صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 51

موضوع: شعر از حسين پناهي

  1. #11
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    Eh

    می‌آید ها
    شب و روزت همه بیدار
    که آید شاید،
    کور شد دیده بر این
    کوره ره شاید ها.
    شاید ای دل
    که مسیحا نفست
    آمد و رفت،
    باختی هستی خود
    بر سر می‌آید ها


    شعر از حسين پناهي
    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/12/18 در ساعت 16:30

  2. کاربر روبرو از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده است .


  3. #12
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    لعنت
    بر گردن عشق ساده ام
    که انگشترش نخی ست،
    گلوبند زمردین شعر مرا
    باور نمی‌کند کسی ...
    لعنت به شعر و من!


    شعر از حسين پناهي
    فیلانه
    وقتی ما آمدیم
    اتفاق، اتفاق افتاده بود!
    حال
    هرکس
    به سلیقه خود چیزی می‌گوید
    و در تاریکی گم می‌شود.

    شعر از حسين پناهي
    بازی
    ما تماشا چیانی هستیم
    که پشت درهای بسته مانده ایم!
    دیر امدیم!
    خیلی دیر...
    پس به ناچار
    حدس می‌زنیم،
    شرط میبندیم،
    شک میکنیم ...
    و آن سوتر
    در صحنه
    بازی به گونه ای دیگر در جریان است.

    شعر از حسين پناهي

    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/12/18 در ساعت 16:31

  4. 3 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .


  5. #13
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    من و پروانه
    پا برهنه با قافله به نا معلوم میروم
    با پاهای کودکی ام!
    عطر پریکه ها
    مسحور سایه ی کوه
    که می‌برد با خود رنگ و نور را!
    پولک پای مرغ
    کفش نو
    کیف نو
    جهان هراسناک و کهنه
    و
    آه سوزناک سگ!
    سال های سال است که به دنبال تو میدوم
    پروانه زرد،
    وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب می‌پری
    و همچنان..
    شعر از حسين پناهي

  6. 2 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .


  7. #14
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    شبنم
    به شبنمی‌می‌ماند آدمی
    و عمر چهل روایتش،
    به لحظه رویت نور
    بر سطح سبز برگی
    می‌لغزد و بر زمین می‌چکد....
    تا باری دیگر
    و کی؟
    و چگونه؟
    و کجا؟

    شعر از حسين پناهي
    چنین می‌اندیشم
    ایستاده و آرام
    به سمت آینه میخزم
    با اظطراب دلهره آور تعویض چشم ها
    وتازه می‌شود دل
    از تماشای دو مروارید درخشان
    بر کیسه پاره پوره ی صورتم.
    جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود!!!!!!
    کدام بود؟
    این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را
    حرام دیدارش کردم؟

    شعر از حسين پناهي
    باد ما را با خود برد
    باد
    پرده ها را آرام تکان میدهد
    و ما
    بچه های خوش باور
    لب ریز از اضطراب و امید!
    زوایای نیمه روشن را به هم نشان می‌دهیم

    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/12/18 در ساعت 16:31

  8. کاربر روبرو از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده است .


  9. #15
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    سیاه
    خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه
    واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز
    این کله پوکو میگیرم بالا
    و از بی سیگاری میزنم زیر آواز
    و اینقدر میخونم
    تا این گلوی وا مونده وا بمونه....
    تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی
    که عمو بارون رو طاقش
    عشق سیاه خیالی منو ضرب گرفته
    شام که نیس
    خب زحمت خوردنشم ندارم
    در عوض
    چشم من و پوتینای مچاله و پیریه که
    رفیق پرسه های بابام بودن
    بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه
    چشمارو میبندم و کله رو ول میکنم رو بالشی که پر از گریه های ننمه
    گریه که دیگه عار نیست
    خواب که دیگه کار نیست
    تا مجبور بشی از کله سحر
    یا مفت بگی و یا مفت بشنفی و
    آخر سر اینقدر سر بسرت بذارن که
    سر بذاری به خیابونا
    هی هی
    دل بده تا پته دلمو واست رو کنم
    میدونی؟
    همیشه این دلم به اون دلم میگه
    دکی
    تو این دنیای هیشکی به هیشکی
    این یکی دستت باید اون یکی دستتوبگیره
    ورنه خلاصی
    خلاص!
    اگه این نبود ...حالیت میکردم که
    کوهها رو چه طوری جابجا میکنن
    استکانها رو چه جوری می سازن
    سرد و گرم و تلخ و شیرینش نوش جان
    من یاد گرفتم
    چه جوری شبا
    از رویاهام یک خدا بسازم و...
    دعاش کنم که
    عظمتتو جلال
    امشب هم گذشت و کسی ما رو نکشت
    بعدش هم چشما مو میبندم و دلو میسپرم
    به صدای فلوت یدی کوره
    که هفتاد سال تمومه عاشق یه دخترچارده ساله بوره
    منم عشق سیاهمو سوت میزنم تا خوابم ببره
    تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه
    بشنو.....
    هی لیلی سیاه
    اینقدر برام عشوه نیا
    تو کوچه...
    تو گذر...
    تو سر تا سر این شهر هرجا بری همراتم
    سگ و سوتک میدونه
    کشته عشوه هاتم

  10. 2 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .


  11. #16
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    حسین پناهی از زبان خودش
    در کودکی نمی دانستم که باید از زنده بودنم خوش حال باشم یا نباشم چون هیچ موضع گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم.فارغ از قضاوتهای آرتیستیک در رنگین کمان حیات ذره ای بودم که می درخشیدم آن روزها ملیونها مشغله ی دل گرم کننده در پس انداز ذهن داشتم از هیات گلها گرفته تا مهندسی سگها از رنگ و فرم سنگها گرفته تا معمای باران ها و ابرها از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار همه و همه دل مشغولیهای شیرین ساعات بیداریم بودند به سماجت گاوها برای معاش زمین و زمان را می کاویدم و به سادگی بلدر چین سیر می شدم.گذشت ناگزیر روزها و تکرار یکنواخت خوراکی ها حواس توقعم را بالا برد توقعات بالا و ایده های محال مرا دچار کسالت روحی کرد و این در دوران نوجوانی ام بود مشکلات راه مدرسه در روزهای بارانی مجبورم کرد که به خاطر پاها و کفشهایم به باران با همه عظمتش بد بین شوم و حقظ کردن فرمول مساحت ها اهمیت دادن به سبزه قبا را از یادم برد هر چه بزرگتر شدم به دلیل خود خواهی های طبیعی و قرار داد های اجتماعی از فراغت آن روزگار طلایی دور و دورتر افتادم.
    این روزها و احتمالا تا همیشه مرثیه خوان آن روزها باقی خواهم ماند تلاش می کنم با کمک تکنیک بیان و با علم به عوارض مسموم زبان آن همه حرکت و سکون را باز سازی کنم و بعضا نیز ضمن تشکر و سپاس از همه هم نوعان زحمتکشم که برایم تاریخ ها و تمدن ها ساخته اند گلایه کنم که مثلا چرا باید کفشهایمان را به قیمت پاهایمان بخریم و چرا باید برای گذران سالم و ساده خود را در بحرانهای دروغ و دزدی دیوانه کنیم.
    چرا باید زیبایی های زندگی را فقط در دوران کودکی مان تجربه کنیم حال آنکه ما مجهز به نبوغ زیبا سازی منظومه هاییم در مقایسه با آن ظلمات سنگین و عظیم نبودن بودن نعمتی است که با هر کیفیتی شیرین و جذاب است.
    بد بینی های ما عارضه های بد حضور و ارتباطات ماست فقر و بیماری و تنهایی مرگ ما هیچ گاه به شکوه هستی لطمه نخواهد زد منظومه ها می چرخند و ما را با خود می چرخانند.
    ما در هیات پروانه هستی با همه ی توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست اگر رد پای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم سر انجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هر مفهومی نشسته ایم و همه ی چیزهای تلنبار مربوط و نا مربوط را زیر و رو می کنیم به نظر می رسد انسان آسانسور چی فقیری است که چرخ تراکتور می دزدد البته به نظر می رسد تا نظر شما چه باشد؟؟؟؟؟

  12. 4 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .


  13. #17
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/12/25
    محل سکونت
    به قول سهراب : هر كحا باشم آسمان مال من است
    نوشته ها
    334
    سپاس ها
    504
    سپاس شده 1,066 در 355 پست
    نوشته های وبلاگ
    12

    پیش فرض

    مادربزرگ


    گم کرده ام در هیاهوی شهر
    آن نظر بند سبز را
    که در کودکی بسته بودی به بازوی من
    در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق
    خمره دلم
    بر ایوان سنگ و سنگ شکست
    دستم به دست دوست ماند
    پایم به پای راه رفت
    من چشم خورده ام
    من چشم خورده ام
    من تکه تکه از دست رفته ام
    در روز روز زندگانیم



    «حسین پناهی»

  14. 4 کاربر از پست مفید Pari * سپاس کرده اند .


  15. #18
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/12/25
    محل سکونت
    به قول سهراب : هر كحا باشم آسمان مال من است
    نوشته ها
    334
    سپاس ها
    504
    سپاس شده 1,066 در 355 پست
    نوشته های وبلاگ
    12

    پیش فرض

    واقعا ديد خاصي به زندگي و دنيايه اطرافش داشت

    روحش شاد

  16. 4 کاربر از پست مفید Pari * سپاس کرده اند .


  17. #19
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/12/25
    محل سکونت
    به قول سهراب : هر كحا باشم آسمان مال من است
    نوشته ها
    334
    سپاس ها
    504
    سپاس شده 1,066 در 355 پست
    نوشته های وبلاگ
    12

    پیش فرض

    من زندگي را دوست دارم ولي
    از زندگي دوباره مي ترسم!
    دين را دوست دارم
    ولي از کشيش ها مي ترسم!
    قانون را دوست دارم
    ولي از پاسبانها مي ترسم!
    عشق را دوست دارم
    ولي از زنها مي ترسم!
    کودکان را دوست دارم
    ولي ز آئينه مي ترسم!
    سلام رادوست دارم
    ولي از زبانم مي ترسم!
    من مي ترسم
    پس هستم
    اينچنين مي گذرد روز و روزگارمن!
    من روز را دوست دارم
    ولي از روزگار مي ترسم!




    حسين پناهي

  18. 3 کاربر از پست مفید Pari * سپاس کرده اند .


  19. #20
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    با اون دو تا چشم سیات چی دیدی که این دنیا رو ول نمی کنی
    حالا تا می تونی دنبال جیر جیرکا بدو
    هی بال شاپرکو بکش که کجا میری
    دنبال معنای سکوت باش
    هی سرتو بکن تو زمین و به دونه بگو اون پایین چه خبر ؟؟؟
    بابا چی می خوای دیگه
    معنای سکوت
    مهمان بی دردسر مردگان
    نژاد آرمادیلوی وجودت .....
    رها کن دنیای بی دینی را حسین
    که کفرش تویی و کافرش من ...

  20. 2 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •