نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: شش ساعت بر بالای صلیب

  1. #1

    Thumb شش ساعت بر بالای صلیب

    شش ساعت بر بالای صلیب


    " ساعت نه صبح بود که او را مصلوب کردند...در ساعت سه بعد از ظهر... عیسی فریاد بلندی کشید و جان داد."
    ( انجیل مرقس 15 : 25 و 34 و 37 )

    کی بود آخرین بار بدلیل اینکه هیچ گناه و جرمی مرتکب نشده بودید اما حق و امتیازات شما را تماما پایمال کرده بودند؛ آرام ماندید و هیچ زبان به شکایت نگشودید؟
    تاریخ اسناد و نوشته هایی خونبار از انتقام مظلومان دارد!چقدر شاعر بزرگ فارس حافظ زیبا گفت که :"وای به روزی که گدائی غنی شود " . آنانی که روزی مظلوم واقعه گشتند ، به هر دلیل ،به محض اینکه قدرت را به دست گرفتند ،خوفناکترین انتقام خود را از کسانی که روزی آنان را تحت ستم داشتند به فجیع ترین وضع گرفته اند.بازگشت مسیحیانی که تا سیصد سال اول ،تحت شکنجه و آزار رومیها و بیگانگان دیگر قرار می گرفتند ،آنگاه که کنستانتین امپراطور روم، مسیحیت را تنها آئین رسمی سرزمین خود اعلام کرد و آزادی بیحد و اندازه ای که کلیسا به دست گرفت ،روزی که شکنجه شده، شکنجه گر شد به همان اندازه خونبار بوده که بازگشت حضرت محمد از مدینه به مکه.
    من سوال خود را یکبار دیگر تکرار میکنم:کی بود آخرین بار که تحت ظلم و ستمی که مستحق آن نبودید قرار گرفتید اما نه زبان به شکایت گشودید و نه خیال انتقام در سر پروارندید و نه تنها این، بلکه به دشمنان و ستمگران و شکنجه گران خود نگاه کردید و از خدا خواستید که :خداوندا اینان را ببخش زیرا نمی دانند چه میکنند."
    آیا فکر میکنید این یک افسانه و رویاست که شکنجه شده ،شکنجه گر خود را ببخشد؟
    نه! این فکر را نکنید ما کسی را می شناسیم که این را گفت؛ درست در شش ساعت آخر عمر زیبا و پربار و کاملا بی گناه خود در دردناکترین نوع مرگی که تاکنون بشر بخاطر میاورد.و این شخص کسی نیست بجز تنها نجات دهندۀ ما عیسای مسیح.
    با بررسی چهار انجیل معتبر و بجا مانده برای ما ( هر چهار انجیل نه انجیلی گوناگون و ضد و نقیض بلکه چهار قلم، چهار نگاه ، چهار فکر با چهار انسان متفاوت می باشد که یک رویداد مشترک یک واقعۀ انجام شده در بارۀ یک شخص ، یک زندگی ، بیان و رساندن یک پیغام کلی میباشد) به این نتیجه رسیدم که در پایان زندگی عیسای مسیح نجات دهندۀ ما همانطور که همه چیز با مهربانی و گذشت و بخشش و فروتنی آغاز شده بود ،همانطور نیز تمام شد.در اوایل انجیل میخوانیم که عیسای مسیح به شاگردانش می گوید :
    " دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانیکه به شما جفا می رسانند دعا کنید."
    (از متی 5 : 44 )
    شاید از خود پرسیده ایم که آخر چطور چنین چیزی ممکن است؟ و یا وقتی که خواندیم :
    " اگر کسی بر گونۀ راست تو سیلی میزند گونۀ دیگر خود را بطرف او بگردان." (متی 5 : 39 )
    برای درون انتقام جو و کینه ورز ما این پیام پیامی نادرست مینمود! و به این باور بودیم که کسی قادر نیست آن را عملی کند!اما هر چه به پایان انجیل نزدیک میشدیم می دیدیم که گویندۀ آن جملات به گفته های خود عمل کرده و فقط حرف و شعار نداده و ما تمام آن را با پوست و گوشت خود لمس نمودیم.
    در جریان مطالعات خود روزی به نتیجه ای بسیار شگفت انگیز دست یافتم که ارتباطی زنده با مبحث ما دارد . در خلال نوشته های انجیل مطلب بسیار جالبی توجه مرا به خود جلب نمود.آمدم شش ساعتی که عیسای مسیح در بالای صلیب بود تا جان بدهد را از هر چهار انجیل برداشته و کنار هم قرار دادم.دیدم که در این شش ساعتی که عیسای مسیح بر بالای صلیب بود او مجموعا هفت جمله بکار برد و وقتی که به این هفت جمله دقت کردم خود را در زیباترین و پر شکوه ترین پایان زندگی جسمانی یک انسان دیدم.انسانی که بر روی زمین آمد تا چنین پایانی پر شکوهی را نصیب همۀ ما کند.
    بیایید تا با هم به این آخرین جملات مسیح در شش ساعتی که بر صلیب بود تا جان خود را برای پرداخت جریمۀ گناهان من و تو بدهد ،دقت کنیم.
    (مرتب بودن جملات از دید بیان آن یک برداشت تقریبی می باشد.)

    منبع :http://www.iraniangracechurch.com/cl...ursoncross.htm

  2. #2

    پیش فرض

    جملۀ اول : به نقل از انجیل به قلم لوقا ؛تازه لباسهای او را از تنش کنده بودند و با سه میخ بزرگ آهنین که باید وزن یک انسان را تحمل میکرد، دو تا روی کف دستهایش و یکی روی پاهایش کوبیدند و او را بر صلیب بلند کردند.آیا درد میخ ها را لمس میکنید؟ ( تصور کنید آخرین باری که میخی به کف پای شما رفته بود!) و این را هرگز فراموش نکنید آن انسان بالای صلیب با سه میخ آهنین بر استخوانهای خود ، هیچ اما هیچ گناه و جرمی را مرتکب نشده بود که لایق این درد جانکاه می بود و یا حتی گذرش از جلجتا باشد! دلیل تمام دردهای او ما بودیم.دلیل مصلوب شدنش گناهان ما بود.بخاطر ما ،او آن بالا رفته بود و بخاطر ما ،میخ ها را بر گوشت و استخوان خود پذیرفته بود.نه تنها بخاطر ما این مرگ خوفناک را پذیرفته بود اکنون بخاطر ما داشت توهین ها و بد دهنی ها را نیز تحمل میکرد.شما اگر بجای او بودید چه میکردید؟چه می گفتید؟..." عیسی گفت " ای پدر ، اینان را ببخش زیرا نمی دانند چه می کنند." ( لوقا 23 : 34 )
    آیا فکر میکنید که مسیح این جمله را همینطوری گفت؟خیر.او این یادگار زندۀ بخشش دشمنان خود را در اوج درد و مرگ ، چون مشعل فروزانی به دست پیروان خود داد تا آنان نیز امروز به دستان ما بدهند.ببینید شاگرد مسیح را:
    " وقتی استیفان را سنگسار میکردند او با فریاد گفت:" ای عیسی ،ای خداوند ،روح مرا بپذیر." سپس به زانو افتاد و با صدای بلند گفت :" خداوندا این گناه را به حساب ایشان نگذار ." این را گفت و جان سپرد." ( از نامۀ اعمال 7 : 59-60 )

  3. #3

    پیش فرض

    جملۀ دوم : مجددا به نقل از انجیل لوقا : دو جنایتکاری که با مسیح مصلوب شده بودند در دردی شبیه درد عیسای مسیح بودند.دزد اولی با طعنه به او می گوید:" مگر تو مسیح نیستی ؟خودت و ما را نجات بده." میدانی چیست آدم بد طینت تا بمیرد بد طینت است!اما دزد دومی او را ملامت میکند " از خدا نمیترسی؟تو و او یکسان محکوم شده اید.در مورد ما منصفانه عمل شده ،چون ما به سزای اعمال خود میرسیم.اما این مرد هیچ خطایی نکرده است." و گفت: " ای عیسی ، وقتی به سلطنت خود رسیدی مرا بیاد داشته باش."( کمی اینجا تحمل کنید!شما دارید فشار و کشیده شدن تمامی وزن سنگین خود را بر سه تا میخ آهنین با دردی موحش تحمّل میکنید ،آخرین لحظات زندگی خود را می گذرانید.اینجا دیگر جایی برای رهایی شما نیست .اینجا آخر خط است.چه چیزی را به یاد خواهید داشت؟ چه چیزی را سعی خواهید کرد بیاد بیاورید؟مگر غیر از تالارهای درد!ستون های آهنین زجر! و عمق سیاه مرگ که پنجه های سرد اما زمخت و کریه اش هر لحظه به شما نزدیکتر می شود ؟ شما در آن لحظه اگر چنین جمله ای را بشنوید که :مرا بیاد داشته باش.چه جواب می دهید؟بی اعتنا؟ساکت؟ گنگ ؟نالۀ دردناک ؟در آن لحظه به چه چیز فکر میکنید؟آیا به غیر از فکر کردن به خودتان به دردهای خودتان ؟) "عیسی جواب داد :" خاطر جمع باش ،امروز با من در فردوس خواهی بود."
    عیسای مسیح در آخرین لحظات زندگی خود حتی در اوج درد جانکاه خود که عقل و هوش که هیچ!سخاوت و بخشش را در خود ذوب می کند نیز از نجات دادن گناهکاری به زیباترین شیوه کوتاهی نکرد.
    دزدی را (!)در بالای صلیب در آخرین دقیقه های عمر خود با خود به بهشت میبرد.او حتی در آخرین لحظۀ عمر زمینی خود از نجات دادن یکنفر کوتاهی نکرد.او که در تحمل درد صلیب بود.او که داشت جان از بدنش خارج میشد.نمی توانست ببیند که شخصی در آخرین فرصتی که خداوند به او داده تا حقیقت را اعتراف کند ،ان را بازگو کند اما مزدی نصیبش نگردد!مگر او به غیر از این به زمین آمده بود؟مگر او نیامده بود تا مرده گان را زنده ،کوران را بینا،و کران را شنوا سازد؟ آن دزد یکی از آنها بود.کاش مسیح را قبل از این ملاقات میکرد تا بتواند توبه کند .اما برای عیسای مسیح آن بهترین فرصت بود.زیرا او در آن بالا برای گناهان آن دو دزد نیز مصلوب شده بود! تا آنان نیز به توبه برسند و به او ایمان بیاورند.و آن دزد به آن نقطه رسید و مسیح آن را دریافت و او را با خود به بهشت برد.وه ! چه گذشتی!...وه ! چه محبتی!...وه! چه لحظه ای!...وه! چه صلیب شکوهمندی!

  4. #4

    پیش فرض

    جملۀ سوم : به نقل از انجیل به قلم یوحنا،می خوانیم که عیسای مسیح از بالای صلیب به پایین نگاه کرد.مادرش، خواهرش مریم و مریم مجدلیه و تنها شاگردش یوحنا را دید(چرا فقط یوحنا؟ اگر بخاطر داشته باشید آن شبی که عیسای مسیح را در باغ جتسیمانی بازداشت کردند تمام شاگردان فرار کردند.از آن دوازده شاگرد ،یهودای اسخریوطی خود را بدلیل تسلیم کردن استادش به دشمنان با طناب خفه کرد و یازده شاگرد دیگر همه فرار کردند .در بارۀ یوحنا ،دو احتمال قویست،یا یوحنا آن شب دورادور مسیح را دنبال کرد و دورادور با مسیح ماند تا ساعتی که او را مصلوب کردند در آنجا حضور داشت .یا اینکه بعدا حوالی صبح زود ، زیرا میدانستند که اعدام او صبح زود انجام خواهد گرفت،به همراه مادر و خواهر مسیح و مریم مجدلیه از ترس شناسایی نشدن توسط سربازان و سران یهود در پوشاک بلند زنانه که مرسوم بود ،تا پای صلیب رفته بود.) که شاهد مصلوب شدنش بودند.چه زجر و چه خنجر سختی در پهلوی مریم ،مادر مسیح بود! و او داشت در اشک و آه جملۀ شمعون پیر را بیاد می آورد : "این کودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسرائیل تعیین شده است و آیتی است که در رد کردن او افکار پنهانی عدۀ کثیری آشکار خواهد شد و در دل تو نیز خنجری فرو خواهد رفت." (لوقا 2 : 34-35 )در آن حال مسیح چه فکر میکرد؟شما اگر بودید چه فکر میکردید؟تاسف؟شرمنده گی؟شکست؟و خجالت از نگاه کردن به مادری که تو را زائیده بود؟آیا شما در آن زمانی که زجر سختی را بابت میخ ها که تمام سنگینی بدن شما را روی خود داشتند و بدن شما که به پایین کشیده می شد و شما خود را آویزان بر سه میخ می دیدید، حرفی برای گفتن داشتید؟چه حرفی را ممکن بود به مادرتان بزنید؟و به جوانی که تمام امید و رویاهای خود را به پای شما ریخته بود تا روزی شاید با شما بر اسرائیل حکومت کند اما اکنون شما را می دید که در حال جان دادن هستید و او جان دادن تمام آرزوها و امیدها و باور خود را می دید،شما چه حرفی برای گفتن به این جمع داشتید؟
    " وقتی عیسی مادر خود را دید که پهلوی همان شاگردی که او را دوست میداشت ایستاده است ،به مادر خود
    گفت:" مادر،این پسر تو است." و بعد به شاگرد خود گفت:" و این مادر تو است." ( یوحنا 19 : 26-27 )
    من شک ندارم که عین همین گفته در بارۀ مریم خواهر نا تنی مسیح و مریم مجدلیه صدق میکرد:" مریم ،این خواهر تست !" و بعد به مریم مجدلی نگاه میکرد و میگفت : " مریم ،این خواهر تست." اینجاست که مرزها در هم میریزید و دیگر نام و نسبت جایش را به محبت و همدردی با هر کسی وبا هر نام و هر نسبتی می دهد.اینجاست که
    مهر و فیض و محبت مسیح حدود خود را از نسبت مادری و شاگردی به فرزندی و مادری ،خواهری و برادری گویی در یک بعد جهانی میدهد.دیگر نه رنگ ،نه نژاد و نه نسبت ها اهمیت دارد. ما یکی خواهیم شد در یک بدن ، یک پیمان ، یک نجات ، یک حیات جاودان ، یک رستگاری و یک ایمان ؛ یگانه خواهیم شد.
    اما چقدر زیبا حتی مسیح در بالای صلیب به فکر نگرانی و غم های نزدیکان خود بود.او می دانست که آنها طاقت دوری او را نخواهند داشت.اما او به آنها گویی نگرشی تازه میدهد ،او گویی حتی در حال مرگ درس نمونه زیستن را به آنها میدهد.مسیح گویی به آنها می گوید:
    " ببینید !من باید می رفتم .من به شما گفته بودم اما شما آن را نمی فهمیدید.حالا که اینجا هستم و در حال انجام ارادۀ خدایم هستم ،برای من گریه نکنید.مادر!فرزندت را میخواهی،یوحنا فرزند تست از او مراقبت کن همانطور که از من کردی.
    یوحنا! استادت را میخواهی،ماموریتی بزرگتر به تو میدهم ،محبتی را که به تو دادم در این زن انجام بده و او را چون مادرت نگهداری کن."

  5. #5

    پیش فرض

    جملۀ چهارم: در انجیل به قلم متی و مرقس جمله ای از دهان عیسای مسیح در بالای صلیب بیرون میاید که تاکنون پس از گذشت دوهزار سال ،سوالات و تفسیرهای زیادی را به خود اختصاص داده است.اما هیچکدام از مفسرین نتوانسته اند کاملا به جواب خود قانع باشند!و پاسخ خود را تقریبی می دانند.آن چه جمله ای بود که مسیح گفت؟
    " از ظهر تا ساعت سه بعد از ظهر تاریکی تمام زمین را فرا گرفت.نزدیک ساعت سه عیسی با صدای بلند فریاد کرد:" ایلی،ایلی، لما سبقتنی؟" یعنی :" خدای من،خدای من ،چرا مرا ترک کردی؟" (متی 27 : 45-46) و ( مرقس 15 : 34 )
    یکبار دیگر عیسای مسیح که الوهیت خدایی داشت و تمام انجیل آن را با ایه های متعدد ثابت می کند ؛یکبار دیگر چهرۀ انسانی خود را به ما نشان میدهد.
    چند بار شما در مخمصه و دشواری قرار گرفته اید و فکر کرده اید که " پس خدا کجاست تا بداد من برسد؟".خب!مسیح هم دقیقا همین احساس را داشت.بنظر من این فریاد مسیح نه به این دلیل بود که مسیح از خدا می پرسد که چرا او آنجاست؟ و چرا او را تنها گذاشته؟بنظر من مسیح داشت این را فریاد میزد که " خدایا من در درد و عذاب می سوزم ،لطفاً جانم را هر چه زودتر بگیر ،چرا مرا ترک کردی و جانم را نمی گیری؟" اما او می بایست آن جامی را که در باغ جتسیمانی از دست خدا گرفته بود تا جرعۀ آخرش بنوشد.این جام تلخ و زهر آگین را.تا شالوده و اساس معنای پرداخت کفاره یعنی پرداخت جریمۀ گناه به خدا کامل شود؛تا ما دیگر به خدا مقروض نباشیم ،تا بتوانیم با دلیری و بی شرمنده گی به حضور او بیاییم و او را
    " ابا!" یعنی " پدر !" خطاب کنیم.و او این را بخوبی میدانست.
    اگر مسیح بعد از گفتن این جمله جان میداد کمی همه چیز به زیر سوال میرفت.اما او با بیان این جمله مرگش را مهر و موم نکرد تا تمامی ماموریتش در آخرین لحظه به زیر تاریکی رود.که این نیز خود مجددا به عظمت مرگ او در بالای صلیب می افزاید.

  6. #6

    پیش فرض


    جملۀ پنجم: به نقل از انجیل به قلم یوحنا ،کمی بعد از انکه به مادر و شاگردش ماموریتی جدید میدهد. و بعد از فریاد " ایلی ،ایلی،لما سبقتنی؟" گویی برمیگردد به چمبرۀ درد خود.آنجا که او بود و او.جایی که هیچکس نمی خواست انجا باشد.حداقل نه بی گناه ! اما او بی گناه بود و آنجا بود.مگر نه اینکه او برای امروز و برای چنین ساعتی پا به دنیا گذاشته بود؟او که انسان بود و از رحم زنی که اکنون در پای صلیبش او را با چشمانی اشکبار می نگریست ،بدنیا آمده بود.به جایی که متعلق به آن نبود.اما ملحق به آن شد تا ژرفتر ین و پر فیض ترین ارادۀ خدای خود را یکبار آن هم برای همیشه تمام کند.آری او خدا بود.چهرۀ ندیدۀ خدا.هر چه که تو میخواستی از خدا بدانی کافی بود تا او را بیابی و او را بشناسی.اما برای اینکه با ما شود و از ما شود تا ما را درک کند و نیاز ما را با پوست و گوشت خود ببیند ،برای اینکه بعد از پایان ماموریتش در بالای صلیب به ما بتواند توان پیروزی بر وسوسه های انسانی ما را بدهد پس باید انسان می شد.و شد. و چون انسان نیاز داشت تا سوزش درد و ریزش عرقهای شور بدن را در تابش داغ آفتاب تحمل کند.پس بعد از اینکه فریاد میزند:" ایلی،ایلی،سبقتنی؟" "خدایا ، خدایا چرا مرا ترک کردی؟ " گویا برمیگردد بر دردی که باید تحمل میکرد و او این را بخوبی میدانست.
    " بعد از آن وقتی عیسی دید که همه چیز انجام شده است.گفت : " تشنه ام "

  7. #7

    پیش فرض

    جملۀ ششم: در اوج درد چه کسی را تنها با خود می بینیم تا خود را به او بسپاریم؟چه کسی را نام میبریم تا تمام خود را ،تمام وجود خود را به دستان او دهیم و حاضر باشیم تا او ما را به آنجایی که خود میخواهد ببرد؟ما خود را به دست چه کسی می سپاریم تا هر آنچه که او برای ما در نظر دارد انجام دهد؟اعتماد خالص و بی ریای ما به کیست؟ایا شما کسی را دارید که تمام خود را ،روح خود را به او
    بسپارید ؟بی سوالی،بی پرسشی،بی شکی که به کجا میروید ؟

    به نقل از انجیل به قلم لوقا می خوانیم که درست در همان حوالی ساعت سه بعد از ظهر که مسیح داشت جان میداد او با فریاد بلندی گفت:
    " ای پدر ، روح خود را به تو تسلیم میکنم."
    یادتان میاید که گفتیم جملۀ مسیح :" خدای من چرا مرا ترک کردی؟" دلیل بر رو گردانی و انکار به وجود خدا از طرف مسیح نبود. فقط اعتراف به دردی بود که او داشت تحمل میکرد.الان که این جمله را میخوانیم درک میکنیم که هنوز ارتباطی زنده و یگانه بین پسر و پدر وجود دارد و هنوز پسر وجود پدر را درک میکند.هنوز او، او را میبیند و می خواهد که خود را ،روح خود را به دستان او بسپارد.چه اعتماد عظیمی در این اوج سیاهی و درد!چه پناهگاه مطمئنی!اگر تو از من خواستی تا برای انجام ارادۀ تو مصلوب شوم ،من میدانم که بیهوده نبوده است.و من میدانم که در نزد تو جای دارم." حتی اگر از درۀ تاریک مرگ نیز عبور کنم هرگز نمی هراسم."
    من میدانم آنچه را که تو از من خواستی با شوق و میلی بی نظیر آن را انجام داده ام و خواست و ارادۀ تو را برآورده ام و به کمال رسانده ام.پس مسیح آخرین جملۀ خود را در بالای صلیب بیان نمود.و با بیان آن نه تنها مرگ خود را مهر و موم کرد بلکه نقشه و ارادۀ خدا را نیز همینطور.

  8. #8

    پیش فرض

    جملۀ هفتم: به نقل از انجیل به قلم یوحنا آخرین جمله از دهان عیسای مسیح خارج میشود و همه چیز را از آن زمان تا الان برای ما و دنیا مهر و موم میکند. " وقتی عیسی به شراب لب زد گفت: " تمام شد." بعد سر بزیر افکنده جان سپرد." ( انجیل یوحنا 19 : 30 )
    وقتی عیسای مسیح گفت : " تمام شد." در واقع گویا او گفت " تمام وعده ها ،تمام شریعت، تمام قوانین، تمام راه رستگاری،تمام آن راهی که به خدا میرسد،تمام تفسیرهای خداشناسی،تمام آمدن پیامبری دیگر از هر قوم و هر سرزمینی،تمام آمدن دینی جدید، تمام نیاز انسان به فرستادۀ دیگر از طرف خدا:
    " تمام شد."
    یعنی :
    " تمام بدهی پرداخت شد.
    " ماموریت انجام شد.من آخرین بودم.و آخرین می مانم.در پی آمدن پیامبر دیگری نباشید.تمام شد."

    دوست من که تا به اینجا آمده ای:
    تمامی هفت جملۀ پر معنا و عظیم عیسی مسیح که در بالای صلیب گفته شد ،ثابت کنندۀ مهر و محبت جاودانۀ اوست.محبتی که تنها در حرف نماند بلکه تا پای مرگ عمل کرد.حتی پنجه های مرگ نتوانست این پاکی و خلوص را از ان بگیرد.حتی بر بالای صلیب.
    او بر بالای صلیب با بخشش دشمنان خود دردش را آغاز نمود، بخاطر ما.
    او بر بالای صلیب تمامی آنچه را که من و تو نیاز داریم تا خدا را بشناسم و پاک و مقدس بمانیم را با آخرین جمله ای که بیان نمود پایان رساند و به زندگی خود در این دنیا خاتمه داد.او گفت : " تمام شد." بخاطر ما.
    خدا را سپاس می گوییم که همین مسیح بعد از مردن بر بالای صلیب برای همیشه مدفون نماند تا ما امروز به فرستاده و پیامبری مرده اقتداء کنیم.
    اشک های خود را پاک کن مریم!اشک های خود را پاک کن یوحنا!او بعد از سه روز زنده میشود و پیروزمند صلیب میگردد تا همین پیروزی بر مرگ و ترس از مرگ را نصیب شما کند.آمین.

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •