نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: آیا امام حسین (ع)دختری به نام رقیه داشته اند؟

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon2008 آیا امام حسین (ع)دختری به نام رقیه داشته اند؟



    1. سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى در كتاب خود به نام «ينابيع الموده» در جلد دوم، بابى دارد در شهادت حضرت امام حسين (ع). در اين باب، از «مقتل ابى محتف» مطالبى را درباره امام حسين (ع) آورده است. در صفحه 416 جلد دوم چاپ هفتم، سال 1371 هجرى شمسى، از انتشارات «الشّريف الرّضى» قم، چنين مى‏گويد: «و من كلام له عند وداعه مع اهله: اللهم انك شاهد على هؤلاء القوم الملاعين انّهم عمدوا ان لا يبقون من ذرية رسولك ثم نادى: يا امّ كلثوم و يا سكينة و يا رقيّه و يا زينب يا اهل بيتى عليكنّ منّى السّلام» (امام حسین علیه السلام هنگام وداع با اهلش رقیه را هم مورد ندای خویش قرار می دهد)
    در جلد يازدم «احقاق الحق»، ملحقات، در ص 633، متن «ينابيع الموده» را آورده است و گفته است كه در «ينابيع الموده»، ص 346 چنين آمده است: «يا ام كلثوم و يا سُكَينة و يا رقيه و يا عاتكة و يا زينب» كتاب احقاق الحق، نوشته قاضى نور الله حسينى مرعشى شوشترى است. حضرت آيةالله نجفى مرعشى، بر اين كتاب تعليقات و ملحقاتى دارد.
    2. در «كشف الغمه» جلد دوم، چاپ اول، تبريز، 1381 هجرى قمرى، ص 38 مى‏گويد: قال كمال الدين: كان له من الاولاد ذكورا و اناثا عشرة، ستة ذكور و اربع اناث.
    كمال الدين مى‏گويد: امام حسين ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. كمال‏الدين از دخترها زينب، فاطمه و سكينه را نام برد و چهارمى را نام نمى‏برد،(1)
    3. نويسنده كتاب «ناسخ التواريخ»، سيد الشهداء در ص 238، چاپ سوم جلد چهارم آورده است: محمد بن طلحه شافعى در «مطالب السؤل» مى‏گويد: امام حسين (ع) چهار دختر داشت: فاطمه، سكينه، زينب و چهارمى را نام نبرده است.
    4. در كتاب «كامل بهائى» نوشته حسن بن على بن محمد بن على بن حسن طبرى، معروف به عماد الدين طبرى، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 شمسى مى‏گويد:
    در كتاب «حاوية در مثالب معاوية» آمده است كه زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى، حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند، مخفى مى‏داشتند و به پسران و دختران آنان مى‏گفتند: پدرتان به سفر رفته و برمى‏گردد. پس از آنكه به دستور يزيد زنان و كودكان اسير را در جوار خانه يزيد جاى دادند، در ميان آنان دختركى چهار ساله شبى خواب ديد. از خواب بيدار شد و گفت: بابام حسين كجاست؟ همين الآن او را در خواب ديدم و خيلى هم پريشان بود. زنان و كودكان، همه به گريه افتادند. سر و صداى گريه آنها، يزيد را از خواب بيدار كرد. يزيد گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه‏اى پدرش را مى‏خواهد و براى همين زنان و كودكان گريه مى‏كنند. يزيد دستور داد: سر پدرش را ببريد و در كنار او بگذاريد. مأموران يزيد سر امام حسين را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند.
    دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسيد و فريادى برآورد و پس از آن بيمار شد و وفات كرد.
    جناب شيخ عباس قمى در منتهى الامال، ج اول، ص 807، فصل هشتم، ورود اهل بيت (ع) به مجلس يزيد، انتشارات هجرت، عين عبارات كامل بهائى را نقل كرده است و اشعارى را هم كه در كامل است، آورده است.
    آنچه در «كامل بهائى» آمده، نشان مى‏دهد دخترى از امام حسين (ع) در شام وفات كرده است و در مآخذ تاريخى ديگر آمده است كه امام حسين (ع) دخترى به نام رقيه دارد. بر اين اساس مى‏توان گفت: آن دختر كه در شام وفات كرد، همين رقيه است. البته رقيه همسر مسلم بن عقيل كه دختر حضرت على (ع) است، جزو اسيران بود و او هم در شام وفات كرده است. با اين حساب، در شام دست كم دو نفر به نام رقيه مدفون هستند. يكى دختر چهار ساله امام حسين (ع) و ديگرى همسر مسلم بن عقيل.
    5. نويسنده كتاب «چهره درخشان شام» آورده است كه در كتاب «لهوف» نوشته سيد ابن طاوس، در وقت وداع امام حسين (ع)، نام رقيه هم بر زبان امام آمده است. من به يكى از نسخه‏هاى چاپ سنگى مراجعه كردم، كلمه رقيه نيامده بود ولى در لهوفى كه اخيرا توسط عباس عزيزى ترجمه شده نام رقيه هم آمده است.
    6. در كتاب «منتخب التواريخ»، ص 388
    چاپ اول آمده است: يكى از قبورى كه در شام واقع است، قبر حضرت رقيه بنت الحسين (ع) است. پس از آن داستان جالبى را نقل مى‏كند. مى‏گويد: شيخ محمدعلى شامى به من گفت: پدر بزرگ مادرى من سيد ابراهيم دمشقى سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبى در خواب حضرت رقيه را مى‏بيند. حضرت رقيه با او مى‏گويد: به پدرت بگو كه به والى شام خبر بدهد كه در قبر من آب افتاده، بيايد و تعمير كند. دختر خواب را به پدر مى‏گويد ولى پدر مى‏ترسد و خبر نمى‏كند.
    شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم همين خواب را مى‏بينند و شب چهارم خود سيد ابراهيم آن حضرت را در خواب مى‏بيند و با عتاب به او مى‏گويد: چرا به والى خبر نمى‏دهى؟ سيد نزد والى شام رفت و ماجرا را گفت. والى دستور داد علماى شيعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل حرم به دست هر كس باز شود او متصدّى نبش قبر است. قفل به دست سيد ابراهيم باز شد. سيد قبر را نبش كرد و آن بچه را بيرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمير كرد. سيد پس از پايان كار از خدا خواست خدايا پسرى برايم عطا كن. دعاى او قبول شد و سيد مصطفى به دنيا آمد. والى شام ماجرا را به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشت. سلطان عبدالحميد سيد ابراهيم را متولى قبور شريفه كرد. و همين الآن توليت قبور شريفه به دست سيد عباس است كه پسر سيد مصطفى است.
    اين ماجرا گويا در سال 1280 قمرى روى داده است. كتاب «تراجم اعلام النساء» ج دوم، ص 103، چاپ اول، بيروت دارد: رقيه بنت الحسين (ع). پس از آن همين داستان را از «منتخب التواريخ» آورده است.
    لغتنامه دهخدا در حرف راء دارد: رقية بنت الحسين: نام دخترى از امام حسين (ع) (يادداشت مؤلف). بنابراين، جايى براى تشكيك نيست.
    پى‏نوشت‏
    (1)( بحارالانوار، ج 45، ص 331 نيز همين حرف را از كمال‏الدين بنى طلحه نقل كرده است)
    به نقل از پرسمان






  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    تا جایی که بضاعت مزجاة و دسترسی اندک من به منابع اجازه داده است، برهانی استوار بر وجود قطعی دختری از امام حسین (ع) به نام «رقیه» و به طریق اولی داستان مشهور کشته شدن او در منابع قدیم تاریخ، انساب و حدیث شیعه و سنّی نیافتم که بتوانم با قاطعیت «بیان» عزیز ادعا کنم «جایی برای تشکیک نیست». درباب بیانات ارزنده ی «بیان؛ دوست جدید» مطالبی در ادامه ذکر خواهد شد که امیدوارم دوستان صاحب نظر، از جمله خود «بیان» گرامی، با نقدی کارشناسانه ، به تکامل بحث کمک بفرمایند.
    برخی از منابعی که مورد بررسی قرار داده ام به ترتیب تاریخ زندگی مولف (بدون ذکر مشخصات چاپ،برای رعایت اختصار) عبارتند از: «نسب قریش» مصعب الزبیری (156-236 ه.ق)، «طبقات الکبیر» ابن سعد (168-230 ه.ق)، «تاریخ خلیفة بن خیاط» ابوعمر خلیفة بن خیاط (متوفی 240 ه.ق)، «الامامة و السیاسة» ابن قتیبه الدینوری (213-276 ه.ق)، «اخبار الطوال» ابی حنیفة الدینوری (282 ه.ق)، «تاریخ الیعقوبی» ابن واضح (متوفّی 278 یا 292 ه.ق)، «انساب الاشراف» البلاذری (متوفی 279 یا 302 ه.ق)، «تاریخ الرسل و الملوک» محمدبن جریر الطبری (224 -310 ه.ق)، «الفتوح» ابن اعثم کوفی (314 ه.ق)، «مروج الذهب و معادن الجوهر» و «التنبیه و الاشراف» مسعودی (حدود280 – 345 ه.ق)، «تاریخنامه ی طبری» گردانیده ی منسوب به بلعمی به سال 352 ه.ق، «مقاتل الطالبیین» ابوالفرج الاصبهانی (متوفی 356 ه.ق)، «تجارب الامم و تعاقب الهمم» ابو علی مسکویه (320 – 421 ه.ق)، «الامالی» و «الخصال» شیخ صدوق (381 ه.ق)، «الارشاد» شیخ مفید (336-413 ه.ق)، «المجدی فی انساب الطالبیین» علی بن محمد العلوی (زنده در 425 ه.ق)، «جمهرة انساب العرب» ابن حزم(456 ه.ق)، «روضة الواعظین» ابن الفتال النیسابوری (508 ه.ق)، «اعلام الوری بأعلام الهدی» شیخ طبرسی(متوفّی 548 ه.ق)، «تاریخ مدینة دمشق» ابن عساکر (571 ه.ق)، «مناقب آل ابی طالب» ابن شهرآشوب (متوفّی 588)، ترجمه ی محمد ابن احمد مستوفی هروی از «الفتوح» به تاریخ 596 ه.ق، «المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم» ابن جوزی (597 ه.ق)، «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر (630 ه.ق)، «مثیرالاحزان» ابن نما الحلی (645 ه.ق)، «مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول» محمد بن طلحه الشافعی (582-652 ه.ق)، «تذکرةالخواص» سبط ابن جوزی (654 ه.ق)، «اللهوف فی قتلی الطفوف» سید بن طاووس (664 ه.ق)، «کشف الغمه» محقق الاربلی (متوفی 693 ه.ق)، «الفخری» ابن الطقطقی (660 – 709 ه.ق)، «البدایة و النهایة» ابن کثیر (701 – 774 ه.ق)، «تاریخ ابن خلدون» عبدالرحمن بن خلدون (732- 808 ه.ق) و دائرةالمعارفی چون «بحارالانوار» علامه مجلسی (1037 – 1111 ه.ق).
    امّا درباب اظهارات «بیان» عزیز (با رعایت همان شماره بندی):
    1. اولا مرحوم قندوزی مربوط به دوران اخیر است (متولد بلخ 1220 ه.ق و متوفی در قسطنطنیه)و نمی توان گزارشی را بدواً و بدون زمینه ی سندی قبلی مورخین متقدم در مورد واقعه ای با این فاصله ی زمانی طولانی از ایشان پذیرفت.
    ثانیاً معلوم نیست آنچه به عنوان مقتل ابی مخنف از آن ذکر می شود چیست ، چون اصل مقتل ابی مخنف به دست ما نرسیده است و آنچه پیش از کتاب آقای غروی (که براساس گزارشهای طبری از ابی مخنف چاپ شده است) موجود بوده و هست ، نزد علما از درجه ی اعتبار ساقط است و جز داشتن نام ابی مخنف برخود ، هیچ ارتباطی با او ندارد.یکی از شواهد این مدعا را می توان در کتاب «الکنی و الالقاب» مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) به کوشش محمد هادی الامینی، جلد اول صفحه ی 155 یافت که می فرمایند : «ولكن الاسف انه فقد ولا يوجد منه نسخة، وما المقتل الذي بأيدينا وينسب إليه فليس له». علاوه بر آن، سند روایت قندوزی نیز بر ما روشن نیست.
    ثالثاً درآنچه «احقاق الحق» از «ینابیع الموده» نقل کرده به نام «عاتکه» اشاره شده است، که حتی در کتاب خود قندوزی هم نیست! اگر این استدلال «بیان» را در این مورد بپذیریم، باید در برابر ادعای فردی که عاتکه را هم دختری فرضاً 6 ساله تلقی کند که مثلاً در کوفه با سم کشته شده است به سکوت تأیید بنشینیم!
    رابعاً با فرض پذیرش این جملات، برای توجیه آن می توان گفت: با توجه به اینکه در هیچ منبعی فرزندی به نام ام کلثوم برای امام ذکر نشده است و در عوض خواهر(یا خواهرانی) به این نام داشته اند، مخاطب این کلام می تواند خواهران ایشان باشد و نه الزاماً فرزندان وی. می دانیم که امام ، علاوه بر حضرت زینب و ام کلثوم، خواهری به نام رقیه بنت علی نیز داشتند که با برادر دیگرشان عمربن علی دوقلو بوده و از قضا در کاروان کربلا نیز حاضر بوده است (همانطور که «بیان» گرامی هم ذکر کرده اند). بنابر این ندای "یا رقیه" و "یا ام کلثوم" و... می تواند خطاب به خواهرانشان باشد. همین مطلب در باب " یا زینب" نیز صدق می کند و بر قوت این احتمال می افزاید. البته اگر به برخی روایات دال بر فوت ام کلثوم پیش از عاشورا اعتنا کنیم و ام کلثوم دیگری را به عنوان خواهر ایشان نپذیریم (آنچنان که برخی معتقدند)، با توجه به اینکه قطعا دختری بدین نام نداشته اند ، نهایتا این ام کلثوم هم باید یکی از اهل حرم باشد.(به بند ثالثاً توجه شود!) خلاصه اینکه با نقل روایت دایر بر ندای "یا رقیه" نمی توان وجود کودک 4 ساله ای از فرزندان امام حسین (ع) که در شام فوت کرده باشد را اثبات نمود.
    2و3. «بیان» گرامی، مطلب واحدی را در دو شماره ی مجزا مطرح نموده اند. توجه کنیم که "کمال الدین بن طلحه"، درواقع همان "محمد بن طلحه" است؛ به این معنی که «کمال الدین» صفتی است برای «محمد بن طلحه» که بعضاً جانشین اسم وی شده است! منبع هر سه کتاب کشف الغمة ، بحارالانوار و ناسخ التواریخ همان کتاب"مطالب السَّؤول في مناقبِ آل الرسول " اثر« الشيخ كمال الدين أبو سالم محمّد بن طلحة القَرَشيّ الشافعيّ ( 582 ـ 652هـ.ق) است. در این باب توضیحات زیر ضرور است :
    الف) این مطلب که کمال الدین نامی از دختر چهارم نیاورده است نفیاً و اثباتاً وجود دختری 3-4 ساله به نام رقیه که در شام از دنیا رفته باشد را اثبات نمی کند. شاید مدعی دیگری بگوید نام دختری که ذکر نشده، خدیجه است و عمری طولانی هم یافته و در یمن از دنیا رفته است! اینجا هم مانند بند ثالثاً و رابعاً شماره ی 1، به گفتار سایر مورخین و نسابه های مورد وثوق احتیاج پیدا می کنیم.
    ب) کمال الدین نسبت به مورخینی چون شیخ مفید و خصوصا نسابه ای چون علی بن محمد العلوی - که خود از اولاد علی(ع) و به اصطلاح آگاه به اسرار خانه می باشد- متأخر است و وزن او با دیگران قابل قیاس نیست و گزارش کمال الدین در میان اجماع بزرگانی چون ابن سعد ، مصعب الزبیری ، علی بن محمد العلوی ، شیخ مفید ، شیخ طبرسی ، ابن شهرآشوب و... تنها می ماند. (می توانیم به فهرست مورخین و نسابه های پیش از وی در صدر این وجیزه نگاهی بیندازیم)
    ج) خود محقق اربلی در «کشف الغمه»، جلد 2 صفحه ی 39، پس از بیان نظر کمال الدین بن طلحه، به نظر دیگران نظیر «ابن خشاب» ، «الحافظ عبدالعزیز بن الاخضرالجنابذی» و «شیخ مفید» نیز استناد می کند که خالی از این ایهام اند و گفتارشان چند پهلو نیست. بهتر آن است که در ارجاع دادن به یک کتاب، تمام مطلب را درنظر بگیریم و از ابتر کردن روایات برای حصول منظور به هر قیمتی، اجتناب کنیم.
    4. آنچنان که می دانید پیوستگی سند در نگارش وقایع از مهمات است و نقل بدون ذکر سند ارزش استدلال نخواهد داشت؛ چراکه مورخ ابتدا به ساکن نمی تواند از قرنهای پیش از خود بدون واسطه گزارش دهد.
    یکی از قدیم ترین منابعی که بدون ذکر سند، مرسلاً به نقل از کتابی زیر عنوان «الحاویة» ، که گفته می شود اثر فردی به نام قاسم بن محمد بن احمد مأمونی بوده است به این داستان اشاره می کند، کتاب «کامل بهایی» اثر عمادالدین حسن بن علی الطبری(متوفی 695 ه.ق) است که به گفته ی مرحوم محدث قمی در «الکنی والالقاب» جلد 2صفحه ی 443 ، نگارش کتاب خود را در سال 675 ه.ق به پایان برده است(تاريخ ختم كتاب الكامل سنة 675). این کتاب که با وقایع عاشورا بیش از 6 قرن فاصله دارد، و آنچنان که گذشت در آثار هیچ یک از علمای سلف نشانه ای از این گزارش نیست، به ناگهان برای نخستین بار به ذکر این داستان می پردازد و منبع سایر مولفین بعدی، در آثار خود قرار می گیرد؛ ازجمله «نفس الهموم» و «منتهی الآمال» محدث قمی یا روضة الشهداء معروف . نکته ای که باز هم اعتبار این روایت مرسل را تضعیف می کند عدم ذکر آن توسط علامه مجلسی است؛ با وجودی که از نظر زمانی، این کتاب حدود 4 قرن پیش از وی نوشته شده است. اگرچه شاید بتوان تصور کرد که این منبع در اختیار وی قرار نداشته است.
    به هر روی، با توجه به انفصال زمانی وی با وقایع ، عدم ذکر سند برای این خبر منحصر به فرد و فقدان آن در آثار علمای سلف، گزارش اوقابل اعتنا نیست ولی با فرض بعید پذیرش آن، حتّی در این گزارش مرسل نیز به نام «رقیه» اشاره نشده است.. ای کاش «بیان» عزیز بیان می فرمودند که در کدام «مآخذتاريخى ديگر آمده است كه امام حسين (ع) دخترى به نام رقيه دارد»...
    5. در متن عربی لهوف سید بن طاووس (چاپ قم، انوارالهدی) و همچنین در کتاب لهوفی که متن عربی و ترجمه ی فارسی آن توسط جناب عقیقی بخشایشی را در بر دارد (ویرایش دوم،قم، دفتر نشر نوید اسلام،1377) نام رقیه ذکر نشده است. اینکه مترجم بعدی این مطلب را بر چه اساس در ترجمه ی خود وارد کرده اند باید از ایشان پرسیده شود.
    6.با وجود منابع قدیم که مسلماً نویسندگان روزگار اخیر هم باید از آنها استفاده کنند، استناد به کتاب هایی نظیر منتخب التواریخ ، لغتنامه ی زنده یاد علامه دهخدا یا تراجم اعلام النسا با اصول علمی سازگار نیست (باید پرسید این بزرگواران مطلبی را که در کتب قدیم نیست از کجا آورده اند؟)، چه رسد به نقل خواب و داستانهای مبتنی برغیر مستندات.درباره ی عدم حجیت خواب و در نتیجه بطلان استناداتی از این دست، به ذکر حدیث "صحیح السند" امام صادق(ع) در صفحه ی 482 از جلد سوم «الکافی» اکتفا می کنم که فرمودند : «فَإِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرَى فِي النَّوْمِ».
    همانطور که در ابتدا معروض داشتم، به تمام منابع موجود دسترسی ندارم و مسلماً کارشناسانی که به صورت تخصصی به بررسی تاریخ و متون می پردازند باید در این خصوص نظر قطعی دهند و راهنمایی بفرمایند.

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •