-
مدیریت کل سایت
جشن هاي ايران باستان در اسفند ماه
اسفند
دوازدهمين ماه از سال به نگهباني امشاسپند سفندارمذ ( = اسفند ) سپرده شده و به نام وي خوانده شده است . پنجمين روز از ماه نيز نامزد است به سفندارمذ روز ، اين روز در اسفند ماه نزد ايرانيان جشني بوده كه به گفته ابوريحان بيروني در آثار الباقيه ( ص299 ) به زنان اختصاص داشته و همين جشن را در آنجا و در كتاب ديگرش التفهيم مرد گيران خوانده است . اسفند يا سپندارمذ در پهلوي سپندارمت و در اوستا سپنتا آرمتي ( = آرمئيتي ) از دو واژه تركيب يافته است نخستين جزء آن كه سپنت spenta باشد صفت است (در تانيث سپنتا ( Spenta ) ) يعني پاك يا مقدس برابر sanctus لاتين ، اين صفت در اوستا از براي خود اهورامزدا و گروهي از ايزدان و مردمان و جز آن آورده شده است از آن جمله از براي آرميتي كه موضوع سخن ماست .
سپنت در بسياري از واژه هاي بسيط و مركب فارسي بجا مانده ، از آنهاست ؛ اسفند يا سپند ، گياهي كه در لاتين ruta و در فرانسه و آلماني rue و raute نام دارد و دانه آن ، بُخوري است معروف ، حنظله بادغيسي گويد :
يارم سپندا گرچه بر آتش همي فكند
از بهر چشم تا نرسد مرورا گزند
او را سپند و آتش نايد همي بكار
با روي همچو آتش و با خال چون سپند
همچنين سپند نام كوهي بوده در سيستان ، اسدي گويد :
يكي شهر بود پشت اسپند كوه
بسي رهزنان گشته آنجا گروه
و حكيم فردوسي گويد :
بخون نريمان كمر را ببند
برو تا زيان تا بكوه سپند
در طي سخن از ماههاي ارديبهشت و خرداد و امرداد و شهريور و بهمن و اسفند ، گفتيم ( و يا خواهيم گفت [ نسبت به مطالب خوانده شده توسط كاربر ] ) امشاسپند نيز صفت « سپنت » ديده مي شود : جزء اول آن امشا در اوستا از اَ ( a ) كه از ادوات نفي است و مَشَ masha تركيب يافته ، يعني نمردني ، آسيب نديدني ، گزند نيافتني يا جاوداني و هميشه پايا و هماره ماندني . جزء دوم يعني سپند صفت آن است : امش سپنت amesha - spenta ( امشاسپند ) يعني جاوداني پاك و يا بيمرگ مقدس چنانكه ميدانيم هفت امشاسپند داريم ، در راس امشاسپندان ، خرد مقدس اهورا مزدا جاس داشته كه در اوستا سپنتو مدينيو spento - mainyu ( = سپند مينو ) خوانده شده ، بعدها بجاي سپند مينو ، خود اهورا مزدا را قرار داده اند همين واژه است كه در فارسي مينو شده و به معني بهشت گرفته اند . ناصر خسرو گويد :
اين يك سوي دوزخ همي خواند
وان يك سوي ناز و نعمت مينو
از ديگر واژه هاي فارس كه با سپند تركيب يلفته ، گوسفند است : گاو ، در اوستا گئو gao هم اسم جمع همه جانوران سودمند اهلي است و هم اسم جاندار مخصوصي است كه در تازي بقر گويند . چنانكه ميدانيم جانداران سودمند را ، ايرانيان باستان گرامي و ارجمند ميداشتند نگهباني و پرورش آنها را از كارهاي نيك ميدانستند ، بويژه گاو ( = بقر ) كه در سود ،سرآمد چارپايان ديگر است . در اوستا ، ونديداد فصل ( = فرگرد ) 21 فقره 1 آمده : « درود بتو اي گاو پاك ، درود بتو اي گاو سود بخش . . . . » در متن از براي گاو پاك ، گئو سپنت gaospenta آمده است . در پهلوي نيز گوسپند اسم جمع مطلق جانوران اهلي است . اسم اصلي جانداري كه امروزه گوسفند ميناميم ، ميش است و در اوستا هم مَئشَ maesha و ماده آن مدشي maeshi خوانده شده است ، بنابراين گوسپند (= گئو + سپند gao + spenta ) عنوانِ ديني است كه به جاندار مخصوص اطلاق مي كنيم .
در نام خاص اسفنديار هم واژه سپنت ديده مي شود . اسفنديار پسر كي گشتاسب از ياوران ديني زرتشتي و از مقدسين مزديسناست مكررا در اوستا ، سپنتودات spento - data خوانده شده ، لفظا يعني داده خرد پاك يا آفريده دادار پاك . اين نام به غلط در فارسي اسفنديار شده است ، بايستي سپند داد شده ياشد . از شاهنامه گذشته ، در نوشتهاي ديگر اسفنداد و سپندات ياد شده و در پهلوي هم سپندات آمده است همچنين سپنتودات spento - data نام كوهي است چنانك در زامياد يشت فقره 6 و در نامه پهلوي بندهش فصل 12 فقره 2 كوه سپندات ياد شده و در فقره 23 از همان فصل در باره آن گويد :
« كوه سپند دات در پيرامون ريوند است » بنابراين ، سپند كوه بايد در خراسان باشد نزديك نيشابور . در شاهنامه از يك كوه نامزد به سپند مفصلا سخن رفته ، كوهي است كه رستم دژ آن را گرفته و گنجش را برداشته ، آن دژ را بسوخت :
بكوه سپند آتش اندر فكند
كه دودش بر آمد به چرخ بلند
شايد كوه سپنتو دات spento - data در اوستا همان سپند كوه شاهنامه باشد ! از اين نامهاي خاص گذشته ، سپنتودات صفت است به معنايي كه ياد كرديم و جداگانه بسيار در اوستا بكار رفته است .
ديگر از نامهاي خاص تاريخي كه داراي واژه سپند باشد ، آذرباد مهراسپند است كه از بزرگان دين مزديسناست ، در نوشتهاي پهلوي آتروپات مار سپندان ياد شده است . آذرباد مهراسپندان موبدان موبد ايران زمين بوده در روزگار ساساني و همان است كه به غلط در تاريخ حمزه اصفهاني چاپ مصر و هم چاپ آلمان « ازدياد » چاپ شده ، اما در مجمل التواريخ ( ص 51 ) نقل از حمزه اصفهاني ، آذرباد ، درست نوشته شده است .
از آتروپا ت (آذرباد ) در مقاله آذر سخن داشتيم .آما مهرآسپند : جزء اول اين نام مركب ماتهر mathra به معني سخن و گفتار است بويژه سخن مينوي و گفتار ايزدي ، ماتهرن mathran كسي است كه گفتار آسماني را به خاكيان مي رساند . يا به عبارت ديگر وخشور و پيامبر ، پيغمبر زرتشت چندين بار خود را در سرودهاي خويش چنين خوانده است . جزء دوم يعني سپند صفت آن است . بنابراين مهراسپند يعني سخن مينوي پاك و يا گفتار ايزدي مقدس . انوري مي گويد .
تا كه در نطع دهر در بازي است
رخ بهرام و اسب مهراسپند
در اوستا ماتهرسپند mathra - spenta آمده و روز 29 ماه چنين خوانده شده است .
اما دومين جزء سپندارمذ كه آرمتي armati باشد : اين جزء با دو واژه ساخته شده يكي اَرِم arem كه از قيود است به معني درست يا آنچنان كه شايد و بايد و به جا ؛ كه خود جداگانه در اوستا به كار رفته ؛ ديگري mati از مصدر من man ( انديشيدن ) كه در مقاله بهمن گذشت . از اينكه از ( ارم + متي ) يك ميم افتاده « ارمتي » شده ، بنا به قاعده ايست كه دو حرف از يك جنس در واژه مركب كه به هم آيد يكي را در ديگري ادغام و در نوشتن حذف كنند و در اوستا مثال آن بسيار است و در فارسي هم كم نيست . مانند هيچيز ، درستر و جز آن . آرمتي به معناي فروتني و بردباري و سازگاري گرفته شده در مقابل ترمتي taro - mati كه به معني بادسري و خيره سري و ناسازگاري و برتني و سركشي است ، لغت ترمنشت كه در فرهنگها بر وزن سرنوشت به معني بدكرداري ياد شده ، درست است ، در پازند ترمنشن ، برابر است با ترمتي taro - mati اوستايي . در نامهپازند مينو خرد در فصل 21 در فقرات 8 و 40 آمده « و اوي ترمنشن مرد فرجام چي ؟ و اوي ترمنشن مرد دوست اندك ، وش دشمن وس » يعني آن مرد ترمنشن را دوست كم و دشمنش بسيار است .
در اوستا و در نوشتهاي ديني پهلوي ترومتي ، ديوي است رقيب آرمتي و از جمله اي كه از مينو خرد ياد كرديم ، هيچ شك نمي ماند كه آرمتي را به معني بردباري و فروتني مي گرفتند . بنابر آنچه گذشت ، آرمتي با صفتش سپنتا : ( spenta - armati ) كه در فارسي سپندارمذ شده يعني فروتني پاك يا تواضع مقدس . امروزه نام دوازدهمين ماه را اسفند مي گوييم يعني موصوفش را كه ارمذ ( = ارمت - آرمتي ) باشد از زبان انداخته ايم .
اينست معني لغوي سپندارمذ . مقصود نگارنده در بيان نامهاي دوازده ماه همان نمودن معاني امشاسپندان و ايزداني است كه اين ماهها به نام هاي آنها خوانده مي شود و اگر از پايه و رتبه هر يك از آنان ، آنچنان كه در اوستا و نوشتهاي ديني پهلوي ياد شده ،سخن مي داشتيم شايد اين مقاله پنجاه برابر بلندتر ميشد .
اينك در پايان سخن براي شناختن پايه سپندارمذ در دين مزديسنا بطور اختصار گوئيم : سپندارمذ كه پنجمين امشاسپند به شمار است ، نماينده بردباري و شكيبايي و سازش اهوراست ، مانند امشاسپندان ديگر ميانجي است ميان دادار و آفريدگان و در اين جهان نگهباني زمين به سپرده اوست . هر آنكه زمين را آباد كند و خاك را خرم و بارور سازد و به كشت و ورز پردازد فرشته نگهبان آنرا ، از خود خشنود كرده و از بخشايش آسماني مزدا برخوردار گردد . مكررا در اوستا سپندارمذ ( سپنتا آرمتي )لفظ مترادف زمين بكار رفته و از اين واژه خود زمين اراده شده است . از براي اينكه مردمان خشنودي وي جويند و آنچنانكه بايد زمين را پاك و آباد نگهدارند ، سپندارمذ دختر اهورا مزدا خوانده شده است . هرآنكه زمين شكيبا . بردبار را كه مايه زندگي است بيالايد و ويران سازد و از كشتزار بي بهره كند مايه ناخشنودي و آزردگي پدر مينوي است . فردوسي گويد ::
سپندارمذ پاسبان تو باد
ز خرداد روشن روان تو باد
-
-
مدیریت کل سایت
یكم اسفند/ اورمزد روز
جشن «اسفندی» و هدیه به زنان در نیاسرِكاشان، اقلید و محلات؛ و پختن آش «اسفندی». آغاز سال نو در تقویم محلی نطنز، ساوه و كاشان. در فراهان معروف به «آفتو به حوت» (آفتاب در برج ماهی).
همچنین جشن «آبسالان/ بهارجشن/ جشن روباه» به مناسبت روان شدن جویبارها و طلیعه بهار. خجستگی دیدار روباه. (واژه «آبسالان» با «آبشار» و فشار آبها در پیوند است. در متون كهن، هنگامِ این جشن به گونههای مختلفی آمده است كه مانند بسیاری از دیگر دگرگونیها ناشی از محاسبه زمان با تقویمهای گوناگون و كبیسهگیریهای متنوع بوده است.
همچنین روز جشنی به نام «كوسهسواری/ كوسه برنشین». مراسم نـمایشی خـندهآور كه توسط مـردی كـوسـهرو كه بر درازگوشی سوار بوده بـرگـزار میشده است. كـوسـه خـود را باد میزده و مردم به او آب میپاشیدهاند.
پنجم اسفند/ سپندارمذ روز
جشن «اسفندگان»، جشنی در ستایش و گرامیداشت «اسفند/ سپَـندارمَذ» (در اوستایی «سْـپِـنْـتَـهآرمَئیتی» � در پهلوی «سْـپَندارمَـد») به معنای فروتنی پاك و مقدس و بعدها یكی از اَمْشاسْپَندان. نگهبان و ایزدبانوی زمینِ سرسبز. جشن «سپندارمذگان/ اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده و این روز بنام «مردگیران» (هدیه گرفتن از مردان) در ادبیات فارسی بكار رفته است. بجز این بنام روز جشن «برزگران/ برزیگران» (به مناسبت سبزكنندگان زمین و سبز شدن زمین) نیز خوانده شده است.
دهم اسفند/ آبان روز
جشن «وخشنكام» در گرامیداشت رود «آمودریا/ جیحون»، بزرگترین رود سرزمینهای ایرانی. این نام از بزرگترین شاخه آمودریا بنام رود «وخش» برگرفته شده است. بیرونی «وخشنكام» را «فرشته جیحون» میداند و میبایست با «اَناهیتَـه/ آناهید» اینهمانی داشته باشد.
نوزدهم اسفند/ فروردین روز
جشن «نوروز رودها»، گرامیداشت، لایروبی و پاكسازی رودها، كاریزها و چشمهها همراه با پاشیدن عطر و گلاب بر آنها.
بیستم اسفند/ بهرام روز
جشن «گلدان» یا «اینجه»، روز آمادهسازی و كاشت گلها و گیاهان در گلدانها و نیز جشن درختكاری.
بیست و ششم اسفند/ اشتاد روز
جشن «فروردگان»، جشنی در یادكرد و بزرگداشت روان و فُـروهر (فَـروَهَـر) درگذشتگانِ در این روز و تا پایان سال. این نام به گونههای «فرورگان/ فرودگان» نیز آمده است.
بیست و نهم یا سیام اسفند/ مانتره سپند روز یا انارام روز (آخرین روز سال)
جشن پایان فصل زمستان و زمان گاهَنباری بنام «هَـمَـسْـپَـت مَـدَم» در اوستایی «هَـمَـسْـپَـث مَـئیدَیـه» به معنای «برابری شب و روز / برابری سرما و گرما». همچنین هنگام جشن «اوشیدر» در سیستان به آرزوی فرا آمدن سوشیانت. در این روز مردمان دختری را بر شتری آذین شده مینشانند و همراه با شادی و سرود او را برای آبتنی به آبهای دریاچه هامون میبرند. (← سیزده بدر). گرامیداشت درگذشتگان در سُـغد و امروزه نیز در بسیاری نواحی گوناگون. جشن «علفه» در خمین، همراه با بردن علفهای صحرایی به خانه و روشنكردن چراغی در همه اتاقها.
شامگاه آخرین روز سال در بسیاری از نواحی ایران بر بامها آتش میافروزند.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن