تا جایی که بضاعت مزجاة و دسترسی اندک من به منابع اجازه داده است، برهانی استوار بر وجود قطعی دختری از امام حسین (ع) به نام «رقیه» و به طریق اولی داستان مشهور کشته شدن او در منابع قدیم تاریخ، انساب و حدیث شیعه و سنّی نیافتم که بتوانم با قاطعیت «بیان» عزیز ادعا کنم «جایی برای تشکیک نیست». درباب بیانات ارزنده ی «بیان؛ دوست جدید» مطالبی در ادامه ذکر خواهد شد که امیدوارم دوستان صاحب نظر، از جمله خود «بیان» گرامی، با نقدی کارشناسانه ، به تکامل بحث کمک بفرمایند.
برخی از منابعی که مورد بررسی قرار داده ام به ترتیب تاریخ زندگی مولف (بدون ذکر مشخصات چاپ،برای رعایت اختصار) عبارتند از: «نسب قریش» مصعب الزبیری (156-236 ه.ق)، «طبقات الکبیر» ابن سعد (168-230 ه.ق)، «تاریخ خلیفة بن خیاط» ابوعمر خلیفة بن خیاط (متوفی 240 ه.ق)، «الامامة و السیاسة» ابن قتیبه الدینوری (213-276 ه.ق)، «اخبار الطوال» ابی حنیفة الدینوری (282 ه.ق)، «تاریخ الیعقوبی» ابن واضح (متوفّی 278 یا 292 ه.ق)، «انساب الاشراف» البلاذری (متوفی 279 یا 302 ه.ق)، «تاریخ الرسل و الملوک» محمدبن جریر الطبری (224 -310 ه.ق)، «الفتوح» ابن اعثم کوفی (314 ه.ق)، «مروج الذهب و معادن الجوهر» و «التنبیه و الاشراف» مسعودی (حدود280 – 345 ه.ق)، «تاریخنامه ی طبری» گردانیده ی منسوب به بلعمی به سال 352 ه.ق، «مقاتل الطالبیین» ابوالفرج الاصبهانی (متوفی 356 ه.ق)، «تجارب الامم و تعاقب الهمم» ابو علی مسکویه (320 – 421 ه.ق)، «الامالی» و «الخصال» شیخ صدوق (381 ه.ق)، «الارشاد» شیخ مفید (336-413 ه.ق)، «المجدی فی انساب الطالبیین» علی بن محمد العلوی (زنده در 425 ه.ق)، «جمهرة انساب العرب» ابن حزم(456 ه.ق)، «روضة الواعظین» ابن الفتال النیسابوری (508 ه.ق)، «اعلام الوری بأعلام الهدی» شیخ طبرسی(متوفّی 548 ه.ق)، «تاریخ مدینة دمشق» ابن عساکر (571 ه.ق)، «مناقب آل ابی طالب» ابن شهرآشوب (متوفّی 588)، ترجمه ی محمد ابن احمد مستوفی هروی از «الفتوح» به تاریخ 596 ه.ق، «المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم» ابن جوزی (597 ه.ق)، «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر (630 ه.ق)، «مثیرالاحزان» ابن نما الحلی (645 ه.ق)، «مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول» محمد بن طلحه الشافعی (582-652 ه.ق)، «تذکرةالخواص» سبط ابن جوزی (654 ه.ق)، «اللهوف فی قتلی الطفوف» سید بن طاووس (664 ه.ق)، «کشف الغمه» محقق الاربلی (متوفی 693 ه.ق)، «الفخری» ابن الطقطقی (660 – 709 ه.ق)، «البدایة و النهایة» ابن کثیر (701 – 774 ه.ق)، «تاریخ ابن خلدون» عبدالرحمن بن خلدون (732- 808 ه.ق) و دائرةالمعارفی چون «بحارالانوار» علامه مجلسی (1037 – 1111 ه.ق).
امّا درباب اظهارات «بیان» عزیز (با رعایت همان شماره بندی):
1. اولا مرحوم قندوزی مربوط به دوران اخیر است (متولد بلخ 1220 ه.ق و متوفی در قسطنطنیه)و نمی توان گزارشی را بدواً و بدون زمینه ی سندی قبلی مورخین متقدم در مورد واقعه ای با این فاصله ی زمانی طولانی از ایشان پذیرفت.
ثانیاً معلوم نیست آنچه به عنوان مقتل ابی مخنف از آن ذکر می شود چیست ، چون اصل مقتل ابی مخنف به دست ما نرسیده است و آنچه پیش از کتاب آقای غروی (که براساس گزارشهای طبری از ابی مخنف چاپ شده است) موجود بوده و هست ، نزد علما از درجه ی اعتبار ساقط است و جز داشتن نام ابی مخنف برخود ، هیچ ارتباطی با او ندارد.یکی از شواهد این مدعا را می توان در کتاب «الکنی و الالقاب» مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) به کوشش محمد هادی الامینی، جلد اول صفحه ی 155 یافت که می فرمایند : «ولكن الاسف انه فقد ولا يوجد منه نسخة، وما المقتل الذي بأيدينا وينسب إليه فليس له». علاوه بر آن، سند روایت قندوزی نیز بر ما روشن نیست.
ثالثاً درآنچه «احقاق الحق» از «ینابیع الموده» نقل کرده به نام «عاتکه» اشاره شده است، که حتی در کتاب خود قندوزی هم نیست! اگر این استدلال «بیان» را در این مورد بپذیریم، باید در برابر ادعای فردی که عاتکه را هم دختری فرضاً 6 ساله تلقی کند که مثلاً در کوفه با سم کشته شده است به سکوت تأیید بنشینیم!
رابعاً با فرض پذیرش این جملات، برای توجیه آن می توان گفت: با توجه به اینکه در هیچ منبعی فرزندی به نام ام کلثوم برای امام ذکر نشده است و در عوض خواهر(یا خواهرانی) به این نام داشته اند، مخاطب این کلام می تواند خواهران ایشان باشد و نه الزاماً فرزندان وی. می دانیم که امام ، علاوه بر حضرت زینب و ام کلثوم، خواهری به نام رقیه بنت علی نیز داشتند که با برادر دیگرشان عمربن علی دوقلو بوده و از قضا در کاروان کربلا نیز حاضر بوده است (همانطور که «بیان» گرامی هم ذکر کرده اند). بنابر این ندای "یا رقیه" و "یا ام کلثوم" و... می تواند خطاب به خواهرانشان باشد. همین مطلب در باب " یا زینب" نیز صدق می کند و بر قوت این احتمال می افزاید. البته اگر به برخی روایات دال بر فوت ام کلثوم پیش از عاشورا اعتنا کنیم و ام کلثوم دیگری را به عنوان خواهر ایشان نپذیریم (آنچنان که برخی معتقدند)، با توجه به اینکه قطعا دختری بدین نام نداشته اند ، نهایتا این ام کلثوم هم باید یکی از اهل حرم باشد.(به بند ثالثاً توجه شود!) خلاصه اینکه با نقل روایت دایر بر ندای "یا رقیه" نمی توان وجود کودک 4 ساله ای از فرزندان امام حسین (ع) که در شام فوت کرده باشد را اثبات نمود.
2و3. «بیان» گرامی، مطلب واحدی را در دو شماره ی مجزا مطرح نموده اند. توجه کنیم که "کمال الدین بن طلحه"، درواقع همان "محمد بن طلحه" است؛ به این معنی که «کمال الدین» صفتی است برای «محمد بن طلحه» که بعضاً جانشین اسم وی شده است! منبع هر سه کتاب کشف الغمة ، بحارالانوار و ناسخ التواریخ همان کتاب"مطالب السَّؤول في مناقبِ آل الرسول " اثر« الشيخ كمال الدين أبو سالم محمّد بن طلحة القَرَشيّ الشافعيّ ( 582 ـ 652هـ.ق) است. در این باب توضیحات زیر ضرور است :
الف) این مطلب که کمال الدین نامی از دختر چهارم نیاورده است نفیاً و اثباتاً وجود دختری 3-4 ساله به نام رقیه که در شام از دنیا رفته باشد را اثبات نمی کند. شاید مدعی دیگری بگوید نام دختری که ذکر نشده، خدیجه است و عمری طولانی هم یافته و در یمن از دنیا رفته است! اینجا هم مانند بند ثالثاً و رابعاً شماره ی 1، به گفتار سایر مورخین و نسابه های مورد وثوق احتیاج پیدا می کنیم.
ب) کمال الدین نسبت به مورخینی چون شیخ مفید و خصوصا نسابه ای چون علی بن محمد العلوی - که خود از اولاد علی(ع) و به اصطلاح آگاه به اسرار خانه می باشد- متأخر است و وزن او با دیگران قابل قیاس نیست و گزارش کمال الدین در میان اجماع بزرگانی چون ابن سعد ، مصعب الزبیری ، علی بن محمد العلوی ، شیخ مفید ، شیخ طبرسی ، ابن شهرآشوب و... تنها می ماند. (می توانیم به فهرست مورخین و نسابه های پیش از وی در صدر این وجیزه نگاهی بیندازیم)
ج) خود محقق اربلی در «کشف الغمه»، جلد 2 صفحه ی 39، پس از بیان نظر کمال الدین بن طلحه، به نظر دیگران نظیر «ابن خشاب» ، «الحافظ عبدالعزیز بن الاخضرالجنابذی» و «شیخ مفید» نیز استناد می کند که خالی از این ایهام اند و گفتارشان چند پهلو نیست. بهتر آن است که در ارجاع دادن به یک کتاب، تمام مطلب را درنظر بگیریم و از ابتر کردن روایات برای حصول منظور به هر قیمتی، اجتناب کنیم.
4. آنچنان که می دانید پیوستگی سند در نگارش وقایع از مهمات است و نقل بدون ذکر سند ارزش استدلال نخواهد داشت؛ چراکه مورخ ابتدا به ساکن نمی تواند از قرنهای پیش از خود بدون واسطه گزارش دهد.
یکی از قدیم ترین منابعی که بدون ذکر سند، مرسلاً به نقل از کتابی زیر عنوان «الحاویة» ، که گفته می شود اثر فردی به نام قاسم بن محمد بن احمد مأمونی بوده است به این داستان اشاره می کند، کتاب «کامل بهایی» اثر عمادالدین حسن بن علی الطبری(متوفی 695 ه.ق) است که به گفته ی مرحوم محدث قمی در «الکنی والالقاب» جلد 2صفحه ی 443 ، نگارش کتاب خود را در سال 675 ه.ق به پایان برده است(تاريخ ختم كتاب الكامل سنة 675). این کتاب که با وقایع عاشورا بیش از 6 قرن فاصله دارد، و آنچنان که گذشت در آثار هیچ یک از علمای سلف نشانه ای از این گزارش نیست، به ناگهان برای نخستین بار به ذکر این داستان می پردازد و منبع سایر مولفین بعدی، در آثار خود قرار می گیرد؛ ازجمله «نفس الهموم» و «منتهی الآمال» محدث قمی یا روضة الشهداء معروف . نکته ای که باز هم اعتبار این روایت مرسل را تضعیف می کند عدم ذکر آن توسط علامه مجلسی است؛ با وجودی که از نظر زمانی، این کتاب حدود 4 قرن پیش از وی نوشته شده است. اگرچه شاید بتوان تصور کرد که این منبع در اختیار وی قرار نداشته است.
به هر روی، با توجه به انفصال زمانی وی با وقایع ، عدم ذکر سند برای این خبر منحصر به فرد و فقدان آن در آثار علمای سلف، گزارش اوقابل اعتنا نیست ولی با فرض بعید پذیرش آن، حتّی در این گزارش مرسل نیز به نام «رقیه» اشاره نشده است.. ای کاش «بیان» عزیز بیان می فرمودند که در کدام «مآخذتاريخى ديگر آمده است كه امام حسين (ع) دخترى به نام رقيه دارد»...
5. در متن عربی لهوف سید بن طاووس (چاپ قم، انوارالهدی) و همچنین در کتاب لهوفی که متن عربی و ترجمه ی فارسی آن توسط جناب عقیقی بخشایشی را در بر دارد (ویرایش دوم،قم، دفتر نشر نوید اسلام،1377) نام رقیه ذکر نشده است. اینکه مترجم بعدی این مطلب را بر چه اساس در ترجمه ی خود وارد کرده اند باید از ایشان پرسیده شود.
6.با وجود منابع قدیم که مسلماً نویسندگان روزگار اخیر هم باید از آنها استفاده کنند، استناد به کتاب هایی نظیر منتخب التواریخ ، لغتنامه ی زنده یاد علامه دهخدا یا تراجم اعلام النسا با اصول علمی سازگار نیست (باید پرسید این بزرگواران مطلبی را که در کتب قدیم نیست از کجا آورده اند؟)، چه رسد به نقل خواب و داستانهای مبتنی برغیر مستندات.درباره ی عدم حجیت خواب و در نتیجه بطلان استناداتی از این دست، به ذکر حدیث "صحیح السند" امام صادق(ع) در صفحه ی 482 از جلد سوم «الکافی» اکتفا می کنم که فرمودند : «فَإِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرَى فِي النَّوْمِ».
همانطور که در ابتدا معروض داشتم، به تمام منابع موجود دسترسی ندارم و مسلماً کارشناسانی که به صورت تخصصی به بررسی تاریخ و متون می پردازند باید در این خصوص نظر قطعی دهند و راهنمایی بفرمایند.