روزی پس از تمام بدی ها ٬
روزی پس از تمام آرزوهای قشنگ من ٬
تو از راهی به سویم آمدی که گویی آن سرش تا نا کجا آباد ادامه داشت ...
زیبایی زندگی را به من آموختی ٬
لطافت گل سرخ را به من یاد دادی ٬
دوست داشتن را به من چشاندی ٬
هنوز هم از بو کردن گل سرخ به یاد عطر تنت مست می شوم ٬
و هنوز غروب زیبای خورشید در ساحل آرام و خاموش دلم ٬
من را به یاد تو می اندازد ٬
و هرگز فراموش نخواهم کرد ٬ مو های سیاه قشنگت را
که روزی بر صورتم ٬
چون دستی مهربان نوای لطیف دوستی می نواخت ٬
و صدای قلبت که همیشه در گوشم طنین انداز است ٬
با مداد رنگی روز آمدنت را نقاشی می کنم
و جاده های رفتنت را خط خطی!
کسی برای من مهم نیست
بیا غلط های زندگیم را به من بگو و زیر اشتباهاتم را خط بکش
بودنت مثل دریایی مرا در بر می گیرد
آن جا که تو هستی ما هی ها هم نمی توانند ترا ببینند
چه رسد به من
وقتی تو هستی شادم
شاده شاد
ونبودت پر از دلهره و تشویش
کدام صبح می آیی؟
کدام چمدان مال توست؟
کدام دست ترا به من می رساند؟
بیا که درد دلم را فقط تو می فهمی
تو را هیچ گاه نمی توانم از زندگیم پاک کنم
چون تو پاک هستی
می توانم تو را خط خطی کنم
که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار شوی
بیا و اشتباهاتم را به من گوش زد کن
بیا که محتاج آغوش گرمت هستم
و حال آمدی و در آغوشت آروم آرومم
آرامش در کنار تو زیباست
دوست داشتنی ست
عشق است
زندگیست