سرشت دينى
3-دسته سوم از آيات قرآن كه به روشن بودن راه دين دلالت دارد آيات فطرت است طبق اين آيات ، دين خدا با سرشت انسان هماهنگ است . ما ابتدا برخى از اين آيات را ذكر مى كنيم و سپس توضيح كوتاهى در معناى فطرت بيان مى كنيم .
طبق فحص و جستجوى ما، قرآن كريم حداقل از 4 راه ، فطرى بودن دين را اثبات مى كند:
1 تصريح به فطرى بودن دين :
خداوند مى فرمايد:
فَأَقِمْ وَجْهَك لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَت اللَّهِ الَّتى فَطرَ النَّاس عَلَيهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِك الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (20 )
((رويت را به دين حقيقت گرا راست نگه دار، همان سرشت خدائى كه مردم را بر آن آفريد، دگرگونى در آفرينش خدا راه ندارد. اين است دين استوار ولى بيشتر مردم نمى دانند.))
از اين آيه بدست مى آيد كه قيم و استوار بودن دين ، به جهت هماهنگى آن با آفرينش است ؛ چون خدا انسان را دين دار آفريده و اين آفرينش تغييرپذير نيست ، دين الهى پابرجا و استوار است . انتخاب هر راه ديگرى جز راه دين ، مانند اتومبيل رانى در جاده ناهموار است .
آيات سوره تين نيز مشابه آيه فوق است و بر فطرى بودن دين و آفرينش انسان بر سرشت دينى نظر دارد؛ مى فرمايد:
لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ فى أَحْسنِ تَقْوِيمٍ *
ثُمَّ رَدَدْنَهُ أَسفَلَ سفِلِينَ *
إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ ...(21)
((بى شك ما انسان را در بهترين صورت آفريديم سپس او را به پايين ترين درجه پستى برگردانديم مگر كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند...))
با دقت در اين آيات ، روشن مى شود كه منظور از لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ فى أَحْسنِ تَقْوِيمٍ اين است كه ما انسان را به بهترين صورت از جهت درك ، ايمان و عمل صالح آفريديم . عده اى را از اين آفرينش برگردانديم و عده اى كه اهل ايمان و عمل صالحند بر اين آفرينش ثابت ماندند.
2 درك خير و شر:
نفس انسان به الهام الهى از خير و شر بودن كار خويش آگاه است . قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
وَ نَفْسٍ وَ مَا سوَّاهَا *
فَأَلهَْمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (22)
((سوگند به نفس و كسى كه آن را متعادل آفريد و پس از آفرينش خير و شرش را به او الهام كرد.))
از اين آيه چنين استفاده مى شود كه نفس انسان به الهام الهى مى يابد كه كارى را كه انجام داده يا مى خواهد انجام دهد، شايسته انجام دادن هست يا نيست و اين ، بخش عمده اى از پيام دين است . پس نفس انسانى كه سازنده حقيقت انسان است با سرشت دينى آفريده شده است .
نيز قرآن مى فرمايد:
و هديناه النجدين (23)
((او را به راه خير و شر راهنمايى كرديم .))
مقصود از هدايت ، هدايت تكوينى است نه تشريعى ، يعنى دست آفرينش ، درك خير و شر را در نهاد انسان قرار داد و شاهد اين معنى هماهنگى با آيات قبل است .
در اين باره در تفسير الميزان چنين آمده است :
يعنى راه خير و شر را به او الهام نموديم ، پس او خير را مى فهمد و آن را از شر جدا مى سازد بنابراين ، آيه با سخن خدا وَ نَفْسٍ وَ مَا سوَّاهَا * فَأَلهَْمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا ، هم معنى است .(24)
3 ياد آور خواندن پيامبران :
قرآن كريم پيامبران را مذكر و كتاب آنان را تذكره مى خواند مذكر به معناى ياد آورنده و تذكره به معنى يادآورى است .
اين كه قرآن ، پيامبران را يادآور و برنامه آنان را يادآورى براى انسان ناميده ، دليل بر اين است كه انسان اينها را مى داند ولى غافل است . در تفسير الميزان در اين باره چنين آمده است :
انسان حقائق كلى دين مثل وجود و يگانگى خدا، الوهيت و ربوبيت او، نبوت و معاد را با فطرت خود درك مى كند. پس اين حقائق در سرشت انسان هست ولى روآورى به دنيا و سرگرم شدن به زينت هاى آن ، كه خواست دل است ، اين حقايق فطرى را از ياد او مى برد. بيان اين حقايق فطرى و توجه دادن نفس به آنها، ياد آورى بعد از فراموشى است .(25)
برخى از آيات قرآن در اين باره چنين است :
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنت مُذَكرٌ *
لَّست عَلَيْهِم بِمُصيْطِرٍ (26)
((يادآورى كن كه تو فقط يادآورنده اى و بر آنها تسلط ندارى ))
****************
مَا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ لِتَشقَى *
إِلا تَذْكرَةً لِّمَن يخْشى (27)
((ما قرآن را بر تو نفرستاديم كه خودت را به زحمت اندازى ، ما قرآن را يادآورنده براى خداترسان فرستاديم .))
*****************
فَمَا لهَُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ (28)
((چرا آنها از يادآورنده روگردانند.))
در مورد اين قبيل آيات ، توجه به دو نكته لازم است .
نكته اول :
مخاطب پيامبر اسلام همه مردم بودند، چه در آن زمان و چه در زمانهاى بعد، نه فقط اهل كتاب . بنابراين ، جا براى اين گفته نمى ماند كه پيامبر اسلام و قرآن ، يادآورنده براى كسانى هستند كه سابقه دين دارى دارند و اين آيات ارتباطى با فطرى بودن دين ندارند.
نكته دوم :
الفاظ قرآن كريم ، در جائى كه قرينه برخلاف نباشد بنحو دقيق بر معناى لغوى حمل مى شود. پس جا ندارد كه گفته شود تذكره به معناى تعليم و امثال آن است .
4 توجه هنگام خطر:
انسان هنگام خطر به موجودى كه بر نجات او قادر است توجه مى كند و از او نجات خود را مى خواهد. پس در سرشت انسان ، ايمان به قادر متعال هست و معناى فطرت الهى همين است .
آياتى چند از قرآن كريم ، گوياى اين حقيقت است كه برخى را ذكر مى كنيم :
در سوره عنكبوت مى فرمايد:
فَإِذَا رَكبُوا فى الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نجَّاهُمْ إِلى الْبرِّ إِذَا هُمْ يُشرِكُونَ (29)
((آنگاه كه سوار كشتى شوند با اخلاص خدا را مى خوانند و دين را براى او مى دانند. وقتى آنها را با رساندن به خشكى نجات مى دهد به او شرك مى ورزند.))
در سوره لقمان مى فرمايد:
وَ إِذَا غَشِيهُم مَّوْجٌ كالظلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نجَّاهُمْ إِلى الْبرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مَا يجْحَدُ بِئَايَتِنَا إِلا كلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (30)
((هرگاه موجى مانند ابرها آنها را محاصره مى كند، با اخلاص خدا را مى خوانند و دين را براى او مى دانند اما آنگاه كه آنها را به خشكى مى رساند، بعضى به راه ميانه و مستقيم مى روند و جز حيله گر ناسپاس آيات ما را انكار نمى كند.))
طبق آيه شريفه انسان ها هنگام خطر جدى خدا را مى خوانند و از او استمداد مى جويند اما پس از احساس امنيت ، اندكى بر آن حال باقى مى مانند و سبب اينكه بيشتر آنها به حال انكار و جحد باقى مى مانند خوى حيله گرى و ناسپاسى است .
و در سوره اسراء مى فرمايد:
وَ إِذَا مَسكُمُ الضرُّ فى الْبَحْرِ ضلَّ مَن تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ فَلَمَّا نجَّاكُمْ إِلى الْبرِّ أَعْرَضتُمْ وَ كانَ الانسنُ كَفُوراً (31 )
((وقتى در دريا گرفتار مى شويد، جز خدا، همه كسانى كه مى خوانيد، از نظرتان محو مى شوند، آنگاه كه شما را به خشكى رو برمى گردانيد. انسان بسيار ناسپاس است .))
انسان ، نه تنها، هنگام خطر جدى به ياد خدا مى افتد و او را مى خواند بلكه نوعى توبه در او پديد مى آيد و با زبان حال به خدا مى گويد: اگر نجاتم دهى از اعمال گذشته ام كناره مى گيرم و بنده شاكر خواهم شد، چنانكه قرآن مى فرمايد:
قُلْ مَن يُنَجِّيكم مِّن ظلُمَتِ الْبرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضرُّعاً وَ خُفْيَةً لَّئنْ أَنجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشكِرِينَ *
قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُم مِّنهَا وَ مِن كلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشرِكُونَ (32)
((بگو چه كسى شما را از تاريكيهاى خشكى و دريا مى رهاند آنگاه كه او را در حال تضرع و پنهانى مى خوانيد كه اگر ما را از اين خطر نجات دهد از شاكران خواهيم شد. بگو خدا، شما را از اين خطر و از هر بلاى اندوه زا نجات مى دهد اما شما پس از نجات شرك مى ورزيد.))
حاصل مجموعه اين آيات اين است كه انسانها خدا آشنا هستند و به او اعتقاد دارند ولى توجه به اسباب ظاهرى و محسوس ، آنها را از او غافل كرده و هنگامى كه اميدشان از اسباب ظاهرى قطع شد، غفلت كنار مى رود و به خدا پناه مى برند.
انسان در همه گرفتاريها و خطرهائى كه او را به زوال تهديد مى كند، به خدا پناه مى برد و از او استمداد مى جويد و ذكر گرفتارى در دريا به اين جهت است كه در آن زمانها، مردم بيشتر با خطر دريا آشنا بودند.
تاكنون چهار راه قرآنى براى اثبات فطرى بودن دين خدا بيان شد. به نظر ما دلالت آيات ياد شده ، بر سرشت دينى انسان ، بى اشكال است .
برخى محققان بزرگ مثل استاد مطهرى ، آيات ديگرى را براى دينى بودن سرشت انسان ذكر كرده اند،(33) آيات زير از اين قبيل است :
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَبَنى ءَادَمَ أَن لا تَعْبُدُوا الشيْطنَ إِنَّهُ لَكمْ عَدُوُّ مُّبِينٌ *
وَ أَنِ اعْبُدُونى هَذَا صِرَطٌ مُّستَقِيمٌ (34)
((بنى آدم ! آيا به شما سفارش نكرديم كه شيطان را پرستش نكنيد زيرا او دشمن آشكار شماست و مرا پرستش كنيد كه راه راست همين است ؟))
****************
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِن بَنى ءَادَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّيَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلى أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلى شهِدْنَا ...(35)
((و آنگاه كه پروردگار تو، فرزندان بنى آدم را از پشت آنها گرفت و آنها را بر خود گواه گرفت كه آيا من پروردگارتان نيستم ، گفتند آرى ، گواهى مى دهيم ....))
****************
ذَلِك الْكتَب لا رَيْب فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ (36)
((قرآنى كه ترديد در آن نيست هدايت براى تقواپيشگان است .))
بحث درباره اين آيات مجال بيشترى مى خواهد كه با موضوع اصلى اين نوشتار سازگار نيست .
------------------------
20- روم / 30.
21- تين / 4 6.
22- شمس / 7 8.
23- بلد / 10.
24- الميزان ج 20 ص 292.
25- الميزان ج 14 ص 129.
26- غاشيه / 21 22.
27- طه / 2 3.
28- مدثر/ 49.
29- عنكبوت / 65.
30- لقمان / 32.
31- اسراء/ 67.
32- انعام / 63 64.
33- مجموعه آثار ج 3 ص 600 604.
34- ياسين / 60.
35- اعراف / 172.
36- بقره / 2.