صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

موضوع: یادش بخیر بچه گی ها

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض یادش بخیر بچه گی ها

    چقدر شیرینه دنیای بی دوز و کلک بچه گی یادش بخیر اون دوران تلویزن سیاه وسفید و کارتون و جنگجویان کوهستان و مسابقه هفته یادش بخیر بچه گی ، تمام دغدغه هامون مشق فردا بود که با زحمت می نوشتیم و معلم با بی اعتنایی خط خطیش می کرد . انگار نه انگار که بارها نوک مدادم از حجم زیاد مشق شب شکسته . یادش بخیر پین کیو و گربه نره وروباه مکار . اون روزها بدی و دورغ فقط تو کارتونها بودو بس . اون روزها روباه مکار و گربه نره بد بودن و فقط پین کیو دروغگو . یادش بخیر پسر شجاع که نماد دوستی و صلح و شجاعت بود . وهمیشه شیپور چی در کمین نشسته بود ولی هیچوقت موفق نبود . دوران بچه گی و توپ پلاستیکی که تمام نگرانی ما پاره شدن توپ بود . توپها رو می دونید چطوراز سرما حفظ می کردیم . دوتا توپ می خریدیم ویکی رو پاره می کردیم و اون یکی رو تو جلد می گرفتیم . یادش بخیر دعواهای زنگ آخر که فرداش به دوستی تبدیل می شد. یادش به خیر کارتون دوردنیا درهشتاد روز که تمام شدنی نبود . اون روزها مگه مد بود سرهامون همش صفر صفر و کچل . فقیر وگدا و پولدار نداشتیم . معلم رو که می دیدیم ، تو کوچه پس کوچه ها مخفی می شدیم که فردا به همون نگه تنبل چرا درس نمی خونی تو رو تو کوچه دیدم .
    خلاصه بگم از چی بگم از تیله بازی های بامهای خاکی که آخرش به دعوا می رسید و بعد دوستی . یا از ماه اسفند و فکر عید و دفترچه های نوروزی که کی میان و آقا معلم کی پیک های نوروزی رو به ما می داد. یادش بخیر..... .

  2. 5 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  3. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض

    بازگرد ای خاطرات کودکی
    بر سوار اسبهای چوبکی
    درسهای سال اول ساده بود
    آب را بابا به سارا داده بود
    تا درون نیمکت جا می شدیم
    ما پر از تصمیم کبری می شدیم
    پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
    یک تراش سرخ لاکی داشتیم
    کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
    دوشمان از حلقه هایش درد داشت
    کاش میشد باز کوچک می شدیم
    لااقل یک روز کودک می شدیم
    یاد آن آموزگار ساده پوش
    یاد آن گچها که بودش روی دوش
    ای معلم نام و هم یادت بخیر
    یاد درس آب و بابایت بخیر
    ای دبستانی ترین احساس من
    بازگرد این مشقها را خط بزن

  4. 4 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  5. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض

    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391197911741.jpg
مشاهده: 712
حجم:  55.9 کیلوبایت

    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391197911852.jpg
مشاهده: 197
حجم:  31.1 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  139119791193.jpg
مشاهده: 122
حجم:  25.6 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391197911944.jpg
مشاهده: 123
حجم:  13.0 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391197911975.jpg
مشاهده: 92
حجم:  15.5 کیلوبایت

  6. 4 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  7. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض


    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  139119868861.jpg
مشاهده: 289
حجم:  31.1 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391198688632.jpg
مشاهده: 347
حجم:  28.9 کیلوبایت

    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391198688663.jpg
مشاهده: 122
حجم:  39.2 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391198688694.jpg
مشاهده: 233
حجم:  52.6 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391198688725.jpg
مشاهده: 211
حجم:  79.7 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391198911091.jpg
مشاهده: 96
حجم:  21.4 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391198911112.jpg
مشاهده: 288
حجم:  39.7 کیلوبایت
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  1391198911123.jpg
مشاهده: 461
حجم:  28.9 کیلوبایت

  8. 3 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  9. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض شعر های دوران مدرسه

    بوی ماه مهر

    باز آمد بوی ماه مدرسه***بوی بازی های راه مدرسه *-* بوی ماه مهر ماه مهربان***بوی خورشيد پگاه مدرسه *-* از ميان کوچه های خستگی***می گريزم در پناه مدرسه *-* باز می بينم ز شوق بچه ها***اشتياقی در نگاه مدرسه *-* زنگ تفريح و هياهوی نشاط***خنده های قاه قاه مدرسه *-* باز بوی باغ را خواهم شنيد***از سرود صبحگاه مدرسه *-* روز اول لاله ای خواهم کشيد***سرخ بر تخته سياه مدرسه *-* قیصر امین پور *-*




    توانا بود هرکه دانا بود

    به نام خداوند خورشید و ماه * که دل را به نامش خرد داد راه * جز اورا مدان کردگار سپهر * فروزنده ی ماه و ناهید و مهر * به دانش گرای و بدو شوبلند * چوخواهی از بد نیابی گزند * زدانش در بی نیازی بجوی * وگر چند سختیت آیدبه روی * زنادان بنالد دل سنگ و کوه * ازیرا ندارد برکس و شکوه * توانا بود هرکه دانا بود * زدانش دل پیر برنا بود *-* فردوسی*-*



    نماز

    پیش از طلوع خورشید *وقتی سپیده سر زد * وقتی پرنده ی شب از بام خانه پر زد * از پشت بام مسجد * آمد ندای توحید * بار دگر به دلها * نو نشاط بخشید * بر خاستم من از خواب * رفتم وضو گرفتم * دست دعا گشودم * یاری از او گرفتم * من جانماز خود را * آهسته باز کردم * آنگاه با خدایم * راز و نیاز کردم *-*بابک نیک طلب *-*


    گنبد امام رضا علیه السلام

    غرق نور است و طلا * گنبد زرد رضا * بوی گل، بوی گلاب * می رسد از همه جا * مثل یک خورشید است * می درخشد از دور * شده از این خورشید * شهر مشهد پر نور * چشمها خیره به او * قلبها غرق دعاست * بر لب پیر و جوان * همه یا رضا یا رضاست * ای خدا کاش که من * یک کبوتر بودم * روی این گنبد زرد * شاد می آسودم * می زدم بال و پری * دور تا دور حرم * از دلم پر می زد * ماتم و غصه و غم * شاعر:شکوه قاسم نیا




    گنبد امام رضا علیه السلام

    غرق نور است و طلا * گنبد زرد رضا * بوی گل، بوی گلاب * می رسد از همه جا * مثل یک خورشید است * می درخشد از دور * شده از این خورشید * شهر مشهد پر نور * چشمها خیره به او * قلبها غرق دعاست * بر لب پیر و جوان * همه یا رضا یا رضاست * ای خدا کاش که من * یک کبوتر بودم * روی این گنبد زرد * شاد می آسودم * می زدم بال و پری * دور تا دور حرم * از دلم پر می زد * ماتم و غصه و غم *




    روز غدیر

    * در غديــر خم كه نام بركه ايست * داد احمد را خدا فرمان ايست* همرهان راخواند احمد با شــعف * رفتگان بـازآمدند ازهــر طرف * از جهــــاز اشــــتـــران كــاروان * منبري بر ساختندش در ميــان * گــــرد آن پـيــغمبر والا تبــــار * اجتماعي شد فزون از صد هزار * ابــــتدا احمد بـه مـنبر پـا نــهاد * پس علي را در كنارش جاي داد * دست او بگرفت وكـــرداورابــلند * بـر سـر دسـتش نــبي ارجـمند * گفت:هركس كه من هستم ولي * هست بعدازمن وليش اين علي * پـــيروي از جـــانشيـن من كـنيد * قلب خويش ازنوراوروشن كنيد * گفت :يـارب دوستانش دوستـدار * دشمنانش راهمي دشمن شمار * بـــار الها يـــار اورا يـــار بــــاش * هر كه خواهدخواريش گوخوارباش * چون به پايان گفته احمــد رسيـد * ايـن خـطاب ازجـانب ايزدرسيد * دينتــان كامل شد و نعمت تمام * شد خدا راضي ازاين دين و امام********* حبیب الله چایچیان *****



    عمر جاوید

    بهار شد گلستان * به رفتن زمستان * شکوفه بار دیگر * به شاخه ها درخشید * بنفشه های خودرو * دوباره بر لب جو * کنار هم نشستند * به زیر سایه ی بید * خدای خالق گُل * به گِل دوباره جان داد * زمین مرده را باز * حیات تازه بخشید * که مرگ ما خزانی * برای پیکر ماست * قیامت است ما را * بهار و عمر جاوید * سزای هر گنه کار * جهنم است و ظلمت * جزای هر نکو کار * بهشت و نور امید *-* حبیب الله چایچیان *-*


    حاصل جمع قطره ها

    آبی دریا به رنگ آسمان*قطره ها بی رنگ و از دریا جداست*-*قطره ی تنها چرا بی رنگ ماند؟*رنگ دریاهای آبی از کجاست؟*-*قطره ی تنها به دور از قطره ها*با خود آهنگ جدایی می زند*قطرهایی را که با هم می روند*آسمان رنگ خدایی می زند*-*این <من>و <تو> حاصل تفریق ماست*پس تو هم با من بیا تا <ما>شویم*حاصل جمع تمام قطره ها*میشود دریا بیا دریا شویم*-*قیصر امین پور



    باران

    باز باران ,با ترانه,با گهرهای فراوان,می خورد بر بام خانه,یادم آرد روز باران,گردش یک روز دیرین,خوب و شیرین,توی جنگلهای گیلان,کودکی ده ساله بودم,شاد و خرم,نرم و نازک,چُست و جابک,با دو پای کودکانه,می دویدم همچو آهو,می پریدم از سر جو,دور می گشتم ز خانه,می شنیدم از پرنده,از لب باد وزنده,داستانهای نهانی,رازهای زندگانی,برق چون شمشیر بُرّان,پاره میکرد ابرها را,تندر دیوانه غرّان,مشت می زد ابرها را,جنگل از باد گریزان,چرخها می زد چو دریا,دانه های گرد باران,پهن می گشتند هرجا,سبزه در زیر درختان,رفته رفته گشت دریا,توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا,بس گوارا بود باران,به!چه زیبا بود باران ,می شنیدم اندر این گوهر فشانی,رازهای جاودانی,پندهای آسمانی,بشنو از من کودک من,پیش چشم مرد فردا,زندگانی خواه تیره خواه روشن,هست زیبا هست زیبا هست زیبا ,*گلچین گیلانی*



    رنج و گنج

    برو کار می‌کن، مگو چیست کار , برو کار می‌کن، مگو چیست کار*که سرمایه‌ی جاودانی است کار*نگر تا که دهقان دانا چه گفت*به فرزندگان چون همی خواست خفت*که : « میراث خود را بدارید دوست*که گنجی ز پیشینیان اندر اوست*من آن را ندانستم اندر کجاست*پژوهیدن و یافتن با شماست*چو شد مهر مه، کشتگه برکنید*همه جای آن زیر و بالاکنید*نمانید ناکنده جایی ز باغ*بگیرید از آن گنج هر جا سراغ »*پدر مرد و پوران به امید گنج*به کاویدن دشت بردند رنج*به گاوآهن و بیل کندند زود*هم اینجا، هم آنجا و هرجا که بود*قضا را در آن سال از آن خوب شخم*ز هر تخم برخاست هفتاد تخم*نشد گنج پیدا ولی رنجشان*چنان چون پدر گفت، شد گنجشان. محمد تقی بهار



    باز می آید پرستو نغمه خوان

    باد سرد آرام بر صحرا گذشت* سبزه زاران رفته رفته سبز گشت* تک درخت نارون شد رنگ رنگ* زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ* برگ برگ گل به رقص باد ریخت* رشته های بیدبن از هم گسیخت* چشمه کم کم خشک شد بی آب شد* باغ و بستان ناگهان در خواب شد* کرد دهقان دانه ها را در زیر خاک* کرد کوته شاخه ی بی جان تاک* فصل پاییز و زمستان می رود *بار دیگر چون بهاران می شود* از زمین خشک می روید گیاه *چشمه جوشد آب می افتد به راه *برگ نو آرد درخت نارون * سبز گردد شاخه ساران کهن * گل بخندد بر سر گل بوته ها * پر کند بوی خوش گل باغ را * باز می آید پرستو نغمه خوان * باز می سازد در این جا آشیان * پروین دولت آبادی – فارسی چهارم دبستان



    دو کاج

    در کنار خطوط سیم پیام*خارج از ده ، دو کاج ، روییدند*سالیان دراز ، رهگذران*آن دو را چون دو دوست ، می دیدند*روزی از روزهای پاییزی*زیر رگبار و تازیانه ی باد*یکی از کاج ها به خود لرزید*خم شد و روی دیگری افتاد*گفت ای آشنا ببخش مرا*خوب در حال من تامّل کن*ریشه هایم ز خاک بیرون است*چند روزی مرا تحمل کن*کاج همسایه گفت با تندی*مردم آزار ، از تو بیزارم*دور شو ، دست از سرم بردار*من کجا طاقت تو را دارم؟*بینوا را سپس تکانی داد*یار بی رحم و بی محبت او*سیم ها پاره گشت و کاج افتاد*بر زمین نقش بست قامت او*مرکز ارتباط ، دید آن روز*انتقال پیام ، ممکن نیست*گشت عازم ، گروه پی جویی*تا ببیند که عیب کار از چیست*سیمبانان پس از مرمت سیم*راه تکرار بر خطر بستند*یعنی آن کاج سنگ دل را نیز*با تبر ، تکه تکه ، بشکستند****محمد جواد محبت****



    ای نام تو بهترین سر آغاز

    ای نام تو بهترین سر آغاز,بی نام تو نامه کی کنم باز* ای یاد تو مونس روانم , جز نام تو نیست بر زبانم * هم غصه ی نا نموده دانی , هم نامه ی نا نوشته خوانی * از ظلمت خود رهایی ام ده , با نور خود آشنایی ام ده *نظامی*




    باغ قرآن

    من آرزو دارم که روزی*مثل پدر قرآن بخوانم@در گوشه ای بنشینم و آرام*از قصه های آن بخوانم@من خوب میدانم که قرآن*از هدیه های آسمانی است@هر حرف زیبایی که دارد*حرف خدای مهربان است@قرآن برایم مثل باغیست*باغی پر از گلهای خوشبو@باید همیشه دوست باشیم*مانند یک پروانه با او@افسانه شعبان نژاد :-) من و کوه

    من در کمرکش کوه خوشحال میدویدم , ناگاه از دل کوه صدای پا شنیدم , وقتی که ایستادم دیگر صدا نیامد, همراه ناله ی باد صدای پا نیامد, وقتی که می دویدم بر سنگهای انبوه, صدای پای خود را من می شنیدم از کوه ,مثل صدای کوه است اعمال ما و دنیا ,آید به سوی ما باز هر کار زشت و زیبا ,جعفر ابراهیمی




    بهار

    تو میان دستهایت,سبدی شکوفه داری,,سر راه خود دوباره,گل و سبزه می گذاری,,تو که آمدی به اینجا,لب گل به خنده وا شد,,همه جا پر از قناری,همه جا پر از صدا شد,,تو دوباره آمدی تا,همه جا چمن بکاری,,تو سپید و سرخ و سبزی,تو پر از گل و بهاری,,افسانه شعبان نژاد



    درختکاری

    به دست خود درختی میفشانم,به پایش جوی آبی می کشانم,,کمی تخم چمن بر روی خاکش,برای یادگاری می فشانم,,درختم کم کم آرد برگ و باری,بسازد در سر خود شاخساری,,چمن روید در آنجا سبز و خرم,شود زیر درختم سبزه زاری,,به تابستان که گرما رو نماید,درختم چتر خود را می گشاید,,خنک سازد آنجا را ز سایه,دل هر رهگذر را می رباید,,عباس یمینی شریف



    مادر

    ای مادر عزیز که جانم فدای تو,قربان مهربانی و لطف و صفای تو,,هرگز نشد محبت یاران و دوستان,هم پایه ی محبت و مهر و وفای تو,,مهرت بُرون نمیشود از سینه ام که هست,این سینه خانه ی تو و این دل سرای تو,,ای مادر عزیز که جان داده ای مرا,سحل است اگر جان دهم اکنون برای تو,,خوشنودی تو مایه ی خوشنودی من است,زیرا بُود رضای خدا بر رضای تو,,گر بود اختیار جهانی به دست من,میریختم تمام جهان را به پای تو,,ابوالقاسم حالت.



    نماز

    سحر طی شد موذن بانگ برداشت,ز جا برخیز هنگام نماز است,ز هر گلدسته ای آواز برخاست,در رحمت به روی خلق باز است,اگر خواهی نشاط صبحدم را,به آداب مسلمانی وضو کن,ز آب پاک جان را روشنی ده,به سوی قبله با اخلاص رو کن,چه خوش باشد که با یاد خداوند,تمام لحظه هایت گیرد آرام,چه خوش باشد نماز پنجگانه,به صبح و ظهر و عصر و مغرب و شام,محمد جواد محبت



    قصه ی مادر

    مادر بیا که خواب,چشم مرا گرفت,در زیر پلک من,آهسته جا گرفت,با دست مهربان,دست مرا بگیر,یک بوسه ام بده,از من دو تا بگیر,در گوش من بگو,با آن صدای خوش,آرام قصه ای,از قصه های خوش,یک مادر و پدر,با بچه های خوب,در یک جهان پاک,با یک خدای خوب.



    ای خدا

    ای خدای ستاره های قشنگ,ای خدای جهان رنگارنگ,ای که ناهید را تو آوردی,ماه و خورشید را تو آوردی,این همه کوه و تپه و دریا,این درختان پر گل و زیبا,بال زیبا برای پروانه,از برای پرندگان لانه,شادی و بازی و توانایی,چشم ما را برای بینایی,برف و باران و گرمی و سردی,همه را ای خدا تو آوردی,آنچه را از تو خواستیم دادی,دل ما را تو پر کن از شادی,موسوی گرما رودی



    خدای خوب و مهربان

    خدای خوب و مهربان,داده به ما گوش و زبان,بخشیده ما را دل و جان,چشم و سر و دست و دهان,او داده ما را عقل و هوش,او داده ما را آب و نان,از لطف نعمتهای او ما زنده ایم و پر توان,




    شعر دوران مدرسه کتاب خوب

    من یار مهربانم,دانا و خوش بیانم,گویم سخن فراوان,با آنکه بی زبانم,پندت دهم فراوان,من یار پنددانم,من دوستی هنرمند,با سود و بی زیانم,از من مباش غافل,من یار مهربانم,عباس یمینی شریف
    ویرایش توسط !Behrooz1990! : 2014/01/31 در ساعت 22:25

  10. 5 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  11. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض

    کیا یادشونه وقتایی که معلم میخواست سوال بپرسه پاک کنمونو مینداختیم زیر میز که بریم بیاریمش و تو تیررس نگاه معلم نباشیم ؟
    ::
    ::
    یادش بخیر بچه گی هامامانم که شیشه پاک کن میخرید لحظه شماری میکردم تا اون ماده ی داخلش تمومه بشه بعد توش آب پر کنم بازی کنم…
    این بلند مدت ترین برنامه ریزی بود که تو بچگی انجام میدادم !
    ::
    ::یادش بخیر بچه گی ها
    “بی سرو صدا ، وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید توو حیاط ؛ معلمتون نیومده”
    یکی از ناگهانی ترین و سورپرایز کننده ترین جملات دوران مدرسه…
    ::
    ::یادش بخیر بچه گی ها
    شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم وقتی معلممون میگفت “یه خودکار بدید به من”؛ زیر دست و پا همدیگه رو له و لورده میکردیم تا زودتر برسیم و معلم خودکار ما رو بگیره…
    ::
    یادش بخیر بچه گی ها::
    یادش بخیر ته خودکار بیک رو درمیاوردیم از سوراخ جلد کتاب مینداختیم داخل و فوتبال بازی می کردیم…کتابایی که بزرگ بودن خیلی حال می داد…
    :یادش بخیر بچه گی ها:
    ::
    شما یادتون نمیاد اونوقتا شعر “قسم به اسم آزادی” از تلویزیون پخش میشد باهاش غلط غلوط میخوندیم تا میرسید به جای “همه به پیش … به یکصدا …”
    یه دفعه به تقلید از خواننده هاش اوج میگرفتیم و با شور داد میزدیم “جامدادی عزیز ما” !
    ::
    ::یادش بخیر بچه گی ها
    یادش بخیر قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعد از ظهر شروع میشد ، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچه ها چه بلایی سرشون اومده ؟
    آخر برنامه هم نقاشی های فرستاده شده بود که همش رنگ پریده بود و معلوم نبود چی کشیدن … تازه نقاشی هارو یه نفر با دست میگرفت جلوی دوربین ، دستش هم هی میلرزید !
    آخرش هم : تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم ، گروه کودک و نوجوان …
    :یادش بخیر بچه گی ها:
    ::
    بچگیا تفریحمون این بود که وقتی جوراب می پوشیدیم و پامو روی فرش می کشیدیم و به یه نفر دیگه دست میزدیم تا جرقه بزنه !
    ::یادش بخیر بچه گی ها
    ::
    یادش بخیر اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن …
    ::
    یادش بخیر بچه گی ها::
    یادش بخیر :
    گل گل، گل اومد، کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه ! کدوم کدوم شاپرک ؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده ، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده ، میره و برمیگرده … شاپرک خسته میشه … بالهاشو زود میبنده … روی گلها میشینه … شعر میخونه میخنده !
    ::
    ::یادش بخیر بچه گی ها
    یادش بخیر قدیما تلویزیون که کنترل نداشت یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه …
    ::
    ::
    یادش بخیر بچه گی هاﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺑﭽﻪ ﻛﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ، ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ میشمردیم ﺗﺎ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ ﺑﺨﻮﺭﻳﻢ …
    ﻳﻪ ﺷﻴﺸﻪﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻟﻴﻮﺍﻥ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺳﺮﺵ ﻳﺦ ﺑﺎﺷﻪ !
    ::
    :یادش بخیر بچه گی ها:
    یادش بخیر یکی از بازیای محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها یا ضرب المثل یا چیستان …
    ::یادش بخیر بچه گی ها
    ::
    ﻣﺎ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﯿﻢ ﺗﻮﭖ ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯽ ﺩﻭﻻﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ ﻭﺍﻣﯿﺴﺎﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺗﻮﭘﯽ ﺳﻮﻻﺥ بشه و ﭘﺎﺭﻩ ﺵ ﮐﻨﯿﻢ … ﺍﻭﻧﺎیی ﮐﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻭﺗﺎ ﺗﻮﭖ ﻧﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻦ ﯾﮑﯿﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!!
    ::
    :یادش بخیر بچه گی ها:
    یادش بخیر، اون قدیما وقتی چسب نواری کم میاوردیم از جلد کتابامون می کندیم…
    ::
    ::
    یادش بخیر بچه گی هایکی از وحشتناک ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کسی توی حیاط نیست
    ::
    یادش بخیر بچه گی ها::
    یادتونه قدیما موقع پخش فوتبال میگفتن “کسانی که تلویزیون سیاه سفید دارن بازیکنای مثلا پرسپولیس رو به رنگ تیره میبینن” ؟
    :یادش بخیر بچه گی ها:
    ::
    یادش بخیر :
    من کارم ، من کارم ، بازو و نیرو دارم ، هر چیزی رو میسازم ، از تنبلی بیزارم ، از تنبلی بیزارم …
    بعد اون یکی میگفت : اسم من ، اندیشه ه ه ، به کار میگم همیشه ، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه ، چیزی درست نمیشه !
    ::
    ::
    یادش بخیر بچه گی هابچه که بودیم هرجا خوابمون میبرد ، صبح توی تخت خودمون بیدار میشدیم …
    :یادش بخیر بچه گی ها:
    ::
    یادش بخیر یه برگ از درخت میکندیم میذاشتیم رو دستمون با اون یکی دست محکم میزدیم روش میترکید کلی حال میکردیم !
    ::یادش بخیر بچه گی ها
    ::
    جمعه یعنی تلویزیون سیاه سفید ۲۱ اینچ پارس ، گزارش هفتگی ، بوی نم ، مشق های ننوشته …
    این تعریف از جمعه هیچوقت از سرم بیرون نمیره !
    ::
    ::یادش بخیر بچه گی ها
    یادش بخیر بچه که بودیم از این فرفره کاغذیا درست میکردیم و میدویدیم تا بچرخه؛ بعضی وقتا هم که دیوارو نمی دیدیم وبا سر می رفتیم تو دیوار

  12. 3 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  13. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض

    این بچه های جدید چی میفهمن از زندگی؟ چی حالیشونه ؟
    .
    وقتی یه دست گل کوچیک تو خیابون نزدن…
    .
    تا حالا با توپ دولایه که لایش گشاد باشه بازی کردن ببینن از راگبی سخت تره ؟
    .
    تا حالا از این توپ دولایه سفتا خورده تو رونشون حس کنن پاشون قطع شده ؟
    .
    تا حالا توپشون رو شوتیدن زیر ماشین گیر کنه بگه فیسسسس بعد همه بچه ها فحششون بدن ؟
    .
    تا حالا توپشون افتاده تو جوب آب ببره دوپا برن تو جوب بیارنش ؟
    .
    تا حالا توپشون افتاده خونه همسایه، تک بیارن کی بره زنگ بزنه ؟
    .
    تا حالا توپ دولایه پیدا کردن از خوشحالی تا خونه روپایی بزنن ؟
    .
    تا حالا شده تو راه بقالی واسه خرید توپ پلاستیکی قرمز و سفید پول رو گم کنن، اونوقت همونجا بشینن گریه کنن ؟
    .
    میدونن تو گل کوچیک گل زیر طاق حکم تشرف به درگاه حق تعالی رو داشت ؟
    .
    میدونن لیگ محله از بوندس لیگا مهمتر بود ؟
    .
    میدونن یعنی چی ساعتها پشت تیردروازه بزرگترا وایسادن تا بازیشون بدن یعنی چی ؟
    .
    میدونی دعوت بچه های محله بغلی واسه یه سه گله، کم از یک لشگر کشی ناموسی نداشت ؟
    .
    دریبل تو گل می دونن چیه ؟ سانتر از جناحین تو یه کوچه ۶ متری دیدن ؟
    .
    اصلا میدونن آقای اسماعیل آبادی چطوری توپ جر میداد ؟
    .
    شوت یه ضرب میدونن چیه ؟ دور نزدیک می فهمن کنایه از کدام ضربه بوده ؟
    .
    یه تیکه تو گل می دونن کی جایگزین پنالتی میشه ؟
    .
    یه پا ثابت موقع پنالتی میدونن اشارت به کدام پا داره ؟
    .
    تا حالا ژست دو پا ثابت موقع پنالتی گرفتن ؟
    .
    تا حالا موقع حمله به سمت دروازه با صدای بلند آهنگ فوتبالیستها خوندن ؟
    .
    میدونن داشتن تور دروازه برای گل کوچیک یه آپشن حساب میشد و مخصوص مایه دارا بود ؟
    .اوووه بخوام بنویسم یه کتاب میشه اندر احوالات گل کوچیک… آخه چی میفهمن اینا ؟

  14. 4 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  15. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض


    یادش بخیر بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم.
    .
    .
    یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم…
    .
    .
    یادش بخیر با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تار عنکبوت درست می کردیم.
    .
    .
    یادش بخیر خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد.
    .
    .
    یادش بخیر بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت

    یادش بخیر بچه گی ها

    خودمون میشد دیگه عمرا پیاده می شدیم.
    .
    .
    یادش بخیر پاکن هایی که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد که با طرف آبیش می خواستیم خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره میکرد یا سیاه و کثیف می شد.
    .
    .
    یادش بخیر از جلو نظاااااااام…
    .
    .
    یادش بخیر اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه، احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه.

    یادش بخیر بچه گی ها
    یادش بخیر بچه گی ها

  16. 4 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  17. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/03/06
    محل سکونت
    سناتورها
    سن
    34
    نوشته ها
    1,014
    سپاس ها
    4,867
    سپاس شده 3,942 در 1,080 پست
    نوشته های وبلاگ
    47

    پیش فرض

    شاید ما به سرعت از بچگی مون دور شدیم

    کوچیک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم؛
    حالا که بزرگیم اما با دل های کوچیک
    کاش دلامون به بزرگی بچگی هامون بود

    کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
    کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
    کاش قلب ها در چهره بود

    حالا اگه فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمه و ما به همین سکوت دل خوش کرده ایم
    اما یک سکوت پر ، خیلی بهتر از فریاد تو خالیست
    سکوتی رو که یک نفر بفهمه بهتر از هزار فریادیست که هیچ کس نفهمه
    سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
    ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد داره

    دنیا رو ببین !
    بچه بودیم بارون همیشه از آسمون می اومد؛
    حالا بارون از چشمامون میاد!

    یادش بخیر بچه گی ها

    بچه که بودیم همه چشم های خیس مون رو می دیدن؛
    اما حالا بزرگ که شدیم هیچ کس نمی بینه

    بچه که بودیم توی جمع گریه می کردیم؛
    ولی الآن که بزرگ شدیم توی خلوت گریه می کنیم

    بچه که بودیم راحت دلمون نمی شکست؛
    ولی حالا که بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

    بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود؛
    حالا که بزرگ شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم




    یادش بخیر بچه گی ها

    بچه که بودیم همه رو به اندازهء 10 تا دوست داشتیم؛
    اما حالا که بزرگ شدیم بعضی ها رو اصلاً دوست نداریم ، بعضی ها رو کم و بعضی ها رو بی نهایت.

    بچه که بودیم هرگز قضاوت نمی کردیم ، همه یکسان بودن؛
    ولی الان که بزرگ شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شده که اندازه دوست داشتن مون هم تغییر کنه.

    کاش هنوزم همه رو به اندازهء همون بچگی هامون 10 تا دوست داشتیم.

    بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم یک ساعت بعد یادمون می رفت؛
    اما الآن که بزرگ شدیم گاهی دعواهامون سال ها یادمون می مونه و آشتی هم نمی کنیم

    بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم؛
    ولی حالا که بزرگ شدیم حتی 100 تا کلاف نخ هم سرگرم مون نمی کنه


    بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن یک چیز کوچیک بود؛
    اما الآن که بزرگ شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزهاست

    بچه که بودیم درد دل ها رو به ناله ای می گفتیم همه می فهمیدن؛
    ولی حالا که بزرگ شدیم درد دل رو به صد زبان میگیم... اما هیچ کس نمی فهمه



    یادش بخیر بچه گی ها

    بچه که بودیم تو بازی هامون همه ش ادای بزرگترها رو در می آوردیم؛
    اما حالا که بزرگ شدیم همه اش تو خیال مون بر می گردیم به بچگی

    بچه که بودیم بچه بودیم؛

    اما الآن که بزرگ شدیم ، بزرگ که نشدیم هیچ ، دیگه همون بچه هم نیستیم !
    ای کاش بزرگی مون هم با همون صفت های خوب و پاک بچگی ادامه می یافت... افسوس...!

  18. 2 کاربر از پست مفید !Behrooz1990! سپاس کرده اند .


  19. #10
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/12/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    171
    سپاس ها
    216
    سپاس شده 560 در 174 پست

    پیش فرض

    مرسی بهروز.واقعا کودکی های خوبی داشتیم.مرسی از یادآوریت.

  20. کاربر روبرو از پست مفید only LOVE سپاس کرده است .


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •