بر فضیلت این چهار تن دلیلى مهمتر از گواهی‌هاى پیامبر درباره ایشان وجود ندارد،كه آنان را در بالاترین مراتب عظمت و فضیلت قرار مى‏دهد.زید بن ارقم از رسول خدا روایت كرده است كه به على،فاطمه،حسن و حسین فرمود:«با هر كسى كه با شما در صلح و سازش باشد در صلحم و با هر كه با شما در ستیز باشد در ستیزم‏».معقول نیست كه پیامبر با هر كه محارب با على،فاطمه،حسن و حسین است در جنگ باشد مگروقتى كه هر یك از آنان ملازم با حق و از آن جدایى ناپذیر باشند.پیامبر بزرگتر از آن است كه با دشمنان این چهار تن دشمنى كند در حالى كه آن دشمنان بر حق باشند.

حبشى بن جناده نقل كرده است كه او خود از رسول خدا شنید كه مى‏فرمود:«على از من است و من از او،و بجز على كسى حقى را از طرف من ادا نمى‏كند».
طبیعى است كه مقصود پیامبرصلی الله علیه و آله آن نبوده است كه على را-به خاطر خویشاوندى با خود-بر دیگران امتیاز بخشد.عباس عموى پیامبرصلی الله علیه و آله بوده است،دیگر هاشمیان و در میان آنان جعفر بن ابى طالب،همان خویشاوندى را با پیامبرصلی الله علیه و آله داشتند كه علىعلیه السلام داشت.اگر خویشاوندى سبب امتیاز بود،باید هر كدام از آنها شایسته اداى حق از جانب رسول خداصلی الله علیه و آله مى‏بودند،در صورتى كه او خود فرموده است:«جز على،كسى از جانب من حقى را ادا نمى‏كند. »و آن نیست جز آن كه علىعلیه السلام براى اداى حق از سوى پیامبرصلی الله علیه و آله و مشابهت‏با او،واجد استعدادهاى طبیعى بوده كه دیگر مسلمانان از آنها بى‏بهره بوده‏اند.در حدیث است كه سعد بن ابى وقاص هنگامى كه معاویه مقام علىعلیه السلام را نكوهش مى‏كرد-به او گفت:آیا این حرف را درباره مردى مى‏گویى كه از پیامبر خداصلی الله علیه و آله درباره او شنیدم،كه مى‏گفت:«هر كسى را كه من سرور اویم،پس على سرور اوست.»و شنیدم به او مى‏فرمود:«تو نسبت‏به من به منزله هارونى نسبت‏به موسى،جز این كه پس از من هیچ پیامبرى نخواهد آمد».
رسول خدا،منزلتى به علىعلیه السلام بخشیده كه به هیچ كس دیگر نداده است،در عبارت اول او را صاحب اختیار هر مرد و زن مسلمان قرار داده است چه آن كه قرآن به صراحت مى‏گوید: پیامبر از خود مؤمنان بر ایشان سزاوارتر است و این عبارت پیامبرصلی الله علیه و آله همان جایگاه را به علىعلیه السلام اعطا مى‏كند پس او صاحب اختیار تمام كسانى است كه رسول خدا صاحب اختیار آنهاست.
و در كلام دوم،علىعلیه السلام را به منزله هارون نسبت‏به موسى قرار داده است،و معناى‏آن چنین است كه وى در رتبه بعد از پیامبر خدا قرار دارد.بدیهى است كه هارون در رتبه پس از موسى بود و كسى میان قوم موسى در فضیلت همپایه هارون نبود.در نتیجه،بر طبق این سخن،علىعلیه السلام داراى همه مقامهاى هارون بوده است جز مقام نبوت كه پس از حضرت محمدصلی الله علیه و آله نبوتى در كار نیست.
بخارى روایت كرده است كه رسول خدا به علىعلیه السلام فرمود:«آیا نمى‏پسندى كه نسبت‏به من به منزله هارون نسبت‏به موسى باشى‏».و نیز بخارى روایت كرده است كه پیامبر خدا فرمود: «فاطمه بانوى زنان بهشت است‏».البته ورود به بهشت در گروى تقواست.و در صورتى كه فاطمه بانوى زنان بهشت‏باشد،پس پرهیزكارترین زنان هم خواهد بود.
ابو هریره روایت كرده است كه رسول خدا فرمود:«هر كس حسن و حسین را دوست‏بدارد مرا دوست داشته است و هر كه آنان را به خشم آورد،مرا به خشم آورده است‏».و حاكم در مستدرك نقل كرده است كه رسول خدا فرمود:«هان مثل خاندان من-در میان شما-همانند كشتى نوح است،هر كس سوار آن شد نجات یافت و هر كه از آن تخلف كرد،غرق شد» .
پیامبر خدا پیروى اهل بیتعلیهم السلام را وسیله نجات قرار داده است و مخالفت ایشان را علت غرق شدن;و معنى آن،چیزى جز این نیست كه گفتار و رفتار ایشان مطابق گفتار و رفتار اوست، پس اطاعت ایشان،اطاعت او،و مخالفت‏با ایشان،مخالفت‏با اوست.