مصنف واقعى اسفار پنجگانه (1)

نويسنده: باروخ اسپينوزا / مترجم: عليرضا آل بويه


مبانى و اصول (2) شناخت كتب مقدس، منحصرا به تاريخ معتبرى از اين كتب بستگى دارد.پيشينيان از چنين تاريخى، على رغم ضرورتش، غفلت ورزيده‏اند، يا به هر تقدير، آنچه آنان‏احتمالا نوشته يا به ارث گذاشته‏اند،

به مرور زمان از بين رفته و در نتيجه، زمينه چنين‏تحقيقى تا حد زيادى از دست ما رفته است. اگر نسلهاى بعدى خود را در محدوده حقيقت‏منحصر كرده و آگاهانه امور اندكى را كه به دست آورده يا كشف كرده بودند،

بدون هيچ‏افزوده‏اى از ناحيه عقل خود به ارث مى‏گذاشتند، مشكلات آن قابل تحمل بود. در واقع، تاريخ كتاب مقدس آن قدر كه غير قابل اعتماد است، ناقص نيست. اين مبانى نه تنها براى‏پايه و اساس قرار دادن، به كلى

كافى نيستند، بلكه نادرستند. بخشى از هدف من اصلاح اين‏نواقص و رفع تعصبات عام كلامى است . اما از اين نگرانم كه وظيفه‏ام را بسيار دير شروع كرده‏باشم؛ چرا كه انسانها به نقطه‏اى رسيده‏اند كه نه تنها از تعصبات

رنج نمى‏برند بلكه به دفاع‏لجوجانه از آنچه به نام دين پذيرفته‏اند، مى‏پردازند. اين تعصبات چنان گسترده در اذهان‏انسانها جاى گرفته است كه تقريبا مى‏توان گفت تعداد اندكى هستند كه به دليل گوش فرامى‏دهند؛

اما من سعى خودم را خواهم كرد، و از هيچ تلاشى مضايقه ندارم؛ زيرا هيچ دليل‏قاطعى براى نااميدى از موفقيت وجود ندارد.

براى بررسى روشمندانه اين موضوع، بحث خود را با آراى مأثوره درباره نويسندگان‏حقيقى كتابهاى مقدس شروع مى‏كنم و در مرحله نخست، درباره نويسنده اسفار پنجگانه‏سخن مى‏گويم، كسى كه عموما تصور مى‏شود موسى بوده است.

فريسيان آن قدر درباره‏هويت [واقعى‏] نويسنده اسفار پنجگانه مطمئن بودند كه هر كس را كه با آنان در اين موضوع‏مخالفت مى‏كرد، بدعت گذار به حساب مى‏آوردند. به همين دليل، ابن عزرا، كه مردى است‏روشنفكر

و برخوردار از معلومات كافى تا آنجا كه من مى‏دانم نخستين كسى بوده كه به اين‏موضوع پرداخته، ولى آشكارا جرأت بيان مقصودش را نداشته، بلكه [بيان‏] خود را محدود به‏اشاراتى مبهم كرده است كه من ترديدى

در توضيح دادن آنها ندارم، لذا اين موضوع را كاملاروشن مى‏سازم.

سخنان ابن عزرا كه در تفسيرش بر سفر تثنيه موجود است، به شرح زير است:

«آن طرف اردن، و... اگر چنان باشد كه رمز دوازده را بدانى... علاوه موسى تورات‏را نوشته ... در آن وقت كنعانيان در آن زمين بودند... در كوه خدا به او وحى‏مى‏شود... سپس تخت‏خواب او، تخت آهنين او را نظاره كن؛

بنابراين، تو اين‏حقيقت را خواهى دانست» .

در اين چند كلمه او اشاره مى‏كند و همچنين نشان مى‏دهد كه نويسنده اسفار پنجگانه، موسى نبوده، بلكه شخص ديگرى بوده كه مدتهاى طولانى بعد از موسى مى‏زيسته است، وبه علاوه،

كتابى كه موسى نوشته، با كتابهاى باقى‏مانده تفاوت دارد.

به نظر من ابن عزرا براى اثبات اين [مطلب‏] به اين حقايق توجه داده است:

.1 موسى نمى‏تواند نويسنده مقدمه سفر تثنيه باشد، چرا كه او هرگز از اردن عبور نكرده‏است (3)

.2 همه كتاب موسى از آغاز تا انجام گرداگرد يك مذبح نوشته شده بود (سفر تثنيه 27: 1ـ 9، (4) صحيفه يوشع 8: 32 (5) ) مذبحى كه بر طبق نظر ربيان فقط مشتمل بر دوازده سنگ بوده است.

بنابراين، كتاب‏موسى بايد بسيار كم حجم‏تر از اين اسفار پنجگانه بوده باشد. من فكر مى‏كنم مراد نويسنده (ابن عزرا) از رمز دوازده همين مطلب باشد. مگر اينكه او به دوازده نفرينى كه در باب 27سفر تثنيه آمده،

اشاره داشته باشد، كه به گمان او نمى‏توانسته جزء شريعت باشد؛ زيراموسى لاويان را امر كرده است كه آنها [نفرينها] را بعد از نقل شريعت بخوانند و مردم راموظف به رعايت آن كرده است.

و نيز ممكن است كه او آخرين باب سفر تثنيه را در نظرداشته است كه از رحلت موسى بحث مى‏كند و مشتمل بر دوازده آيه است؛ اما نيازى به‏توقف بيشتر در اين حدسيات و موارد مشابه آنها نيست.

.3 در سفر تثنيه (31: 9) اين عبارت آمده است: «و موسى اين تورات را نوشته» كلماتى‏كه نمى‏توان به موسى نسبت داد بلكه بايد از نويسنده ديگرى باشد كه اعمال و نوشته‏هاى‏موسى را حكايت مى‏كند.

.4 در سفر پيدايش (12: 6)، مورخ (راوى) بعد از نقل سير و سفر ابراهيم در سرزمين‏كنعان، مى‏افزايد: «و در آن وقت كنعانيان در آن زمين بودند» ؛ بنابراين، او به وضوح، زمانى راكه [اين قسمت را] مى‏نوشته،

مستثنا كرده است. لذا اين قسمت بايد بعد از رحلت موسى‏نوشته شده باشد، يعنى زمانى كه كنعانيان از اين زمين اخراج شده و ديگر مالك آن نبودند.

ابن عزرا در تفسيرش بر اين قسمت به مشكل زير اشاره دارد: «در آن وقت كنعانيان در آن‏زمين بودند» (يعنى) ظاهرا كنعان نوه نوح، اين زمين را كه نام او را بر خود دارد، از شخص‏ديگرى گرفته است.

اگر اين معنى درست نباشد، پس در آنجا رمزى وجود دارد و بگذاريدكسى كه آن را مى‏فهمد ساكت بماند؛ يعنى اگر كنعان بر اين مناطق استيلا يافته است، معنى‏آن اين خواهد بود كه كنعانيان در آن هنگام در آن سرزمين بودند،

در تمايز با زمانى كه اين‏سرزمين در دست ديگرى بوده است.

اما اگر همچنان كه از سفر پيدايش (10: 19) استفاده مى‏شود، كنعان نخستين كسى‏باشد كه در اين منطقه ساكن شده، مراد راوى اين است كه وضع در زمان نويسنده بدين‏منوال نبوده است. بنابراين، راوى نمى‏تواند موسى باشد؛

براى اينكه در زمان او كنعانيان‏هنوز مالك اين مناطق بودند. اين رمزى است كه در باب آن، امر به سكوت شده است.

.5 در سفر پيدايش (22: 14) كوه موريا «كوه خدا» نامگذارى شده است، نامى كه بعد ازساختن معبد بزرگ به آن داده شده است؛ انتخاب اين كوه بعد از موسى بوده است؛ زيراموسى به هيچ مكانى كه خدا انتخاب نموده باشد،

اشاره نكرده، بلكه او خبر داده است كه‏خداوند در آينده مكانى را انتخاب مى‏كند كه نام او بر آن اطلاق شود.

.6 نهايتا ذكر مى‏كند كه در سفر تثنيه (3: 11) در قسمت مربوط به عوج ملك باشان، اين‏جملات جالب توجه است:

«زيرا كه عوج ملك باشان از بقيه رفائيان تنها باقى مانده بود. اينك تخت خواب اوتخت آهنين است. آيا آن در ربت بنى عمون نيست و طولش نه ذراع و عرضش‏چهار ذراع بر حسب ذراع آدمى مى‏باشد» .

اين افزوده، به وضوح هرچه تمامتر نشان مى‏دهد كه نويسنده آن مدتهاى طولانى بعد ازموسى مى‏زيسته است؛ زيرا اين نوع سخن گفتن را تنها كسى به كار مى‏گيرد كه درباره امورى‏كه مدت طولانى از آن گذشته است،

بحث مى‏كند (نحوه سخن گفتن او از اشيا، به شيوه‏كسى است كه داستانهاى قديمى را بيان مى‏كند)، و به خاطر كسب اعتماد به آثار گذشته‏اشاره مى‏نمايد . علاوه بر اينكه بدون ترديد اولين كسى كه اين تخت را كشف كرد،

داود بود كه‏بر شهر ربه غلبه كرد (كتاب دوم سموئيل 12: 28و29) . (6)

دوباره، مورخ كمى بعد از اين عبارت، پس از [نقل‏] كلماتى از موسى، اين [شرح‏] را اضافه‏مى‏كند :

«يائير بن منسى تمامى مرز و بوم ارجوب را تا حد جشوريان و معكيان گرفت و آنهارا تا امروز به اسم خود باشان حووت يائير ناميد» (تثنيه 3: 14) . به نظر من اين قسمت براى‏توضيح كلمات موسى، كه قبل از آن آمده،

به متن افزوده شده است (يعنى) : «و بقيه جلعاد وتمامى باشان را كه مملكت عوج باشد، بنصف سبط منسى دادم؛ يعنى تمامى مرز و بوم‏ارجوب را با تمامى باشان كه زمين رفائيان ناميده مى‏شود» (سفر تثنيه 3: 13) .

مسلما عبريان‏زمان نويسنده، مناطقى را كه متعلق به قبيله يهودا بوده، را مى‏شناخته‏اند، اما آنها را به [نامهاى‏] ارجوب يا زمين رفائيان نمى‏شناخته‏اند؛ لذا نويسنده مجبور شده است كه توضيح‏دهد اين امكنه كجا بوده و نام قديمى

آنها چه بوده است و در همان زمان خاطر نشان كند كه‏چرا آنها در زمان نوشتن او، به نام «يائير» معروف بوده‏اند، شخصى كه از قبيله منسى است نه‏از قبيله يهودا. (7)

بنابراين، ما مراد ابن عزرا و همچنين آن بخشى از سفر تثنيه را كه براى اثبات عقيده‏اش‏ذكر كرده بود، روشن ساختيم.

اما ابن عزرا به تمامى نمونه‏ها حتى نمونه‏هاى اساسى توجه نكرده است و موارد مهمترى‏باقى مانده كه قابل ذكر است؛ مثلا:

.1 نويسنده كتب مورد بحث تنها از موسى به عنوان سوم شخص سخن نمى‏گويد، بلكه‏همچنين به جزئيات بسيارى كه مربوط به او مى‏شود، پرداخته است؛ براى نمونه:

«موسى با خدا سخن گفت» . (سفر خروج 33: 9) .

«و خداوند با موسى روبه رو سخن مى‏گفت...» (سفر خروج 33: 11) .

«موسى مرد بسيار حليم بود بيشتر از جميع مردمانيكه بر روى زمين‏اند» (سفراعداد 12: 3) .

«موسى بر رؤساى لشكر... غضبناك شد» (سفر اعداد 31: 14) .

«موسى مرد خدا...» (تثنيه 33: 1) .

«پس موسى بنده خداوند در آنجا به زمين موآب برحسب قول خداوند رحلت‏نمود» (سفر تثنيه 34: 6) .

«و پيامبرى مثل موسى تا در بنى اسرائيل برنخاسته است كه خداوند او را روبه روشناخته باشد» (سفر تثنيه 36: 10) و نظاير آن؛ از طرف ديگر سفر تثنيه، كه شريعتى را كه موسى تشريح كرد و نوشت، دربردارد، سخن گفتن موسى و نقل افعال او را با ضمير متكلم بيان مى‏كند :

«چنانكه خداوند به من گفته بود...» (سفر تثنيه 2: 1) «آنگاه خدا مرا خطاب كرده، گفت» (سفر تثنيه 2: 1و17) و نظاير آن.

«و نزد خداوند استدعا نموده، گفتم...» (سفر تثنيه 9: 26) و نظاير آن.

به جز در انتهاى اين كتاب، آنجا كه مورخ بعد از نقل عباراتى از موسى، دوباره از او به‏عنوان سوم شخص ياد مى‏كند و مى‏گويد كه چگونه موسى اين شريعت را كه براى مردم درنوشته‏اى شرح داد، به ارث گذاشت (8)

و دوباره آنها را پند و اندرز داد و اينكه چگونه عمرش رابه پايان رساند. همه اين جزئيات، يعنى شيوه حكايت، شواهد و زمينه كل ماجرا به اين‏نتيجه روشن منجر مى‏شود كه شخص ديگرى اين كتب را نوشته است و موسى نويسنده آنهانيست.

.2 همچنين بايد خاطر نشان كرد كه اين تاريخ نه تنها نحوه مرگ موسى و تدفين او وسى روز عزادارى عبريان را حكايت مى‏كند، بلكه بالاتر، او را با تمامى پيامبرانى كه بعد از اوآمده‏اند، مقايسه كرده و او را برتر از

همه معرفى مى‏كند: «و پيامبرى تا به حال در اسرائيل‏برنخاسته است كه خداوند او را روبه رو شناخته باشد» (سفر تثنيه 34: 10) . چنين شهادتى‏نمى‏تواند منسوب به موسى باشد، و حتى نمى‏تواند منسوب به كسى باشد

كه بلافاصله بعد ازموسى آمده است، بلكه كسى بايد چنين شهادتى بدهد كه قرنها بعد از او مى‏زيسته است، مخصوصا به عنوان مورخى كه از گذشته سخن مى‏گويد: «و پيامبرى مثل موسى تا به حال دراسرائيل بر نخاسته است...»

و درباره محل دفن او [آمده است: ] «و احدى قبر او را تا امروزندانسته است» (سفر تثنيه 34: 6) .

.3 بايد توجه داشت كه بعضى از مكانها يا نامهايى (در اسفار پنجگانه) يافت مى‏شوندكه در زمان موسى به اين نامها مشهور نبوده‏اند، بلكه بعد از او به اين نامها معروف شده‏اند .

[مثلا در سفر پيدايش (14: 14) آمده است‏] : «ابراهيم دشمنان خود را تا «دان» تعقيب كرد» ، (9) نامى كه مدتهاى طولانى بعد از مرگ يوشع بر اين شهر نهاده شد. (10)

.4 داستانى كه در سفر خروج آمده، تا بعد از مرگ موسى ادامه داشته است: «و بنى‏اسرائيل مدت چهل سال من را ميخوردند تا به زمين آباد رسيدند؛ يعنى تا به سر حدكنعان داخل شدند،

خوراك ايشان من بود» (سفر خروج 16: 35) ؛ به عبارت ديگر، تا زمانى كه‏صحيفه يوشع (5 : 12) (11) به آن اشاره مى‏كند.

همچنين در (سفر پيدايش 36: 31) آمده‏است: «اينانند پادشاهانى كه در زمين ادوم‏سلطنت كردند، قبل از آنكه پادشاهى بر بنى‏اسرائيل سلطنت كند» . بدون شك، اين مورخ ازپادشاهان ادوم گزارش مى‏دهد،

قبل از اينكه داود و قراولانش اين ناحيه را اشغال كنند؛ چنانكه در كتاب دوم سموئيل (8: 14) (12) آمده است.

بنابر آنچه ذكر شد، از روز روشن تر است كه موسى نويسنده اسفار پنجگانه نيست، بلكه‏شخص ديگرى است كه مدتهاى طولانى بعد از او مى‏زيسته است. اكنون به كتبى كه واقعاموسى نوشته است،

نظر مى‏كنيم، كتبى كه در اسفار پنجگانه ذكرى از آنها آمده است. آيا آنهابا اسفار پنجگانه اختلاف دارند؟ از سفر خروج (17: 14) (13) به دست مى‏آيد كه موسى به‏دستور خدا از جنگ با عمالقه گزارشى نوشت؛

[اما] در اين سفر، از كتابى كه گزارش مذكور رادر آن نوشته، نامى نيامده است، لكن در سفر اعداد (21: 14) (14) به كتابى تحت عنوان «جنگهاى خداوند» اشاره شده است و بدون شك جنگ با عمالقه و تمامى

اعمال لشكر كه بنابه نقل سفر اعداد (33: 2) (15) موسى آنها را نوشته است، در آنجا وجود دارد.

همچنين در سفر خروج (24: 4ـ 7) آمده است كه كتاب ديگرى به نام كتاب عهد وجودداشته است، كتابى كه موسى در مقابل اسرائيليان ـ زمانى كه آنها اولين پيمان را با خدابستند ـ خواند؛ اما اين كتاب يا رساله،

مطالب اندكى در بردارد؛ يعنى قوانين يا احكام خدا، كه در سفر خروج (20: 22) تا پايان باب 24 آمده است. و كسى كه از روى تعقل و بى طرفى‏باب مذكور را مطالعه كند، اين مطلب را مورد انكار قرار نمى‏دهد.

در آنجا بيان شده است كه به مجرد اينكه موسى احساس مردم را در رابطه با عهد بستن‏با خدا دانست، فورا قوانين و سخنان خدا را نوشت و صبح هنگام در مجلسى بعد از انجام‏بعضى مراسم، شرايط عهد را براى جماعتى از مردم قرائت كرد.

وقتى همه اين امور كاملاانجام گرفت و بدون شك همه مردم [شرايط عهد را] فهميدند، تمامى آنان موافقت خود رااعلام داشتند. (16)

چون مطالعه دقيق عهد مزبور وقت اندكى مى‏گيرد و نيز داراى طبيعتى فشرده است و به‏نظر مى‏رسد مطلبى بيش از آنچه توضيح داده شد، در برنداشته باشد. به علاوه روشن است‏كه موسى همه قوانينى را كه در سال چهلم بعد

از خروج از مصر دريافت كرده بود، تبيين‏كرد. همچنين موسى براى دومين بار از مردم تعهد گرفت كه اين قوانين را رعايت كنند، وسرانجام آنها را در كتابى مشتمل بر اين قوانين مشروحه و عهد جديد (عهد دوم)

به رشته‏تحرير در آورد (سفر تثنيه : 1: 5، 29: 14، (17) 31: 9ـ 13 (18) ) و اين كتاب را كتاب تورات خدا ناميد، همان كتابى كه يوشع بعدا به هنگام انعقاد عهد جديدى با خدا و موظف ساختن مردم به آن‏عهد، مطالبى بدان افزود. (19)

بارى، چون هم اكنون كتابى مشتمل بر عهد موسى و عهد يوشع در دست نيست، پس به ‏ناچار معلوم مى‏شود كه آن كتاب از بين رفته است، مگر اينكه در واقع حدس بى‏ربط يوناتان ‏شارح كلدانى را بپذيريم و

عبارات كتاب مقدس را به دلخواه خود تغيير دهيم. اين مفسر درمواجهه با اين مشكل به جاى اعتراف به جهل خود، متن كتاب مقدس راتغيير داده است.

او اين عبارت از صحيفه يوشع (24: 26) «يوشع اين سخنان را در كتاب تورات خدا نوشت» را چنين تغيير داده است: «يوشع اين سخنان را نوشت و با كتاب تورات خدا آنها رانگهدارى كرد» .

چه بايد كرد با اشخاصى كه فقط هواى نفسانى خود را مد نظر قرار مى‏دهند.اگر چنين‏رويه‏اى انكار كتب‏مقدس‏و جعل‏كتب‏مقدس‏ديگرى‏از پيش‏خودنيست، پس چيست؟

بنابراين، مى‏توان نتيجه گرفت كه كتاب تورات خدا كه موسى آن را نوشته، اين اسفارپنجگانه نيست، بلكه كتاب ديگرى است كاملا متفاوت با اين اسفار كه نويسنده اسفارپنجگانه آن را در لابه‏لاى كتاب و جاى مناسب درج كرده است.

اين مطلب به وضوح هرچه ‏تمامتر از آنچه [قبلا] ذكر شد و [بعدا] ذكر خواهد شد، به دست مى‏آيد. زيرا پس از عبارتى ‏كه از سفر تثنيه نقل شد، كه «موسى اين تورات را نوشت» ،

مورخ مى‏افزايد: «موسى آن را به ‏احبار داده از آنان خواست در اوقات معلومى آن را براى تمامى مردم قرائت كنند» . اين [افزوده‏] نشان مى‏دهد كه تورات مى‏بايست حجمى خيلى كمتر از اسفار پنجگانه داشته باشد

تا آنان بتوانند تمامى آن را در يك مجلس بخوانند، به صورتى كه همه آنها نيز آن را بفهمند؛ به‏علاوه بايد توجه داشت كه از ميان تمامى كتبى كه موسى نوشت، كتاب عهد دوم و كتاب‏سرود (كه او بعدا نوشت تا همه مردم آن را بياموزند)

تنها كتبى بودند كه مردم به حفظ ونگهدارى آنها از لحاظ دينى موظف شدند؛ نسبت به عهد اول، فقط كسانى كه حاضر بودندملتزم به رعايت آن شدند، اما نسبت به عهد دوم، حتى فرزندان آنان نيز (يعنى آيندگان)

ملتزم به رعايت شدند (سفر تثنيه 29: 14و15) ، و بنابراين، او دستور داد اين عهد تاعصرهاى آينده همراه با كتاب سرود كه مخصوصا متوجه آيندگان بود، بايد از لحاظ دينى‏نگهدارى شود.

بنابراين، با توجه به اينكه هيچ دليلى نداريم كه موسى كتابى به جز اين عهدنوشته باشد، و با توجه به اينكه نگهدارى كتاب ديگرى را نيز به عهده آيندگان نگذاشت، وسرانجام با نظر به اينكه مطالب بسيارى در

اسفار پنجگانه وجود دارد كه موسى نمى‏تواندنويسنده آنها باشد، نتيجه مى‏شود كه اعتقاد به اينكه موسى نويسنده اسفار پنجگانه بوده‏است، غير مدلل، بلكه حتى غير عقلانى است.

شايد كسى سؤال كند كه آيا موسى قوانين ديگرى كه براى نخستين بار به او وحى‏مى‏شد، ننوشت؟ به عبارت ديگر آيا موسى در طى چهل سال قوانين ديگرى به جز همين‏تعداد اندكى كه در عهد اول مذكور است، ننوشت؟

در جواب مى‏گويم: اگر چه فرض اينكه موسى در زمان ابلاغ احكام به مردم، آنها رامى‏نوشته است، معقول به نظر مى‏رسد، اما دليلى براى اثبات آن نداريم، براى اينكه سزاوارنيست كه در چنين مواردى به چيزى جز آنچه

كتب مقدس مى‏گويد، يا نتيجه معقول اصول‏اساسى آنهاست، تمسك جوييم، و نبايد هر آنچه كه امكان عقلى دارد [وقوعش را نيز] پذيرفت؛ اما عقل ما را در اين مورد مجبور به پذيرش چنين نتيجه‏اى نمى‏كند؛ چرا كه‏ممكن است

جمعى از بزرگان فرمانهاى موسى را نوشته و آنها را به مردم ابلاغ مى‏كردند، واين مورخ آنها را جمع آورى كرده و در جاى مناسب در سيره موسى درج كرده است.

تمام اين مطالب، مربوط به اسفار پنجگانه موسى بود، و اكنون بايد به ديگر كتب مقدس‏بپردازيم .

با دلايلى مشابه آنچه پيش از اين ذكر شد، مى‏توان اثبات كرد كه صحيفه يوشع را خود اوننوشته است؛ زيرا بايد شخص ديگرى غير از يوشع شهادت بدهد كه نام يوشع در تمامى‏زمين شهرت يافته است (صحيفه يوشع 6: 27) (20)

و اينكه او از هيچ يك از وصاياى موسى‏غفلت نكرد (صحيفه يوشع 8: 35، 11: 15) (21) و اينكه او پير شد، و مجلسى متشكل از تمام‏مردم فراخواند، و سرانجام درگذشت.

از اين گذشته، حوادثى را كه بعد از مرگ يوشع اتفاق‏افتاده است، نقل مى‏كند؛ براى مثال: «و اسرائيل در همه ايام يوشع و همه روزهاى مشايخى‏كه بعد از يوشع زنده ماندند و تمام عملى كه خداوند براى اسرائيل كرده بود دانستند،

خداوندرا عبادت نمودند» (صحيفه يوشع 24: 31) .

و در باب 16آيه 10 آمده است: «و افرائيم و منسى كنعانيان را، كه در جازر ساكن بودندبيرون نكردند، پس كنعانيان تا امروز در ميان افرايم ساكنند و براى جزيه بندگان شدند» ؛ اين‏جمله عين عبارتى است

كه در باب اول سفر داوران آمده است (22) و عبارت «تا امروز» نشان‏مى‏دهد كه نويسنده درباره زمانهاى گذشته صحبت مى‏كند. عين همين مطلب (تاامروز) درآيه آخر باب 15 در ارتباط با بنى يهودا آمده است، (23)

و همچنين داستان كالب در همين باب‏آيه .14 به علاوه، به نظر مى‏رسد بنا كردن مذبحى در آن طرف اردن به وسيله دو قبيله و نيم (22: 10) (24) بعد از مرگ يوشع رخ داده باشد؛ زيرا در سرتاسر داستان نامى از يوشع

برده نشده‏است، بلكه اين خود مردم هستند كه در رابطه با جنگ مشورت كرده، نمايندگانى مى‏فرستندو منتظر جواب مى‏نشينند و سرانجام موافقت خود را اعلام مى‏دارند.

نهايتا اينكه از باب 10، آيه 14 به وضوح استفاده مى‏شود كه اين كتاب چندين قرن بعداز يوشع نوشته شده است؛ چرا كه در آن آمده است: «و قبل از آن و بعد از آن، روزى مثل آن‏واقع نشده بود كه خداوند آواز انسان را بشنود»

و نظاير اين. بنابراين، اگر يوشع كتابى نوشته‏باشد، اين بايد همان كتابى باشد كه در باب 10 آيه 13 ذكر شده است. (25)

اما كتاب داوران، كه گمان نمى‏كنم شخص عاقلى بپذيرد كه خود داوران آن را نوشته‏باشند؛ زيرا نتيجه كل داستان در باب دوم، به وضوح نشان مى‏دهد كه مورخ واحدى اين‏كتاب را نوشته است.

به علاوه، از آن جهت كه نويسنده مكررا اظهار مى‏دارد كه در زمان اوهيچ پادشاهى در اسرائيل نبوده است، آشكار مى‏شود كه اين كتاب بعد از تأسيس حكومت‏پادشاهى نوشته شده است.

اما كتب سموئيل، لزومى ندارد كه زياد در آنها توقف كنيم؛ زيرا حكايت در آن كتب تامدتهاى طولانى بعد از مرگ سموئيل ادامه دارد؛ اما مايلم به اين واقعيت توجه دهم كه اين‏كتب چندين قرن بعد از مرگ سموئيل

نوشته شده است؛ زيرا مورخ در كتاب اول سموئيل (9: 9) در جمله‏اى معترضه خاطر نشان مى‏كند كه «در زمان سابق چون كسى در اسرائيل‏براى درخواست كردن از خدا مى‏رفت، چنين مى‏گفت: بياييد تا نزد رائى برويم؛

زيرا نبى‏امروز را سابق رائى مى‏گفتند» .

نهايتا كتب پادشاهان، به خاطر دلايل درونى [دلايل اخذ شده از متن اين كتابها] اقتباسى است از كتب پادشاهى سليمان (كتاب اول پادشاهان 11: 41) (26) و كتاب تواريخ ايام‏پادشاهان يهودا و كتاب تواريخ ايام پادشاهان اسرائيل (كتاب اول پادشاهان 14: 19و29) . (27)

نتيجه آنكه تمام كتابهايى كه تا اينجا مورد بررسى قرار داديم، چيزى نيست جزگرداورى‏اى كه از حوادثى كه در زمانهاى گذشته رخ داده، گزارش مى‏دهد.

اگر پيوستگى بين مطالب اين كتب و استدلهاى آن مورد توجه قرار گيرد، به راحتى‏مى‏توان فهميد كه مورخ واحدى كه مى‏خواسته گذشته يهود را از آغاز پيدايش آن، تا اولين‏ويرانى شهر اورشليم گزارش كند،

همه آنها را به رشته تحرير در آورده است. نحوه ارتباط اين‏كتب با يكديگر براى بيان اينكه مورخ واحدى آنها را به رشته تحرير در آورده، كافى است؛ زيرا پس از شرح زندگانى موسى، بلافاصله به زندگى يوشع

مى‏پردازد: «و واقع شد بعد وفات‏موسى بنده خداوند، كه خداوند يوشع بن نون خادم موسى را خطاب كرده گفت» (صحيفه‏يوشع 1: 1) .

همچنين بعد از اتمام [داستان‏] وفات يوشع، او به تاريخ داوران پرداخته و به همين‏صورت، آن را به ماقبل خود ربط مى‏دهد: «و بعد از وفات يوشع واقع شد كه بنى اسرائيل ازخداوند سؤال كرده گفتند كيست براى ما كنعانيان

اول برآيد و با ايشان جنگ نمايد» (داوران‏1: 1) . او داستان روت را با اين عبارات به عنوان ضميمه‏اى براى كتاب داوران آغاز كرده است: «و واقع شد در ايام حكومت داوران كه قحطى در زمين پيدا شد و مردى از

بيت لحم يهودارفت تا در بلاد موآب ساكن شود» (كتاب روت 1: 1) .

كتاب اول و دوم سموئيل نيز با عباراتى مشابه شروع شده است. (28)

سپس مورخ قبل ازاتمام تاريخ داود، به همين نحو به كتاب اول پادشاهان و بعد از وفات او به كتاب دوم‏پادشاهان پرداخته است.

لذا اين كتب، در مجموع و با ترتيبى كه بين آنها وجود دارد، نشان مى‏دهد كه آنها رامؤلف واحدى به خاطر هدف معينى نوشته است؛ زيرا از منشأ پيدايش ملت يهود آغاز كرده وسپس به ترتيب از ايام و

حوادثى كه طى آنها موسى قوانين خود را ابلاغ و پيشگويى كرد، بحث مى‏كند و سپس در ادامه خبر مى‏دهد كه اسرائيليان چگونه طبق پيشگويى موسى برزمين موعود استيلا يافتند (سفر تثنيه 7: 1) ؛ (29)

و چگونه پس از استيلا از قوانين رو برگرداندند و در نتيجه با بدبختى بسيارى مواجه شدند (سفر تثنيه 31: 16و17) . (30)

مورخ بيان‏مى‏دارد چگونه آنها مى‏خواستند پادشاهان را انتخاب كنند (سفر تثنيه 17: 14) . و چگونه به‏ميزان مراعات قوانين از سوى پادشاهان، مردم پيشرفت كرده يا متحمل رنج و عذاب شده‏اند (سفر تثنيه 28: 36) .

و سرانجام چگونه اين ملت همان گونه كه موسى پيش‏بينى كرده بود، به‏هلاكت رسيدند. نويسنده در ارتباط با موضوعات ديگرى كه به كار تصديق شريعت نمى‏آيد، يا سكوت كرده و يا خواننده را براى اطلاع يافتن

به كتابهاى ديگر ارجاع داده است. [بنابراين‏] همه اين كتب هدف واحدى دارند، كه آن، تعليم شريعت موسى و اثبات آن با رويدادهاى‏بعدى است.

اگر ما من حيث المجموع اين سه نكته را در نظر بگيريم، يعنى موضوع هدف همه اين‏ كتب، ارتباط بين آنها و اين واقعيت كه آنها چندين نسل بعد از وقوع آن حوادث تأليف‏شده‏اند، اين نتيجه به دست مى‏آيد كه همه اينها

اثر مورخ واحدى است. [اما] اين مورخ‏كيست؟ بيان اين مطلب خيلى آسان نيست؛ اما من گمان دارم كه او عزرا باشد و چندين‏دليل قوى وجود دارد كه اين فرضيه را قابل قبول مى‏سازد.

مورخ ـ كه روشن شد بيش از يك نفر نيست ـ نقل تاريخ خود را تا آزاد ساختن ‏يهوياكين ادامه داده و افزوده است كه او همه عمرش را بر سر سفره پادشاه نشسته است؛ (31) يعنى بر سر سفره يهوياكين يا سفره پسر

نبوكدنصر [بخت النصر] . براى اينكه مفهوم اين‏قسمت مبهم است.

بنابراين، نتيجه مى‏شود كه او قبل از عزرا نمى‏زيسته است. و از طرفى‏كتب مقدس از احدى جز كتاب عزرا گواهى نمى‏دهد كه: «عزرا دل خود را به طلب نمودن‏شريعت خداوند و به عمل آوردن آن و به تعليم دادن

فرايض و احكام به اسرائيل مهيا ساخته‏بود» (عزرا 7: 10) . علاوه بر اينكه «... او در شريعت موسى كه يهوه خداى اسرائيل آن را داده‏بود، كاتب ماهر بود» (عزرا 7: 10) .

بنابر اين، من نمى‏توانم كتب مقدس را به كسى جز عزرانسبت دهم.

وانگهى از اين گواهى درباره عزرا مى‏فهميم كه او نه تنها دل خود را براى طلب نمودن‏شريعت الهى آماده كرده بود، بلكه خود را آماده ابلاغ آن نيز كرده بود. و در كتاب نحميا (8 : 8) آمده است

«... [آنها] (32) كتاب تورات خدا را به صداى روشن خواندند و تفسير كردند تاآنچه را كه مى‏خواندند بفهمند» .

از آنجا كه در سفر تثنيه نه تنها شريعت موسى يا بخش اعظم آن وجود دارد، بلكه ‏بسيارى از مطالب براى تبيين بهتر آن نيز آمده است، لذا حدس من اين است كه سفر تثنيه ‏كتاب شريعت خداست كه عزرا آن را نوشته

و تبيين نموده و ابلاغ كرده است و در عبارت‏فوق بدان اشارت رفت (در كتاب نحميا) . دو نمونه از شيوه‏اى را كه برخى از مطالب را بدان‏شيوه به صورت معترضه، به منظور تبيين بيشتر در متن سفر تثنيه

افزوده شده است، قبلادر مقام بحث از عقيده ابن عزرا ارائه داديم و نمونه هاى بسيار ديگرى در جريان تحقيق به‏دست آمد. براى نمونه در باب 2 آيه 12 از سفر تثنيه آمده است:

«و حوريان در سعير بيشتر ساكن بودند و بنى عيسو ايشان را اخراج نموده، ايشان را ازپيش روى خود هلاك ساختند و در جاى ايشان ساكن شدند، چنان كه اسرائيل به زمين‏ميراث خود كه خداوند به ايشان داده بود، كردند» .

اين آيه توضيحى براى آيه 3 و 4 همين باب است، (33) كه بيان مى‏دارد بنى عيسو اولين ‏كسانى نيستند كه در جبل سعير ساكن بوده‏اند، بلكه آنها، آن مكان را از ساكنان اوليه‏اش، كه‏حوريان باشند،

با اخراج و كشتار آنها، گرفته و خود ساكن شده‏اند. همان كارى كه بنى‏اسرائيل بعد از وفات موسى با كنعانيان انجام دادند.

همچنين آيات 6ـ 9 از باب دهم (سفر تثنيه) به طور معترضه در خلال عبارات موسى‏ درج شده است. هر كسى بايد بداند آيه هشتم كه با اين عبارت شروع مى‏شود: «در آن وقت‏خداوند سبط لاوى را جدا كرد تا تابوت

عهد خداوند را بردارند...» ضرورتا به آيه 5 اشاره‏دارد، (34) نه مرگ هارون. (35)

و ذكر وفات هارون توسط عزرا در اين قسمت، به خاطر دعايى است‏كه موسى در داستان گوساله طلايى كه مردم مى‏پرستيدند، براى هارون كرد. (36)

و بعد از اين، عزرا شرح مى‏دهد كه در همان زمانى كه موسى صحبت كرد، خدا سبطلاوى را براى خود اختيار كرد، به منظور اينكه بتواند دليل اين انتخاب و دليل عدم شركت‏ايشان در ارث را خاطر نشان كند.

بعد از اين گريز، او رشته سخن موسى را دنبال مى‏كند. مابايد به اين جملات معترضه، مقدمه اين كتاب (سفر تثنيه) و همين طور تمام عباراتى را كه‏از موسى به ضمير غايب سخن مى‏گويد، بيفزاييم. علاوه بر

عبارات زيادى كه اكنون توانايى‏تميز آنها را نداريم، اگر چه بدون شك معاصران نويسنده به وضوح نسبت به آنها آگاهى‏داشته‏اند.

به اعتقاد من، اگر كتاب حقيقى موسى در نزد ما مى‏بود، بى‏شك اختلافات بزرگى درعبارات، احكام و ترتيب آنها و ادله‏شان مى‏يافتيم.


مقايسه احكام دهگانه

در سفر تثنيه با احكام دهگانه در سفر خروج ـ كه در آن، تاريخش‏به روشنى بيان شده ـ براى نشان دادن اختلافى همه جانبه در اين سه مورد كافى است؛ زيرافرمان چهارم نه تنها به اشكال مختلفى ارائه شده،

بلكه عبارتش نيز خيلى طولانيتر است ودليل رعايت كردن آن نيز به طور كلى با دليلى كه در سفر خروج بيان شده است، اختلاف‏دارد (37) و همين طور ترتيب بيان شده در فرمان دهم در دو روايت مختلف است. (38)

به گمانم‏اختلافات اينجا مانند جاهاى ديگر كار عزراست، كسى كه شريعت خدا را براى معاصران خودتبيين كرد و كسى كه اين كتاب شريعت خدا (سفر تثنيه) را قبل از كتب ديگر نوشت.

من اين‏مطلب را از اين واقعيت به دست آورده‏ام كه اين كتاب مشتمل بر قوانينى است كه مردم به‏آنها احتياج داشته‏اند و ديگر آنكه اين كتاب ارتباطى با كتب قبل از خودش ندارد، (39)

بلكه باجمله مستقلى شروع شده است: «اين است سخنانى كه موسى...» . به عقيده من عز را بعد ازتكميل اين كتاب [سفر تثنيه‏] خود را براى ارائه گزارش كاملى از تاريخ امت يهودى از ابتداى‏خلقت عالم تا

ويرانى كامل شهر اورشليم آماده كرد و در اين گزارش كتاب سفر تثنيه را [نيز] درج كرد. و احتمالا علت نامگذارى پنج سفر اول به نام موسى اين بوده است كه اين پنج سفراساسا مشتمل بر زندگى موسى و موسى

عنوان اصلى اين كتابها بوده است. و به همين دليل، كتاب ششم را به اسم يوشع نامگذارى كرده است و كتاب هفتم را به اسم داوران، كتاب هشتم‏را به اسم روت، كتاب نهم و شايد دهم را به اسم سموئيل و

نهايتا كتاب يازدهم و دوازدهم رابه اسم پادشاهان. (40)




پى‏نوشتها--------------------------------------------------------

*) اين مقاله ترجمه‏اى است از فصل هشتم كتاب«~ .POLITICAL TREATISE ANDA POLITICALT REATISE Translated from the Latin With an Introduction by R.H.M. ELWES With a Bibliographicalnote by FRANCESCO CORDASCO ـ THE CHIEF WOPKS OF SPINOZA A THEOLOGICO ~»

1) مصنف در فصل هفتم همين كتاب درباره مبانى و اصول شناخت كتاب مقدس بحث كرده است.

2) اين است سخنانى كه موسى به آنطرف اردن در بيابان عربه مقابل سوف در ميان فاران و توفل و لابان و حفيروت‏و دى‏ذهب با تمامى اسرائيل گفت» ؛ سفر تثنيه (1: 1) و در عين حال در سفر تثنيه (31: 2) آمده است كه «و خداوند به‏من گفته است كه از اين اردن عبور نخواهى كرد» .
و اين يوشع جانشين حضرت موسى است كه به دستور خداوند از اردن عبور مى‏كند: «و واقع شد بعد از وفات موسى بنده خداوند كه خداوند يوشع بن نون خادم موسى را خطاب كرده گفت موسى بنده من‏وفات يافته است پس الان برخيز و از اين اردن عبور كن...» صحيفه يوشع (1: 1 و 2) و يوشع به اين خطاب لبيك‏گفت، لذا در صحيفه يوشع (3: 1) آمده است: «بامدادن يوشع بزودى برخاسته او و تمامى بنى‏اسرائيل از شطيم روانه شده، به اردن آمدند و قبل از عبور كردن درآنجا منزل گرفتند» . و همچنين ر. ك. صحيفه يوشع (3: 9) 3) و موسى و مشايخ اسرائيل قوم‏را امر فرموده گفتند: تمامى اوامرى را كه من امروز به شما مى‏فرمايم، نگاه داريد و در روزى كه از اردن به زمينى كه يهوه خدايت به تو مى‏دهد، عبور كنيد. براى خود سنگهاى بزرگ برپا كرده، آنها را باگچ بمال و بر آنها تمامى كلمات اين شريعت را بنويس ... و در آنجا مذبحى براى يهوه خدايت بنا كن و مذبح از سنگهاباشد... و تمامى اين كلمات اين شريعت را بر آن به خط روشن بنويس» .

4) در صحيفه يوشع آمده است كه به اين وصيت عمل كرده‏اند: «در آنجا بر آن سنگها نسخه تورات را كه نوشته بود، به حضور بنى اسرائيل مرقوم ساخت. ..» .

5) و يو آب با ربه بنى عمون جنگ كرده، شهر پادشاه نشين را گرفت
و يوآب قاصدان نزد داود فرستاده، گفت كه باربه جنگ كردم و شهر آبها را گرفتم
پس الان بقيه قوم را جمع كن و در برابر شهر اردو زده آن را بگير. مبادا من‏شهر را بگيرم و به اسم من ناميده شود
پس داود تمامى قوم را جمع كرده به ربه رفت و با آن جنگ كرده آن راگرفت» .

6) خلاصه اينكه عبارتى كه در توضيح كلام حضرت موسى آمده است، به وضوح از آن‏حضرت نيست، بلكه نويسنده‏براى توضيح مطلب، آن را از پيش خود افزوده است.

7) ر. ك: به كتاب اول تواريخ ايام 2: 21و .22

8) ر. ك: سفر تثنيه 31: 9 و 34: .1

9) چون ابراهيم از اسيرى برادر خود آگاهى يافت، سيصد و هجده تن از خانه‏زادان كار آزموده خود را بيرون آورده درعقب ايشان تا دان بتاخت» .

10) و شهر را به اسم پدر خود دان، كه براى اسرائيل زائيده شد، دان ناميد؛ اما اسم شهر قبل از آن لارش بود» (سفرداوران 18: 29) .

11) و در فرداى آن روزى كه از حاصل زمين خوردند، من موقوف شد و بنى‏اسرائيل ديگر من نداشتند و در آن سال ازمحصول زمين كنعان مى‏خوردند.» 12) و در ادوم قراولان گذاشت، بلكه در تمامى ادوم قراولان گذاشته، جميع ادوميان بندگان داود شدند» .

13) پس خداوند به موسى گفت: اين را براى يادگارى در كتاب بنويس و به سمع يوشع برسان كه هر آينه ذكر عماليق رااز زير آسمان محو خواهم ساخت» .

14) از اين جهت در كتاب جنگهاى خداوند گفته مى‏شود...» .

15) و موسى به فرمان خدا سفرهاى ايشان را بر حسب منازل ايشان نوشت و اين است منازل و مراحل ايشان» .

16) كتاب عهد را گرفته به سمع قوم خواند، پس گفتند: هر آنچه خداوند گفته خواهيم كرد و گوش خواهيم گرفت وموسى خون را گرفت و بر قوم پاشيده گفت: اينك خون آن عهدى كه خداوند بر جميع اين سخنان با شما بسته است» (سفر خروج 24: 8ـ 7) .

17) و من اين عهد و اين قسم را با شما تنها استوار نمى‏نمايم» .

18) و موسى اين تورات را نوشته، آن را به بنى‏لاوى كهنه، كه تابوت عهد خداوند را برمى‏داشتند و به جميع مشايخ‏اسرائيل سپرد
و موسى ايشان را امر فرموده، گفت كه در آخر هر هفت سال در وقت معين، سال انفكاك در عيدخيمه‏ها
چون جميع اسرائيل بيايند تا به حضور يهوه خداى تو در مكانى كه او برگزيند، حاضر شوند، آن گاه اين‏تورات را پيش جميع اسرائيل در سمع ايشان بخوان‏
... تا مادامى كه شما بر زمينى كه براى تصرفش از اردن عبورمى‏كنيد...
» .

19) پس در آن روز يوشع با قوم عهد بست و براى ايشان فرضيه و شريعتى در شكيم قرار داد
و يوشع اين سخنان رادر كتاب تورات خدا نوشت و سنگى بزرگ گرفته...» (صحيفه يوشع 24: 25ـ 26) .

20) و خداوند با يوشع بود و اسم او در تمامى آن زمين شهرت يافت» .

21) از هر چه موسى امر فرموده بود، حرفى نبود كه يوشع به حضور تمام جماعت اسرائيل با زنان و اطفال و غريبانى كه‏در ميان ايشان مى‏رفتند نخواند» ؛ «چنانكه خداوندبنده خود موسى را امر فرموده بود، همچنين موسى به يوشع امرفرمود و به همين طور يوشع عمل نمود و چيزى از جميع احكامى كه خداوند به موسى فرموده بود باقى نگذاشت» .

22) و چون اسرائيل قوى شدند، بر كنعانيان جزيه نهادند، ليكن ايشان را تماما بيرون‏نكردند
و افرايم كنعانيان را كه درجازر ساكن بودند، بيرون نكرد، پس كنعانيان در ميان ايشان در جازر ساكن ماندند
وزيولون ساكنان فطرون و ساكنان‏نهلول را بيرون نكرد، پس كنعانيان در ميان ايشان ساكن ماندند و جزيه بر آنها گذارده شد» (سفر داوران 1: 28ـ 30) .

23) و اما يبوسيان كه ساكن اورشليم بودند، بنى يهودا نتوانستند ايشان را بيرون كنند، پس با بنى يهودا تا امروز دراورشليم ساكنند» .

24) و چون به حوالى اردن كه در زمين كنعان است رسيدند، بنى‏داؤبين و بنى‏جاد و نصف سبط منسى در آنجا به كناراردن مذبحى بنا نمودند، يعنى مذبح عظيم المنظرى» .

25) پس آفتاب ايستاد و ماه توفق نمود تا قوم از دشمنان خود انتقام گرفتند؛ مگر اين در كتاب يائير مكتوب نيست كه‏آفتاب در ميان آسمان ايستاد و قريب به تمامى روز به فرو رفتن تعجيل نكرد.» 26) و بقيه امور سليمان و هرچه كرد و حكومت او، آيا در كتاب وقايع سليمان مكتوب نيست» .

27) و بقيه وقايع يربعام كه چگونه جنگ كرد و چگونه سلطنت نمود، اينك در كتاب تواريخ ايام پادشاهان اسرائيل‏مكتوب است» ... «و بقيه وقايع رحبعام و هر چه كرد، آيا در كتاب تواريخ ايام پادشاهان يهودا مكتوب نيست» .

28) و بعد از وفات شاؤل و مراجعت داود از مقاتله عمالقه واقع شد كه داود دو روز در صقلغ توقف نمود» . (كتاب دوم‏سموئيل 1: 1) 29) چون يهوه خدايت ترا به زمينى كه براى تصرفش به آنجا مى‏روى در آورد...» .

30) و خداوند به موسى گفت اينك با پدران خود مى‏خوابى و اين قوم برخاسته در پى خدايان بيگانه زمينى كه ايشان‏به آنجا در ميان آنها مى‏روند زنا خواهند كرد و مرا ترك كرده، عهدى را كه با ايشان بستم خواهند شكست‏
و در آن‏روز خشم من بر ايشان مشتعل شده، ايشان را ترك خواهم نمود.» 31) كتاب دوم پادشاهان 25: 27

32) يعنى «يشوع و ... و عزريا» كه همان عزرا است.

33) دور زدن شما به اين كوه بس است، به سوى شمال برگرديد
و قوم را امر فرموده، بگو كه شما از حدود برادران خودبنى عيسو كه در سعير ساكنند بايد بگذريد و ايشان از شما خواهند ترسيد، پس بسيار احتياط كنيد» .

34) كه در آن آمده است: «پس برگشته از كوه فرود آمدم و لوحها را در تابوتى كه ساخته بودم گذاشتم ...» .

35) كه در آيه هفتم ذكر شده است.

36) و براى هارون نيز در آن وقت دعا كردم» . (سفر تثنيه 9: 20) 37) مقايسه كنيد اين آيه از سفر خروج (20: 5) «نزد آنها سجده مكن و آنها را عبادت منما؛ زيرا من كه يهوه خداى تومى‏باشم خداى غيور هستم كه انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سيم و چهارم از آنانى كه مرا دشمن دارند، مى‏گيرم» را با آيه 9 از باب 5 سفر تثنيه «آنها را سجده و عبادت منما؛ زيرا من كه يهوه خداى تو هستم، خداى غيورم‏و گناه پدران را بر پسران تا پشت سيم و چهارم از آنانى كه مرا دشمن دارند مى‏رسانم.» 38) مقايسه كنيد اين آيه از سفر خروج (20: 17) «به خانه همسايه خود طمع مورز و به زن همسايه‏ات و غلامش وكنيزش و گاوش و الاغش و به هيچ چيزى كه از آن همسايه تو باشد طمع مكن» را با آيه 21 باب 5 سفر تثنيه «و برزن همسايه‏ات طمع مورز و به خانه همسايه‏ات و به مزرعه او و به غلامش و كنيزش و گاوش و الاغش و به هر چه‏از آن همسايه تو باشد طمع مكن» .

39) در حالى كه باقى كتب با يكديگر مرتبط هستند.

40) گفتنى است كه مصنف در پايان اين فصل متذكر مى‏گردد كه در فصل آينده به اين بحث مى‏پردازد كه آيا عزراآخرين كسى است كه اين كتب را تدوين كرده و آنها را همان گونه كه خواسته به پايان رسانده است يا نه؟

منبع: مجله هفت آسمان، شماره 1


_________________
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)