نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: ميهن پرست ايراني - ميرزا تقي خان امير کبير

  1. #1

    Thumb ميهن پرست ايراني - ميرزا تقي خان امير کبير

    ميرزا تقي خان امير کبير



    میرزاتقی‌خان امیرکبیر صدراعظم ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود . ميرزا اهل فراهان بود و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهاني. فراهان همچون تفرش و آشتيان مجموعاً کانون واحد فرهنگ ديواني و "اهل قلم" بود؛ ناحيه اي مستوفي پرور. چه بسيار دبيران و مستوفيان و وزيران از آن ديار برخاستند که در آن ميان چند تني به بزرگي شناخته شده، در تاريخ اثر برجسته گذارده اند. از اين نظر ميرزا تقي خان نماينده فرهنگ سياسي همان سامان است. ر
    نام اصلي ميرزا تقي خان، "محمد تقي" است. زادگاهش "هزاوه" از محال فراهان . هنوز هم در آنجا محله اي بنام "محله ميرزا تقي خاني" معروف است، و خانه پدريش نزديک تپه "يال قاضي" شناخته مي باشد. اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پيمان ارزنةالروم، و قباله نکاح زنش عزت الدوله) "ميرزا محمد تقي خان" آمده است. رقم مهر و امضاي او نيز ترديدي در نام حقيقيش باقي نمي گذارد؛ بي گمان اسم "محمد" رفته رفته حذف گرديده و به ر"ميرزا تقي خان" شهرت يافته است.
    خانواده پدري و مادري ميرزا تقي خان از طبقه پيشه ور بودند. پدرش به تصريح قائم مقام "کربلائي محمد قربان" بود که در خطاب او را "کربلائي" مي گفت. سجع مهرش "پيرو دين محمد قربان" بود. کربلائي قربان نخست آشپز ميرزا عيسي (ميرزا بزرگ) قائم مقام اول بود. پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثاني داشت.

    کربلائي قربان بعدها ناظر و در واقع ريش سفيد خانه قائم مقام گرديد، و هميشه مورد لطف مخدوم خود بود. آنچه بنظر مي رسد کربلائي قربان خيلي هم بي چيز نبوده، بلکه آب و ملکي داشته و دست کم يک دانگه روستاي حرآباد مال او بوده است. و نيز آنقدرها استطاعت داشته که به سفر حج برود.
    سال تولد ميرزا تقي خان را تا اندازه اي که جستجو کرديم، هيچ مؤلف خودي و بيگانه اي ثبت نکرده است. در حل اين مجهول تاريخي، ما يک مأخذ اصلي و دو دليل در تأييد آن مأخذ بدست مي دهيم: زير تصوير اصيلي که به زمان صدارت امير کشيده اند مي خوانيم:
    "شبيه صورت... اتابک اعظم، شخص اول ايران، امير نظام در سن چهل و پنج سالگي". 22 ذيقعده 1264 تا 20 محرم 1268 صدارت کرد. اشعاري که در ستايش مقام تاريخي او در کنار همان تصوير نگاشته شده، و تصريح به اينکه کارهاي سترگ از پيش برده است، نشان ميدهد که تصوير مزبور را در اعتلاي قدرت و شهرت امير کشيده اند. و آن سال 1267 است. با اين حساب و به فرض صحت رقم چهل و پنج سالگي تولد او به سال 1222، يا حداکثر يکي دو سال پيشتر بوده است.

    اما دليل معتبر تاريخي اينکه: در کاغذ قائم مقام خواهيم خواند که ميرزا تقي همدرس دو پسر او محمد و علي بوده است. مي دانيم که ميرزا محمد پسر اول قائم قام در 1301 در هفتاد سالگي درگذشت، و پسر ديگرش ميرزا علي در شصت و هفت سالگي درگذشت به سال 1300. يعني هر کدام از آن دو پسر قائم مقام، سي و يکي دو سال پس از امير زنده بوده اند. اختلاف سال تولد ميرزا تقي با دو همدرس خود هر چه باشد، به هر حسابي، امير در آخرين سال صدارتش 1268 بيش از پنجاه سال نداشته است.

    عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است:
    کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد). محمد تقی پسر کربلایی قربان،
    امير از

  2. #2

    پیش فرض

    امير دو زن گرفته است. زن اولش، دختر عمويش بود يعني دختر حاج شهباز خان. نام او را "جان جان خانوم" ذکر کرده اند. از او سه فرزند داشت: ميرزا احمد خان مشهور به "اميرزاده" و دو دختر که بعدها يکي زن عزيز خان آجودان باشي سردار کل، دوست قديم امير، گرديد. و ديگري به عقد ميرزا رفيع خان مؤتمن درآمد. زن امير در 1285 با دختر بزرگش سلطان خانم به زيارت مکه رفت، و ظاهرا يکي دو سال بعد، در آذربايجان درگذشت.
    زن دوم امير، "ملکزاده خانم" ملقب به عزت الدوله يگانه خواهر تني ناصرالدين شاه بود. به گفته دکتر پلاک ميرزا تقي خان در زمان صدارت از زن اول خود جدا شد. عقد ازدواج با عزت الدوله روز جمعه 22 ربيع الاول 1265 انجام گرفت. ترتيب جشن عقد و عروسي را ميرزا نبي خان اميرتومان (پدر ميرزا حسين خان سپهسالار) بعهده داشت. عزت الدوله شانزده ساله بود. چنانکه قباله عقد زناشوئي مي نمايد، مهر عزت الدوله هشت هزار تومان نقد اشرفي ناصرالدين شاهي هجده نخودي، و يک جلد قرآن بود. راجع به ازدواج با عزت الدوله ضمن نامه امير به شاه خواهيم خواند که گفته بود:
    "از اول بر خود قبله عالم... معلوم است که نميخواستم در اين شهر صاحب خانه و عيال شوم. بعد، به حکم همايون و براي پيشرفت خدمت شما، اين عمل را اقدام کردم...." فداکاريهاي اين شاهزاده خانم در دوره تبعيد و آخرين روزهاي زندگي شوهرش، در خور ستايش است.

    محيط خصوصي تربيت ميرزا تقي خان را دستگاه ميرزا بزرگ قائم مقام و پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، آن دو وزير بزرگ عباس ميرزا، مي ساخت. ميرزا بزرگ در سال 1237 درگذشت. با حسابي که راجع به سن ميرزا تقي خان بدست داديم، ظاهراً در آن زمان هجده ساله بود. پس محضر ميرزا بزرگ را خوب درک کرده بود، و شايد هم پاره اي کارهاي دبيري او را مي کرد. امين الدوله هم به خدمت امير در "دايره ميرزا بزرگ قائم مقام" تصريح دارد.

  3. #3

    پیش فرض

    ويژگي و مرام اميرکبير :

    در استحکام اخلاقي او ترديد نيست، و مظاهر عيني آن گوناگون است. يک جنبه اش اينکه در عزمش پايدار بود. نويسنده صدرالتواريخ که زير نظر اعتمادالسلطنه اين کتاب را پرداخته مي گويد:
    "اين وزير هم در وزارت مثل نادر شاه بود.... هم مانند نادر عزم ثابت و اصالت رأي داشته است".
    در موردي که نماينده انگليس خواست رأي امير را عوض کند، خود اعتراف دارد که

    "... سعي من و کوشش نماينده روسيه، و تلاش مشترک ما همه باطل است. کسي نميتواند ميرزا تقي خان را از تصميمش باز دارد".

    برهان استقلال فکر او همين بس که در کنفرانس ارزتةالروم بارها دستور حاجي ميرزا آقاسي را که مصلحت دولت نمي دانست، زير پا نهاد. شگفت اينکه حتي امر محمد شاه را نيز ناديده مي گرفت و آنچه را که خير مملکت تشخيص مي داد، همان را مي کرد.

    بي اثر بودن پافشاريهاي روس و انگليس و عثماني در رأي او، جاي خود دارد. اما يک دندگي بي خردانه نمي کرد. حد شناسي از خصوصيات سياسي اوست و چون مي ديد سياستي پيشرفت ندارد، روش خود را تغيير مي داد .

    درستي و راست کرداري از مظاهر ديگر استحکام اخلاقي اوست؛ از اين نظر فساد ناپذير بود. قضاوت وزير مختار انگليس اين است:

    "پول دوستي که خوي ملي ايرانيان است در وجود امير بي اثر است".

    به قول رضاقلي خان هدايت که او را نيک مي شناخت:

    "به رشوه و عشوهً کسي فريفته نمي شد".

    دکتر پلاک اتريشي مي نويسد:

    "پولهايي که مي خواستند به او بدهند و نمي گرفت؛ خرج کشتنش شد".

    جنبه ديگر خوي استوار امير اينکه به گفته و نوشته خويش اعتبار مي نهاد.

    واتسون مي نويسد:

    "امير نظام به آساني به کسي قول نمي دهد. اما هر آينه انجام کاري را وعده مي کرد، بايد به سخنش اعتماد نمود و انجام آن کار را متحقق شمرد".

    امير خود به اين خصلت خود مي باليد. به قول نويسنده صدرالتواريخ :

    "از براي حکم خود ناسخ قرار نمي داد. هر چه مي گفت بجا مي آورد، بهيچ وجه حکم او ناسخ نداشت".

    دلير و جسور بود. پسر کربلائي قربان زماني که به مکتب مي رفت، از مخدوش تقاضاي قلمتراشي کرد. چون خواهش او برآورده نشد، چنان نامه اي به قائم مقام فرستاد که او خود مي گويد:

    "ببين چه تنبيهي از من کرده است. عجبتر اينکه بقال نشده ترازو وزني آموخته".

    اگر داستانهائي که از دوران جواني و خدمت ديواني او آورده اند، افسانه سازي صرف هم باشند، باز روشنگر همان فطرت او هستند.

    رفتاري متين و سنگين داشت. به شخصيت خويش مغرور بود و نسبت به کارداني و صفات برجسته اش آگاه. اما تعجب اينکه نامجو و شهرت خواه نبود. دليل ما اين است:

    هر چه که به حکام ولايات و نمايندگان سياسي بيگانه در اصلاح امور مملکت نگاشته، همه را به نام شاه و امر او قلمداد کرده است.

    مهمتر اينکه در سرتاسر روزنامه وقايع اتفاقيه زمان صدارتش، از تجليل ميرزا تقي خان خبري نيست. فقط چهار جا اسمش آمده و آن هم به حکم ضرورت.

    او را به مناعت طبع مي شناختند که از مظاهر غرور نفساني اش بود، و به خواري تن در نمي داد.

    نماينده انگليس ضمن اينکه به حيثيت خواهي و حساسيت ميرزا تقي خان در روابط با بيگانگان اشاره مي کند، مي گويد:

    "هيچ گاه حاضر نيست رفتار متکبرانه کسي را تحمل کند".

    حتي وقتي که مورد بي مهري شاه واقع گشت و زمان عزلش فرا رسيد، حيثيت پرستي خود را از دست نداد. به شاه نوشت:

    "اگر حقيقة مقصودي دارند، چرا آشکار فرمايش نميفرمايند... بديهي است اين غلام طالب اين خدمات نبوده و نيست و براي خود سواي زحمت و تمام شدن عمر حاصلي نمي داند. تا هر طور دلخواه شماست؛ به خدا با کمال رضا طالب آنست".

  4. #4

    پیش فرض

    اقدامات اميرکبير

    نخست به امنیت داخلی پرداخت. سالار را که در خراسان گردنکشی می‌‌کرد و از جانب روس‌ها و انگلیسی‌ها حمایت می‌‌شد سرکوب کرد. در نامه‌هایی که به نمایندگان سیاسی و نظامی روس می‌‌نوشت و در جواب‌هایی که می‌‌داد، دلیری و ثبات رای و میهن پرستی موج می‌‌زند. پس از برانداختن سالار از خراسان، فارس و بلوچستان را آرام ساخت و در همه مناطق عشیره نشین و هر جا که ممکن بود آشوبی برخیزد قراول خانه ایجاد نمود و در سراسر مملکت امنیت برقرار گشت.
    در دوره صدارت امیرکبیر ترکمانان که همواره از مدتها پیش به نقاط دور و نزدیک مناطق اطراف خود حمله می‌‌کردند به هیچ اقدام خلافی دست نزدند.

    امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر نمود:

    ایجاد امنیت و استقرار دولت.
    تنظیم قشون ایران به سبک اروپایی.
    ایجاد کارخانه‌های اسلحه سازی.
    اصلاح امور قضایی.
    جرح و تعدیل محاضر شرع.
    تأسیس چاپارخانه.
    تأسیس دارالفنون.
    نشر علوم جدید.
    فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات وتدریس در ایران.
    استخدام استادان خارجی و تصمیم به جایگزینی آنها با ایرانیان.
    ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی.
    ایجاد روزنامه و انتشار کتب.
    ترویج ساده نویسی و لغو القاب.
    بنای بیمارستان و رواج تلقیح عمومی آبله.
    مرمت ابنیه تاریخی.
    مبارزه با فساد و ارتشاء(که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود).
    تقویت بنیه اقتصادی کشور.
    ترویج صنایع جدید.
    فرستادن صنعتگر به روسیه و مقابله صنعتی با روسیه توسط دست توانای استاد کاران اصفهانی.
    استخراج معادن.
    بسط فلاحت و آبیاری.
    توسعه تجارت داخلی و خارجی.
    کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور.
    تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی.
    اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه.



    اقدامات مذکور در واقع شامل همه شئون کشوری می‌‌شد. با لغو یا کسر مقرری‌ها و مستمری ها، عده‌ای با وی دشمن شدند اما چون همین مستمری‌ها که قبلاٌ دیر به دست صاحبان آن می‌‌رسید در روزگار امیر مرتباً بدانها داده می‌شد، تا حدی آنها را راضی کرد. وضع بودجه مملکتی سر و صورتی یافت تا جایی که امیرکبیر حقوق ناصرالدین شاه را نیز محدود کرد.

    جلو بذل و بخشش‌های او را گرفت و اگر حواله‌ای از شاه می‌‌رسید جواب می‌‌نوشت که اگر این پول پرداخت شود از بودجه بسیار کم می‌شود. در برقراری مستمری برای اشخاص دولتهای خارجی اعمال نفوذ می‌‌کردند تا به موقع بتوانند از وجود آنها در بروز شورش و آشوب و اخلال استفاده کنند.
    در این نامه که ملاحظه می‌شود:

    گاهی به خاک پای همایونی معلوم می‌شود فدوی در وجوه مخارج التفاتی قبله عالم مضایقه و خودداری می‌کند این قدر بر رای همایون آشکار باشد که به خدا من جمیع عالم را برای راحتی وجود مبارک همایونی می‌‌خواهم اگر گاهی جسارتی شود از این راه است. می‌‌خواهد که خدمت شما از جهت پول مخارج لازمه معطل نماند… خود فدوی دیناری به احدی نخواهد داد. آن وجه را که باید به مردم بدهید به مخارج لازمه قشون پادشاهی می‌‌دهد. قبله عالم انشاء الله عیدی مرحمت می‌‌فرمائید … زیاده جسارت نمی‌ورزد.

    امیرکبیر علاوه بر وصول مالیات معوقه و افزودن به درآمد دولت بر توسعه کشاورزی و تجارت نیز افزود، از اسراف و تبذیرها جلوگیری می‌‌کرد. در گماشتن افراد صالح و صدیق بر سر کارها و طرد اشخاص نالایق اهتمام بسیار می‌‌نمود. با متحداشکل کردن سپاه ایران – کارخانه اسلحه سازی در ایران تأسیس کرد که روزانه 1000 تفنگ می‌‌ساخت. در بسط فرهنگ و استخدام استادان خارجی دقت بسیار می‌‌کرد و برای استخدام استادان شرایط خاصی وضع نمود. در چاپ و انتشار کتب و تأسیس روزنامه وقایع اتفاقیه کوشش بسیار نمود. می گویند او شدیدا عاشق نادر شاه افشار بود.

