نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: ضرورت و رسالت دین

  1. #1
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    Eh ضرورت و رسالت دین

    ضرورت و رسالت دین



    در این مقال دو مساله از مسایل دین‏شناسى بررسى خواهد شد; یكى مساله‏ ضرورت دین، یعنى این‏كه از دیدگاه كلامى و با نگاهى انسان شناختى و توحیدى دلیل‏ بر لزوم دین براى بشر چیست؟. و دیگرى مساله رسالت ‏یا قلمرو دین; یعنى دین دركدام حوزه از حوزه‏هاى مربوط به حیات انسان ایفاى نقش مى‏كند؟ قلمرو هدایت دین تاكجاست؟ رسالت هدایتى دین چیست؟. ارتباط وثیق این دو مساله را مى‏توان توجیه‏ معقولى براى طرح و بررسى آن دو در یك مقاله به‏شمار آورد.



    1. چرا بشر به دین نیاز دارد؟

    آیا بشر از این‏نظر كه داراى حیات طبیعى و غریزى است، به دین نیاز دارد؟
    آیا انسان از این نظر كه داراى حیات فكرى و عقلى است، به دین نیاز دارد؟
    آیا بشر از این نظر كه زندگى فردى دارد، دین مى‏خواهد؟
    آیا انسان از این نظر كه زندگى اجتماعى دارد، دین مى‏خواهد؟
    آیا بشر از این نظر كه با آفریدگار خود رابطه‏اى آگاهانه و آزادانه دارد،نیازمند دین است ؟
    آیا انسان براى حیات دنیوى خود، به رهبرى دین نیازمنداست؟
    آیا بشر براى حیات اخروى خود، به رهبرى دین نیازمند است؟.
    و آیا...؟


    دین و هدایت

    از مطالعه آیات قرآن به‏دست مى‏آید كه دین نوعى هدایت است. چنان‏كه‏ مى‏فرماید: "فاما یاتینكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون"(2) اگر از جانب من‏هدایتى براى شما آمد، پس آن‏كس كه هدایت مرا پیروى كند، بر آنان بیمى نیست و نه ‏آنان محزون خواهد بود.
    نظیر این آیه در آیه‏123 سوره طه نیز آمده و درآن آیه نتیجه پیروى از هدایت ‏الهى را مصونیت از گمراهى و بدبختى (ضلالت و شقاوت) دانسته است.
    این دو آیه پس از آیات مربوط به خلقت آدم و خروج او از بهشت و هبوط به زمین‏است، از این‏جا روشن مى‏شود كه مقصود از هدایت، هدایت غریزى و حتى هدایت عقلى‏نیست، بلكه هدایت‏شرعى و دینى است كه از طریق وحى تشریعى به آدم و نسل او خواهدرسید. در جاى دیگر فرموده است:
    "قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم دینا قیما مله ابراهیم حنیفا و ما كان ‏من ‏المشركین".(3) بگو به درستى كه پروردگارم مرا به راه راست هدایت كرده است و آن ‏دینى استوار (یعنى) آیین حنیف ابراهیم است; او از مشركان نبود.
    چنان كه كتاب‏هاى آسمانى چون تورات و انجیل و قرآن به عنوان كتب هدایت توصیف ‏شده‏اند، روشن است كه این كتب، مشتمل بر عقاید و احكام و آداب دینى بوده‏اند.
    درباره قرآن مى‏فرماید:
    "شهر رمضان الذى ‏انزل فیه ‏القران هدى للناس ..."(4) ماه رمضان كه قرآن براى هدایت‏مردم در آن نازل گردید.
    و درباره تورات و انجیل مى‏فرماید:
    "و انزل التوراة و الانجیل من قبل هدى للناس".(5) قبل از این، تورات و انجیل رابراى هدایت انسان‏ها نازل كرد.
    بنابراین، دین، رسالت هدایت ‏بشر را برعهده دارد.


    هدایت و اختیار

    هدایت دینى بر پایه اختیار استوار است، چنان‏كه اختیار با عقل ‏و اراده عقلانى ملازمه دارد، از این روى، به عنوان اصلى‏ترین شرط تكلیف دینى‏شناخته شده است، و هم از این روى است كه موجوداتى كه از عقل و اختیار بهره‏اى ‏ندارند، تكلیف دینى نیز ندارند، رابطه هدایت دینى با اختیار در آیات بسیارى از قرآن بیان شده است كه دو نمونه را یادآور مى‏شویم: "انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا اناهدیناه ‏السبیل اما شاكرا و اما كفورا".(6) ما انسان را از نطفه‏اى مختلط آفریدیم،آن‏گاه او را شنوا و بینا ساختیم ، ما راه را به او نشان دادیم ، یا شكرگزار است‏یا كفران كننده.
    "و قل ‏الحق من ربكم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیكفر".(7) بگو (آن‏چه بر من وحى‏گردیده و من آن را بر شما تلاوت نموده‏ام) حق و از جانب پروردگار است; پس هر كس ‏مى‏خواهد ایمان آورد، و هر كس مى‏خواهد كافر شود.


    هدایت و معرفت

    بدیهى است هدایت ‏شرایط و مقدماتى دارد كه معرفت از مهم‏ترین واساسى‏ترین آن‏ها است، یعنى انسان براى آن‏كه از هدایت دینى بهره‏مند گردد باید از جهان‏بینى استوارى برخوردار باشد. این جهان‏بینى از اضلاع و ابعاد زیر تشكیل‏مى‏گردد: 1. شناخت‏خدا و صفات جمال و جلال او;
    2. شناخت جهان و غایت‏خلقت آن;
    3. شناخت انسان و غایت آفرینش او;
    4. شناخت راه وصول به غایت‏خلقت ;
    5. شناخت ‏شرایط و وسایل لازم براى پیمودن این راه و شیوه تحصیل آن‏ها;
    6. شناخت موانع و خطرهاى راه‏و شیوه مبارزه با آن‏ها.
    مطالب یاد شده كه با تحلیل و تحقیق عقلى نیز قابل اثبات و تبیین است، از آیات ‏و روایات به روشنى استفاده مى‏شود. قرآن كریم در آیات مربوط به بعثت از تعلیم ‏كتاب و حكمت‏به عنوان یكى از وظایف پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله یاد كرده مى‏فرماید:

    "یتلوا علیهم ایاته و یزكیهم و یعلمهم‏ الكتاب و الحكمه".(8) پیامبر اسلام، آیات‏الهى را بر مردم تلاوت كرده آنان را تزكیه مى‏نماید، و كتاب و حكمت را به آنان‏ مى‏آموزد.
    تقدم تزكیه بر تعلیم از باب تقدم سبب فاعلى بر فعل و مقدمه بر ذى‏المقدمه ‏نیست، بلكه از باب تقدم سبب غایى فعل بر آن است; یعنى ارزش الهى علم و معرفت درگرو تزكیه و تقواست، و از این نظر تزكیه بر تعلیم تقدم رتبى و ارزشى دارد، اگرچه از جنبه مقدمى و فاعلى تعلیم مقدم بر تزكیه است.
    آیات قرآن در زمینه دعوت به خداشناسى و شناخت عجایب آفرینش انسان و جهان، وغایت و فرجام خلقت‏بسیار است(9)و وضوح این مطلب ما را از ذكر نمونه بى‏نیازمى‏سازد، چنان‏كه روایات این باب نیز بسیار است و ما در این‏جا به ذكر چند روایت‏بسنده مى‏كنیم:
    1. حدیث نبوى معروف كه دانش‏آموختن را یك فریضه دینى و همگانى به‏شمار آورده‏است (طلب العلم فریضه على كل . مسلم)(10)
    2. در روایتى از امام صادقعلیه السلام محورهاى مهم معرفت‏به شرح زیر بیان شده است:
    الف) شناخت‏خداوند (ان تعرف ربك )
    ب) شناخت صنع خداوند به ویژه در مورد خلقت‏انسان(ان تعرف‏ما صنع‏بك)

    ج) شناخت دستورهاو برنامه‏هاى الهى (ان تعرف‏ماارادمنك)
    د) شناخت آفات و آسیب‏هاى دینى (ان تعرف ما یخرجك من دینك)(11) .
    در روایتى از امام علىعلیه السلام كمال دین به شناخت دین و عمل به آن دانسته شده و كسب‏دانش از كسب مال ضرورى‏تر شناخته شده است.(12)
    3. در حدیثى از امام صادقعلیه السلام آمده‏است:
    كسى كه عملش بر مبناى بصیرت و آگاهى نیست، بسان فردى است كه از بیراه مى‏رود،هر چه سریع‏تر رود از مقصد دورتر مى‏شود.(13)
    ابزار معرفت به‏طور كلى انسان ازچهار طریق مى‏تواند به شناخت تكوین و تشریع نایل آید كه عبارتند از:
    1. طریق حسى كه چشم و گوش از مهم‏ترین ادوات شناخت‏حسى است. معرفت‏حسى‏ویژگى‏هایى دارد; اولا: جزئى و شخصى است، ثانیا: محدود به واقعیت‏هاى مادى است،ثالثا: محدود به ظواهر پدیده‏هاى م ادى است، و به ذوات اشیاء راهى ندارد.
    بنابراین، شناخت‏حسى نمى‏تواند جهان‏بینى جامع و استوارى را براى انسان فراهم‏سازد، و اگر چه در تح قق آن سهم مؤثرى دارد و بشر از آن بى‏نیاز نیست، ولى كافى‏نخواهد بود.
    2. طریق عقلى كه مواد آن را اصول و قواعد كلى عقلى، و صورت آن را تجزیه وتحلیل‏هاى عقلى تشكیل مى‏دهد. این معرفت، ویژگى‏هایى دارد كه عبارتند از: الف)كلى‏و فراگیراست; ب)متعلق آن مطلق هستى ا عم از مادى و مجرد است; ج)تاحدى به كنه وذوات اشیاء نیز راه مى‏برد، با این حال بر درك مصادیق و ج زئیات امور رسا نیست، وچون پاره‏اى از این مصادیق و جزئیات از حوزه معرفت‏حسى نیز بیرون است، بن ابراین،معرفت‏حسى و عقلى نه به‏طور جداگانه و نه دركنار هم رفع نیازمندى معرفتى بشر توانا نیستند، هر چند در این زمینه سهم ‏بزرگى را ایفا مى‏نمایند و نظام معرفتى بشربدون آن دو صورت نمى‏پذیرد.
    3. طریق كشف و شهود باطنى كه از طریق ریاضت‏هاى روحى به‏دست مى‏آید. و از آن‏ جا كه ركن مهم این طریق همانا ریاضت و رعایت‏یك سلسله برنامه‏هاى عملى است، كسب آن‏در گرو معرفتى پیشین است كه چون عقل و حس كافى در به‏دست آوردن، آن نیستند، بایداز طریق دیگرى تحصیل نمود و آن طریق وحى است.
    4. طریق وحى كه ثبوت آن مبتنى بر حس و عقل است، آن‏گاه به معرفت‏حسى و عقلى‏انسان وسعت و عم ق مى‏بخشد; یعنى از حقایقى پرده برمى‏دارد كه از شعاع معرفت‏حسى و عقلى بیرون است، مانند آن‏چه م ربوط به جزئیات احكام و اخلاق (فروع دین) است، وآن‏چه مربوط به مراحل عالیه خداشناسى استدلالى مانند «وحدت حقه‏» ویا مربوط به‏جهان آخرت است.

  2. #2
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    پیش فرض

    كمال مطلوب و نیاز به دین


    در حقیقت، جهان‏بینى دینى كامل‏ترین نوع‏جهان‏بینى است كه بشر مى‏تواند به آن دست‏یازد، و چون بدون داشتن جهان‏بینى كامل،تكامل در حوزه علم و عمل به دست نمى‏آید، بنابراین، انسان در كمال علمى و عملى‏خویش نیازمند دین است. واین است علت نیازمندى انسان به دین از آغاز تا پایان، وبراهین و دلایلى كه در متون دینى و كتب فلسفى و كلامى بیان گردیده است، شرح و تفسیر این علت اساسى‏ است. این علت اساسى، به گونه‏اى روشن در كلام محقق طوسى آمده‏است. وى پس از نقل كلام فخرالدین رازى درباره فواید بعثت پیامبران گفته است: "ضرورة وجود الانبیاء لتكمیل الاشخاص بالعقائد الحقة و الاخلاق ‏الفاضلة و الافعال‏ المحمودة النافعة لهم فى ‏عاجلهم و آجلهم، و تكمیل النوع باجتماعهم على ‏الخیر و الفضیلة و تساعدهم فى ‏الامور الدینیة و سیاسه الخارجین عن جادة ‏الخیر و الصلاح..."(14)
    حاصل عبارت یاد شده این است كه ضرورت نبوت به خاطر تكمیل بشر است در حیات‏فردى و اجتماعى او؛ زیرا هر فرد از افراد بشر در پرتو عقاید حقه و اخلاق پسندیده‏ و كارهاى شایسته به كمال مطلوب خویش دست مى‏یازد، چنان‏كه كمال حیات اجتماعى‏انسان نیز در گرو این است كه اجتماع آنان براساس خیر و فضیلت، استوار گردد، ودر كارهاى دینى یك‏دیگر را یارى نمایند، و نیز كسانى كه از راه خیر و صلاح فاصله‏مى‏گیرند، با تدبیر و سیاست دینى ادب شوند.


    فلاسفه اسلامى و ضرورت دین

    فلاسفه اسلامى (فیلسوفان مشایى مسلمان) ضرورت دین ونبوت را بر اساس نیازمندى حیات اجتماعى بشر به قانونى كامل و عادلانه تبیین‏كرده‏اند، تبیین برهان آنان كه ابن سینا در كتاب اشارات تقریر و محقق طوسى شرح‏كرده چنین است: 1. انسان به تنهایى نمى‏تواند به نیازهاى طبیعى خود پاسخ گوید، بلكه به مشاركت ‏و همكارى دیگران نیاز دارد. از این رو گفته‏اند «انسان مدنى بالطبع است‏».
    2. غریزه شهوت و غضب در انسان او را به سودجویى و تعدى به دیگران برمى‏انگیزد،و نتیجه آن اختلال نظم اجتماعى است. از این رو، حیات اجتماعى انسان نیازمندقانونى عادلانه است، كه حقوق و وظایف افراد را تعیین كند.
    3. تدوین این قانون به دست‏خود مردم، زمینه‏ساز نزاع و اختلاف است، و در نتیجه‏چیزى كه غرضى از آن جلوگیرى از بروز اختلاف و رفع نزاع است، خود سبب بروز نزاع واختلاف خواهد بود.
    4. پس قانون‏گذار باید از ویژگى‏اى برخوردار باشد كه او را از دیگران ممتاز كند و اطاعت او را گردن نهند. و او همان پیامبر الهى است كه با آوردن معجزه دعوى ‏پیامبرى خود را اثبات مى‏كند، و در نتیجه لزوم اطاعت او بر دیگران آشكار مى‏گردد.
    5. انسان‏هاى معمولى، اجراى عدل را چندان مهم نمى شمارند و بیش‏تر به تامین‏منافع خود مى‏اندیشند. و به عبارت دیگر،نیازهاى فردى را بر نیازهاى نوعى مقدم‏ مى‌‏دارند، از این رو، براى این‏كه آنان به قوانین دینى احترام بگذارند و اجراى‏آن‏ها را مهم تلقى كنند، پاداش‏ها و كیفرهاى اخروى مقرر گردیده است.
    6. توجه به پاداش‏ها و كیفرهاى دینى متفرع بر شناخت‏خداوند، است كه پاداش و كیفر اعمال به دست اوست. از این رو، شناخت‏خداوند نیز از معرفت‏هاى دینى لازم به‏شمار آمده است.
    7. براى تحكیم معرفت‏به خداوند، عبادت‏ها و اذكار و مناسك دینى مقرر گردیده است،بنابراین، دین، انسان را به امور زیر فرا مى‏خواند:
    الف) ایمان به وجود خداوند دانا و توانا
    ب) ایمان به شریعت‏آورى از جانب خداوند
    ج) ایمان به وعده و وعید اخروى (پاداش و كیفر)
    د) انجام دادن عبادت‏هاى دینى براى یاد كردن خدا و صفات جمال و جلال او
    ه) پیروى از قوانین دینى كه‏براى زندگى اجتماعى بشر وضع گردیده است.
    دین با تفسیرى كه از آن شد، تجلى حكمت و رحمت الهى و نعمت عظیم خداوندى است.
    اما حكمت، از آن نظر كه نظام زندگى بشر را استوار مى‏سازد.
    و اما رحمت، زیرا كه خداوند به دین داران پاداش جزیل اخروى عطا مى‏كند.
    و اما نعمت، زیرا كه انسان دین‏دار به معرفتى عالى از جهان آفرین نایل مى‏گردد،و آن ابتهاج و سرور حقیقى براى عارفان است .
    محقق طوسى پس از شرح برهان فوق و پاسخ به اشكال‏هاى فخرالدین رازى مطلبى را به‏عنوان نقد كلام ابن‏سینا آورده و گفته است:
    همه آن‏چه را كه شیخ درباره شریعت و نبوت بیان نمود. چنین نیست كه انسان بدون‏آن نتواند زندگى كند، بلكه نقش آن‏ها در كمال نظام زندگى دنیوى و اخروى بشر است،ولى حیات ضرورى انسان از طریق قوانین و تدابیر غیر دینى نیز امكان‏پذیر است.چنان‏كه در روى زمین جوامع غیر دینى نیز وجود دارد.(15) یعنى اگر نگرش ما به‏انسان به عنوان یك موجود صرفامادى باشد و حیات او را منحصر در حیات مادى ودنیوى بدانیم، ممكن است اجتماع بشرى براساس قوانین غیر دینى نیز نظم لازم رابه‏دست آورد. ولى اگر انسان شناسى مبتنى بر دو بعدى بودن انسان باشد و در كنارحیات مادى و دنیوى به زندگى معنوى و اخروى نیز براى انسان قایل شویم، بلكه آن‏را اصل و فلسفه حیات ا و بدانیم، قانون و شریعت الهى امرى ضرورى و اجتناب‏ناپذیر خواهد بود، و بدیهى است كلام ابن‏سینا بر پایه چنین انسان‏شناختى‏اى استواراست.


    قاعده لطف و لزوم دین

    متكلمان اسلامى، لزوم دین و تكلیف را براساس قاعده لطف‏تبیین كرده‏اند. مقصود از قاعده لطف دین است كه به مقتضاى جود و حكمت‏خداوند،انجام دادن آن‏چه بشر را به هدف از آفرینش او و وصول به مقام قرب‏الهى نزدیك‏مى‏سازد، واجب و لازم است. اساس این قاعده كلامى را لزوم هماهنگى میان فعل و فاعل ( اصل سنخیت) تشكیل‏مى‏دهد. به عبارت دیگر لازمه كمال در ذات و صفات ذاتى خداوند، كمال در فعل و صفات‏افعال است. بنابراین، شان الوهیت و ربوبیت‏خداوند اقتضا مى‏كند كه آن‏چه بشر رادر نیل به غایت مطلوب او كمك مى‏كند، در اختیار او قرار دهد. و این، مفاد قاعده‏ لطف در اصطلاح متكلمان عدلیه است.
    براساس این قاعده، در تبیین لزوم تكلیف و شریعت گفته‏اند: تكلیف و شریعت از دونظر لطف در حق انسان‏هاست . و چون لطف ضرورى است، تكلیف و شریعت نیز ضرورى خواهدبود، آن دو جهت عبارتنداز:
    1. به حكم عقل، شكر منعم واجب است، چنان‏كه عدل، انصاف، وفاى به عهد نیز واجب‏و كارهاى مقابل آن‏ها قبیح و ناروا هستند(تكالیف عقلى).
    از طرفى التزام به عبادات شرعى، در تقویت و تحكیم تكالیف عقلى مزبور مؤثر وكارساز است. بنابراین، تكالیف شرعى نسبت‏به تكالیف عقلى لطف هستند، و لطف واجب‏است. پس تكالیف شرعى نیز واجب و ضرورى‏اند.
    2. علم به پاداش‏ها و كیفرهاى اخروى نقش مؤثرى در گرایش انسان به طاعت و دورى ‏از معصیت دارد، این آگاهى از طریق حس و عقل به دست نمى‏آید، بلكه راه آن منحصردر وحى و شریعت آسمانى است.
    بنابراین، از این نظر نیز تكلیف و دین لطف در حق انسان‏هاست، پس ضرورى است.(16)


    آیا بحث از علت نیاز به دین، بحثى برون دینى است ؟

    از مطالب یاد شده روشن شد كه این بحث‏یك بحث عقلى است، یعنى عقل براساس‏یافته‏هاى معرفتى خود درباره خدا و انسان، ضرورت دین و علت نیازمندى انسان به‏دین را تبیین مى‏كند، هرچند تعالیم دینى نیز بر آن دلالت دارند، چنان‏كه نمونه‏هایى‏از آیات و روایات را طى بحث گذشته به عنوان شاهد و موید یادآور شدیم. اكنون اگرجنبه عقلى آن را در نظر آوریم منهاى تاییدهاى دینى آن باید گفت این بحث ازبحث‏هاى برون دینى و به اصطلاح مسایل فلسفه دین است. ولى اگر از این منظر به مساله بنگریم كه تعالیم دینى عقل و تحلیل‏هاى آن راتاكید نموده است، گویا كه عقل بر همان مسندى تكیه زده است كه دین بر آن تكیه‏دارد، مى‏توان این بحث را یك بحث درون دینى نامید، یعنى با تحلیل عقلى مفاهیم وتعالیم دینى تبیین و اثبات مى‏گردند. در این صورت، مساله مورد بحث، از مسایل‏حوزه علم كلام خواهد بود.
    در هر صورت، طرح چنین بحثى مخصوص كسانى نیست كه هنوز دینى الهى را برنگزیده‏اند، و در پى آنند كه با بررسى این‏گونه پرسش‏ها دین دلخواه خود رابرگزینند، بلكه دین داران نیز حق طرح چنین پرسش‏هایى را دارند. طرح این‏گونه‏ پرسش‏ها از طرف آنان نه از روى تردید و شك است، بلكه به انگیزه رشد و افزایش بارمعرفتى خود است تا در كنار تعبد دینى، آن نیز شكوفا گردد.
    اصولا این‏گونه پرسش‏ها كه از عقل و فطرت آدمى سرچشمه مى‏گیرد، فى حد نفسه هیچ‏گاه ‏مذموم و زیانبار نخواهد بود، قبح و زیان آن‏گاه پدید مى‏آید كه یا پرسشگر اغراض ‏غیر معرفتى را طلب كند، و یا پاسخگو، توان پاسخگویى صحیح و روشن آن را نداشته وبه مغالطه پناه برد.


    2 . قلمرو شناسى دین

    یكى از بحث‏هاى حوزه دین پژوهى، بحث درباره قلمرو و اهداف‏دین است، در این باره سه نظریه كلى مطرح شده است: 1. قلمرو دین مسایل حیات اجتماعى بشر و اصلاح زندگى دنیوى اوست، از این دیدگاه‏دین با ایدئولوژى‏هاى بشرى و غیر دینى از جنبه غایت و هدف تفاوتى ندارد، اگرتفاوتى هست در نوع برنامه‏ها و شیوه‏هاى دست‏یابى به آن هدف است. در پیدایش این‏طرز تفكر دو عامل نقش عمده داشته است: الف) ترقى تهاجم آمیز جوامع غربى درزمینه علم و دانش جدید و بهبود وضعیت زندگى مادى آنان; این پدیده جدید سبب‏پیدایش این ذهنیت‏براى برخى از مسلمانان شد كه چه بسا علت عقب ماندگى ما ازقافله تمدن صنعتى جدید دین و آیین ماست و این‏كه دین پیوسته ما را به معنویات‏دعوت مى‏كند و مسایل آخرت را جدى و مهم تلقى مى‏نماید، از این رو، سبب غفلت ما ازمسایل دنیوى شده است. این‏جا از نقش تفكرهاى الحادى و مادى‏گرایانه‏اى كه دین راعامل تخدیر و افیون براى توده‏ها مى‏انگاشتند نیز نباید غفلت ورزند.
    در برابر چنین طرز تفكرى برخى از علماى دینى و روشنفكران مذهبى اندیشه دین‏براى دنیا را مطرح نموده و بر جنبه دنیوى دین پاى فشردند. و رفته رفته این‏طرزتفكر پدید آمد كه هدف پیامبران چیزى جز اصلاح وضعیت زندگى دنیوى بشر وبرقرارى عدل و قسط اجتماعى نبوده است.
    ب) عامل دیگرى كه در پیدایش چنین نظریه‏اى مؤثر واقع شد ترویج اندیشه‏هاى ‏ماركسیست‏ها و ایدئولوژى به اصطلاح مبارزه‏جو و نجات‏بخش ماركسیسم در بین جوانان وروشنفكران بود، در روزگارى كه استعمار و استبداد جوامع اسلامى را به بردگى‏ذلت‏آورى كشیده بود. هرگونه شعار آزادى خواهى و مبارزه‏جویى با استقبال شدیدمواجه مى‏شد، و این فرصت‏بسیار خوبى براى جناح‏هاى ماركسیستى و چپگرا بود، كه‏ایدئولوژى ماركسیستى را به عنوان یگانه حامى قشرهاى ستمدیده معرفى كنند، این‏امر سبب شد كه برخى از عالمان دینى و روشنفكران مذهبى از اسلام به‏عنوان مكتبى‏مبارز و ظلم ستیز یاد كرده و برآموزش‏هاى دینى مربوط به شئون دنیوى بشر تاكیدورزند، و به تدریج این ذهنیت پدید آمد كه گویا هدف اصلى دین همانا اصلاح وضعیت‏دنیوى بشر است.
    2 . هدف دین چیزى جز تربیت معنوى و اصلاح زندگى اخروى بشر نیست، آن‏چه شایسته‏آفریدگار جهان و پیام‏آوران اوست‏حقا و منطقامى‏باید در همین مقیاس‏ها وتعلیماتى‏باشد كه دید و دانش انسان‏ها ذاتا و فطرتا از درك آن عاجز و قاصر است. و الا آموختن چیزهایى كه بشر داراى امكان كافى یا استعداد لازم براى رسیدن و دریافت آن‏است چه تناسب و ضرورت مى‏تواند داشته باشد، ابلاغ پیام‏ها و انجام دادن كارهاى‏اصلاحى و تكمیلى دنیا در سطح مردم، دور از شان خداى خالق انسان و جهان است و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود ماركس‏ها و پاستورها و گاندى‏هاست.
    قرآن كه ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستورى براى‏دنیاى ما نمى‏دهد، بلكه ما را ملامت مى‏كند كه چرا این اندازه به دنیا مى‏پردازید وآخرت را كه بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مى‏كنید، چنان‏كه مى‏فرماید«بل‏توثرون‏الح وه‏الدنیا والاخرة ‏خیر و ابقى(17) و نیز مى‏فرماید: كلاً بل تحبون ‏العاجلة و تذرون الاخرة(18) .
    در سى و چهار سوره قرآن، كه به لحاظ تعداد كلمات جمعاً در حدود 65 درصد كل‏قرآن مى‏شود، با آیاتى آغاز مى‏گردد كه اعلام كننده این مطالب است كه اولا نازل شده‏از طرف خداست، و ثانیا ماموریت و منظور آن، انذار و بشارت در زمینه آخرت است وراهى است‏به سوى خالق یكتا، و آن‏چه در هیچ یك از این سرفصل‏ها یا سر سوره‏ها دیده‏نمى‏شود این است كه گفته شده باشد ما آن را فرستادیم تا به شما درس حكومت واقتصاد و مدیریت و اصلاح امور زندگى دنیا و اجتماع را بدهد. ولى به‏طور كلى گفته‏شده است كه شما در روابط فیمابین، عدالت و انفاق و خدمت و اصلاح را پیشه كنید وتا عمل صالح انجام ندهید ایمان به خدا شما را راهى بهشت نخواهد كرد(19) .
    3 . اصلاح زندگى دنیوى و اخروى بشر، هر دو مورد توجه دین بوده و هست، هر چنداین دو هدف در طول یك‏دیگر قرار دارند و با یك‏دیگر تعارضى و تزاحمى ندارند.
    دنیا گرچه مقدمه آخرت است و راه است نه مقصد، ولى بدون اصلاح راه و تحصیل‏مقدمه نمى‏توان به مقصد رسید و ذى‏المقدمه را به دست آورد. از این رو، در تعالیم‏معلمان الهى دین آمده است، «من لا معاش له لا معاد له‏» و نیز آمده است «لیس منا من ‏ترك آخرته لدنیاه او ترك دنیاه ‏لاخرته‏».
    بر این اساس باید گفت: «دین روش ویژه‏اى براى زندگى دنیوى انسان است كه مصلحت‏دنیوى بشر را در جهت كمال اخروى و حیات ابدى او تامین مى‏كند. از این رو، لازم‏است‏شریعت دربرگیرنده قوانینى باشد كه به نیازهاى دنیوى انسان نیز پاسخ‏گوید(20) .
    نظریه سوم به صورت‏هایى قابل تقریراست:
    1/3. اصلاح دنیا و آخرت به عنوان دو هدف مستقل و در عرض یك‏دیگر مورد توجه دین‏بوده است.
    2/3. همان‏گونه كه اشاره شد، هدف اصلى و نهایى دین اصلاح حیات اخروى بشر است،ولى نیل به این هدف آرمانى در گرو اصلاح حیات دنیوى اوست، پس حیات دنیوى از آن‏نظر كه مقدمه حیات اخروى است مورد توجه دین است، و هیچ‏گونه ارزش ذاتى و مستقل ‏از آخرت ندارد.
    3/3. گرچه حیات دنیوى مقدمه حیات اخروى است و اصلاح آن، مقدمه اصلاح زندگى‏اخروى است و در نتیجه زندگى دنیوى نسبت ‏به زندگى اخروى جنبه مقدمى دارد، ولى‏چنین نیست كه خود به‏طور جداگانه فاقد هرگونه ارزش بوده و به صورت مستقل موردتوجه دین نباشد، ارزش‏هاى اخلاقى و اجتماعى با این‏كه مقدمه و وسیله وصول به ارزش‏اصیل و یگانه انسان یعنى خداشناسى و خداپرستى است، فاقد ارزش ذاتى نیستند.
    توضیح این‏كه رابطه مقدمه و ذى‏المقدمه دوگونه است: یكى این‏كه ارزش مقدمه این‏است كه به ذى‏المقدمه مى‏رساند، پس از رسیدن به ذى‏المقدمه وجود و عدمش یكسان است; مثلا انسان مى‏خواهد از نهر آبى بگذرد، سنگ بزرگى را در وسط نهر وسیله پریدن قرارمى‏دهد، بدیهى است كه پس از عبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ براى او یكسان است.
    دیگر این‏كه مقدمه در عین این‏كه وسیله رسیدن به ذى‏المقدمه است، پس از وصول به‏ذى‏المقدمه، وجود و عدمش یكسان نیست. مانند معلومات كلاس‏هاى اول و دوم كه مقدمه‏اى‏براى رسیدن به معلومات كلاس‏هاى بالاتر است، و مانند وضو كه مقدمه شرعى براى‏خواندن نماز است، ولى خود نیز حسن است و ثواب ذاتى دارد. در این‏گونه موارد،مقدمه در حقیقت مرتبه ضعیفى از ذى‏المقدمه است، و یا مقدمه و ذى‏المقدمه هر دو ازدرجات كمالى بالاتر مى‏باشند(21) .
    شایان ذكر است كه مقصود از اصلاح زندگى دنیوى تنها بهره‏مندى از مواهب طبیعى وبرخوردارى از زندگى مرفّه و آسوده نیست، بلكه مقصود این است كه حیات دنیوى برپایه عدل و راستى و فضلیت استوار باشد، و به عبارت دیگر توحید عملى در بعد فردى‏و اجتماعى تحقق یابد. در عین این‏كه مقدمه نیل به سعادت و رستگارى اخروى است،خود نیز درجه‏اى از هدف دینى را تشكیل مى‏دهد و از حسن ذاتى برخوردار است; زیراچنان‏كه گفته شد، چنین حیاتى تجلى توحید عملى در بعد فردى و اجتماعى آن است، وتوحید در سر لوحه اهداف پیامبران الهى و ادیان آسمانى قرار دارد.
    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/12/31 در ساعت 03:44

  3. #3
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    پیش فرض

    معیار قلمرو شناسى دین


    درباره این‏كه از چه راهى و براساس چه معیارى مى‏توان‏قلمرو دین را شناخت چند نظریه مطرح شده و یا قابل طرح است: 1 . بحث قلمرو شناسى دین یك رویكرد برون دینى است، و راه شناخت آن تعیین ‏انتظارهاى بشر از دین است; یعنى باید ببینیم دین براى چه آمده و چه مى‏تواندبكند.
    انسان باید نخست نیازهاى خود را به اصلى و فرعى تقسیم كند، و براین اساس‏قلمرو دین را مشخص سازد، حال اگر پیش فرض انسان درباره دین این باشد كه دین‏آمده است تا به همه نیازهاى انسان اعم از اصلى و فرعى پاسخ گوید، قلمرو دین بسى‏گسترده خواهد بود، چنین فردى مى‏كوشد تا از كم‏ترین اشاره‏هاى دینى بیش‏ترین‏استفاده را بنماید تا آموزش‏هاى دینى را با دیدگاه و انتظار خود هماهنگ سازد، واگر پیش فرض دین شناسى او این باشد كه دین براى پاسخ‏گویى به مسایل اصلى زندگى‏ آمده است، سطح انتظار او از دین نیز محدود به همین بخش خواهد شد. یعنى دین آمده‏است تا به نیازهایى پاسخ گوید كه از طریق غیردین برطرف نمى‏شود(22) .
    در این‏كه انسان شناسى فى‏الجمله در انتظار بشر از دین مؤثر است، جاى تردیدنیست; زیرا هدف كلى دین هدایت‏بشر و پاسخ‏گویى به نیازهاى اصیل اوست، ولى این‏مطلب در سطح كلى عام استوار است، بر پایه این ملاك، از دین انتظار مى‏رود كه به‏همه ابعاد وجودى انسان توجه كند، هم بعد فكرى و عقلانى، و هم بعد عاطفى واحساسى، و هم بعد غریزى و مادى، ولى از آن‏جا كه درك عقلى و علمى بشر در شناخت‏همه زوایاى وجودى خویش رسا نیست، و معرفت وحیانى فراتر و برتر از معرفت عقلانى وتجربى است، در كشف نیازهاى اصیل انسان به‏طور جزئى و مشخصى باید از دین و معرفت‏وحیانى كمك گرفت، و هرگاه میان معرفت‏بشرى و وحیانى در مورد نیازهاى انسان و خطمشى زندگى او تعارضى رخ دهد، معرفت وحیانى حجت‏خواهد بود، نه معرفت انسانى.
    2 . بحث قلمرو شناسى دین یك رویكرد درون دینى است، و محدوده آن را باید بارجوع به نصوص دینى تشخیص داد، دانش‏هاى عقلى و تجربى بشر در این باره ارزش واعتبارى ندارد. این رویكرد از آن كسانى است كه در دین شناسى از روش تعبدى محض‏پیروى مى‏كنند و داده‏هاى عقلى و حسى را معتبر نمى‏دانند، یعنى طرفداران مذاهب‏ظاهر گرایى و اشعرى‏گرى در دنیاى اهل سنت، و اخبارى‏گرى در جهان تشیع.
    از آن‏چه در نقد نظریه قبل بیان گردید، وجه ناتمام بودن این نظریه نیز روشن‏شد، زیرا گرچه در درك نیازهاى اصیل بشر و انتظارهاى او از دین در زمینه جزئیات‏و مسایل دقیق، یگانه معیار رجوع دین و پیروى از وحى است، ولى اثبات دین و ضرورت‏وحى در گرو درك عقلانى و علمى نسبت‏به ابعاد وجودى انسان و نیازهاى اصیل او ست،براین اساس است كه اولا، نیاز بشر به دین اثبات مى‏گردد، و ثانیا، مى‏توان در موردجامعیت و كمال و نقص ادیان داورى كرد. توضیح این مطلب در تبیین نظریه سوم خواهدآمد.
    3 . بحث درباره قلمرو و رسالت دین مشتمل بر دو رویكرد است: برون دینى و درون ‏دینى. نخست‏براساس شناخت عقلانى درباره خدا اثبات مى‏گردد كه خداوند حكیم كه خالق ‏انسان است، و آفرینش او حكمیانه و هدفدار است، انسان را براى نیل به غرض وغایتى آفریده است، واین غایت متناسب با استعدادها و توانایى‏هاى آفرینش انسان ‏است، واز آن‏جا كه در انسان استعداد نیل به كمالات عقلانى و فراتر از جهان طبیعت ‏وجود دارد، غرض خلقت او وصول به آن كمالات است.
    آن‏گاه براساس این اصل بدیهى كه وصول به هر مقصدى راهى مى‏خواهد، نیاز بشر به ‏راهى براى نیل به غایت آفرینش، خود اثبات مى‏گردد.
    این راه باید به گونه‏اى باشد كه پیمودن آن در توان انسان باشد، یعنى بااستفاده از سرمایه‏هاى آفرینشى خود بتواند آن را بپیماید، و از طرفى همه این‏سرمایه در طى‏كردن این راه به‏كار گرفته شود تا لغو و عبث در دستگاه آفرینشى ‏حكیمانه الهى راه نیابد.
    وجود اختلاف نظرهاى فلسفى و علمى درباره شیوه زندگى و طرز استفاده از قواى‏طبیعى و سرمایه‏هاى آفرینشى، گویاى نارسایى عقل و علم بشر براى تعیین خط مشى‏كامل براى زندگى بشر است.
    پس این كار را باید خداوند كه آفریدگار انسان است و از همه زوایا و اسراروجودى او آگاه است انجام دهد، و این‏كه بشر چه رفتارهاى ویژه‏اى را در زندگى فردى‏و اجتماعى خود باید انجام دهد تا به غایت مطلوب آفرینشى خود دست‏یابد، تنها ازطریق وحى الهى و دین آسمانى باید تبیین شود.
    بنابراین، براساس یك تحلیل عقلانى درباره وجود خدا و انسان سه مطلب اثبات‏ مى‏شود:
    الف) ضرورت دین، نیازمندى بشر به هدایت الهى.
    ب) نوع دین، نیازمندى بشر به هدایت تشریعى.
    ج) لزوم توجه دین به ابعاد مختلف وجود انسان وبه‏كارگیرى همه سرمایه‏هاى‏آفرینشى او.
    دو مطلب اول مربوط به انتظار بشر از خالق خویش است، و مطلب سوم ناظر به‏انتظار بشر از قانون الهى (دین) است.
    اما در مسایل جزئى و زمینه‏هاى خاص دانش عقلى و علمى بشر كافى نیست، و باید ازتعالیم دین و معرفت‏هاى وحیانى استمداد نمود، و حدود رسالت‏ها و قلمرودین را به‏دست آورد. كارى كه عقل و معرفت‏هاى بشرى در این زمینه مى‏توانند انجام دهند تفسیر و تبیین تعالیم دینى است، و این‏كارى است كه دانشمندان دین شناس در حوزه‏هاى كلام،فقه، تفسیر و حدیث عهده‏دار آن بوده و مى‏باشند.


    دین و گمشده بشر


    در پایان این بحث، نقل مطلبى را كه برخى از محققان در زمینه‏نقش دین در به دست دادن گمشده بشر بیان نموده‏اند، سودمند مى‏دانیم: بشر گمشده‏اى دارد كه نیازمند یافتن آن است. نام این حقیقت هرچه باشد بایدپاسخ‏گوى سوالات اصلى او باشد كه بدون پاسخ به آن‏ها، جز بن‏بست نهیلیستى منزلى‏دیگر پیش رو نخواهد داشت، همان بن‏بستى كه بسیارى از انسان‏هاى امروزى در داخل آن‏با كمال اضطراب در جا مى‏زنند. این سوالات عبارت است از: من كیستم؟ از كجا آمده‏ام؟
    به كجا آمده‏ام؟ در این‏جا با كیستم؟ به كجا مى‏روم؟ براى چه آمده‏ام؟
    پاسخ مثبت‏به این سوالات به‏قدرى حیاتى است كه بشر خصوصا بشر محصور در تمدن‏جدید به جهت‏بى‏اعتنایى به آن‏ها، توانایى پذیرش هیچ اصلى را ندارد. از این رو،او در امروزهایى زندگى مى‏كند كه نه دیروزى داشته است و نه فردایى، یعنى اگر بشردر امروز خویش رفاه و آسایش و لذت گرایى‏اش را اشباع كند، همه چیز و از جمله‏گذشته و آینده‏اش را دارا مى‏باشد، و به همین جهت مى‏توان گفت كه انسان معاصر«اكنون‏زده‏» است.
    سر رشته تمامى اصول و قوانینى كه تكلیف آدمى را در ارتباطات چهارگانه مشخص‏مى‏كند در همان گم‏شده دینى دین است، این ارتباطات عبارتند از:

    1 . ارتباط انسان با خویشتن
    2 . ارتباط انسان با خدا
    3 . ارتباط انسان باجهان هستى
    4 . ارتباط انسان با هم‏نوع‏خود
    این گمشده، یك حقیقت‏خیالى نیست، بلكه اصالت‏بخش همه حقایق است و بدون آن هیچ واقعیت ‏بد و خوب، و وجدان و ارزشى نمى‏تواند مطرح باشد.
    عاملى كه باعث مى‏شود آدمى نخست‏خود را بیابد و سپس گمشده‏اش را، توجه به این واقعیت است كه بشر جزئى معنادار از یك جهان معنادار است كه براى به ثمر رسیدن استعدادها و سرمایه عالى شخصیتش در این جهان باید امورى را در بعد عمل و نظر رعایت كند.
    كه این امور و اصول در چهره دین قوام خود را هم‏چون حكمت وجودى انسان از مبدا هستى آفرین دریافت مى‏كنند. با درك واقعیت مذكور است كه آدمى خود را و سپس ‏گمشده‏اش را مى‏یابد.
    اما این‏كه چرا این گم‏شده فقط از طریق دین یافت مى‏شود باید توجه داشت كه:
    اولا مدتى است‏بس طولانى كه در برخى از جوامع، عده‏اى از دین اعراض نموده‏اند و مى‏خواهند مفاهیمى مانند اخلاق جهانى، حقوق جهانى، فرهنگ جهانى و به‏طور كلى اصطلاح‏جالب «اومانیسم‏» را جانشین «دین‏» نمایند، و همان‏گونه كه دیده‏ایم این ‏اصطلاحات نه از نظر استدلال و نه در قلمرو عمل، نتوانست گمشده اصلى بشر را به‏ارمغان آورد.
    ثانیا: به فرض این‏كه بشر بتواند مفاهیم مزبور را از قلمرو دانشگاهى و آكادمیك ‏پایین آورد و آن‏ها را مورد عمل و استفاده قرار دهد، تنها ره‏آورد آن، تامین‏زندگى صحیح و منطقى در عرصه طبیعت و روابط اجتماعى است، ولى گم‏شده حقیقى كه‏باید با پاسخ به پرسش‏هاى ششگانه گذشته پیدا شود بدون دین پیدا نخواهد شد، و الا جوامع شرق و غرب دنیاى امروز، این همه ناله و شیون براى پوچى سر نمى‏دادند.
    آرى گردانندگان بزرگ جوامع براى زدودن اصالت آن گمشده از عقول و دل‏هاى بشر آمپول مخدرى كشف نموده‏اند تا با تزریق آن به عقل و روح آدمیان حداكثربهره‏بردارى را بكنند و آن مخدر چیزى نیست جز هستى داشتن و بودن به هر شكل‏ممكن(23) .

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •