نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: جشن هاي ايران باستان در اسفند ماه

  1. #1
    مدیریت کل سایت
    تاریخ عضویت
    2008/04/25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    11,836
    سپاس ها
    6,269
    سپاس شده 5,732 در 2,484 پست
    نوشته های وبلاگ
    16

    Thumb جشن هاي ايران باستان در اسفند ماه

    اسفند
    دوازدهمين ماه از سال به نگهباني امشاسپند سفندارمذ ( = اسفند )‌ سپرده شده و به نام وي خوانده شده است . پنجمين روز از ماه نيز نامزد است به سفندارمذ روز ، اين روز در اسفند ماه نزد ايرانيان جشني بوده كه به گفته ابوريحان بيروني در آثار الباقيه ( ص299 ) به زنان اختصاص داشته و همين جشن را در آنجا و در كتاب ديگرش التفهيم مرد گيران خوانده است . اسفند يا سپندارمذ در پهلوي سپندارمت و در اوستا سپنتا آرمتي ( = آرمئيتي ) از دو واژه تركيب يافته است نخستين جزء آن كه سپنت spenta باشد صفت است (‌در تانيث سپنتا ( Spenta ) ) يعني پاك يا مقدس برابر sanctus لاتين ، اين صفت در اوستا از براي خود اهورامزدا و گروهي از ايزدان و مردمان و جز آن آورده شده است از آن جمله از براي آرميتي كه موضوع سخن ماست .
    سپنت در بسياري از واژه هاي بسيط و مركب فارسي بجا مانده ، از آنهاست ؛ اسفند يا سپند ،‌ گياهي كه در لاتين ruta و در فرانسه و آلماني rue و raute نام دارد و دانه آن ، بُخوري است معروف ، حنظله بادغيسي گويد :
    يارم سپندا گرچه بر آتش همي فكند
    از بهر چشم تا نرسد مرورا گزند
    او را سپند و آتش نايد همي بكار
    با روي همچو آتش و با خال چون سپند
    همچنين سپند نام كوهي بوده در سيستان ، اسدي گويد :
    يكي شهر بود پشت اسپند كوه
    بسي رهزنان گشته آنجا گروه
    و حكيم فردوسي گويد :
    بخون نريمان كمر را ببند
    برو تا زيان تا بكوه سپند
    در طي سخن از ماههاي ارديبهشت و خرداد و امرداد و شهريور و بهمن و اسفند ، گفتيم ( و يا خواهيم گفت [ نسبت به مطالب خوانده شده توسط كاربر ] ) امشاسپند نيز صفت « سپنت » ديده مي شود : جزء اول آن امشا در اوستا از اَ ( a ) كه از ادوات نفي است و مَشَ masha تركيب يافته ، يعني نمردني ، آسيب نديدني ، گزند نيافتني يا جاوداني و هميشه پايا و هماره ماندني . جزء دوم يعني سپند صفت آن است : امش سپنت amesha - spenta ( امشاسپند ) يعني جاوداني پاك و يا بيمرگ مقدس چنانكه ميدانيم هفت امشاسپند داريم ، در راس امشاسپندان ، خرد مقدس اهورا مزدا جاس داشته كه در اوستا سپنتو مدينيو spento - mainyu ( = سپند مينو ) خوانده شده ، بعدها بجاي سپند مينو ، خود اهورا مزدا را قرار داده اند همين واژه است كه در فارسي مينو شده و به معني بهشت گرفته اند . ناصر خسرو گويد :
    اين يك سوي دوزخ همي خواند
    وان يك سوي ناز و نعمت مينو
    از ديگر واژه هاي فارس كه با سپند تركيب يلفته ، گوسفند است : گاو ، در اوستا گئو gao هم اسم جمع همه جانوران سودمند اهلي است و هم اسم جاندار مخصوصي است كه در تازي بقر گويند . چنانكه ميدانيم جانداران سودمند را ، ايرانيان باستان گرامي و ارجمند ميداشتند نگهباني و پرورش آنها را از كارهاي نيك ميدانستند ، بويژه گاو ( = بقر ) كه در سود ،‌سرآمد چارپايان ديگر است . در اوستا ، ونديداد فصل ( = فرگرد )‌ 21 فقره 1 آمده : « درود بتو اي گاو پاك ، درود بتو اي گاو سود بخش . . . . ‌» در متن از براي گاو پاك ، گئو سپنت gaospenta آمده است . در پهلوي نيز گوسپند اسم جمع مطلق جانوران اهلي است . اسم اصلي جانداري كه امروزه گوسفند ميناميم ، ‌ميش است و در اوستا هم مَئشَ maesha و ماده آن مدشي maeshi خوانده شده است ، بنابراين گوسپند (‌= گئو + سپند gao + spenta ) عنوانِ‌ ديني است كه به جاندار مخصوص اطلاق مي كنيم .
    در نام خاص اسفنديار هم واژه سپنت ديده مي شود . اسفنديار پسر كي گشتاسب از ياوران ديني زرتشتي و از مقدسين مزديسناست مكررا در اوستا ، سپنتودات spento - data خوانده شده ،‌ لفظا يعني داده خرد پاك يا آفريده دادار پاك . اين نام به غلط در فارسي اسفنديار شده است ، بايستي سپند داد شده ياشد . از شاهنامه گذشته ، در نوشتهاي ديگر اسفنداد و سپندات ياد شده و در پهلوي هم سپندات آمده است همچنين سپنتودات spento - data نام كوهي است چنانك در زامياد يشت فقره 6 و در نامه پهلوي بندهش فصل 12 فقره 2 كوه سپندات ياد شده و در فقره 23 از همان فصل در باره آن گويد :
    « كوه سپند دات در پيرامون ريوند است » بنابراين ، سپند كوه بايد در خراسان باشد نزديك نيشابور . در شاهنامه از يك كوه نامزد به سپند مفصلا سخن رفته ، كوهي است كه رستم دژ آن را گرفته و گنجش را برداشته ، آن دژ را بسوخت :
    بكوه سپند آتش اندر فكند
    كه دودش بر آمد به چرخ بلند
    شايد كوه سپنتو دات spento - data در اوستا همان سپند كوه شاهنامه باشد !‌ از اين نامهاي خاص گذشته ، سپنتودات صفت است به معنايي كه ياد كرديم و جداگانه بسيار در اوستا بكار رفته است .
    ديگر از نامهاي خاص تاريخي كه داراي واژه سپند باشد ، آذرباد مهراسپند است كه از بزرگان دين مزديسناست ، در نوشتهاي پهلوي آتروپات مار سپندان ياد شده است . آذرباد مهراسپندان موبدان موبد ايران زمين بوده در روزگار ساساني و همان است كه به غلط در تاريخ حمزه اصفهاني چاپ مصر و هم چاپ آلمان « ازدياد » چاپ شده ، اما در مجمل التواريخ ( ص 51 ) نقل از حمزه اصفهاني ، آذرباد ، درست نوشته شده است .
    از آتروپا ت (‌آذرباد ) ‌در مقاله آذر سخن داشتيم .آما مهرآسپند : جزء اول اين نام مركب ماتهر mathra به معني سخن و گفتار است بويژه سخن مينوي و گفتار ايزدي ، ماتهرن mathran كسي است كه گفتار آسماني را به خاكيان مي رساند . يا به عبارت ديگر وخشور و پيامبر ، پيغمبر زرتشت چندين بار خود را در سرودهاي خويش چنين خوانده است . جزء دوم يعني سپند صفت آن است . بنابراين مهراسپند يعني سخن مينوي پاك و يا گفتار ايزدي مقدس . انوري مي گويد .
    تا كه در نطع دهر در بازي است
    رخ بهرام و اسب مهراسپند

    در اوستا ماتهرسپند mathra - spenta آمده و روز 29 ماه چنين خوانده شده است .
    اما دومين جزء سپندارمذ كه آرمتي armati باشد : اين جزء با دو واژه ساخته شده يكي اَرِم arem كه از قيود است به معني درست يا آنچنان كه شايد و بايد و به جا ؛ كه خود جداگانه در اوستا به كار رفته ؛ ديگري mati از مصدر من man ( انديشيدن )‌ كه در مقاله بهمن گذشت . از اينكه از ( ارم + متي ) يك ميم افتاده « ارمتي » شده ، بنا به قاعده ايست كه دو حرف از يك جنس در واژه مركب كه به هم آيد يكي را در ديگري ادغام و در نوشتن حذف كنند و در اوستا مثال آن بسيار است و در فارسي هم كم نيست . مانند هيچيز ، درستر و جز آن . آرمتي به معناي فروتني و بردباري و سازگاري گرفته شده در مقابل ترمتي taro - mati كه به معني بادسري و خيره سري و ناسازگاري و برتني و سركشي است ، لغت ترمنشت كه در فرهنگها بر وزن سرنوشت به معني بدكرداري ياد شده ، درست است ، در پازند ترمنشن ، برابر است با ترمتي taro - mati اوستايي . در نامهپازند مينو خرد در فصل 21 در فقرات 8 و 40 آمده « و اوي ترمنشن مرد فرجام چي ؟ و اوي ترمنشن مرد دوست اندك ، وش دشمن وس » يعني آن مرد ترمنشن را دوست كم و دشمنش بسيار است .
    در اوستا و در نوشتهاي ديني پهلوي ترومتي ، ديوي است رقيب آرمتي و از جمله اي كه از مينو خرد ياد كرديم ، هيچ شك نمي ماند كه آرمتي را به معني بردباري و فروتني مي گرفتند . بنابر آنچه گذشت ، آرمتي با صفتش سپنتا : ( spenta - armati ) كه در فارسي سپندارمذ شده يعني فروتني پاك يا تواضع مقدس . امروزه نام دوازدهمين ماه را اسفند مي گوييم يعني موصوفش را كه ارمذ ( = ارمت - آرمتي ) باشد از زبان انداخته ايم .
    اينست معني لغوي سپندارمذ . مقصود نگارنده در بيان نامهاي دوازده ماه همان نمودن معاني امشاسپندان و ايزداني است كه اين ماهها به نام هاي آنها خوانده مي شود و اگر از پايه و رتبه هر يك از آنان ، آنچنان كه در اوستا و نوشتهاي ديني پهلوي ياد شده ،‌سخن مي داشتيم شايد اين مقاله پنجاه برابر بلندتر ميشد .
    اينك در پايان سخن براي شناختن پايه سپندارمذ در دين مزديسنا بطور اختصار گوئيم : سپندارمذ كه پنجمين امشاسپند به شمار است ، نماينده بردباري و شكيبايي و سازش اهوراست ، مانند امشاسپندان ديگر ميانجي است ميان دادار و آفريدگان و در اين جهان نگهباني زمين به سپرده اوست . هر آنكه زمين را آباد كند و خاك را خرم و بارور سازد و به كشت و ورز پردازد فرشته نگهبان آنرا ، از خود خشنود كرده و از بخشايش آسماني مزدا برخوردار گردد . مكررا در اوستا سپندارمذ ( سپنتا آرمتي )‌لفظ مترادف زمين بكار رفته و از اين واژه خود زمين اراده شده است . از براي اينكه مردمان خشنودي وي جويند و آنچنانكه بايد زمين را پاك و آباد نگهدارند ، سپندارمذ دختر اهورا مزدا خوانده شده است . هرآنكه زمين شكيبا . بردبار را كه مايه زندگي است بيالايد و ويران سازد و از كشتزار بي بهره كند مايه ناخشنودي و آزردگي پدر مينوي است . فردوسي گويد ::
    سپندارمذ پاسبان تو باد
    ز خرداد روشن روان تو باد


  2. #2
    مدیریت کل سایت
    تاریخ عضویت
    2008/04/25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    11,836
    سپاس ها
    6,269
    سپاس شده 5,732 در 2,484 پست
    نوشته های وبلاگ
    16

    پیش فرض

    یكم اسفند/ اورمزد روز
    جشن «اسفندی» و هدیه به زنان در نیاسرِكاشان، اقلید و محلات؛ و پختن آش «اسفندی». آغاز سال نو در تقویم محلی نطنز، ساوه و كاشان. در فراهان معروف به «آفتو به حوت» (آفتاب در برج ماهی).
    همچنین جشن «آبسالان/ بهارجشن/ جشن روباه» به مناسبت روان شدن جویبارها و طلیعه بهار. خجستگی دیدار روباه. (واژه «آبسالان» با «آبشار» و فشار آب‌ها در پیوند است. در متون كهن، هنگامِ این جشن به گونه‌های مختلفی آمده است كه مانند بسیاری از دیگر دگرگونی‌ها ناشی از محاسبه زمان با تقویم‌های گوناگون و كبیسه‌گیری‌های متنوع بوده است.
    همچنین روز جشنی به نام «كوسه‌سواری/ كوسه برنشین». مراسم نـمایشی خـنده‌آور كه توسط مـردی كـوسـه‌رو كه بر دراز‌گوشی سوار بوده بـرگـزار می‌شده است. كـوسـه خـود را باد می‌زده و مردم به او آب می‌پاشیده‌اند.
    پنجم اسفند/ سپندارمذ روز
    جشن «اسفندگان»، جشنی در ستایش و گرامیداشت «اسفند/ سپَـندارمَذ» (در اوستایی «سْـپِـنْـتَـه‌آرمَئیتی» � در پهلوی «سْـپَندارمَـد») به معنای فروتنی پاك و مقدس و بعدها یكی از اَمْشاسْپَندان. نگهبان و ایزدبانوی زمینِ سرسبز. جشن «سپندارمذگان/ اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده و این روز بنام «مرد‌گیران» (هدیه گرفتن از مردان) در ادبیات فارسی بكار رفته است. بجز این بنام روز جشن «برزگران/ برزیگران» (به مناسبت سبزكنندگان زمین و سبز شدن زمین) نیز خوانده شده است.
    دهم اسفند/ آبان روز
    جشن «وخشنكام» در گرامیداشت رود «آمودریا/ جیحون»، بزرگترین رود سرزمین‌های ایرانی. این نام از بزرگترین شاخه آمودریا بنام رود «وخش» برگرفته شده است. بیرونی «وخشنكام» را «فرشته جیحون» می‌داند و می‌بایست با «اَناهیتَـه/ آناهید» اینهمانی داشته باشد.
    نوزدهم اسفند/ فروردین روز
    جشن «نوروز رودها»، گرامیداشت، لایروبی و پاكسازی رودها، كاریزها و چشمه‌ها همراه با پاشیدن عطر و گلاب بر آنها.




    بیستم اسفند/ بهرام روز



    جشن «گلدان» یا «اینجه»، روز آماده‌سازی و كاشت گل‌ها و گیاهان در گلدان‌ها و نیز جشن درختكاری.

    بیست و ششم اسفند/ اشتاد روز
    جشن «فروردگان»، جشنی در یاد‌كرد و بزرگداشت روان و فُـروهر (فَـروَهَـر) درگذشتگانِ در این روز و تا پایان سال. این نام به گونه‌های «فرورگان/ فرودگان» نیز آمده است.
    بیست و نهم یا سی‌ام اسفند/ مانتره سپند روز یا انارام روز (آخرین روز سال)
    جشن پایان فصل زمستان و زمان گاهَنباری بنام «هَـمَـسْـپَـت مَـدَم» در اوستایی «هَـمَـسْـپَـث مَـئیدَیـه» به معنای «برابری شب و روز / برابری سرما و گرما». همچنین هنگام جشن «اوشیدر» در سیستان به آرزوی فرا آمدن سوشیانت. در این روز مردمان دختری را بر شتری آذین شده می‌نشانند و همراه با شادی و سرود او را برای آب‌تنی به آب‌های دریاچه هامون می‌برند. (← سیزده بدر). گرامیداشت درگذشتگان در سُـغد و امروزه نیز در بسیاری نواحی گوناگون. جشن «علفه» در خمین، همراه با بردن علف‌های صحرایی به خانه و روشن‌كردن چراغی در همه اتاق‌ها.
    شامگاه آخرین روز سال در بسیاری از نواحی ایران بر بام‌ها آتش می‌افروزند.

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •