چرا طرفداران آيين يهود در برابر مسيحيت و اسلام سر تعظيم فرود نياوردند؟

حسن تهرانى


آيين يهود، همان طور كه در برابر مسيحيت از خود مقاومت و سرسختى نشان داد، در برابر اسلام نيز سرتعظيم فرود نياورد. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در آغاز ورود خود به مدينه با سه مشكل اساسى روبه رو بود.[1]

مشكل قريش در بيرون از مدينه و مشكل اختلافات اوس و خزرج و مشكل يهود در داخل مدينه. حلّ مشكلات داخلى، راه را براى برطرف نمودن مشكل خارجى باز مى كرد; اين بود كه پيامبر با اوس و خزرج پيمان نامه اى

منعقد نمود كه در ضمن آن تعهداتى را نيز از يهود گرفت[2] و پس از آن پيمان نامه اى اختصاصى با يهود[3] و سرانجام ميان مهاجر و انصار پيمان برادرى بست.[4] مجموع اين پيمان نامه ها فضاى صلح و آرامش را بر

مدينه حاكم نمود; ولى ديرى نپاييد كه يهود، مفاد پيمان نامه ها را زيرپا گذاشت و در نهان و آشكار با اسلام به مبارزه برخاست، تا آن جا كه در توطئه اى، براى يارى جستن از مشركين، شرك را بر اسلام برترى دادند.[5]

بهانه ى اصلى آنها اين بود كه چرا پيامبر از ميان آنها برانگيخته نشده است.[6] سرانجام پيامبر مجبور شد براى رفع هرگونه توطئه و نيز استحكام پايگاه داخلى، يهوديان بنى قينقاع[7] و بنى نضير[8] را به خارج از مدينه تبعيد

و با بنى قريظه به شدت برخورد نمايد;[9]آن گاه پيامبر عازم جنگ با يهود خيبر در شمال مدينه شد و پس از پيروزى، با آنها مصالحه كرد.[10] با توجه به اين مقدمه بايد ديد علل عمده ى يهود براى عدم پذيرش اسلام چه بوده است.

به نظر مى رسد علل عمده ى عدم تمكين يهود در برابر اسلام عبارت بود از:


1. نژاد پرستى:

به عقيده ى يهود فقط قوم بنى اسراييل شايستگى سرورى بر مردم جهان را دارد و خداوند تنها در نسل آنها نبوت و كتاب و ملك را قرار داده است. طبيعى است كه يهود با چنين طرز تفكرى، هرگز راضى نخواهد شد

از پيامبرى تبعيت كند كه از نسل اسماعيل است.

يهوديان معمولاً به اين امر رضا نمى دادند كه يك غيريهودى به پيغمبرى مبعوث شود.[11]

اين نژادپرستى از كجا ناشى شده است؟ به نظر مى رسد يكى از دلايل مهم آن، گمان بنى اسراييل درباره ى اختصاص رسالت حضرت موسى به آنهاست. موسى(عليه السلام) بنى اسراييل را پس از حدود چهارصدسال،

از ذلت كشته شدن فرزندان پسر و كنيزى دخترانشان توسط فرعون مصر رهايى بخشيد;[12] و شايد پس از ديدن آن همه معجزات حسى، به خاطر روح عناد و انكارشان و برترى در ميان مردم آن روزگار،[13]

برايشان اين توهم پيش آمده باشد كه هدايت الهى به آنها اختصاص دارد و اگر در تورات بشارت هايى درباره ى پيامبران بعدى است، همه مربوط به پيامبرانى است كه از ميان آنها برخيزند.[14]

چنين گمانى وقتى در ميان آنها تقويت مى شود كه حضرت موسى مأموريت يافت آنها را به سرزمين موعود، يعنى بيت المقدس برساند.[15] به اين معنا كه قوم برگزيده ى خدا بايد وارد سرزمين اختصاصى خود شوند.[16]

از دلايل ديگر نژادپرستى يهود، وضعيت تاريخى اين قوم است. به دلايل مختلف فرهنگى و سياسى و اقتصادى، ساير اقوام نمى توانستند قوم يهود را در كنار خود تحمل كنند[17] و آنان همواره در معرض نقل مكان و مهاجرت بودند.

تنها عامل وحدت بخشى كه مى توانست آنها را در اقصى نقاط جهان به يكديگر پيوند دهد، طرح مسأله ى نژاد واحد بود. قوم پراكنده ى يهود تنها در پرتو شرميت خويش مى توانست جسماً و روحاً خود را سرپا نگهدارد.

كنيسه و تلمود پناهگاه و تكيه گاه ضرورى قوم رنجيده و حيران شده اى بود كه زندگى شان بر اميد و اميدشان بر ايمانى كه به خداى خويش داشتند، متكى بود.[18]

در مجموع نژادپرستى عامل مهمى بود كه باعث مى شد يهوديان در برابر اسلام موضع گيرى نمايند. دكتر احمد شلبى در اين باره مى گويد:

يهود مى خواست كه پيامبر از ميان آنها و براى آنها باشد، و تسلط آنها را بر مردم تقويت كند و جايگاه آنها را برترى بخشد، ليكن اسلام به دست مردى از عرب آمد كه از يهود نبود، و ميان مردم مساوات برقرار نمود،

پس يهود را به عنوان قوم برتر باقى نگذاشت.[19]

نژادپرستى يهود با دلايل محكم در قرآن رد شده است. خداوند سخن بنى اسراييل را درباره ى يهودى بودن انبياى پيشين رد مى كند;[20] به اين دليل كه، عنوان يهوديت پس از موسى به وجود آمده است;[21]

و در جاى ديگر مى فرمايد:

هنگامى كه به يهود گفته شود به آنچه از جانب خداوند نازل شده ايمان بياوريد، مى گويند ما به چيزى ايمان مى آوريم كه بر خود ما نازل شده است.[22]

آن گاه اين پرسش بزرگ را در برابر آنها قرار مى دهد كه اگر شما راست مى گوييد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مى رسانديد؟![23] خداوند با اين بيان شيوا به يهود مى فهماند كه هر چه خدا بگويد حق است،

و فرقى نمى كند كه آورنده ى آن چه كسى باشد و تصديق قرآن كه تصديق كننده ى معارف تورات و انجيل است، در واقع تصديق تورات و انجيل است و كفر به قرآن، مستلزم كفر به آنهاست و اين كه اگر شما در ادعاى

خود راست گو هستيد ـ كه فقط به پيامبرانى كه در ميان شما نازل مى شوند، ايمان نمى آوريد ـ پس چرا سخن موسى را تكذيب و انبياى گذشته را به قتل رسانديد؟![24]

خداوند نه تنها اصل نژادپرستى دينى يهود را رد كرده، تفكراتى را كه ريشه در چنين اعتقادى دارد، باطل نموده است; از جمله اين كه، هدايت الهى مخصوص يهود است[25] و خداوند فقط به آنها علاقه و محبت دارد[26]

و تنها يهود دوست دار حقيقى خدا هستند[27] و بهشت براى آنها آفريده شده است[28] و اين كه فقط چند روزى (به تعداد روزهاى گوساله پرستى) در آتش جهنم باقى مى مانند.[29]


2. دنياطلبى و سودجويى يهود:

تحقق افكار نژادپرستانه ى يهود، بدون دست يابى به قدرت اقتصادى ممكن نبود. قدرت مالى به آنها توان رويارويى با افكار و اعتقادات محيط پيرامون را مى بخشيد و آنها را يك جمع برتر و متشخص كه در نظر سطحى،

مى توانست نمايانگر درستى راهشان باشد، معرفى مى كرد. محيط مدينه آن چنان امنيتى را براى يهود از نظر سرمايه گذارى ايجاد نموده بود كه علاوه بر روش معمول آنها، كه تجارت است، به امر كشاورزى نيز،

خصوصاً در شمال مدينه (منطقه ى خيبر)، اهتمام ورزيده بودند.

و از آن جا كه اسلام خطرى جدى براى منافع طلبى بى حد و حصر يهود محسوب مى شد، به مخالفت با آن پرداختند. اشتياق به جمع آورى ثروت، آن چنان در يهود ريشه دوانده بود كه آنها حريص ترين مردم بر مال اندوزى شدند;[30]

و چون دنياطلبى مستلزم انكار حقايق غيرمادى[31] و زندگى پس از مرگ است، خداوند حرص يهود بر دنيا را مورد نكوهش قرار داد.[32]


3. تقليد كوركورانه از بزرگان و علماى يهود:

گرايش حق طلبانه ى بزرگان يك آيين، نقش تعيين كننده اى در جذب توده هاى مردم به سوى حق دارد. بزرگان و دانشمندان يهود، به دليل اين كه اسلام موقعيت مادى و اجتماعى آنها را به خطر انداخته بود،

على رغم شناخت كامل پيامبر، حق را پنهان نمودند[33] و دست به تحريف تورات زدند، تا نشانه هاى پيامبر اسلام را بپوشانند و امر را بر پيروان خود مشتبه سازند.

نويسنده ى المنار معتقد است: تقليدهاى خاص يهود، منجر به جدايى يهود از مسيحى ها شد و چون حضرت عيسى دشمن تقليدها بود، مسيحى ها به اسلام نزديك ترند; زيرا آنها فراموش نكرده اند كه چگونه حضرت عيسى

تقليدهاى آشكار يهود را كه در تورات وجود نداشت، متزلزل نمود.[34]

خداوند در آيات فراوانى از قرآن، از اين خيانت بزرگ فرهنگىِ دانشمندان يهود پرده برداشته و آنها را سرزنش كرده است.[35] هرچند عوامِ يهود را نيز، به دليل تبعيت كوركورانه از علماى خود، مورد توبيخ قرار داده است.[36]


4. جمود بر عقايد:

تعصب و جمود يهود به حدى است كه خداوند ايمان آنها به اسلام را مورد انكار و استبعاد قرار مى دهد[37] و نيز مى فرمايد: يهود آن گاه از موقعيت و جايگاه ارزشمند برخوردار خواهند شد كه تورات و هر آنچه از

جانب خداوند نازل شده (قرآن) را به پا دارند،[38] نه اين كه با نگاه دشمنى و كينه به اسلام نگاه كنند.


5. غرور علمى:

در زمان ظهور اسلام، نگاه دانشمندان يهود به مردم پيرامون خود كه درس ناخوانده بودند، نگاهى توأم با غرور بود. اين غرور كاذب مانع از آن مى شد كه آنها از معارف دينى كه پيامبرش امّى بود برخوردار گردند.

علامه طباطبايى دراين باره مى گويد: آرى يهود در دنياى قبل از اسلام خود را اشرف ملل مى دانست و سيادت و تقدم بر ساير اقوام را حق مسلم خود مى پنداشت و خود را اهل كتاب ناميده، به داشتن ربانيين و احبار مباهات كرده،

به علم و حكمت خود مى باليد و ساير مردم را بى سواد و وحشى مى ناميد. پس وقتى مشاهده كرد كه قرآنى بر قوم قريش ـ كه به خاطر علم و كتاب يهود در برابر آنها خضوع مى كردند ـ نازل شده، مخصوصاً وقتى در آن كتاب

نظركرده، آن را كتابى آسمانى و ناظر بر ساير كتاب هاى آسمانى ديد و ملاحظه نمود كه كتابى سرشار از حقيقت و مشتمل بر عالى ترين تعليمات و وحى و كامل ترين طريق هدايت است، بيش تر از پيش به ذلت و بى ارجى علم و

كتاب خود كه سال ها به رخ جهانيان مى كشيد پى برد. به ناچار از خواب و خيال بيدار شد و به طغيان و كفر خود افزود.[39]


--------------------------------------------------------------------------------

[1]. ر.ك: جعفر سبحانى، فروع ابديت، (قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى چ8، 1372)، ج 1، ص 461.
[2]. ر.ك: ابن كثير، السيرة النبويه، (بيروت: دار احياء التراث العربى)، ج 2، ص 321 ـ 323.
[3]. اين پيمان نامه اختصاصاً با يهود بنى نضير و بنى قريظه و بنى قينقاع بسته شد. براى آگاهى از مفاد اين پيمان نامه ر.ك: علامه مجلسى، بحار الانوار، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چ 2، 1403 ق)، ج 19، ص 111.
[4]. در سيره ابن هشام، ج 2، ص 150 ـ 153، اسامى كسانى كه با يكديگر برادر شده اند آورده شده است.
[5]. ر.ك: سوره نساء: 51 و محمد غزالى، كتاب اليهود المعتدون و دولتهم اسرائيل، (بيروت: الدار الشاميه، چ اول، 1420 هـ)، ص 71.
[6]. ابن هشام، همان، ج 2، ص 160.
[7]. ر.ك: جعفر سبحانى، همان، ج 1، ص 529; و محمد ابوزهره، خاتم پيامبران، ترجمه ى حسين صابرى، (انتشارات آستان قدس رضوى، چ اول، 1373)، ج 2، ص 470 ـ 473.
[8]. ر.ك: جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 96; و محمد ابوزهره، همان، ج 2، ص 586.
[9]. ر.ك: محمد ابوزهره، همان، ج 2، ص 670 و جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 154.
[10]. ر.ك: جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 263; و محمد ابوزهره، همان، ج 3، ص 73.
[11]. آرپرى، اشپولر، لمبتون، لوييس..، تاريخ اسلام، ترجمه ى احمد آرام، (انتشارات اميركبير، چ 4، 1381)، ص 83.
[12]. ر.ك: بقره: 49 ـ 50; اعراف: 141; ابراهيم: 6; طه: 80 و شعراء: 65.
[13]. ر.ك: اعراف: 140 و جاثيه: 16.
[14]. ر.ك: بقره: 140.
[15]. ر.ك: بقره: 58 و اعراف: 161.
[16]. موسى پس از برادرش هارون در سرزمين تيه از دنيا رفت و موفق نشد وارد سرزمين مقدس شود و يوشع بن نون بنى اسراييل را وارد سرزمين مقدس كرد. ر.ك: محمد على صابونى، النبوة و الانبياء، (بيروت، موسسة الريان، 1420)، ص 203.
[17]. ر.ك: عفيف عبدالفتاح طياره، چهره يهود در قرآن، ترجمه ى سيد مهدى آيت اللهى، (انتشارات جهان آرا، بى تا)، ص 197 ـ 205. نويسنده ى محترم دراين كتاب پس از بيان تاريخچه ى شكنجه و آزار يهود در جوامع مختلف، دو علت عمده براى آن ذكر مى كند: يكى پيمان شكنى يهود و ديگرى نژادپرستى.
[18]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، گروه مترجمين، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چ 3، 1371)، ج 4، ص 444.
[19]. احمد شلبى، موسوعة التاريخ الاسلامى، (السيرة النبويه العطرة)، بخش اليهود و المسلمون، (قاهره: مكتبه النهضة المصريه، چ 13، 1989 م)، ص444.
[20]. ر.ك: بقره: 140.
[21]. ر.ك: به محمد عبده، تفسير المنار، (بيروت: دار المعرفت، چ 2، بى تا)، ج 1، ص 489 ـ 490.
[22]. بقره: 91.
[23]. همان.
[24]. عبدالله جوادى آملى، تسنيم، (نشر اسراء، چ 1، 1381)، ج 5، ص 532 ـ 533.
[25]. بقره: 135.
[26]. مائده: 18.
[27]. جمعه: 6.
[28]. بقره: 111.
[29]. ر.ك: بقره: 80.
[30]. ر.ك: بقره: 96.
[31]. ر.ك: علامه محمد حسين طباطبايى، الميزان، (بيروت: موسسه الاعلمى للمطبوعات، چ 3، 1393 هـ)، ج 1، ص 210.
[32]. ر.ك: بقره: 94 ـ 95 و جمعه: 6 ـ 8.
[33]. ر.ك: بقره: 146.
[34]. شيخ محمد عبده، المنار، ج 1، ص 489.
[35]. بقره: 75 و 146; آل عمران: 187; نساء: 46; مائده: 13 و 41 و 44 و انعام: 91.
[36]. بقره: 78; و رجوع شود به حديث ارزشمندى از امام صادق(عليه السلام) كه از ايشان سؤال شده با اين كه عوام يهود اطلاعى از كتاب آسمانى خود، جز از طريق دانشمندانشان نداشته اند، چگونه خداوند آنها را نسبت به تقليد از علما سرزنش نمى كند... مولى محسن فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 1، ص 131 ـ 132.
[37]. ر.ك: بقره: 75.
[38]. ر.ك: مائده: 68 و درباره ى تفسير آيه ى مذكور ر.ك: شيخ محمد عبده، المنار، ج 6، ص 475.
[39]. علامه محمد حسين طباطبايى، الميزان، (دار الكتب الاسلاميه، چ دوم، 1390 هـ)، ج 6، ص 34.


_________________
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)