چقدر شیرینه دنیای بی دوز و کلک بچه گی یادش بخیر اون دوران تلویزن سیاه وسفید و کارتون و جنگجویان کوهستان و مسابقه هفته یادش بخیر بچه گی ، تمام دغدغه هامون مشق فردا بود که با زحمت می نوشتیم و معلم با بی اعتنایی خط خطیش می کرد . انگار نه انگار که بارها نوک مدادم از حجم زیاد مشق شب شکسته . یادش بخیر پین کیو و گربه نره وروباه مکار . اون روزها بدی و دورغ فقط تو کارتونها بودو بس . اون روزها روباه مکار و گربه نره بد بودن و فقط پین کیو دروغگو . یادش بخیر پسر شجاع که نماد دوستی و صلح و شجاعت بود . وهمیشه شیپور چی در کمین نشسته بود ولی هیچوقت موفق نبود . دوران بچه گی و توپ پلاستیکی که تمام نگرانی ما پاره شدن توپ بود . توپها رو می دونید چطوراز سرما حفظ می کردیم . دوتا توپ می خریدیم ویکی رو پاره می کردیم و اون یکی رو تو جلد می گرفتیم . یادش بخیر دعواهای زنگ آخر که فرداش به دوستی تبدیل می شد. یادش به خیر کارتون دوردنیا درهشتاد روز که تمام شدنی نبود . اون روزها مگه مد بود سرهامون همش صفر صفر و کچل . فقیر وگدا و پولدار نداشتیم . معلم رو که می دیدیم ، تو کوچه پس کوچه ها مخفی می شدیم که فردا به همون نگه تنبل چرا درس نمی خونی تو رو تو کوچه دیدم .
خلاصه بگم از چی بگم از تیله بازی های بامهای خاکی که آخرش به دعوا می رسید و بعد دوستی . یا از ماه اسفند و فکر عید و دفترچه های نوروزی که کی میان و آقا معلم کی پیک های نوروزی رو به ما می داد. یادش بخیر..... .