  5. #5

    پیش فرض

    مأموريت روسيه و ايروان

    ميرزا تقي خان از زماني که منشي دستگاه قائم مقام بود تا وقتي که به صدارت رسيد، به سه مأموريت سياسي رفت. به روسيه، ايروان و به عثماني. اين سفرها از نظر ماهيت و مقام و مسئوليت او بکلي متفاوت بودند. در سفر روسيه که همراه خسرو ميرزا رفت (45-1244) جوان بيست و دو ساله و در زمره دبيران بود. نه سال بعد که با ناصرالدين ميرزاي وليعهد، براي ملاقات تزار روس روانه ايروان شد (1253) وزارت نظام آذربايجان را برعهده داشت. پس از شش سال که به سفارت فوق العاده ارزنةالروم برگزيده شد، با مقام وزارت، به نمايندگي مختار دولت در آن کنفرانس (63-1259) شرکت جست.


    دانش و فرهنگ جديد
    دارالفنون

    انديشه امير در بناي دارالفنون از يک سرچشمه الهام نگرفته بود، بلکه حاصل مجموع آموخته هاي او بود. آکادمي و مدرسه هاي مختلف روسيه را ديده بود؛ در کتاب جهان نماي جديد که به ابتکار و زير نظر خودش ترجمه و تدوين شد، شرح دارالعلمهاي همه کشورهاي غربي را در رشته هاي گوناگون علم و هنر با آمار شاگردان آنها خوانده بود؛ و از بنيادهاي فرهنگي دنياي جديد خبر داشت.
    وجهه نظر امير را در ايجاد دارالفنون بايد بدرستي بشناسيم. ذهن امير در اينجا در درجه اول معطوف به دانش و فن جديد بود، و بعد به علوم نظامي توجه داشت. اين معني از مطالعه تطبيقي برنامه درسهاي دارالفنون، و نامه هاي امير راجع به رشته تدريس استاداني که استخدام شدند، روشن مي گردد. رشته هاي اصلي تعليمات دارالفنون بنحوي که او در نظر گرفته بود عبارت بودند از:

    پياده نظام و فرماندهي،
    توپخانه،
    سواره نظام،
    مهندسي،
    رياضيات،
    نقشه کشي،
    معدن شناسي،
    فيزيک و کيمياي فرنگي و داروسازي،
    طب و تشريح و جراحي،
    تاريخ و جغرافيا،
    زبان هاي خارجي.

    مدرسه هفت شعبه داشت، و پاره اي مواد مزبور مشترک بود. در ضمن بايد دانسته شود که براي فنون نظامي دستگاه تعليماتي جداگانه اي در خود تشکيلات لشکري تعبيه نهاد، و شعبه علوم جنگي دارالفنون مکمل آن بشمار مي رفت.

    سنگ بناي دارالفنون در اوائل 1266 در زمين واقع در شمال شرقي ارک سلطنتي که پيش از آن سربازخانه بود نهاده شد. نقشه آن را ميرزا رضاي مهندس که از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل به انگلستان رفته بود کشيد؛ و محمدتقي خان معمارباشي دولت آن را ساخت. و شاهزاده بهرام ميرزا به کار بنائي آن رسيدگي مي کرد.

    ساختمان قسمت شرقي دارالفنون تا اواخر 1267 به انجام رسيد و مورد استفاده قرار گرفت.

    بـقـيـه آن تا اوايــل سـال 1269 پايان يافت. چهار طرف مدرسه را پنجاه اطاق "منقش مذهب" هر کدام به طول و عرض چهار ذرع ساخته جلو آنها را ايوانهاي وسيع بنا نمودند. در گوشه شمال شرقي تالار تئاتر احداث شد. در پشت دارالفنون کارخانه شمع کافوري و آزمايشگاه فيزيک و شيمي و دواسازي برپا نمودند. چاپخانه اي هم ضميمه آن گرديد، به علاوه کتابخانه و سفره خانه اي ساختند. در ورودي دارالفنون به طرف خيابان ارک "باب همايون" باز مي شد؛ در کنوني آن در خيابان ناصريه به سال 1292 ساخته شد.

  6. #6

    پیش فرض

    روزنامه وقايع اتفاقيه

    بناي روزنامه وقايع اتفاقيه به سال 1267 از ارزنده ترين تأسيسات اجتماعي امير است. ر
    بنيانگزار روزنامه در ايران ميرزا صالح شيرازي است. از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل علوم جديد به انگلستان رفت. ضمناً به ذوق خود فن چاپ را آموخت، و از جمله کساني است که در ايران مطبعه سنگي را تأسيس نمود. به علاوه او را پيشرو انديشه هاي سياسي جديد مغرب زمين در ايران مي شناسيم. ميرزا صالح نخستين روزنامه ايران را در زمان محمد شاه به سال 1252 در تهران بر پا کرد. روزنامه اي بود که ماهي يکبار با چاپ سنگي منتشر مي شد، و بيش از چند سالي دوام نکرد.

    ذهن امير درباره روزنامه و ارزش سياسي و مدني آن خوب روشن بود، و از روزنامه هاي فرنگستان آگاهي داشت. حتي خوانده بود که:

    در شهر فرانکفورت آلمان (امير اساساً به دولتهاي آلماني توجه خاص داشت) باسمه کردن کاغذ اخبار که از تاريخ 1651 مسيحي.. بنا شده، الي حال مطلقاً بسته نشده، و هميشه در کار باسمه اخبار است.

    توجه ميرزا تقي خان معطوف به دو معني بود: يکي اطلاع يافتن دولت از اوضاع جهان، و ديگر پرورش عقلاني مردم و آشنا کردن آنها به دانش جديد و احوال ديگر کشورها.

    شماره اول روزنامه وقايع اتفاقيه روز جمعه پنجم ربيع الثاني 1267 (هفتم فوريه 1851) انتشار يافت. در صفحه اول علامت شير و خورشيد ايران و عبارت "يا اسدالله الغالب" نگاشته شده بود. اين شماره به عنوان "روزنامچه اخبار دارالخلافه تهران" منتشر گرديد. از شمارهً دوم به نام "وقايع اتفاقيه" خوانده شد. و تا ده سال بعد (1277 ه.ق.) به همين اسم نشر مي شد. در اين سال هنگام تصدي ميرزا ابوالحسن خان غفاري کاشاني صنيع الملک، نام آن تغيير کرد و از شماره 474 به روزنامه "دولت عليه ايران" مبدل شد؛ و ضمناً به شکل روزنامه مصور درآمد. اين نخستين روزنامه مصوري است که در ايران انتشار يافت. ديري نگذشت که دوباره اسم آن تغيير کرد و به روزنامه "دولتي" بدل شد. پس از آن به نام "روزنامه ايران" منتشر گرديد و تا انقلاب مشروط همين اسم را حفظ کرد .

    وقايع اتفاقيه روزنامه هفتگي بود، با چاپ سنگي بطبع مي رسيد. شيوه نگارش آن ساده و روشن و بکلي خالي از تقليد و تکلف بود. تا شماره هفدهم آن روزهاي جمعه پيش از ظهر انتشار مي يافت، از شماره هجدهم به بعد انتشارش به روزهاي پنجشنبه موکول گرديد. تا شماره 656 انتشار هفتگي آن مرتب بود، از آن پس گرفتار بي نظمي شد. بهاي تک شماره آن در سرتاسر ايران ده شاهي، و اشتراک ساليانه اش 24 ريال بود. چون به گوش دولت رسيد که کارکنان ولايات سواي بهاي روزنامه چيزي از مردم به نام"خدمتانه" گرفته اند؛ اعلام شد که قيمت آن "در کل شهرهاي ممالک محروسه بدون اخراجات ديگر" همان ده شاهي است، و مطالبه کردن چيزي بيش از آن "بسيار خلاف رأي امناي دولت" است.

    مدير روزنامه، حاجي ميرزا جبار ناظم المهام کنسول سابق ايران در بغداد بود. "مباشر" روزنامه "ادوارد برجيس"ر انگليسي، و نويسنده آن "عبدالله ترجمه نويس" بود. روزنامه در مطبعه حاجي عبدالمحمد استاد مطبعه چي چاپ مي گرديد. حيف که ميرزا صالح دوست ديرين امير درگذشته بود، وگرنه هيچ کس شايسته تر از او براي کار روزنامه نبود.

  7. #7

    پیش فرض

    کاهش قدرت روحاني

    سياست مذهبي امير دو جهت ثابت و مشخص داشت: کاستن نفوذ روحاني و منع دخالت در سياست؛ آزادي و مداراي ديني.
    قبلا بگوئيم که امير نه دشمن دين بود و نه بدخواه روحانيت؛ اين معني را در تحليل شخصيت فردي او باز نموديم که خود ديندار بود و مقيد به اصول و آداب مذهبي. اما از تعصب آزاد بود و به گفته اعتضادالسلطنه زهد خشک را استهزاء مي کرد.

    برخورد دولت امير با دستگاه روحاني زاده دو عامل اصلي بود:

    يکي دخل و تصرف عالمان دين در کار سياست،
    دوم سنت پرستي و ظلمت هيأت روحاني.

    در واقع سياست عمومي امير در کاستن قدرت روحاني متوجه امام جمعه ها و شيخ الاسلامها مي گرديد که در افکار قاطبه مردم نفوذ داشتند، مروج کهنه پرستي و ناداني بودند، سراي آنان مصون و جاي تحصن بود. از اين راه اعمال قدرت مي نمودند و در سياست مداخله مي کردند. امير چنين حق و مسئوليتي را براي روحانيون نمي شناخت. به علاوه نفوذ و رويه ايشان را مانع پيشرفت نقشه اصلاح و ترقي مي دانست.

    هنوز بيش از نه ماه از صدارت امير نگذشته بود که کنسول از تبريز به ديدن او آمد، و در گزارش خود نوشت:
    "امير نظام مصمم است که جلو نفوذ روحانيان را بگيرد، گر چه مي داند کاري است بس دشوار و پر خطر. "
    ولي امير متذکر شد که دولت عثماني وقتي در راه تجديد نيروي خود توفيق يافت که نفوذ علما را دهم شکست. و گفت او هم همين کار را خواهد کرد، و يا سرش را بر باد خواهد داد .

    همچنين وقتي که اختلاف امير با امام جمعه تهران بالا گرفت - و شيل پاي بميان نهاد، امير گفت:

    "يا بايد در برابر ادعاها و دخالتهاي امام جمعه ايستادگي کنم، يا دست از سياست و زمامداري بکشم. متأسفانه اين خاص علماي پايتخت نيست، در سرتاسر ايران، ملايان کم يا بيش در پي قدرت هستند و ميخواهند در امور سياسي و دنياوي دخل و تصرف نمايند".
    با اين وجهه نظر، تصادم قدرت دولت و دستگاه روحاني امري محتوم بود. تحريک امام جمعه تهران به برانگيختن مردم شهر عليه امير، داستان معجزه کردن امامزاده تبريز و مداخله شيخ الاسلام و امام جمعه آذربايجان، و ايستادگي آنان در برابر دولت - آن کشمکش پنهاني را آشکار ساخت.

    آغاز اختلاف امير را با ميرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، شيل بيان مي کند:

    "وزير مختار روسيه بتازگي انفيه دان الماس نشاني که روي آن صورت امپراطور روس نقش شده بود، به امام جمعه هديه کرد. هديه امپراطور موجب حرف و گفتگو شد، و ميان علما و افراد صاحب نفوذ ايجاد همچشمي زياد نمود. امام جمعه از مرحمت تزار بخود مي باليد، و بعمد نمي خواهد موضوع آن تحفه را به اطلاع شاه و امير نظام برساند. ميانه او و امير هم چندان گرم نيست. پس از چند روزي امير به وي پيغام فرستاد که رفتار او در پذيرفتن آن هديه، و اطلاع ندادن به دولت بسيار ناپسند و ناشايست مي باشد. امام جمعه از حسد روحانيون آگاه گشته بود، بهراسيد و روز بعد انفيه دان و نامه وزير مختار روس را به نظر امير رسانيد".
    بايد دانست که دستگاه امام جمعه تهران همواره مورد توجه سفارتخانه هاي روس و انگليس بود، و هر دو سعي داشتند دست کم با آن روابط نيکو و نزديکي داشته باشند. و اسناد ما حکايت مي کند که آن دستگاه هيچگاه از آلودگي سياسي پاک نبود. ميرزا محمد مهدي امام جمعه عموي ميرزا ا بوالقاسم، همان کسي است که دستگيري قائم مقام را به وزير مختار انگليس "تهنيت" گفت.

    همچنين بنا بر نوشته وزير مختار، يکي از معتمدان خود را به سفارت فرستاد تا "مراتب شادماني و خرسندي امام جمعه و همه طبقات مردم را از آن بابت ابراز دارد. و نيز بگويد که جملگي معتقدند بر اثر کوششهاي من (وزير مختار) بود که خوشبختانه توانستند از دست قائم مقام، يعني آن افت بدتر از طاعون رهائي يابند".

  8. #8

    پیش فرض

    روزى که امیرکبیر به شدت گریست

    سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود.
    هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند.
    روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت:
    ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم.
    پيرمرد با اندوه فراوان گفت:
    حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود.
    امير فرياد کشيد:
    واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي.
    پيرمرد با التماس گفت:
    باور کنيد که هيچ ندارم.
    اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت:
    حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
    چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد.
    سپس، به امير نزديک شد و گفت:
    گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست.
    امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت:
    خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم.
    ميرزا آقاخان آهسته گفت:
    ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند.
    امير با صداى رسا گفت:
    و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.

    ادامه دارد

    باسپاس از پايگاه آريارمن و فرهنگسرا

  9. #9

    پیش فرض

    سقوط و تباهي

    فرمان شاه بر عزل امير صادر شد.

    نخست از صدارت و پيشکاري شاه برکنار گشت، ولي مقام امارت نظام همچنان در دست او ماند. پيام شاه در چهارشنبه هجدهم محرم 1268 (سيزدهم نوامبر 1851) شب هنگام به ميرزا تقي خان ابلاغ گرديد، و دستخط عزل فردا صبح (پنجشنبه نوزدهم محرم) به امير رسيد. عين دستخط به ما نرسيده؛ اما آنچه ميرزا احمد وقايع نگار آورده، درست و نزديک به اصل است؛ و مضمون آن در اسناد رسمي نيز منعکس مي باشد:

    « چون صدارت عظمي و وزارت کبري زحمت زياد دارد، و تحمل اين مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کرديم. بايد به کمال اطمينان مشغول امارت نظام باشيد. و يک قبضه شمشير و يک قطعه نشان که علامت رياست کل عساکر است، فرستاديم و به آن کار اقدام نمائيد؛ تا امر محاسبه و ساير امور را به ديگران از چاکران که قابل باشند واگذاريم».

    گزارش برکنار شدن امير را از وزير مختار انگليس بشنويم:

    « در نامه هاي سابق اطلاع داده بودم که اوضاع عمومي حکايت از اين مي کند که نفوذ امير نظام کاهش گرفته است. ولي بعيد بود که دولتش به اين زوديها ساقط گردد. ديشب به فرمان شاه گارد سلطنتي که از چهارصد نفر تشکيل مي شود، احضار گرديدند و امناي دربار نيز به کاخ پادشاه آمدند. به دنبال آن به امير نظام پيغام رفت که: از مسئوليت وزارت معاف است، ولي همچنان امارت نظام را به عهده خواهد داشت. در نظر مردم حادثه اي نامنتظر بود، همچنين براي خود امير نابهنگام؛ چه تا ديروز مقامش استوار بود. برانداختن دولت امير نظام بيشتر نتيجه توطئه و نيرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهدعليا مادر شاه قرار دارد، گر چه امير داماد اوست. برخي کيفيات خارجي نيز در آن مؤثر افتاد. صدراعظم تازه هنوز گمارده نشده، اما چنانکه چند ماه پيش اطلاع داده بودم، و حالا محرمانه آگاه گرديدم، ميرزا آقاخان اعتمادالدوله به جاي امير نظام خواهد نشست.... نامزد ديگر صدارت مستوفي الممالک است؛ رفتارش محترمانه است و در فن ماليه مهارت دارد. اما از جهات ديگر شخصي نيست که بتواند مقام صدارت را به عهده بگيرد».

    گزارش شيل در حد خود درست است. ضمناً عزل امير غير منتظره نبود. در نامه هاي امير به شاه ديديم که زمينه عزلش فراهم گشته و او خود در انتظارش بود. نکته ديگر اينکه در آن گزارش و ديگر گزارشهايي که وزير مختار به لندن فرستاده، پاره اي حقايق را اصلا متذکر نگرديده است. در اين مورد خانوم وزير مختار مي نويسد: همان وقتي که شاه دستور احضار چهارصد تن گارد شاهي را داده بود، يکي از دوستان شوهرش شبانه نامه اي فرستاد و آن خبر سهمناک را رساند. يک ساعت بعد کاغذ دومش رسيد که همه آن تدابير احتياطي عليه امير نظام بوده است. اما تدابيري که هيچ ضرورت نداشت. به علاوه شيل توضيح نمي دهد که "برخي کيفيات خارجي که در عزل امير مؤثر افتاد"، چه بوده است.
    علاوه بر مهدعليا و ميرزا آقا خان نوري که ارکان توطئه عزل امير را مي ساختند - در صدرالتواريخ نام ميرزا يوسف مستوفي الممالک نيز برده شده است. و مأخذ نوشته صدرالتواريخ گفته ميرزا جبار پيشخدمت مخصوص است؛ اين اندازه مي دانم که مستوفي الممالک چندان ميانه خوبي با ميرزا تقي خان نداشت، گر چه امير نسبت به او مهربان بود. اما شرکت او در قضيه عزل امير بر ما روشن نيست.
    شاه به ياد وزيرش مي گريست. چون از ديدارش شرمنده مي گشت، از او پرهيز مي جست. به او مي گويد: «قلب من آرزوي شما را مي کند»، تا هستم و هستي دوستت دارم، اگر کسي بد شما را بگويد «پدرسوخته ام اگر او را جلو توپ نگذارم»؛ بيا «من و شما يکي باشيم و با هم کار کنيم»! شمشير خود و حمايل گردنش را باز کرد به او فرستاد: «براي خدا آنها را قبول کنيد و فردا بيائيد مرا ببينيد». اين بيان به عواطف شاه و وزير نمي ماند، اما سخناني است که شاه نوشته. معلوم است در درونش خلجاني بود زاده جنگ شور و عاطفه و ادراک با سياست و تلقينات ذهني درباريان. اينکه مي نويسد: « اي کاش هرگز پادشاه نبودم... که چنين کاري بکنم »، نشانه اي است از ناتواني نفساني شاه که نمي توانست اراده خود را بر اطرافيانش تحميل گرداند.
    ميرزا آقاخان نوري اعتمادالدوله به صدارت گمارده شد.

    اين انتصاب در 22 محرم 1268 (17 نوامبر 1851) چهار روز پس از عزل ميرزاتقي خان انجام گرفت. تا اينجا دانستيم که امير هنوز در دل شاه جاي داشت، و او نسبت به وزير سابق خود مهربان بود. حتي احتمال مي رفت که امير از نو به مقام صدارت باز گردد. با تعيين صدراعظم جديد کار امير به مرحله تازه اي افتاد، يک قدم به سقوط نزديکتر شد؛ اما چنانکه خواهيم ديد احتمال بازگشت امير به زمامداري منتفي نبود.
    سابقه ميرزا آقاخان را از گزارش سفير انگليس مي آوريم: « ميرزا آقاخان همان کسي است که در زمان محمد شاه بر اثر حرفهاي ناشايسته اي که از او شنيده شد و اختلاس و دستبردي که به مال ديوان زده بود، به چوبش بستند و به کاشان تبعيدش کردند. پيش از جلوس ناصرالدين شاه از کاشان فرار کرد، و آمد در نزديکي تهران بست نشست. سرهنگ فرانت به مهد عليا که که در آن زمان همه کاره بود، سفارش نمود که از وجود او در امور کشور استفاده نمايد و اجازه دهد به سراي مهد عليا وارد گردد. مادر شاه در پاسخ کتبي خود گفت که: حرمت ميرزا آقاخان را نگاه خواهد داشت. پس از آن از تحصن بيرون آمد و يکسره به اين سفارتخانه آمد؛ از اينجا به همراه يکي از کارکنان سفارت به خانه مهد عليا رفت. فرانت نامه اي به ناصرالدين شاه نگاشت و شفاعت او را نمود. شاه نيز براي خاطر کاردار سفارت ما او را عفو کرد. مهدعليا نيز اطمينان کتبي سپرد که ميرزا آقا خان از هر جهت ايمن خواهد زيست. از اين تاريخ به بعد ميرزا آقا خان تحت حمايت سفارت انگليس مي باشد، و اين حقيقت را همه شهر مي دانند».
    شيل درباره ميرزا آقاخان به پالمرستون مي نويسد:
    « دامنش ملوث به پول پرستي است و مطلقاً در قيد آن نيست که از چه راهي بدست آورد ».
    باري با پشتيباني آشکار وزير مختار انگليس و مادر شاه، ميرزا آقاخان به صدارت رسيد. نفوذ خارجي و اندرون شاه رأي خود را بر مقام سلطنت تحميل کرد؛ موضوع بازگشت امير به وزارت فعلا منتفي گشت. انتخاب اعتمادالدوله به صدارت، در 24 محرم 1268 از طرف ميرزا محمدعلي خان وزير امور خارجه به نمايندگان روس، انگليس، و عثماني به يک مضمون اعلام شد.
    سرنوشت امير بازيچه سياست انگليس و روس است و ملعبه دسيسه دربار. معلوم است که زدوبندي ميان شيل و ميرزا آقاخان در کار بوده است. در وهله اول عزل امير، جهت اصلي فعاليت شيل و مذاکره او با ميرزا آقاخان و پيامي که مهدعليا به شيل فرستاد - تنها اين بود که وسائل برکنار ساختن امير را از امارت نظام فراهم کنند و او را از تهران خارج گردانند. عمل دالگوروکي (وزير مختار روس) گره مشکل آنان را گشود، و از هر حيله اي حتي مکر زنانه مهدعليا مؤثرتر افتاد. پس همينکه خشم شاه برافروخته شد، و کار امير خراب گشت و امير از همه مناصب خلع گرديد - شيل که تا ديروز آن همه مداخله سماجت آميز داشت، يکباره پاي خود را از ميدان بيرون کشيد. بعلاوه گفتگوي خود را با ميرزا آقاخان براي انتصاب ميرزاتقي خان به حکومت کاشان که بهانه اي براي بيرون کرد امير از پايتخت بود، از وزير مختار روس پنهان داشت. در دغلي و دوروئي و سوءنيت شيل ترديد نيست، همانطور که در بي تدبيري دالگوروکي شبهه نمي باشد.
    توطئه کشتن ميرزا تقي خان اوج گرفت.
    شاه را دشمنان امير محاصره کردند. عوامل اصلي توطئه بنا بر اسنادي که به دست خواهيم داد عبارت بودند از: مهدعليا، ميرزا آقاخان نوري، پسر دائيهاي شاه از جمله شيرخان عين الملک ايلخان طايفه قاجار، و سردار محمدحسن خان ايرواني داماد محمد شاه. اين کسان همدست بودند و با هم در کنکاش.
    فرمان شاه بر اعدام امير صادر گشت:
    « چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوي خاص دولت ابد مدت، حاج علي خان پيشخدمت خاصه، فراشباشي دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فين کاشان رفته، ميرزا تقي خان فراهاني را راحت نمايد. و در انجام اين مأموريت بين الاقران مفتخر و به مراحم خسرواني مستظهر بوده باشد».
    بنابر آنچه از قول ناصرالدين شاه آورده اند، ميرزا آقاخان نوري بود که فرمان قتل را از شاه گرفت و به حاج علي خان سپرد. مخبرالسلطنه مي نويسد: « از غلامحسين خان صاحب اختيار شنيدم که ناصرالدين شاه گفته بوده است که به قتل امير راضي نبودم. ميرزا آقاخان تدليس کرد و دستخط را از من گرفت. دستخط ديگر فرستادم که ميرزا علي خان نرود، گفت رفته است و معاذير آورد».
    روزگار تبعيد به چهل روز رسيد. جنايت بزرگ تاريخ روز جمعه هفدهم ربيع الاول 1268 (دهم ژانويه 1852) در حمام فين کاشان صورت گرفت.
    چون حاج علي خان با همراهانش به باغ فين رسيدند، علي اکبر بيک چاپار دولتي را ديدند که منتظر بيرون آمدن امير از حمام بود؛ که جواب نامه مهدعليان را به عزت الدوله بگيرد. فراشباشي دست علي اکبر بيک را گرفت، با خود به حمام برد که زن امير را از آمدن او مطلع نسازد. فراشباشي با مأموران خود وارد حمام گشتند، ديدند خواجه حرمسرا مشغول جمع آوري لباسهاي امير است. اعتماد السلطنه يکي از آن کسان را بر سر او گماشت که از آنجا بيرون نرود. سپس پشت در ديگر حمام را نيز سنگچين کردند که کسي از آن راه داخل نگردد. وارد صحن حمام شدند. فراشباشي فرمان شاه را ارائه داد. امير خواسته بود عزت الدوله را ملاقات کند يا پيغام براي او بفرستد، و وصيت کند. اعتماد السلطنه اجازه نداده بود. پس امير به دلاک دستور داد، رگهاي هر دو بازويش را بزند؛ و دو کف دستش را بر روي زمين نهاد در حالي که خون از بازوانش فوران داشت. در اين وقت مير غضب به امر فراشباشي با چکمه لگدي به ميان دو کتف امير نواخت. چون امير درغلتيد، دستمالي را لوله کرد، به حلق امير فرو برد و گلويش را فشرد تا جان داد. بلند شد؛ گفت: ديگر کاري نداريم. از حمام بيرون آمدند و با اسبهاي تندرو به تهران بازگشتند.
    رفتار عزت الدوله نسبت به شوهرش بزرگوارانه بود. خوي و منش اين شاهزاده خانم هجده ساله زيبا، هيچ شباهتي به اخلاق پست مادر افسونگر، و برادر درمانده اش نداشت. از آغاز تباهي کار امير سپر بلاي او بود، و تا دم آخر در وفاداري پايدار ماند. بر خلاف ميل شاه و مهدعليا، با امير به تبعيد گاه رفت؛ همه جا همراه او بود و از شوهرش جدا نمي گشت.



    روانش شاد و يادش گرامي
    منابع : ويکي پديا - پايگاه فرهنگسرا - پايگاه آريارمن

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •