چه انحرافاتى در آيين زرتشت پديد آمده است؟
دكتر رسول رضوى


هر چند در نگاه اول، آغاز انحراف در اديان و مذاهب به صورت تدريجى صورت مى گيرد، ولى بررسى عميق نشان مى دهد

كه برخى از حوادث اجتماعى، سياسى، اقتصادى و... نقش بيش ترى در شروع تحولات و انحرافات اساسى دارند و مى توان اين حوادث

را سرآغاز انحراف هاى بنيادين شمرد.

آيين زرتشت نيز در دوره اى خاص، يعنى به هنگام به قدرت رسيدن شاهان ساسانى، تحولى اساسى يافت و در اثر حوادث سياسى، اجتماعى

اين دوره تغييرات و انحرافات مهمى را تجربه كرد.

بر اساس شواهد تاريخى، اردشير بابكان، كه اجدادش از بزرگانِ معبدى در فارس و شهر استخر بودند، به عنوان يك شخص مذهبى قيام كرد و

بعد از پيروزى بر دشمنان خود، يكى از فرقه هاى آيين زرتشت را كه «مزديسنى» ناميده مى شود، بر سرتاسر ايران گسترش داد[1]

و ساير فرقه ها را منكوب خود ساخت «و در اين كار موبدى به نام «كرتير» وى را يارى مى كرد.[2]

ساسانيان سعى مى كردند قيام خود عليه اشكانيان را قيامى مذهبى جلوه دهند و «منكر گرايش اشكانيان به كيش مزديسنى بودند.»[3]

با روى كار آمدن ساسانيان، شاخه ى مزديسنى تنها قرائت صحيح از آيين زرتشتى معرفى شد و بر آيين زرتشت غلبه يافت.

اين غلبه ى سياسى بعدها موجب غلبه در عقايد شد و آيين مزديسنى را تنها نماينده ى آيين زردشت جلوه داد و انحرافاتى كه مؤسسين شاخه ى

مزديسنى ايجاد كرده بودند بعدها پررنگ تر شد و دامن آيين زرتشت را فرا گرفت و اين آيين را كه با اديان ابراهيمى قرابت هايى داشت از اصل

خود دور و زمينه هاى پديد آمدن انحراف هاى بيش تر را فراهم كرد.

برخى از گزارش هاى تلمود[4] نشان مى دهد كه ايرانيان در زمان اشكانيان با اديان توحيدى ارتباط داشتند; مثلاً در اجراى احكام دين يهود

به پيروان اين دين كمك مى كردند; ولى اين كار بعد از روى كار آمدن ساسانيان برافتاد و «اردشيرِ اول يهود را از اعمال كيفرهاى سخت بر

هم دينان خود محروم ساخت.»[5] و بعدها هنگامى كه قسطنطين، مسيحيت را آيين رسمى امپراطورى روم معرفى كرد، ساسانيان به كلى

ارتباط خود با ديگر اديان الهى را قطع كردند و بر جدايى آيين زرتشتى مزديسنى از ديگر اديان پاى فشردند و به تقويت آيين مزديسنى، كه بيش تر

بر جنبه ى مسيحيت ستيزى آن تأكيد مى شد، پرداختند و همين امر باعث شد تا بستر ايجاد انحرافات جديد بيش از پيش فراهم شود.

تعيين علت و زمان وقوع برخى از انحرافات مشكل مى نمايد، ولى اگر بخواهيم اهم اين انحرافات را بشناسيم مى توانيم به موارد ذيل اشاره كنيم:


1. انحراف از توحيد

همه ى آنهايى كه زرتشت را موحد مى دانند، اظهار مى دارند كه توحيد زردشتى بعدها دچار انحراف شد. جان بى ناس در اين مورد مى نويسد:

انديشه ى توحيد كه زردشت تعليم داد نيز دست خوش تغييراتى گرديد; بنابر آنچه در اعتقادات رسمى كتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا

مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش مى باشد.

وى داراى ذاتى متعال و وجودى بى شبه و مثال است و مقام روحانيت و لطف او بالاتر از آن است كه بتوان براى او تصويرى يا تنديسى

از چوب و فلز ساخت; ولى اين نظريه ى توحيد خالص بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت.[6]

با استقلالى كه اهريمن در مقابل اهورامزدا به دست آورد، توحيد اوليه خدشه دار و به نوعى دوگانه پرستى نزديك شد.

زرتشتيان گمان مى كردند با استناد بدى ها و شرور به اهريمن، به تنزيه و تقديس اهورامزدا پرداخته اند، ولى نمى دانستند كه اين اعتقاد آنان

را به شرك نزديك مى كند.

در برخى از احاديث ذكر شده است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود:

انّ القدرية مجوس هذه الامة و هم الذين ارادو ان يصفوا الله بعدله فاخرجوه من سلطانه;[7]

قدريه[8] مجوس اين امت هستند و آنها كسانى هستند كه مى خواهند خداوند را به عدلش توصيف كنند، ولى او را از قدرت و حكومتش خارج مى كنند.

يعنى همان گونه كه قدريه، با اين كه موحد بودند، به دليل اصرار بر قرائتى خاص از صفت عدل خداوند، از توحيد واقعى دور شدند، زرتشتيان

نيز دچار اين توهم شده بودند كه خداى نيكى ها نمى تواند خالق شر و پليدى باشد و مى خواستند اين مشكل را حل كنند كه در نهايت ناخواسته از

راه توحيد دور شدند و در دام نوعى ثنويت گرفتار آمدند.


2. تقديس آتش

از آثار به جاى مانده از دوره ى هخامنشيان و دوره ى قبل از آنان، اثرى كه با قطع و يقين بتوان آن را آتشكده ناميد، وجود ندارد وگويا تعظيم و

تقديس آتش ـ به اندازه اى كه توهم پرستش را پيش آورد ـ از زمان اشكانيان آغاز شده ودر دوره ى ساسانيان به اوج خود رسيده است، به گونه اى

كه برخى از مردم، زرتشتيان راآتش پرست ناميده اند. جان بى ناس مى نويسد:

بايد دانست كه زردشت خود آتش را نمى پرستيد... و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده اند اختلاف دارد، بلكه او آتش را فقط

يك رمز قدوسى و نشانى گران بها از اهورامزدا مى دانسته است كه به وسيله ى آن به ماهيت و عصاره ى حقيقت علوى خداوند دانا مى توان پى برد.[9]

زرتشتيان هرگز خود را آتش پرست نمى دانند، ولى افراط آنان در تقديس آتش منجر شد تا عده اى آنان را آتش پرست بنامند.


3. دفن نكردن مردگان

زرتشتيان به جاودانگى روح عقيده دارند. آنان مى گويند: روان پس از ترك جسم تا روز رستاخير در عالم برزخ مى ماند; هم چنين آنان به صراط،

ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند;[10] با اين همه، مانند مؤمنين به ساير اديان الهى مردگان خود را دفن نمى كنند، بلكه اجساد مردگان خويش

را در درون دخمه يا برج خاموشان قرار مى دهند، تا خوراك پرندگان گوشت خوار شوند;[11] اما بايد دانست كه اين رسم نيز جزو رسوم اصيل

آيين زرتشتى و مجوسى نيست و وجود مقبره هاى متعدد از دوره ى هخامنشيان در پاسارگاد، تخت جمشيد و نقش رستم، بهترين گواه بر اين مدعاست و

ثابت مى كند كه زرتشتيان نيز، همانند ساير موحدان، مردگان خود را دفن مى كرده اند، ولى گويا بعدها، به دليل افراط در تقديس خاك و آب و آتش،

از دفن مردگان در زمين ـ كه به گمان آنان موجب آلودگى خاك مى شد ـ خوددارى كرده و به گذاشتن آنان در دخمه ها اكتفا نمودند.


4. ازدواج با محارم

يكى از خصوصياتى كه در بيش تر كتاب ها به زرتشتيان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (يعنى خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به

اين امر اشاره شده است كه برخى از پادشاهان و بزرگان زرتشتى با محارم خود ازدواج كرده اند; ولى مهم اين است كه اين امر ريشه در عقايد

زرتشت ندارد و بعدها در اين آيين متداول شده است; چنان كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به انحرافى بودن اين عمل اشاره مى كنند و مى فرمايند

اين عمل بعدها وارد آيين زرتشت شده است.

علامه طباطبايى(ره) مى نويسد:

در كتاب توحيد روايت كرده كه اشعث بن قيس از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)پرسيد كه به كدام وجه، از مجوس اخذ جزيه مى كنند، با آن كه

ايشان را نه پيغمبر است و نه كتاب؟

حضرت فرمودند: اين چنين نيست كه تو مى گويى; زيرا ايشان را هم كتاب بوده و هم پيغمبر، تا آن كه پادشاه ايشان شبى مست شده با دختر خود زنا كرد.

قوم او چون از اين امر شنيع مطلع شدند، صبح نزد پادشاه آمدند و گفتند: دين ما را ضايع كردى بايد كه اجراى حد بر تو كرد.

پادشاه ايشان گفت كه مرا در اين كار عذرى است مقبول; زيرا حق سبحانه و تعالى را كريم تر و بزرگ تر از آدم، مخلوقى نبود و او دختران خود را به

پسران خود مى داد; پس اگر من نيز با دختر خود دخول كرده باشم گناهى نكرده ام.

قوم او گفتند: راست گفتى دين حق همين است.

بعد از اين حق تعالى به واسطه ى مكافات اين گناه عظيم علمى را كه در سينه ى ايشان بود محو كرد و كتابى را كه برايشان نازل كرده بود از ميان ايشان برداشت.[12]

براساس حديث فوق، پذيرش ازدواج با محارم موجب نابودى آيين زردشت شد.

آنچه باقى مانده در حقيقت بيش تر مجموعه اى است از عقايد انحرافى كه بعدها نيز دچار تغيير و تحول گرديد.

اين مجموعه بعد از ورود اسلام به ايران تغييرات اساسى يافت و برخى از عقايد و اعمال خرافى آن كنار گذاشته شد و بزرگان اين آيين سعى نمودند

تا اين آيين را از نو بسازند و بيش از پيش قابل پذيرش جلوه دهند; لكن در اين امر توفيق چندانى نيافتند و هم چنان گرفتار انحرافاتى هستند كه در

هيچ آيينى وجود ندارد.

منبع: نشريه صباح شماره 7و8


--------------------------------------------------------------------------------
[1]. استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 14، خدمات متقابل اسلام و ايران، (انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ص 156.
[2]. همان.
[3]. ر. ك: ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1368)، ص 321.
[4]. تلمود، مجموعه سنت هاى ربانى است كه قوانين و مقررات موسى را شرح و تفسير مى كند. در تلمود دو قسمت مشخص ديده مى شود: ميشنه كه در آن سنن شفاهى را به صورت مجموعه اى درآورده اند و گمارا كه تفسير آن است. فرهنگ معين.
[5]. ريچاردن فراى، همان، ص 321.
[6]. جان بى. ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 468.
[7]. شيخ صدوق، التوحيد، ص 382، به نقل از نرم افزار نور 2.
[8]. در كتاب «هفتاد و سه ملت» آمده است كه قدريه گويند: سررشته ى اختيار به دست ماست. طاعت و معصيت و خير و شر فعل بندگان است نه «قضا»ست و نه «قدر» و نه خواست كس ديگر. ارادت و مشيت و خواست حق جل جلاله با كار ما كارى ندارد; اگر نه چرا بايد آدمى گرفتار كردار خود باشد...»; محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ سوم 1375، ص 356.
[9]. جان بى ناس، همان، ص 463.
[10]. حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول 1379)، ص 66.
[11]. ر. ك: جان بى ناس، همان، ص 482.
[12]. ترجمه ى تفسير الميزان، ج 14، ص 21; نورالثقلين، ج 2، ص 475، انوار درخشان، ج 11، ص 154، به نقل از نرم افزار تفسير جامع.


_________________
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)