اصول اعتقادى و عملى زرتشت چيست؟

حجت الاسلام دكتر رسول رضوى


1. توحيد يا دوگانه پرستى

برخى از مستشرقين، مردم قبل از زرتشت را طبيعت پرست معرفى مى كنند و معتقدند كه زرتشت يگانه پرستى را آورد و رواج داد;

ولى طبق مفاد احاديث اسلامى[1] معلوم مى شود كه ايرانيان قبل از آمدن زرتشت نيز موحد بوده اند و آيين آنان جزو اديان توحيدى به

حساب مى آمده است. اين اعتقاد به توحيد بعد از ظهور زرتشت نيز ادامه يافت و وى نيز به عنوان منادى توحيد به تبليغ آيين خود پرداخت.

او به خداى يكتا قايل بود و او را اهورامزدا، يعنى داناى توانا مى خواند.[2]

دلايل متعددى وجود دارد كه اين يگانه پرستى بعد از زرتشت نيز مدت ها ادامه يافته است و پيروان آيين زرتشت هم چنان رابطه ى خود را با

ديگر اديان توحيدى ادامه داده اند. براى روشن شدن موضوع به چند مورد كه نشان دهنده ى اعتقاد زرتشتيان به توحيد و رابطه ى آنان با ديگر

اديان توحيدى است، اشاره مى شود:

الف) كورش بعد از فتح بين النهرين به قوم يهود كمك كرد تا به فلسطين بازگردند و «معبد»شان را كه بنوكد نصر ويران كرده بود از نو بنيان نهند.

وى در فرمان خود مى نويسد:

من، كورش، پادشاه پارس، اعلام مى دارم كه خداوند خداى آسمان ها، تمام ممالك جهان را به من بخشيده است و به من امر فرموده است كه براى او

در شهر اورشليم كه در يهودا است خانه اى بسازم; بنابراين از تمام يهوديانى كه در سرزمين من هستند، كسانى كه بخواهند مى توانند به آن جا

بازگردند و خانه ى خداوند خداى اسرائيل را در اورشليم بنا كنند خدا همراه ايشان باشد.[3]


ب) وجود ساختمانى همانند كعبه در پاسارگاد، پايتخت كورش، كه در ميان كاخ ها، پادگان و مقبره ى كورش واقع شده و تمثالى از كعبه است و

رعايت جهت قبله در مقبره ى كورش، همگى نشان دهنده ى ارتباط بين كعبه، كه نماد اديان توحيدى به شمار مى رود، و آيين زرتشت است.

بعد از كورش نيز توحيدگرايى در ميان اخلاف او باقى ماند. چنان كه در كتيبه ى خشايارشا نوشته شده است:

در ميان اين كشورها، كه به فرمان خشايارشا گردن نهادند، كشورى بود كه در گذشته ديوان را مى پرستيدند; آن گاه كه من به فضل اهورامزدا

جاى ديو را تباه ساختم و اعلام كردم كه ديوان را نبايد پرستيد، آن جا كه در گذشته ديو پرستيده مى شد، اهورامزدا را بر طبق قانون پرستيدم...[4].

وجود ساختمان ديگرى كه باز شبيه به كعبه بوده و امروزه كعبه ى زرتشت ناميده مى شود و در نقش رستم واقع شده است، دليل ديگرى بر ارتباط

آيين زرتشت با اديان توحيدى است; به خصوص كه مقبره ى چند تن از شاهان هخامنشى، از جمله مقبره خشايارشاه در اطراف اين بنا قرار گرفته و

اين نشان دهنده ى اهميت بناى مذكور است و گويا اين بناها، به نوعى، يادبود از بناى كعبه بوده است، والا هيچ مناسبتى نمى توان براى وجود

اين دو بنا، يعنى كعبه ى زرتشت در نقش رستم و ساختمانى همانند آن در پاسارگاد، پيدا كرد.


ج) ارتباط با اديان توحيدى و اعتقاد به ارسال رسل از سوى خداوند متعال بعد از هخامنشيان و در دوره ى اشكانيان نيز ادامه داشته است.

مهم ترين شاهد اين مدعا حضور عده اى از مجوسيان ايرانى در فلسطين براى يافتن پيامبر تازه تولديافته، يعنى حضرت عيسى است.

طبق نقل انجيل متى:

چند مجوس ستاره شناس از مشرق زمين به اورشليم آمده پرسيدند: كجاست آن كودكى كه بايد پادشاه يهود گردد؟ ما ستاره ى او را در سرزمين هاى

دوردست شرق ديده ايم و آمده ايم تا او را بپرستيم... وقتى وارد خانه اى شدند كه كودك (عيسى) و مادرش مريم در آن بودند، پيشانى بر خاك نهاده

كودك را پرستش كردند. سپس هداياى خود را گشودند و طلا و عطر و مواد خوشبو به او تقديم كردند; اما در راه بازگشت به وطن از راه اورشليم

مراجعت نكردند، تا به هيروديس گزارش بدهند; زيرا خداوند در خواب به آنها فرموده بود كه از راه ديگرى به وطن بازگردند.[5]

همين شواهد تاريخى نشان مى دهد كه آيين زرتشت علاوه بر ريشه هاى توحيدى رابطه ى تنگاتنگى با اديان ابراهيمى داشته و همانند آن اديان، توحيد در

خالقيت يكى از اركانش بوده است; چنان كه جان بى ناس مى نويسد:

برخلاف عقايد بعضى متأخران جماعت زرتشتيان، آن پيغمبر باستانى مى گفت كه برحسب مشيت و اراده ى متعال اهورامزدا، تمام موجودات

آفريده شده اند و چنان كه در آيه ى آخرين از گاتها صراحت دارد، اهورامزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت، هر دو است.[6]

بنابر آنچه در اعتقادات رسمى كتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش است. وى داراى ذاتى متعال

و وجودى بى شبه و مثال است... ولى اين نظريه ى توحيد خالص بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت[7] و انديشه ى توحيد كه زرتشت تعليم مى داد

دست خوش تغييراتى شد.


2. اعتقاد به جهان آخرت

زرتشت خود را پيامبر مى دانست و مردم را به پرستش اهورامزدا فرا مى خواند و آنان را به پاداش اخروى نويد مى داد كه در صورت عمل

به نيكى ها بدان نايل مى شدند; چنان كه در نيايش با اهورامزدا مى گويد:

من روانم را با «منش نيك» به فراترين سراى خواهم برد; چه از پاداشى كه «مزدا اهوره» براى كردارها برنهاده است، آگاهم.[8]

مؤمنين به زرتشت، با توجه به پيام هاى صريحى كه در اوستا آمده است، معتقد به جاودانگى روح اند و مى گويند:

روان پس از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ مى ماند هم چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند.

بهشت آيين زردشت چيزى مانند بهشت اسلام است.[9]


3. اصول عملى

گزارش دقيق و مفصّلى درباره ى احكام عملى زردشت به دست ما نرسيده و آنچه از آنان مى شناسيم تنها مربوط به فرقه ى «مزديسنى»،

شاخه اى از زرتشتى است; ولى تأكيد احاديث اسلامى بر وجود پيامبر و كتابى آسمانى در ميان مجوسيان[10] و از سوى ديگر، اعتقاد به توحيد

و ارتباط تنگاتنگ زرتشتيان دوره ى هخامنشى و اشكانى با ديگر اديان ابراهيمى كه در اعلاميه ى كورش نمود پيدا كرده است و وى خود را از

سوى خداوند مأمور بازسازى معبد اورشليم يهوديان مى داند، نشان مى دهد كه رفتار عملى طرف داران اين آيين نيز برگرفته از احكام الهى

بوده است و رفتار و كردارى همانند ساير موحدان داشته اند.

عدم اطلاع از احكام عملى آيين زرتشت در دوره ى قبل از ساسانيان، ناشى از اين است كه اين آيين سنت كتبى و نوشتارى نداشته و بيش تر

به سنت شفاهى متكى بوده است
و منابع موجود كه برخى از احكام اعتقادى و عملى زرتشتيان را نشان مى دهند، بيش تر در دوره ى ساسانى

و حتى بعد از ظهور اسلام گردآورى شده اند[11] و نسبت دادن آنها به زرتشت و زرتشتيانِ قبل از دوره ى ساسانى چندان به واقعيت نزديك

نخواهد بود. با اين همه، از همين بازمانده هاى مكتوب نيز مى توان به دست آورد كه آيين زرتشت، مانند ديگر آيين ها، مدعى هدايت انسان ها

به سوى رستگارى است و وعده مى دهد كه در صورت عمل به اين آيين مى توان به سعادت دنيوى و اخروى رسيد.

مهم ترين منبعى كه به ارائه ى برنامه هاى عملى آيين زرتشت پرداخته، بخش «ونديداد» كتاب اوستاست. اين قسمت كه تقريباً از بيست و دو

«فرگرد» تشكيل شده، حلال و حرام، نجس و پاك و برخى قوانين جزايى و اصول عملى و رفتارى آيين زردشت را توضيح داده است.[12]

با مطالعه ى اين بخش و ساير بخش ها مى توان نتيجه گرفت كه مقصود از آفرينش و نتيجه ى زندگى اين است كه آدمى در آباد كردن جهان و

شادمانى خود و ديگران بكوشد و با «انديشه ى نيك»، «گفتار نيك» و «كردار نيك» خود را شايسته ى رسيدن به اوج كمال و پيوستن به

بهروزى جاودانى نشان دهد.[13]

قوانينى كه در اوستا به آنها اشاره شده، هر چند در مقايسه با اديان ابراهيمى و به خصوص دين اسلام، آميخته با خرافات بسيارى است،[14]

ولى به دو نكته، يعنى وظيفه ى انسان در مقابل اهورامزدا و هم چنين وظيفه ى او در هم زيستى با همگنان خود، بيش از ساير موارد اهميت

مى دهد; هر چند در اين ميان به دليل وجود برخى از كج انديشى ها و افراط و تفريط ها از جاده ى حق دور شده و به ورطه ى گمراهى كشيده مى شود.

اين همه كه گذشت بيش تر بر جنبه ى مشترك آيين زرتشت در اصول اعتقادى و عملى با ساير اديان ابراهيمى توجه داشت، ولى اين آيين وجوه افتراق

متعددى نيز با اين اديان دارد; به گونه اى كه برخى از احكام عملى كه در بخش «ونديداد» ذكر شده است، هيچ مناسبتى با اديان الهى ندارد;

به طور مثال درباره ى زنى كه بچه ى مرده به دنيا بياورد چنين حكم داده شده است كه آن زن بايد به نقطه اى دوردست برده و دور از آب و آتش

نگه دارى شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب گاو نر) آميخته با خاكستر مى تواند شير بنوشد، ولى باز حق نوشيدن آب را تا چندين روز ندارد
.[15]

در همين بخش ونديداد احكامى ذكر شده كه انجام آن عادتاً محال است; به طور مثال: اگر كسى سگ آبى را بكشد، بايد «ده هزار تازيانه با اسپهه ـ

اشترا، ده هزار تازيانه يا سرو شو چرن بدو بزنند و بايد اَشَوَنانه و پرهيزگارانه ده هزار بسته هيزم سخت و خشك و پاك را چون تاوانى به روان

سگ آبى به آتش اهوره مزدا بياورد...» و البته حكم به اين جا ختم نمى شود، بلكه بايد ده هزار مار، ده هزار سنگ پشت، ده هزار قورباغه،

ده هزار مورچه، ده هزار كرم خاكى، ده هزار مگس و... را بكشد و خانه و زمينى را به روان سگ آبى داده، هيجده استبل ويران شده را بازسازى

و هيجده سگ را از ناپاكى ها پاك كرده، هيجده مرد را طعام دهد[16] و... تا گناه او بخشيده شود.

اين گونه احكام بيش تر قسمت هاى ونديداد را به خود اختصاص داده و مطالعه ى آنها فقط اين مطلب را ثابت مى كند كه احكام مذكور در اين كتاب

هرگز نمى تواند راه نمايى براى هدايت جامعه و مايه ى سعادت دنيوى و اخروى انسان باشد.



منبع : نشريه صباح


--------------------------------------------------------------------------------

[1]. ر. ك: الكافى، ج 4، ص 14; احمد بن على طبرسى، احتجاج، (انتشارات اسوه، چاپ دوم 1416)، ج2، ص 236; و مجلسى، بحارالانوار، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ سم 1403)، ج 10، ص 179; و شيخ محمد بن حسن طوسى، التهذيب، (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص275.
[2]. محمد جواد مشكور، خلاصه اديان در تاريخ دين هاى بزرگ، (انتشارات شرق، چاپ چهارم، 1369)، ص 97.
[3]. كتاب مقدس كتاب عزرا، ج 1، ص 2 ـ 4 و ص 466.
[4]. ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1377)، ص 192.
[5]. انجيل متى، 2 / 2، 3، 11 و 12، كتاب مقدس، ص 894.
[6]. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 458.
[7]. همان، ص 468.
[8]. جليل دستخواه، اوستا، (انتشارات مرواريد، چاپ اول، 1370)، ج 1، ص 8، يسنه هات، 28 / 4.
[9]. حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول، 1379)، ص 66.
[10]. ثقة الاسلام كلينى، الكافى، ج 4، ص 12، به نقل از نرم افزار نور 2.
[11]. ر.ك: استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، ص 213 و 214.
[12]. جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 659 ـ 888.
[13]. همان، مقدمه ى ج 1، ص 37.
[14]. مرتضى مطهرى، همان، ص 235.
[15]. اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم، ص 46 ـ 57.
[16]. جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 822، ونديداد، فرگرد چهاردهم.


_________________
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)