی شاپور از زیباترین نقش های برجسته ایران است که از حادثه ای غرور آفرین حکایت میکند و مایه سرافرازی ایرانیان میباشد شاپور با تاج پادشاهی که به صورت کنگره ای است و جامه ای آراسته سوار بر اسب تنومدی است که جلوی او فلیپ عرب امپراطور باج گذار رومی زانو زده و خم شده است . پادشاه ایران یک دست خود را به طرف او دراز کرده تا نشان از قبوا باج او شود . فلیپ در این نقش با تاج رومی و بالاپوشی که بروی دوشش قرار دارد چنان نمایش داده شده که گویی با شتاب به سوی اسب پادشاه ایران دویده و زانو زده است . والرین هر دو دست خود را به نشانه بخشش به جلو دراز کرده . عظمت پادشاه ایران و بزرگی او در تاج - دستبند و طرز آرایش مویش که چین دار است و بر شانه های افتاده است و همین طور از زین و لگام اسب مغرورش به وضوح دیده میشود . کنار دیگر شاپور امپراطور دیگری دیده میشود . که پادشاه ایران مچ دست او را به نشانه اسارت گرفته


    بهرام یکم :

    از پادشاهان ساسانی و بزرگترین پسر شاپور ۱ بود که از ۲۷۱ تا ۲۷۴ ترسایی بر تخت پادشاهی ایران نشسته بود. در روزگار او زنوبیا شاهبانوی تَدمُر زن اذینه از ایران یاری خواست. بهرام سیاست غلطی در پیش گرفت. بدین صورت که سپاه اندکی روانه کرد و در نتیجه هم تدمر بدست رومیان افتاد و هم ارلین امپراتور روم از مداخلهٔ ایران رنجید و بقصد کینه‌جوئی مردم آلان را بر آن داشت که از طرف قفقاز به ایران تاختند. ولی ارلین پس از ورود به بیزانس (۲۷۴ م.) و اندکی بعد بهرام در گذشت. به دستور این شاه، مانی را گرفتند و زنده پوست کندند و در گندی‌شاپور برای تماشای مردم به تیری آویختند.


    بهرام دوم :

    (۲۷۴-۲۹۳ (میلادی))، بهرام دوم بعد از پدر پادشاه شد. ابتدا ستمگر و خونریز بود و چون کنکاشی برای خلع او کردند به اندرز موبدی رفتار خود را تغییر داد. از کارهای او مطیع کردن سکاهای سیستان و افغانستان بود که بتحریک و همدستی برادرش هرمزد فرمانروای خراسان طغیان کرده بودند. بهرام دوم نخستین شاه ساسانی بود که دستور دادبر روی سکه‌ها و نیز سنگنوشته‌هایش فرتور خانواده اش را حک کنند.


    بهرام سوم :

    ناماور به سکان شاه یا شاه سکاها پادشاه ساسانی بود که در سال ۲۹۳ ترسایی به شاهی رسید. او با پشتیبانی موبدان زرتشتی بر تخت نشست.


    نرسی :

    نرسی پسر شاهپور یا شاپور ۱ و نوه‌ی اردشیر پاپکان که در زمان او تیرداد تحت حمایت رومی‌ها و حکمفرمای ارمنستان هر سال لشگرکشی می‌کرد و خساراتی در مرزهای ایران بوجود می‌آورد. نرسی هم به ارمنستان حمله کرد و آن‌جا را تصرف کرد. چند سال پس از این رویداد نرسی از سلطنت کناره گرفت و تاج را بر سر پسر خویش هرمز گذاشت.(۳۰۱م)


    هرمز دوم :

    302-309 ترسایی؛پادشاه خروگوه بود.در زمان او ارمنستان دین ترسایی را پذیرفت.پس از هرمز دوم پسزش آذرنرسه بر تخت نشست


    شاپور دوم

    309- 379 ترسایی ؛ پسر هرمز دوم بود.او را در کودکی و پس از بر کناری برادرش آذرنرسه بر تخت نشاندند. داستانی درباره او هست که می‌‌گوید درباریان زمانی که مادرش وی را باردار بود بر زهدان مادر تاج شاهی نهادند و به دیگر سخن او پیش از زایش شاه شده بود. در زمان کودکی او عربها به مرزهای ایران تاختند و تاراج و خونریزی بسیار به راه انداختند. هنگامی که شاپور به جوانی رسید و خردسالی را پشت سر گذارد از تازیان انتقام سختی گرفت. او سزای کارهای عرب‌ها را با سوراخ کردن شانه هایشان می‌‌داد از این رو بدو لقب شانه سُنب یا ذوالاکتاف دادند. برای نخستین بار به دستور او قبیله‌ای عرب به نام بنی حنظله را به خوزستان کوچاندند تا آسانتر ایشان را کنترل کنند. پیش از این در خوزستان عربی زندگی نمی‌کرد.همچنین در زمان او هونها یا خیون‌ها به ایران دست اندازی کردند که شاپور آنان را نیز تاراند. همچنین وی در سال 359 به جنگ با رومیان پرداخت و شهر آمد(دیاربکر کنونی ) را گشود. امپراتور یولیانوس نیز در سال 363 به ایران لشکر کشید ولی خودش کشته شد و سپاهش نیز از میان رفت. از این رو روم به ناچار با ایران از در صلح درآمد و سوریه را به ایران واگذار کرد. شاپور همچنین ارمنستان را باز پس گرفت. در زمان او مسیحیان آزارانده شدند. شاپور در دنباله کامیابی هایش همچنین توانست نیروی موبدان زرتشتی را نیز محدود کند. از شاپور دوم سنگنوشته‌هایی در طاق بستان به یادگار مانده است


    اردشیر دوم :

    اردشير دوم پادشاه ساساني برادرشاپور ذوالاکتاف پسر هرمز از 379 تا 383 م. درايران سلطنت کرد و او پادشاهي ضعيف النفس بود. ايران در زمان ساسانيان ترجمه رشيد ياسمي ص 173 . اردشيربن هرمزبن نرسي‚چون شاپور ذوالاکتاف کناره شد اين برادرش اردشير جاي او بگرفت ومدت چهار سال پادشاهي راند بعد از آن پسر شاپور ذوالاکتاف جاي پدر بگرفت و مستولي گشت. فارسنامه ابن البلخي چ کمبريج ص 21 . چون شاپور ذوالاکتاف وفات يافت پسرش شاپوربن شاپور کوچک بودبرادرش اردشير را وصي گردانيد و اين اردشير ظالم . فارسنامه ابن البلخي ص 73 . در طاق بستان نزديک زيارتگاه قديمي منسوب به آناهيتا در سمت چپ نقشي از تاجگذاري اردشير دوم در سنگ کنده شده است. در سمت راست آن پادشاه زرتشت قرار گرفته که تاج کنگره دار بگردانيده حلقه سلطنتي نواردار را به او عطا ميکند پادشاه و زرتشت ملبس بقباهائي هستند که تا زانو رسيده است. دامن قباي شاه مدوراست. هر دو شلواري بپا دارند که از جانب داخل پا چين خورده وبوسيله بندي بکعب پا چسبيده و هر يک کمربند و گردنبند و دستبندهائي دارند. در پشت سر شاه نيز وجودي الهي ايستاده که لباسش تقريبا نظير لباس زرتشت است اما انواري از سر او ساطع است و دستهاي از شاخه هاي نبات مخصوص اعمال مذهبي که برسم خوانند‚ در دستگرفته است. گفته می شود وی دوازده سال هيچ خراج ازمردم نخواست که پادشاهي عاريت داشت تا او را نيکوکار خواندند وبدارالملک طيسفون اندر بمرد .


    شاپور سوم :

    (۳۸۳ - ۳۸۸ (میلادی)) شاه ساسانی و پسر اردشیر دوم بود و بعد از او بتخت نشست. در دورهء او ارمنستان ميان ايران و روم تقسيم شد. قسمت بزرگ شرقی جزو ايران و قسمت كوچكتر غربی از آن روم شد و در هر دو قسمت شاهزادگان اشكانی بحكومت معين شدند (۳۸۴ م.). سنگ‌نوشته‌های او و پدرش در طاق بستان به یادگار مانده اند.


    بهرام چهارم :

    (۳۸۸ – ۳۹۹ م.)، پادشاه ساسانی بود. بعد از برادر برتخت نشست و چون در زمان پدر والی کرمان بود معروف به کرمانشاه است. در زمان پادشاهی او خسرو والی ارمنستان ایران، بتحریک تئودس یاغی شد. بهرام سپاهی به ارمنستان فرستاد، خسرو را گرفتند و به ایران آوردند و در دژ فراموشی زندانی کردند و بهرام شاپور برادر خود را بجای او گماشت. در روزگار بهرام، تئودس امپراتور، روم را بدو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد. بهرام در شورشی که در سپاه روی داد کشته شد.


    یزدگرد یکم :


    يزدگرد اول ‚ پسر شاهپور سوم در 399 م. به تخت نشست. در روايات ايراني اين شاه را گناهکار یا بزهکار خوانده اند وليکن مورخين خارجه ميگويند که شاهي بود با صفات خوب و جوانمرد و چون ميخواست از نفوذ بزرگان بکاهد و به تعصب مذهبي مغها ميدان نميداد او را گناهکار گفتند. در زمان او امپراطور روم شرقي در تحت حمايت يزدگرد درآمد. توضيح آنکه آرکاديوس امپراطور بيزانس چون نزديکي مرگ را احساس کرد و وليعهدش تئودوس در گهواره بود براي اينکه پسرش بي مانع بر تخت نشيند وامپراطوري شرقي از جنگهاي ايران محفوظ بماند در وصيتنامه خود او را به يزدگرد شاهنشاه ایران سپرد و خواهش کرد که امپراطوري را حمايت کند.يزدگرد همين که بر مفاد وصيتنامه اطلاع يافت خواجه داناييآنتيوخوس نام که نيز خيلي مجرب بود به قسطنطنيه فرستاد تاتئودوس را تربيت نمايد و به سناي بيزانس اعلام کرد که دشمن امپراطور صغير دشمن شاه ایران است. تئودوس دوم با سرپرستي يزدگردبزرگ شده بر تخت نشست و چنانکه نوشته اند تا يزدگرد زنده بود ازفتوت و جوانمردي خود نسبت به بيزانس نکاست و اين دولت از طرف ايران نگراني نداشت. حتي بعد از اينکه امپراطور سفارتي به دربار حامي خود فرستاد خواهش کرد نسبت به مسيحيان مقيم ايران توجهي بشود.يزدگرد سفير مزبور را که از روحانيان بلند مرتبه بود گرم پذيرفت ورفتار خود را نسبت به مسيحيان تعديل نمود و راجع به آزادي عيسويان
    ايران در بنا کردن کليساها و پرستش مسيح فرماني داد 309 م.مقارن اين زمان دولت بيزانس سخت تضعيف شده بود و اين زمان يزدگرد بسهولت ميتوانست بقيه بين النهرين و نيز شامات و آسياي صغير را به تسلط ایران بزرگ درآورد وليکن صلح طلبي يزدگرد و دوستي که آکارديوس نسبت به او اظهار ميکرد مانع از جنگ ايران با بيزانس گرديد. شهر يزد را از بناهاي يزدگرد ميدانند. جهت فوت او معلوم نيست. موافق روايت ايراني در نزديکي درياچه سو چشمه سبزنيشابور از لگد اسب آبي مرد وليکن بعضي گمان ميکنند که به سوءقصد فوت کرده است. 420 م دوره تاريخ ايران تاليف پيرنيا ص 197 - 198 .

  10. #10

    پیش فرض

    ادامه ساسانیان:

    بهرام پنجم :

    یا بهرامِ گور فرزند یزگرد یکم پادشاه ساسانی بود.او در سال ۴۲۰ میلادی توانست داوداران پادشاهی را کنار بزند و بر تخت پادشاهی ایران بشیند بهرام از کودکی نزد نعمان پسر منذر پادشاه عرب حیره بررگ شده بود.پس از مرگ یزدگرد بزرگان شاپور پسر بزرگ وی را که شاه ارمنستان و جانشین پدر بود را کشتند و خسرو نامی را که پدرش شاه نبود و خویشی نزدیکی با شاه نداشت را بر تخت نشاندند.بهرام با سپاهی که بیشتر از عربها بودند به پایتخت بازگشت و خسرو را شکست داد و بر تخت نشست. او در خاور هپتالیان را به سختی شکست داد.در باختر با روم اشتی کرد و پیمانی با این کشور بست که بر پایه آن مسیحیان در ایران و زرتشتیان در روم دارای آزادی مذهبی شدند. نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی می‌‌دانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.


    یزدگرد دوم :

    (۴۳۸-۴۵۷ میلادی) پادشاه ساسانی بود. لقب او کی بَغِ مزداپرست بود. سالهای آغازین پادشاهی او به نبرد با هون‌ها گذشت که به مرزهای خاوری ایران تاخته بودند.او در خراسان ساکن شد و توانست شهر بلخ را پس بگیرد.آنگاه به عربستان و قفقاز لشکر کشید و دین زرتشتی را با دستوری که داد دین رسمی ارمنستان نمود.ارمنیان که مسیحی شده بودند شوریدند ولی در سال ۴۵۱ شکست خوردند و برخی از آنان به ایران مرکزی کوچانده شدند


    هرمز سوم :

    (سلطنت: ۴۵۷-۴۵۹ میلادی) پسر یزدگرد دوم و پادشاه ایران از دودمان ساسانیان بود.نام مادر او دینَگ بود که زنی قدرتمند بود و کنترل بخشی از پایتخت را به دست داشت. در زمان پادشاهی او قفقاز دچار آشفتگی شد و هفتالیان نیز به مرزهای خاوری تاختند.


    پیروز یکم :

    نوه بهرام گور که 25 سال پادشاهی کرد . از زندگی وی اطلاعات زیادی در دست نیست .


    بلاش :

    یا ولاخش پادشاه ساسانی ایران در میان سالهای ۴۸۴ تا ۴۸۸ (میلادی) بود.وی پس از پیروز به شاهی رسید.در روزگار او روحانیان زرتشتی از شاه و دربار نیروی بیشتری داشتند.دوران پادشاهی بلاش به آرامی گذشت اگرچه ایران بسیار ناتوان شده بود.از رویدادهای زمان پادشاهی وی قطع باج سالانه‌ایست که روم برای پاسداری از دربند قفقاز به ایران می‌پرداخت.بلاش درباره ارمنستان راه آشتی را پیش گرفت و برای پیشگیری از تازش هپتالیان بدانها باج می‌داد.از اینرو بزرگان و موبدان وی را از شاهی برداشتند


    قبادیکم :

    پادشاه ساسانی بود که دوبار بر تخت پادشاهی ایران نشست،بار نخست میان سالهای ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). پسر پیروز یکم بود. در این زمان پادشاهان، بسیار ناتوان شده بودند و بزرگان کشور آنها را برداشته و می‌نشاندند و به جای ایشان برای کشور تصمیم می‌گرفتند. قباد یکم از آغاز پادشاهی دچار گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی بسیاری بود. موبدی به نام مزدک در این زمان به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غله شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. دسته‌ای از اشراف و موبدان که هنوز بر سر قدرت بودند سرانجام در سال ۴۹۶ وی را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند.


    جاماسب :

    برادر قباد و پسر پیروز یکم که موبدان او را بر تخت شاهی به جای برادر نشاندند ولی جاماسب بعداً به نفع بردار کنار کشید .


    قباد یکم ( پادشاهی دوباره ) :

    قباد به یاری خواهرش از زندان گریخت و به نزد هفتالیان پناهنده شد و به یاری آنها نیرویی بسیج کرد و در سال ۴۹۹ ترسایی به ایران بازگشت. وی در نخستین سالهای سده ششم (میلادی) به روم لشکر کشید و توانست با شکست رومیان باجی(502 کیلو طلا) از آنها بستاند و وضعیت دارایی کشور را بهبود بخشد. و رومیان پذیرفتند که تا هفت سال سالانه دویست و پنجاه کیلو طلا به ایران بدهند.وی برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیداستان دفتری را به نام مدافع درویشان و دادور به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بی‌نوایان رسیدگی کند. او برای نظام اداری شاهنشاهی چهار دیوان برپا کرد که فرماندهی هر کدام از آنها با یک اسپهبد بود. پیش از این فرمانده کل ارتش یک تن بود که لقب ایران‌اسپهبد را داشت. در زمان وی امر نقشه‌برداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استانها و سرزمینها آغاز شد.در زمان او شاهنشاهی ساسانی جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام می‌داد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند. سکه‌های قباد در استان گوانگ‌دونگ چین یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینی‌ها در زمان پادشاهی اوست.


    خسرو یکم ( خسرو انوشیروان ) :

    خسرو انوشيروان یا خسرو یکم معروف به انوشيروان دادگر، شاهنشاه ساسانی بود. او پسر قباد پسر فيروز بود. مادر وی دختری دهقان بود. قباد در نيشاپور او را بزنی گرفت. انوشيروان عادت و آيين و شمايل نيكو داشت و عدل و داد نيكو نهاد. ترتيب خراج ملك و ضبط لشكر داد و دفتر عرض و عارض، او پيدا كرد. كتاب كليله و دمنه در عهد او از هند به ايران آوردند.ظهور خسرو اول مطلع درخشانترين دورهء عهد ساسانی است. فرقهٔ خطرناك مزدكی مغلوب و سركوب شد در داخله صلح و سلم حكمفرما بود.مشهورترين بنايی كه پادشاهان ساسانی ساخته‌اند قصری است كه ايرانيان طاق كسری يا ايوان كسری مي‌نامند و هنوز ويرانهٔ آن در محلهٔ اسپانبر موجب حيرت است. ساختمان اين بنا را به خسرو اول انوشيروان نسبت داده‌اند. ومشهورترینکاخ معماری ایرانی را درعراقپایهگذاشت که تیسپون نام گرفت ولیبعدها توسط سپاه اسلام ویرانشد عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ايران با سلطنت خسرو انوشيروان آغاز می‌شود. ايران در زمان انوشيروان چنان عظمتی يافت كه حتی از عهد شاهپوران بزرگ نيز درگذشت و توسعهٔ ادبيات و تربيت معنوی اين عهد را كيفيت مخصوص بخشيد.


    هرمز چهارم :

    (۵۷۹ – ۵۹۰ م.)، وی معروفترین هرمزهای ساسانی و پسر انوشیروان عادل بود. بسال ۵۷۹ تکیه بر جای پدر زد و جنگ با رومیان را تا ۵۸۹ م. ادامه داد. در اثنای جنگ با روم ترکان به ایران تاختند و بهرام چوبین سردار دلاور ایرانی مأمور سرکوبی ترکان شد و آنان را تار و مار کرد و خاقان ترک را کشت و پسرش را اسیر کرد. آنگاه مأمور جنگ با رومیان شد و شکست خورد و هرمز تحقیرش کرد، شورید و رو به تیسفون نهاد. و چون بزرگان و نجبای پایتخت نیز از هرمز ناخشنود بودند ضد او برخاستند. هرمز گریخت ولی وستهم و بندوی برادران زنش او راگرفتند و ابتدا نابینا کردند و بعد کشتند.


    خسرو دوم ( خسرو پرویز ):

    (590 الی 628 میلادی)خسرو پرویز از طریق وستهم و وندوی دو نفر از بزرگان ایران پس از خلع هرمزد چهارم به پادشاهی رسید. خسروپرویز در این روزگار در آذرآبادگان بود و چون به شاهی رسید شتابان به تیسفون رفت و در سال ۵۹۰ م. تاج سلطنت به سر نهاد. چندی بعد هرمزد پدر او که پس از خلع از سلطنت کور شده بود به قتل رسید . بنابر رأی ثئوفیلاکوس این کار به امر خسرو پرویز واقع شد ولی بعضی می‌گویند خسرو رضایت ضمنی بقتل او داد.
    که با اندوهبعدها از فره ايزدي دور ميگردد و از آن مقام و ابهت خود ميکاهد . فردوسی نیز ازآخرین سالهای شاهنشاهی خسرو شکایت می کند ولی وی از شاهنشاهان مقتدر ایرانبودظهور پیغمبر اسلام بعهد او بود و او مدت ۳۸ سال بر ایران حکم راند و سرانجام در (3 آوریل 628) به تائید پسرش شیرویه کشته شد.


    قباد دوم ( شیرویه ) :

    (۶۲۷ ۶۲۹ میلادی)، پادشاه ساسانی. شیرویه پسر خسرو پرویز و مریم (دختر قیصر) پس از پدر بنام قباد دوم بر تخت نشست و دو سال و چند ماه سلطنت کرد. وی با رومیان صلح کرد. مرزهای دو کشور به حال قبل از جنگهای خسرو درآمد و اسیران دو جانب آزاد شدند و صلیب مسیح برومیان باز داده شد. شیرویه ابتدا به عدل رفتار می کرد ولی سرانجام برادر خود را کشت و خود نیز به بیماری طاعون در گذشت.


    اردشیر سوم :

    اردشير سوم پس از مرگ شيرويه کواذ دوم پسر او را که طفلي خردسال بود بنام اردشير سوم بر تخت نشاندند و خوانسالار يا رئيس کل ماه آذر گشنسپ بقيمومت او برقرارشد و در واقع مقام نيابت سلطنت يافت. فرخان شهرور از سردارمعروف خسروپرويز نميخواست که زير بار اطاعت يکي از همگنان خودبرود با قيصر هرقل يار شد و سپاه خود را بجانب تيسفون راند. در اين شهر دو تن از بزرگان يکي نيوخسرو رئيس نگاهبانان سلطنتي ديگرنامدار گشنسپ سپاهبذ نيمروز با او يار شدند پس شهروراز سپاه خودرا وارد تيسفون کرد ‚ پادشاه خردسال را که بيش از يکسال و نيمسلطنت نرانده بود هلاک کرد و هر چند از تخمه شاهي نبود‚ به تقليد وهرام چوبين و ويستهم به پادشاهي نشست. ايران در زمان ساسانيان ترجمه رشيد ياسمي ص 520 . مولف برهان آرد :اردشير نام پسر شيرويهبن پرويز است و در مفاتيح آمده: اردشيرملقب بکوچک يعني صغير پسر قباد پسر پرويز پسر هرمز پسرنوشيروان ساساني - انتهي. اردشيربن شيرويه‚ سالي و شش ماه پادشاهي کرد پس يکي خروج کرد نام او شهربراز و ملک بگرفت امابقائي نکرده. فارسنامه ابن البلخي چ کمبريج ص 24 . هفده ساله بودچون پدرش گذشته شد اما چون از اهل بيت ملک ديگري نبود او رابنشاندند بطيسبون‚ و اتابک او يکي بود نام او مهاذرجشنس و اگرچه اوطفل نبود اين اتابک نظام کار نگاه ميداشت اما او را سهوي افتاد که کس سوي شهربراز نفرستاد و با او مشورت نکرد و او را خشم آمد و لشکرجمع کرد و به تیسفون آمد‚ که اردشير را آنجا مي پروريدند و بحيلت شهر بگرفت و اردشير را بکشت و خود بپادشاهي بنشست و مدت ملک اردشير يکسال و شش ماه بود. فارسنامه ص 108 .


    شهربراز :

    (۶۲۹ م.)، پادشاه ساسانی. در زمان خسرو پرویز فرمانده ایران بود و با روم جنگید و مصر را در سال ۶۱۶ م. تسخیر كرد. شهربراز در زمان سلطنت اردشیر سوم به تیسفون لشكر كشید و اردشیر را بعد از یكسال و نیم سلطنت كشت و با اینكه از خاندان سلطنت نبود به پیروی از بهرام چوبین و وستهم بر تخت نشست ولی چند تن از نجبای هواخواه خاندان ساسانی از جمله ماهیار، زادان‌فرخ و پوس‌فرخ قیام كردند و شهربراز غاصب را كشتند.


    پوراندخت :

    ملکه پوراندخت شاهنشاه زن ایرانی و سی امین شاهنشاه ساسانی در سال ۶۳۰ ميلادی، دختر پرويز پسر هرمز پسر انوشيروان که پس از قتل شهریار و پیش از آزرمی‌دخت بر تخت سلطنت نشست و پادشاهی او هیجده ماه بوده است.


    آزرمی دخت :

    ملکه آزرمی دخت، آزرم، آزرمی، شاهنشاه زن ایرانی و سی و دومین شاهنشاه ساسانی در سال ۶۳۱ ميلادی، دختر پرويز پسر هرمز پسر انوشيروان ملقبهٔ به عادله كه پس از خواهر خويش پوراندخت لشكريان او را در تیسفون بپادشاهی برداشتند. فرمانرواى خراسان، سپهبد فرخ‌هرمز که يکى از مدعيان جدى سلطنت بود، ملکه را به همسرى خواست. در حالی که آزرمى‌دخت علناً وعده‌ى ازدواج به او داد، در نهان تدارک قتلش را ديد. رستم، پسر فرخ‌هرمزد، به خون‌خواهى پدرش لشکر به پايتخت کشيد و پس از سرنگونی آزرمى‌دخت، ملکهٔ ساسانی را نابينا کرد. آزرمی دخت چهار ماه پادشاهی کرد.


    هرمز پنجم :

    هرمز پنجماز آخرين پادشاهان ساساني و نوه خسروپرويز است که پس از آزرميدخت روي کار آمد سلطنت او درحدود سال 630 م. بوده است و از حوادث دوران او اطلاعي در دست نيست.

    یزدگرد سوم :

    يزدگرد سوم سي و پنجمين پادشاه ساساني ‚ درسال 236 م. به تخت نشست. طبري گويدکه پسر شهريار نوه خسرو پرويز و از مادر زنگي بود و چون کسي را از خانواده سلطنت نيافتند او را بر تخت نشاندند. وقتي يزدگرد به شاهي رسيد مشکلات فراواني در ملک وجود داشت. در سال 14 ه . ق.که عمر این خطاب از کارهاي شام فراغت يافت. آماده جنگ با ايران گرديد. سعدبن ابي وقاص با سي هزار سپاه مامور جنگ با ايرانيان شد. يزدگرد هم سپاهي گويا در حدود يک صد و بيست هزار نفر در تحت فرماندهي رستم فرخ هرمز يا فرخزاد بياراست. عمر در همان سال هياتي مرکب از دوازده نفر به دربار يزدگرد فرستاد. آنان در ورود به تيسفون ظاهرشان باعث سخريه بود ولي يزدگرد آنها را با احترام پذيرفت‚ زيرا مقارن اين احوال‚ مسلمين دمشق را فتح کرده بودند.يزدگرد پرسيد: مقصودتان چيست؟ گفتند بايد اسلام بپذيريد يا جزيه دهيد. شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگريسته و اشاره به لباس آنها کرده گفت: شما مردماني هستيد که سوسمار ميخوريد و بچه هايخودتان را ميکشيد. مسلمين جواب دادند که ما فقير وگرسنه بوديم ولي خدا خواسته است غني و سير باشيم. حالا که شمشيررا اختيار کرده ايد بين ما و شما حکم اوست. بدين ترتيب زمينه جنگ ايران و اسلام فراهم گرديد و در قادسيه کربلاي امروزي دو سپاه به جنگ پرداختند و پس از چهار روز جنگ سخت رستم فرخزاد فرمانده رشید ایران کشته شد وسپاه اسلام استراحت کرد و سپس در سال 16 ه . ق. به قصد مداين حرکت کردند.يزدگرد به سعد فرمانده قواي اسلام پيشنهاد کرد که ممالک آن سويدجله را به مسلمين واگذارد و طرفين صلح نمايند ولي او به استهزا رد کرد و سرانجام با فتح تيسفون عراق که بخشی از ایران بود غنايم و ذخاير سرشاري به دست سپاه مسلمين افتاد. سعد پس از چندي در جلولا با يزدگرد به جنگ پرداخت وشکست ديگري به سپاه او وارد آورد تا سرانجام جنگ نهاوند که اعراب آن را فتح الفتوح ناميده اند رخ داد و سپاه يزدگرد با همه فزوني شماره و آمادگي جنگي آخرين شکست را از سپاه عرب خورد و پس ازاين جنگ اصفهان و فارس و آذربايجان و ري و بلاد ديگر به اشغال اعراب درآمد و يزدگرد پس از شکست در جنگ نهاوند از ري به اصفهان و از آنجا به کرمان و بعد به بلخ و مرو رفت و پس از آن سفيري به چين فرستاد و از فغفور کمک خواست ولي دولت چين به سبب دوري از ايران از دادن کمک خودداري کرد. بعد يزدگرد با خاقان ترکها مذاکره کرد و او در ابتدا راضي شد به يزدگرد کمک کند ولي بعد به سبب نارضا مندي از رفتار او امتناع ورزيد. پس از آنکه يزدگرد از سوء نيت ماهوي مرزبان مرو نسبت به خود آگاه شد در نزديکي مرو به آسيابي پناه برد که شب در آنجا بگذراند. آسيابان يزدگرد را به طمع لباس فاخرو جواهرش کشت. به روايتي او را در پارس دفن نمودند. با مرگ او سلسله ساساني پس از 416 سال سلطنت قدرتمند و میهن دوستانه در ايران منقرض گرديد . تاريخ ايران تاليف پيرنيا ص 229 .
    فردوسی بزرگ :
    وز آن پس غم و شادي يزدگرد *** سرآمد همي ز اختر تيزگرد
    که چونان شديم از غم يزدگرد *** که خون در دل نامداران فسرد
    ز شادي پرانديشه شد يزدگرد *** ز هر کشوري موبدان کردگرد

    گردآوری از ارشام پارسی

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •